جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مطالعه طبیعت


مطالعه طبیعت
روزگاران زیادی از رنسانس و هنرنوزایی می گذرد، اومانیسم و یا انسان محوری جایگاه خود را به دست آورده است و مفهومی به نام انسان برتر بر سرزبانهاست. حال انسان برتر انسانی سفیدپوست و روشن و نژادی خاص است که در تصاویر به چشم می آید. اومانیسم از دل فلسفه بیرون می آید اما آغشته به تفکر سیاسی می گردد و از این رو نشانه هایی را می توان در عقب تر و یونان باستان دانست. در یونان باستان و در شهر آتن انسان شهروند و ایده آل به اذهان می رسد و فلاسفه برای به دست آوردن دولت شهر تلاش می کنند. انسانی که به فعالیت سیاسی خود و بلوغش آگاه است و شرط لازم جامعه سیاسی وجود شهروندی است.
در نتیجه رنسانس بازگشتی است به خرد روشنگرانه یونان و هنرمندانی که در تلاش برای بیانی نوین درباره مذهب، سیاست، جنسیت، اجتماع و... بودند. در رنسانس که به چند دوره پیشین، پسین و منریسم شیوه گری تقسیم می شود. توجه مجدد به ارزشهای کلاسیک باستان و جذب آنها، روح زنده ای به افکار برجستگان عصر باززایی بخشید. انسانگرایی، فردگرایی و خردگرایی از
ا صول اولیه آنها بوده است.
سه هنرمند بر جسته رنسانس داوینچی، رافائل و میکلانژ بودند. هدف آنها نه تقلید از طبیعت که مطالعه آن بود.
سخن اینک به لئوناردو داوینچی بزرگ می رسد. وی در اواسط قرن پانزدهم در آتلیه معتبر فلورانسی شاگردی کرد. لئوناردو دراین آتلیه بسیار آموخت و درآنجا با رموز فنی کارهای ریخته گری و کارهای فلزی آشنا شده و آموخته است که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدلهای برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیسهایی را پدید آورد. وی همچنین به پژوهش درباره گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آنها در تابلوهایش استفاده کند. افزوده بر آن دانش گسترده ای درباره نورشناسی، ژرفانمایی و استفاده از رنگها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعداد دیگری هنرمندی برجسته بسازد، و در واقع شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب از هنرآموزان آتلیه موفق و روکیو بودند. لئوناردو اما ذهن نبوغ آمیزش و توانایی اش تا زمان باقی است آدمیان فانی را به اعجاب و ستایش واخواهد داشت.
لئوناردو در حوزه های بسیاری توانایی اش را ثابت کرده است. پزشکی، نقاشی، طراحی صنعتی و...
وی در همه اینها با پژوهشگری، به کمال رسید و در همه آنها خدمات ارزنده و مهمی انجام داد.
هیچ چیز در طبیعت نبود که کنجکاوی وی را برنیانگیزد و نبوغ وی را به چالش نطلبد. لئوناردو برای آنکه به اسرار بدن آدمی پی ببرد، بیش از سی جسد انسان را تشریح کرد. او یکی از نخستین کسانی بود که کوشید اسرار رشد جنین در رحم مادر را کشف کند.
سالها در مشاهده و تجزیه و تحلیل پرواز حشرات و پرندگان وقت صرف کرد زیرا می خواست ماشین پرنده طراحی کند و مطمئن بود روزی به واقعیت می رسد. وی با دستگاه های حکومتی زمانش هیچ گاه کارنکرد و درخواست آنها را درباره مهندسی نظامی رد می کرد و ترجیح می داد در زمان صلح وسایل مکانیکی ابداع کند. وی را در مقام نقاش، پیکرتراش و معماری کبیر ستایش می کردند اما لئوناردو هیچ گاه نوشته هایش را منتشر نمی ساخت، و حتی اندک شماری از افراد از وجود آن نوشته ها آگاه بودند. او چپ دست بود و از راست به چپ می نوشت، و بنابراین نوشته هایش فقط به کمک آینه قابل خواندن بود و بسیاری دلیل آن رااز ترس وی می دانستند که عقاید و افکارش را ملحدانه تشخیص دهند و از فاش شدن اکتشافاتش نگران بود. در نوشته هایش برمی خوریم که خورشید ثابت است که از پیش نگری اش در مورد نظریه های کپرنیک حکایت می کند، نظریه هایی که بعدها گالیله را به مخاطره افکند.
اما وی دوست نداشت که او را دانشمند بدانند بلکه می خواست وی را یک هنرمند تجسمی بدانند. دغدغه فردی او این بود که نقاشی یک هنر فکری و نظری یا غیریدی است. و کاردستی که در آن وجود دارد، همتای کار نوشتن کلمات هنگام سرودن شعر است. وی اکثراً سفارشهای خود را نیمه کاره می گذاشت و اغلب سفارشهای دریافتی خود را انجام نمی داد. و به این موضوع بود که تأکید داشت که تنها خود نقاش است که در مورد تمام بودن یا نبودن یک کار تصمیم بگیرد و تا زمانی که از کار راضی نبود اجازه نمی داد که از زیر دستش خارج شود.
