جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

تحلیل روانکاوانه پرخاشگری در کودکان و نوجوانان


تحلیل روانکاوانه پرخاشگری در کودکان و نوجوانان
پرخاشگری یکی از رایج‌ترین و جدی‌ترین مشکلات سلامت روانی است که انسان‌ها امروزه با آن مواجهند. این نوشتار را با بررسی تحلیلی پرخاشگری از دید نظریه‌پردازان علم روانشناسی آغاز نموده و در ادامه بازتاب عملکرد اولیا و مربیان در ایجاد و رشد این کردار و کنش روانشناسی در کودکان و نوجوانان را پی گرفته و در پایان راهکارهای رفع این بحران رفتاری را ادامه خواهیم داد؛
از نظر روانشناسی، خصلت دگرآزاری یا پرخاشگری Aggressivenss رفتاری نابهنجار محسوب می‌شود که طی آن شخص به جای اینکه به خویشتن آسیب برساند دیگران را مورد تعدی قرار می‌دهد.
این گفته فروید معروف است که “هدف هر زندگی، مرگ است”(۱) و نیز این گفته دیگر او که “زندگی فقط راهی است غیرمستقیم به سوی مرگ”، غریزه زندگی و غریزه مرگ پیوسته با یکدیگر در پیکارند. غریزه زندگی می‌کوشد از آثار تخریبی غریزه مرگ بکاهد و آدمی را زنده و شادکام نگاه دارد. این غریزه غالبا بر غریزه مرگ فائق می‌آید و آن را به عقب می‌راند. در این صورت غریزه مرگ تحت‌الشعاع واقع می‌شود، ولی از بین نمی‌رود و برای تسکین خود آدمی را متجاوز و پرخاشگر می‌کند یعنی سبب می‌شود که او به جای اینکه به خویشتن صدمه بزند، دیگران را معروض عمل خود قرار دهد. از شکستن و آسیب رساندن به اشیا و شکار حیوانات و مشت‌زنی و شتم ضرب همنوع تا مبادرت به تهمت و افترا و جنگ و خونریزی و آدمکشی و... خصلت دگرآزاری، یعنی پرخاشگری که نوعی سادیسم است کمابیش در همه کس موجود است و با فراهم شدن مقدمات و شرایط و سست شدن قید و بندهای دینی و اخلاقی و اجتماعی به وجهی شدید (جنگ‌ها و آدمکشی‌ها) یا خفیف ظهور و بروز می‌کند.
حاصل اینکه غریزه مرگ چه به وسیله خودآزاری و چه به وسیله دگرآزاری به تبهکاری و تخریب می‌پردازد، یعنی کمک می‌کند به اینکه امر عارضی که نامش جان است زودتر از میان برخیزد و ماده به حکم:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
به اصل خود که سکون و آرامش مرگ است بازگردد.
فروید برای پرخاشگری همان قدرت و اهمیت را قائل است که برای غریزه جنسی قائل است و این دو انگیزه را بیش از انگیزه‌های دیگر حاکم بر رفتار آدمیان می‌داند.
البته به نظر بسیاری از صاحب‌نظران، “پرخاشگری” که مورد توجه فروید است در عین اینکه تجاوز و تعدی نسبت به دیگری است، برای مقابله با مشکلات زندگی و چیرگی بر طبیعت نیز به کار می‌رود و منشا کارهای مهم و عامل بزرگ ترقی و تعالی واقع می‌شود.
البته اثبات وجود غریزه مرگ که در برابر غریزه زندگی عنوان گردیده است خالی از اشکال نیست و هیچ ضرورت ندارد که پرخاشگری را به آن نسبت داد و ناشی از آن دانست.(۲)
آدلر، انگیزه اصلی پرخاشجویی را قدرت‌طلبی انسان می‌داند و معتقد است برتری‌جویی از احساس حقارت ریشه می‌گیرد و این دو از یکدیگر تفکیک‌ناشدنی هستند، نکته مهم این است که مقصود آدلر از برتری‌جویی تسلط بر دیگران یا ریاست‌طلبی و کسب امتیازات اجتماعی و نظایر آن نیست، بلکه وحدت بخشیدن به شخصیت است. چیزی است نظیر تحقق پذیرفتن “خود” که در نظریه یونگ کوششی است برای آنکه شخص از آنچه هست بهتر و کامل‌تر شود، استعدادهای ذاتی و بالقوه خود را بالفعل سازد.
کودکان به خود رها شده یعنی کودکانی که براثر جدایی پدر و مادر از یکدیگر، یا براثر غفلت و بی‌اعتنایی نسبت به تربیت آنها از راهنمایی و تشویق محروم بوده‌اند، نمی‌توانند شیوه زندگی خود را گسترش دهند و این برای آنها عواقبی بسیار ناخوشایند به بار می‌آورد. افرادی که در کودکی مورد بی‌مهری و بدرفتاری بوده‌اند در بزرگسالی دشمنان اجتماع می‌شوند و شیوه زندگی آنها زیر سلطه نیاز به انتقام‌جویی در می‌آید.
آدلر معتقد است که شخص بهنجار می‌تواند خود را از زیر تاثیر هدف‌های خیالی و موهوم برهاند و با واقعیت روبرو شود و به‌طور کلی این هدف‌ها یا اصول و افکار را تا زمانی که سودمند می‌داند دنبال کند و همین که آنها یا یکی از آنها را دیگر سودمند ندید از آن چشم بپوشد و خود را از قید و بند آن خلاص کند. این کاری است که اشخاص بهنجار به آسانی انجام می‌دهند ولی از عهده نابهنجاران خارج است. یکی از رواشناسان برجسته و نظریه‌پرداز خانم کارن هورنای است. به اعتقاد هورنای پرخاشگری کودک ناشی از غریزه جنسی و رقابت نیست، بلکه ناشی از دلواپسی و از بیم آن است که مورد بی‌مهری قرارش دهند و از حمایت و مراقبت محرومش بدارند. شدت مسامحه و نازپروری که نسبت به او روا می‌دارند در دوگانگی روانی بی‌اثر نیست. با این وضع،این دوگانگی روانی عمومیت ندارد و چه بسا کودکانی که این صفت در آنها به وجود نیامده است.
صفت پرخاشگری که در نظر فروید فطری و ناشی از غریزه مرگ Thanatos است به عقیده هورنای عارضی است و فقط وسیله‌ای است که آدمی برای حفظ و حراست و امنیت خود به کار می‌برد. کودک اگر در خانواده‌ای بار بیاید که در آن امنیت واعتماد و احترام و تسامح و محبت حکمفرما باشند دچار کشمکش روانی و پرخاشگری نخواهد گردید.
اریک فروم اندیشمند آلمانی ناهنجاریهای رفتاری انسانی را زاییده مکانیسم فرار از تضادها می‌داند. فروم برای رهایی از تضادها چهارطریق در نظر می‌آورد:‌دگرآزاری، آزاردوستی و خرابکاری.
الف) دگرآزاری را شخص نسبت به زیردستان و به کسانی که از قبل زندگی می‌کنند روا و معمول می‌دارد.
ب) آزاردوستی ویژه کسی است که شخصیت خود را نادیده می‌گیرد، یا خود را به شخصیت یا گروه نیرومندی می‌بندد و در آن مستغرق می‌شود تا بدین‌طریق خود را از تنهایی برهاند هرچند آن شخصیت یا آن گروه فاسد و فاجر باشد و در این جریان او آزار و صدمه ببیند.
ج) خرابکاری مخصوص شخصیتی است که احساس ضعف و ناتوانی می‌کند و برای جبران این نقص به قدرت‌نمایی و تبهکاری و از میان برداشتن نیروی خارجی می‌پردازد. نوجوانان بزهکار که نفهمیده به خرابکاری دست می‌زنند این نوع مکانیسم فرار را به کار می‌برند.
