جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


به هالیوود نمیروم


به هالیوود نمیروم
شاید به اندازه هم‌سن و سال‌هایش شناخته شده نباشد، اما کارنامه فعالیتش چیز دیگری می‌گوید. ۱۵ فیلم سینمایی که مطرح‌ترین‌هایشان بچه‌های آسمان، باران، بید مجنون، آواز گنجشک‌ها‌ همه از ساخته‌های مجیدی و باغ‌های کندلوس ایرج کریمی هستند. چندین سریال تلویزیونی هم کار کرده است که آخرین آنها بوی خوش زندگی محصول شبکه پنج بود که در ایام ماه رمضان سال گذشته پخش می‌شد.
در بعضی سکانس‌های آواز گنجشک‌ها، بازی ناجی تماشاگر را تا حد قهقهه زدن پیش می‌برد، در حالی که شاید فقط یک جمله ساده گفته باشد. به حرکات این چنینی‌‌اش لهجه خاص و شیرین را هم اضافه کنید. این روحیه در شخصیت خود او نهفته است. شخصیت شوخی که با صحبت‌هایش چندین بار مصاحبه را به موضوعاتی خارج از بحث و خندیدن‌های طولانی کشاند.
▪ رضا ناجی کارش را از کجا شروع کرده است؟
ـ شروع کار هنری‌ام از دوران جوانی بود که تئاتر بازی می‌کردم و اولین نمایشم را هم خوب به یاد دارم سال ۴۱، نمایشنامه «غلام یحیی». وقتی خدمت سربازی‌ام تمام شد، برگشتم تبریز. آنجا از نمایش و اینها خبری نبود و به خاطر عشق و علاقه آمدم تهران.
از سال ۴۳ تا ۵۰ سیاه لشگر سینما بودم و یک‌سری دوره آموزشی هم پیش آقایان عباس جوانمرد و ابراهیم آبادی رفتم. سال ۵۰ بود که به عنوان نیروی فنی استخدام نیروی هوایی شدم. اما بعد از یک مدت گروه تئاتر پادگان تبریز را به دست گرفتم و در تمام جشن‌ها نمایش اجرا می‌کردم. این قضیه تا سال ۷۵ ادامه داشت تا این‌که آقای مجیدی برای بچه‌های آسمان دنبال یک بازیگر آذری می‌گشت. به همه شهرها سرزده بود و در تهران از ۲۵۰۰ نفر تست گرفته بود. به نتیجه نرسید و سراغ انجمن سینمای جوان تبریز آمد. آن زمان آقای نجفی ۵۰-۶۰ نفری را معرفی کرده بود برای تست. آقای مجیدی می‌گوید ۶۰ نفر زیاد است و ۱۰ نفر گلچین شده را از آقای نجفی می‌خواهد. من هم جزو آن ۱۰ نفر بودم و بقیه‌اش را هم همه می‌دانند دیگر. بچه‌های آسمان جهانی شد و من در جشنواره پانزدهم دیپلم افتخار بازیگری گرفتم و ....
▪ از آواز گنجشک‌ها بگویید. مثل این‌که جریان انتخاب بازیگر «بچه‌های آسمان» برای این کار هم تکرار شده است؟
ـ درست است. من از اول کاندید نقش کریم بودم، اما آقای مجیدی دنبال کسی می‌گشت که چهره‌اش آشنا نباشد. نقش هم ۲۵ سالی از من کوچک‌تر بود. من ۶۵ ساله‌ام اما کریم نهایتاً ۴۰ ساله بود. در ضمن چون من قبلاً دو بار عمل کرده بودم، می‌ترسیدند نتوانم از پس گرما و دوندگی و موتورسواری بربیایم. اما سر صحنه همچین می‌دویدم که هیچ‌کس به پایم نمی‌رسید.
باز هم خیلی جاها رفتند و تست گرفتند، اما نشد که نشد. بعد من رفتم سر صحنه و دو سه روز با شترمرغ‌ها زندگی کردم. آخر می‌دانید شترمرغ خیلی حیوان بی‌شعور و بی‌عقلی است و خیلی سخت با آدم کنار می‌آید. باید بدانی چطور با آنها رفتار کنی. وقتی می‌خواستند تست بگیرند همه می‌گفتند یک چوبی، چیزی با خودت ببر اما قبول نکردم. هیچ‌کس باور نمی کرد ظرف دو سه روز شترمرغ‌ها آن‌قدر از من خوششان بیاید.
▪ نقش کریم از اول همین چیزی بود که دیدیم یا چیزی را هم به آن اضافه کردید؟
ـ من بی‌خودی چیزی را به نقش اضافه نمی‌کنم. مگر این‌که حس کنم جایی خالی است و بخواهم آن را پر کنم. آن وقت است که نظرم را به کارگردان می‌گویم. مثلاً در صحنه‌ای که ظرف‌ ماهی‌ها می‌افتد و بچه‌ها برای از دست دادن آن همه ماهی گریه می‌کنند، همان جا آوازی برای آنها می‌خوانم، که پیشنهاد خودم بود. حس می‌کردم در آن صحنه باید یک روحیه‌ای به آنها بدهم.