مانند بسیاری ازآثار، نقاشیهای لئوناردو هم از آسیب مصون نمانده است. بنابراین به نقاشی دیواری شام آخر یا شام واپسین اشاره می کنیم. این نقاشی سراسر یک دیوار تالار مستطیل شکلی را می پوشاند که سالن غذاخوری صومعه سانتا ماریا دله گداستید در میلان بوده است. برای نخستین بار بوده که یک داستان مقدس این چنین زنده و طبیعی به تصویر درآمده است. چنین به نظر می رسد که تالار دیگری به تالار غذاخوری راهبان افزوده شده که در آن شام واپسین به حالتی سه بعدی و حجم دار ظاهر می شود. بدون شک همه ریز نقش ها و جزئیات، مانند ظروف غذا بر روی میز و چین و چروکهای جامگان حواریون، به کار رفته، راهبان را در نگاه نخست مسحور کرده است.
نقاشی جدید داوینچی از این داستان مقدس، با نقاشیهای قبلی از این داستان تفاوتهای زیادی دارد.
در این نقاشی، شور و هیجان و نمایشی واقعی وجود دارد. در انجیل می آید: حقیقتی را بر شما فاش می کنم، که یکی از شما مرا تسلیم خواهید کرد و حواریون از شنیدن این سخن به غایت اندوهگین می شوند و هریک از ایشان به مسیح می گوید «خداوندا، آیا من آنم؟» متی باب بیست و ششم آیات ۲۱ و .۲۲
دوازده حواری مسیح گویی به چهار دسته سه نفری تقسیم شده اند که با اطوار و حرکاتشان با هم مربوط می شوند. آن قدر نظم در این تنوع و تنوع در این نظم وجود دارد که هرگز نمی توانیم تمامی ژرفای فعل و انفعال هماهنگ حرکتهای متقابل را بکاویم.
ترکیب بندی این اثر گویی از آن توازن و هماهنگی که در نقاشیهای گوتیک دیده می شوند برخوردار است، یعنی همان چیزی که نقاشانی مانند وایدن و بوتیچلی هر یک به شیوه خاص خود سعی کرده بودند در هنر نقاشی احیا کنند.
نقل می کنند که در هنگام نقاشی شام واپسین وی ساعتها به روی داربست می ایستاده است بی آنکه هیچ حرکت قلمی داشته باشد بلکه موشکافانه و نقادانه به دیوار می نگریسته است.اثر فوق العاده نامی وی مونالیزا است. زنی که در تابلو است گویی به واقع به ما می نگرد و روحی در کالبد دارد.
آنچه موجب شده است که لئوناردو چنین شاهکاری بیافریند، این بوده که دقیقاً می دانسته است که تا کجا می تواند پیش برود و چگونه با بازنهایی تقریباً معجزه آسای یک انسان زنده حقیقی، انحراف جسورانه خویش از طبیعت را جبران کند. افراد در گذشته های دور، پرتره ها را باترس آمیخته به احترام می نگریستند، زیرا فکر می کردند که نقاش یا پیکرتراش برای حفظ شباهت، روح شخص باز نموده را در کار خود حفظ کرده است و وی افسونگرانه می دانست که چگونه جان به کالبد رنگها بدمد و آنها را بر دل تابلو بنشاند.
بی گمان کلیساها در گذر تاریخ مصون و امن بوده اند برای آثار بزرگ و به غیر از آن هنردوستانی که بی شک یکی از شیفتگی های آنها داوینچی است. داوینچی روح نقاشی است در قرن پانزدهم. او طبیعت را کندو کاو می کند و براساس تجارب شهودی دانستنی هایش را می پروراند.
بازگشت او به آرمانهای کلاسیک بیش از فردگرایی به خردگرایی منتج می شود. خود محض و پیشرفت علم. امری که شاید در سالهای بعد به تکاپوی بشریت برای رسیدن به تکنولوژی بود و نکته جالب رفتار و برخورد هوشمندانه لئوناردو است با هم چنین مقوله ای، وی به روشنی میان این دو تضاد قائل می شود. هر چند که در جلوتر و در سالهای بعد نگاه علمی به هنر رایج و باب گردید.
هنر و صنعت در این روزهاست که با توجه به بودجه ها و منافع اقتصادی عجین شده اند. امری که در رنسانس این گونه نمی بود. هنرمند رنسانسی در پی تعالی فرد است. در وصف یگانگی او می کوشد. تنها عقل او است که می فهمد و بارور می شود. به آسانی می توان گفت: که چکیده تفکر رنسانس در داوینچی ظهور می کند.
داوینچی نقاشی است برای سالیان گذشته و آینده وی اوج هماهنگی است. تمام اجزای بصری و المان ها در آثار به هنرمندی در کنار یکدیگر نشسته اند. فرم و محتوا در خدمت یکدیگر هستند. ظرف و مظروفی که از عهده داوینچی برمی آید، نگاه او نگاهی ویژه است و بی گمان مونالیزا تا به ابد بر روی تابلو هم چون زنی زنده با خنده محو بر لبش و نگاهی معصوم در عمق چشمانش به ما می نگرد. قلمی که سالها از آن می گذرد و نگاهی که داوینچی آن را برای تمام زمانها در تاریخ زنده نگاه داشته است. نگاه جاویدانی که تنها از پس او برمی آید.
هامون قاپچی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید