پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


مهمانی یک رویا


مهمانی یک رویا
«شگفت انگیز»، بهترین واژه‌ای است که می‌توان درباره کتاب «کافکا در کرانه» نوشته «هاروکی موراکامی» به‌کار برد.
او در این کتاب مجموعه‌ای از رویدادهای عجیب و باورنکردنی را گنجانده تا دهان مخاطب از تعجب باز بماند. «شگفتی» با «لذت» توام می‌شود و خواننده را تا پایان داستان همراه می‌کند. موراکامی، نویسنده‌ای است که به‌خوبی شگفتی می‌آفریند، همین «کافکا در کرانه» را به رمانی جذاب تبدیل می‌کند.
گویی نویسنده می‌خواهد به اشیا، رویدادها و انسان‌ها ماهیتی دیگرگونه بدهد. در دنیای داستانی او هیچ رویدادی طبیعی نیست. پسرکی که در یک حادثه غیرقابل‌توضیح حافظه‌اش را از دست می‌دهد، گروهی از دانش‌آموزان که در حادثه‌ای یک‌باره بی‌هوش می‌شوند و یک‌باره به هوش می‌آیند، مردی که گربه‌ها را می‌کشد تا با روح آنها فلوتی با نوای سحرآمیز بسازد و...
در این داستان، حتی پدیده‌هایی کاملا طبیعی نیز شکلی غیرطبیعی به خود می‌گیرند. یک روز از آسمان به‌جای قطرات باران، ماهی می‌بارد و روز دیگر زالوهای نرم و لزج بر سر مردم فرو می‌ریزد. در «کافکا در کرانه»، حتی انسان‌ها نیز غیرطبیعی‌اند. مردی که توانایی صحبت با گربه‌ها را دارد، زنی که هنگام خواب در ظاهر ۱۵ سالگی خود به اتاق‌ها سرک می‌کشد و غرق تماشای تابلوی نقاشی می‌شود و...
«کافکا در کرانه»، برگرفته از ترانه‌ای به همین نام است و «کافکا»؛ پسری که در روز تولد ۱۵ سالگی خویش با گریز از خانه، «کافکا در کرانه» را رقم می‌زند. در حقیقت اوست که با جست‌وجوی خویش، حوادث داستان را پیش می‌برد.
«جست‌وجو»، همان درونمایه اصلی داستان است اما نه جست‌وجویی کسالت بار که دلزدگی مخاطب را سبب شود، بلکه جست‌وجویی که مخاطب نیز در آن همراه می‌شود. او پا به پای شخصیت‌های داستان پیش می‌رود. خواه این شخصیت، پسرکی ۱۵ ساله و تیزهوش باشد یا مردی پنجاه و چند ساله و عقب‌افتاده، خواه هدف یافتن پاسخ یک سوال باشد یا یافتن یک گربه. در هر دو صورت نتیجه یکی است و همراهی با شخصیت‌ها گریزناپذیر.
«کافکا» و «ناکاتا»، دو شخصیتی هستند که حوادث داستان را پیش می‌برند. ذهن یکی خالی است و ذهن دیگری پر از سوال. آنها در عین حال شباهت‌هایی دارند. هر دو اهل «ناکانو» هستند، هر دو به سوی مقصدی ناآشنا حرکت می‌کنند و هر دو اسیر سرنوشتی هستند که آنها را به سوی نقطه‌ای نامعلوم می‌کشاند.
«کافکا» و «ناکاتا» در سفر ناگزیر خود، خوش‌اقبالند و از همراهی دو جوان بهره‌مند می‌شوند. آنها انسان‌هایی طرد شده‌اند که در عین ناتوانی باید به تنهایی پیش بروند. همراهانی دارند اما تصمیم نهایی با خودشان است و در واقع این دو هستند که باری سنگین را بر دوش می‌کشند. «کافکا» و «ناکاتا»؛ داستان به‌صورت یک در میان، جست‌وجوی این دو را نقل و به تصویر می‌کشد و چنان زیبا که خواننده، توانایی رهاکردن کتاب را از دست می‌دهد اما او حسی متضاد را نیز تجربه می‌کند؛ مزه‌مزه کردن کتاب و طولانی‌کردن این لذت، اتفاقی که از موفقیت موراکامی ژاپنی در پیشبرد داستان خبر می‌دهد. وی به‌خوبی حس کنجکاوی مخاطبش را در پیگیری سرنوشت شخصیت‌های اصلی کتاب ( کافکا و ناکاتا ) تحریک می‌کند اما این «کافکا» است که در کنجکاوترکردن مخاطب، گوی سبقت را از «ناکاتا» می‌رباید. گویی او از نگاه مخاطب، مستحق همدردی بیشتری است، پسرکی ۱۵ ساله که به سرنوشتی ( نفرینی ) شوم دچار شده. سرنوشتی که برای گریز از آن خانه را ترک می‌کند غافل از اینکه «از سرنوشت گریزی نیست». این همان مطلبی است که «موراکامی» می‌خواهد به خواننده کتابش بقبولاند. او به حق در انتقال این پیام موفق عمل می‌کند.
گو اینکه مخاطب در تمام طول داستان می‌داند نه با یک اثر رئال بلکه با نوعی داستان تخیلی روبه‌روست. «طبیعت» و «خواب»، دو عنصر داستانی «کافکا در کرانه» هستند. طبیعت، مفری است برای گریز از زندگی ماشینی و این موضوع به‌خوبی در داستان به چشم می‌خورد. «کافکا» در طول داستان، دو بار به مخمصه می‌افتد و هر بار برای رهایی از این مخمصه به طبیعت پناه می‌برد. او با طبیعت یکی می‌شود و آرامش خود را بازمی‌یابد. «خواب» هم یک راه گریز است، راهی که «کافکا»، «ناکاتا» و «میس سائه‌کی» از آن استفاده می‌کنند.
این نسخه «از کافکا در کرانه» ( ترجمه مهدی غبرایی ) از دیگر ترجمه‌های موجود از نثری قابل‌قبول‌تر برخوردار است.«چرا دانش‌آموزان از هوش رفتند؟»، «این کافکاست که با حلول در جسم ناکاتا پدر خود را به قتل می‌رساند؟»، «کافکا همان ناکاتا است؟» اینها سوال‌هایی است که برای مخاطب کتاب مبهم می‌ماند. خواننده با وجود این ابهام‌ها کتاب را به پایان می‌برد.
اینجاست که باز هم همان عنصر «خواب» جلوه می‌کند. کافکا باید به خواب برود تا زندگی جدید آغاز شود درست همان‌گونه که در پایان کتاب آمده: «سرانجام به خواب می‌روی و وقتی بیدار می‌شوی، درست است. قسمتی از دنیای تازه‌ای».
الهام صالح
منبع : روزنامه تهران امروز