▪ آواز گنجشک‌ها یک فیلم خیلی احساسی است. تأثیر کدام سکانس فیلم روی خودتان بیشتر بود؟
ـ آهان، خوب گفتی. یک سکانس بود که واقعاً بغض گلویم را گرفته بود و می‌خواستم گریه کنم. سمعک دخترم خراب شده و صداها را خوب نمی‌شنود و من هم پول خریدن سمعک جدید را ندارم. کنارم نشسته و روی پای شکسته‌ام پماد می‌مالد. می‌پرسم: «هانیه بابا، خوب می‌شنوی؟»
می‌گوید: «آره.» یکدفعه در پماد گم می‌شود. دخترم پشتش را به من می‌کند و دنبالش می‌گردد. من در را پیدا کرده‌ام، اما هر چی صدا می‌زنم: «هانیه، هانیه بابا، این ور، این ور.» نمی‌شود. آنجاست که می‌فهمم هیچ صدایی را نمی‌شنود و حرف‌هایم را لب‌خوانی کرده است. واقعاً احساس می‌کردم دختر خودم است که دارد فداکاری می‌کند و نمی‌خواهد پدرش را ناراحت کند.
▪ خیلی‌ها اعتقاد دارند رضا ناجی «بچه‌های آسمان» و «آواز گنجشک‌ها» تفاوتی با هم ندارند. و ناجی فقط خودش را بازی می‌کند.
ـ من این را قبول ندارم. چون هر کاراکتری را که بازی می‌کنم کلی روی آن کار می‌‌کنم تا همانی شود که کارگردان می‌خواهد و در فیلمنامه نوشته شده. خیلی‌ها بودند که می‌گفتند: زیبایی بازی ناجی به خاطر لهجه خاصش است. اما همه دیدند داوران خارجی که چیزی از لهجه من نمی‌فهمیدند و فیلم را با زیرنویس می‌دیدند به من جایزه دادند. این نشان می‌دهد که آنها به بازی من جایزه داده‌اند نه به لهجه‌ام.
▪ صحبت از برلین شد، فکر می‌کردید با خرس نقره‌ای از آلمان برگردید؟
ـ قبل از این‌که بروم برلین با خسرو معصومی گپ می‌زدیم. او به من گفت کارت خیلی سخت است، رقیب‌هایت همه قوی هستند و تا الان کلی اسکار گرفتند. من هم گفتم توکل به خدا هرچه او بخواهد. زمان جشنواره فجر دو روز تهران بودم و جایزه‌ام را از مردم گرفتم. هر کسی فیلم را می‌دید خوشش می‌آمد و به من تبریک می‌گفت، آنجا بود که یک کم امیدوار شدم.
▪ برخورد خارجی‌ها چطور بود؟
ـ خیلی خوب. اولین نمایش فیلم صبح بود. در همان سانس اول تماشاگران درخواست سانس فوق‌العاده کردند. بعد از ظهر که رفتیم، سینما پر ‌پر بود. بعد از ظهر فیلم هم ۱۰ دقیقه تشویق می‌کردند. یک خانم ۷۵ ساله بیرون سالن آمد پیش من و گفت: «دستت درد نکند، هم ما رو خندوندی، هم گریوندی.» در خیابان که راه می‌رفتیم، همه ما را می‌شناختند و تبریک می‌گفتند.
▪ به‌نظر خودتان می‌شود کسی خرس برلین را بگیرد اما سیمرغ فجر را نه؟
ـ ببینید اینها اصلاً مهم نیست. به خدا اگر سر سوزنی ناراحت شده باشم. بالاخره هیأت داوران آنها را لایق دانستند. من هم تبریک گفتم. دیگر سنی از ما گذشته، اما آنها جوانند و حالا حالاها کار دارند، باید بهشان روحیه داد.
▪ از حالا به بعد شما یک بازیگر بین‌المللی محسوب می‌شوید. اگر از هالیوود پیشنهاد داشته باشید، می‌روید؟
ـ نه. نمی‌روم، کلی هم پول بدهند نمی‌روم. البته اگر کارگردان یک ایرانی باشد می‌روم، نه تنها هالیوود و در هر جای دنیا که باشد می‌روم.
▪ حالا که در زمینه شترمرغ‌شانسی استاد شده‌اید، یک سؤال دارم. واقعاً‌ سرعت شتر‌مرغ آن‌قدر زیاد است که می‌تواند از دست آدم در برود یا به خاطر فیلم بود که گذاشتید فرار کند؟
ـ نه،‌ واقعاً سرعتش زیاد است. ۷۰-۸۰ تا سرعت را که مطمئنم دارد. اتفاقاً سر صحنه یکی از شترمرغ‌ها واقعاً‌ فرار کرد. باور کنید با دو نیسان و چند تا موتور سه چهار ساعت طول کشید تا پیدایش کردیم. تازه وقتی پیدا شد یک‌ربع دنبالش می‌دویدیم و وقتی هم که نزدیکش شدیم و احساس کرد گیرافتاده،‌ همان‌جا سکته کرد و مرد.
علی احمدیان
منبع : چلچراغ


همچنین مشاهده کنید