هدف از تنبیه کاهش دادن احتمال تکرار رفتاری است که شخص به خاطرش تنبیه می‌شود. تصور بر این است که تنبیه در واقع تادیبی است از جانب والدین که به شکلهای گوناگونی از قبیل تنبیه بدنی، محروم کردن کودک از چیزهای موردعلاقه‌اش مانند تماشای تلویزیون و یا اجازه ندادن به او برای ترک اتاق، اعمال می‌شود. بیشتر والدین و مربیان با این امید روشهای گوناگون تنبیه را به کار می‌گیرند که رفتارهای نامطلوب کودک دوباره تکرار نشوند. در واقع روشهای تنبیه کردن از تنبیه معتدل گرفته تا شدید اگر به‌طور مداوم اعمال شوند و دلیل آنها برای تنبیه شونده روشن باشد، در کاهش رفتارهای نامطلوب او موثرند. برعکس تنبیه‌های خیلی ملایم، ممکن است تکرار رفتارهای نامطلوب را شدت بخشند؛ بخصوص اگر کودک احساس کند تنها از این راه است که می‌تواند مورد توجه والدین قرار گیرد.
تنبیه در عین حال می‌تواند به وجودآورنده عارضه‌های جانبی نیز باشد که برای تنبیه‌کننده قابل پیش‌بینی نیستند؛
▪ اولین عارضه این است؛ کسانی که تنبیه‌های شدید اعمال می‌کنند پرخاشگری و سایر رفتارهای هیجانی از جمله گریه کردن، انواع کج خلقی‌ها و کوبیدن سر به زمین را در کودک رشد می‌دهند.
▪ دوم اینکه وجود تنبیه‌کننده گاهی چنان با خاطره بد تنبیه تداعی می‌شود که تنبیه شونده به‌طور کلی از تعامل با او خودداری می‌کند.
▪ سوم اینکه تنبیه می‌تواند باعث کاهش رفتارهای مطلوبی شود که در اصل با همان رفتار ناهنجاری که کودک مرتکب شده است، در این گروه قرار دارند. برای مثال کودکی که در کلاس به خاطر بیجا و بی‌موقع صحبت کردن تنبیه می‌شود، ممکن است در واکنش به تنبیه همه نوع تعامل کلامی خود را در کلاس به حداقل برساند.
▪ چهارم اینکه والدینی که از تنبیه استفاده می‌کنند،در عمل خود را الگوی فرزندان قرار می‌دهند؛ در حالی که واقعا دوست ندارند این رفتار آنها مورد تقلید فرزندانشان قرار گیرد. این حقیقت که بسیاری از بزهکاران در کودکی تنبیه بدنی شده‌اند منعکس کننده این واقعیت است که کودکان رفتارهای تجاوزکارانه والدین را الگو قرار می‌دهند.
▪ پنجم اینکه تنبیه ابزار خوبی برای تربیت نیست؛ زیرا به شخص فقط اشتباهاتش را گوشزد می‌کند و رفتارهای نامطلوبی را که باید به جای آنها انجام گیرد، نشان نمی‌دهد.
▪ سر‌انجام اینکه تنبیه ایجاد عادت می‌کند. بدین‌صورت که استفاده از تنبیه به‌طور موقت رفتار نامطلوب کودک را متوقف می‌سازد اما رفتار والدین را به‌طور منفی تقویت می‌کند و باعث می‌شود آنها به احتمال زیاد در موقعیت‌های مشابه دوباره از تنبیه استفاده کنند.
تنبیه باید پیوسته همراه با تقویت رفتار مطلوبی باشد که انتظارش را از کودک داریم و حتی در چنین مواقعی نیز باید به ندرت از این وسیله استفاده کرد. بهترین روش تنبیه، محروم کردن تنبیه شونده از امتیازات و چیزهایی است که او به آنها علاقه دارد. او باید بداند که این محرومیت پیامد رفتار نامطلوب خود اوست. ترجیح دارد والدین و مربیان از تنبیه بدنی مانند کشیده زدن به کودک و بر پشت دست زدن او جدا خودداری کنند.
اختلالاتی که در گستره مشکلات رفتاری دانش‌آموزان کودک و نوجوان طبقه‌بندی شده از مشکلات کرداری هستند، بیشتر از آنکه حاصل اخلاق و رفتار فردی کودک و نوجوان باشند، بازتاب رفتار والدین و مربیان آنها هستند. الگوبرداری و یا به عبارت دیگر روی آوردن به کردار نادرست دیگران و مشاهده رفتارهای غلط بزرگسالان می‌تواند در توسعه این اختلالات نقش اساسی داشته باشد.
مهمترین مشکلات خانوادگی قابل شناسایی را که در بروز این اختلالات نقش دارند می‌توان به صورت زیر خلاصه کرد:
چگونگی رابطه فرزند با خانواده (بی‌توجهی والدین به کودک یا حمایت افراطی از او)، تامین مخارج خانواده توسط افرادی غیر از والدین (اقوام مادر، اقوام پدر و یا کسانی دیگر)، بی‌سرپرستی، سکونت کودک و نوجوان در محلی غیر از محل زندگی خانواده اصلی (خانواده مادر، خانواده پدر و سایرین)، بیماری‌های سخت افراد خانواده، فوت نزدیکان (پدر، مادر و سایرین)، عضویت در خانواده ۷ نفر به بالا، اختلافات فامیلی، اختلافات والدین، طلاق والدین، فساد اخلاقی افراد خانواده (پدر، مادر و سایرین)، بهره‌کشی از کودکان (توسط پدر، مادر و سایرین)، اعتیاد اعضای خانواده به مواد مخدر و الکل، بیماری‌های عصبی یا روانی اعضای خانواده، فقر مالی و سایر موارد مانند آن.
کاهش مشکلات کرداری قبل از آنکه به مشاوره کلینیکی و آزمایش‌های روانشناسانه نیاز داشته باشند به تصحیح کردار والدین و مربیان احتیاج دارند. توصیه می‌شود والدینی که فرزندان آنها مشکلات کرداری دارند، کتاب‌های ویژه این اختلالات و سایر منابع آموزشی مرتبط با آنها را مطالعه کنند.
مشکلات کرداری عمدتا موارد زیر را شامل می‌شوند: دروغگویی، پرخاشگری در کلاس و در منزل، دزدی، فرار از مدرسه، لجبازی یا بی‌اعتنایی متقابل، اختلال در منش، اختلال در شخصیت، اختلال در دقت و تمرکز حواس، پوشش و آرایش نامناسب،‌فرار از منزل، تمارض، فحاشی، توهین به اولیای مدرسه، مبادله وسایل و اشیای مبتذل مانند کتاب، مجله، نوار ویدیو، عکس، اسلاید، نوار صوتی، سی‌دی و...
البته رشد و توسعه سرگرمی‌های رایانه‌ای خشونت‌بار، نمایش فیلم‌ها و سریال‌های خشن در تلویزیون و سینما و حتی بروز برخوردهای پرخاشگرانه در مسابقات ورزشی که عمدتا چهره‌های شاخص ورزشی و سینمایی با تاثیرگذاری قوی روی شخصیت روانی کودکان و نوجوانان مرتکب می‌شوند، از جمله عوامل اجتماعی بروز این پدیده در بین دانش‌آموزان می‌باشند.(۳)
شیرین مسعودی‌فر
پی‌نوشت‌ها:
-۱ نظریه روانکاوی فروید صفحه ۱۵، )The goal of all life is death(
-۲ نظریه‌های شخصیت، نگارش دکتر علی اکبر سیاسی انتشارات دانشگاه تهران، صفحه ۲۹
-۳ نمایه مشکلات رفتاری در کودکان ونوجوانان نوشته مرتضی مجدفر، رشد معلم، دوره بیست و دوم
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید