شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


احمد امین نظر


احمد امین نظر
«احمد امین نظر» هنرمندی است كه هم از توش و توان طراحی به معنای Drawing برخوردار است و هم سواد بصری بسیار قابل اعتنایی دارد.
او در اركستراسیونی از فهم خط و رنگ و سطح و بافت، ذهن خلاق خود را به كار انداخته و در آخرین نمایشگاهش ثابت كرده كه دست به هر سطحی بكشد، آن را به كیمیا بدل می كند.
در شرایطی كه انواع و اقسام تصاویر سهل الوصل با قابلیت تكثیر انبوه و فوری در اختیار عموم قرار دارد و حساسیت عمومی به موازین «تصویر» به سطحی شكننده نزول كرده است (و این یك معضل بین المللی است)، احمد امین نظر با ۱۳ تابلوی نقاشی، بار دیگر نقش و اهمیت هنر والا را به ما نشان می دهد. هنری كه شأن مخاطب را مراعات كرده و حریم و حرمت تصویر را با شكوهی خیره كننده حفظ می كند.
«امین نظر» را باید یك استثنا به حساب آورد، چرا كه در محیط ذهنی این هنرمند، تأثیرات مسموم كننده نوعی مدرنیسم عاریتی كه پس از كمال الملك و شاگردان و پیروان اصیل او، هنر معاصر ما را آلوده ساخت؛ اصلاً دیده نمی شود.
احمد امین نظر در میانه دو قطب: یكی در مركز و نقطه عطف تحول نقاشی معاصر ایران (كمال الملك و نسل اول پس از او) و دیگری مؤثر از نوعی مغناطیس باروركننده از سرچشمه های هنر والای اروپایی و به ویژه «تی سین» ذهن و زبان نقاشانه خود را سر و سامان داده است.
اما پختگی و ارتقای هرچه بیشتر او بر اثر آشنایی مستقیم با هنر معاصر اروپا (كار و تجربه در آلمان) و تنظیم و تدوین هوشیارانه او از راهی است كه تا آستانه ۵۰ سالگی از سر گذرانده است. او هم اكنون نقاشی است كه سوابق آموزشی، آكادمیك، تجربی، ملی و بین المللی اش را در وجدی شاعرانه و زبانی خالص و ناب برگرفته از نوعی نقاشی اندیشه ورزانه با مهارت و تسلط مثال زدنی، عرضه می كند.
امین نظر را به عنوان نقاشی فیگوراتیو كه قواعد آكادمیك را به درستی درك كرده و مهارت طراحانه ممتازی دارد به خاطر می آورند. اما بیان چنین توصیفاتی دربرگیرنده نیمه نخست حضور امین نظر در نقاشی ماست. چرا كه او با پشت سر گذاردن سابقه ای درخشان از پردازش های طبیعت گرایانه و فیگوراتیو و به موازات كسب تجارب و آگاهی های بیشتر، بیان دیگری از هنر نقاشی را آرام آرام به درون ساختار ذهنی خود وارد كرد. بیانی كه در مسیری كند و تدریجی و به نرمی در دستان او رام شده است. او هم اكنون به جریانی زلال از نوعی شعر تغزلی در قالب ناب نقاشی دست یافته است.
امین نظر در آخرین آثارش تصویری دیگر و حضوری غیرمنتظره و نو از خود بروز می دهد. او از جمله نقاشانی است كه در میانه سنین ۴۵ تا ۶۰ سالگی هستند. هنرمندانی كه دوران مقدماتی، تجربه گری و آزمون و خطا را از سر گذرانده اند و دیری است كه دیگر آثار آنان را با اعتنا به استعداد، قدرت طراحی، درك فیگوراتیو و شیوه رنگ آمیزی و توصیفاتی از این قبیل ارزیابی نمی كنیم.
امین نظر در صعود به پایگاهی ارجمند در نگرش نقاشانه خود، از بیان فیگوراتیو و مضامین متنوع اجتماعی عبور كرده و به نوعی پردازش خالص (Pure) در ساختار آثارش دست یافته است.
او همزمان به دو كار بزرگ مشغول است:
۱) رهایی آثارش از بند ادبیات و چارچوب های از پیش تعیین شده.
۲) پایه ریزی منظومه ای از بیان ناب نقاشانه.
بلافاصله باید افزود كه او همچنان نقاشی مضمون گراست، اما مضمون گرایی او فقط تعبیر و ترجمه ای فیگوراتیو نیست. حتی فیگور در آخرین تابلوهایش كاركرد تازه و معنای متفاوتی نسبت به گذشته اش دارد. مضمون در آخرین آثار امین نظر، از نوعی پس زمینه فلسفی و شاعرانه سرشار می شود.
تابلوهای اخیر او نه در وصف «موضوعی» كه نشان می دهند، بلكه در تأویل آنچه اندیشه او را در می نوردد، خلق شده اند. او در این كشاكش، اهتمام خود را نه در ابراز «حرف های خوب»، بلكه در ستایش «خوب حرف زدن» به كار گرفته است. احمد امین نظر در آستانه پنجمین دهه زندگانی اش و « با رنج بسیار، با یك بند انگشت پیشرفت در سال» گاه از كار دست می كشد و در كار خویش می نگرد: «من نیمه دوم زندگی ام را در شكستن سنگ ها، نفوذ در دیوارها، فرو شكستن درها و كنار زدن موانعی گذرانده ام كه در نیمه اول زندگی به دست خود میان خویشتن و نور نهاده ام.»*
او هم اكنون «خوب حرف زدن» را تجربه می كند. حالا دیگر مهم نیست از چه بگوید، بلكه «نوع گفتن» اهمیت دارد. در چنین رویكردی است كه او به هر چه نظر كند به دستمایه ای فاخر، دیدنی و ارجمند تبدیل می شود. به مركز كشاندن و در زیر نورافكن قرار دادن آنچه معمولی، حاشیه ای و در دسترس است (میوه انجیر، به، سیب، شمع، پروانه، بشقاب و...) و از فرط «دم دست بودن» اصلاً دیده نمی شود و ارتقای امر «معمولی» به «متعالی»؛ بهترین نشانه خلاقیت است.
او به خوبی می داند كه یك طراح یا نقاش اصیل، در واقع «دیده بان» تحولات بصری جامعه خود است.امین نظر، تاكنون نشان داده است كه «طراحی» یعنی پدیده ای كه عشق، توجه و شعور را به زندگی می افزاید، مرحله بسیار مهمی از تكوین هنری یك نقاش است. با اعتنا به چنین فهمی است كه او هم اكنون می تواند نگاه ما را به شعف و شگفتی دعوت كند و بخشی از الماس جانش را به ما هدیه كند.
«انرژی بصری» ساطع شده از آثار امین نظر، بیننده را وادار به سكوت، احترام و تمركز می كند. به گونه ای كه فراموش می كنی تا قبل از ورود به نمایشگاه چه حال و احوالی داشته ای.
«انرژی بصری» همان چیزی است كه هنرمند نقاش آن را ابداع، توزیع و كنترل می كند.
امین نظر، نقاش معاصر جهان در آستانه هزاره سوم است. چرا كه ریشه های خود را در فرهنگ سترگ ملی گسترانیده و ریه های خود را از بادهای آن سوی مرزها آكنده است. جهانی بودن او، دقیقاً در ایرانی بودنش مستتر است. از جمله نشانه های هویت ایرانی در آثار احمد امین نظر، می توان به بازی او با نقشمایه ها و بازیگری و رقص خطوط و رنگ ها در آثارش اشاره كرد و كیست نداند كه جهان مدیون رقص خطوط و بازی رنگمایه هایی است كه هنر ایرانی به فرهنگ تصویری جهان اهدا كرده است. در آخرین آثار امین نظر نوعی زینت گری نیز پیداست، زینت گری آثار او، البته با مهارت فنی توأم است. او با دانایی و فراست توانسته است زینت گری و مهارت فنی را در ململی از راز و رؤیا تركیب كند و برای اثبات ایرانی بودنش به هیچ جای تاریخ نیز دستبرد نزده است.
یكی از تفاوت های عمده امین نظر با همدوره ای هایش در فهم عالمانه او از نقاشی امروزی جهان است. در نوع نگرشی كه می تواند مسیر سالم نقاشی امروزی ایران را به درستی ترسیم كند.
او برخلاف برخی از نقاشان هم نسل خود، استنباط ژرف تری از مفهوم «ایرانی» در نقاشی معاصر دارد.
در نظر احمد امین نظر، «ایرانی» بودن به معنای قدیمی و امری متعلق به گذشته نیست كه با ترسیم چهره های مینیاتوری، زن ابروكمان، مرغ عشق، سروسهی و استعاره هایی از دوران خاقانی و سعدی؛ قابل بیان باشد. همچنین او، جهانی بودن و معاصر بودن را به معنای یك كالای وارداتی تعبیر نمی كند، تا از الصاق فضاهای آبستره با تصاویر استخراج شده از نگارگری سنتی ایرانی، ساده دلانه خود را «مدرن» تصور كند. امین نظر با همه توجه و احترامی كه برای مكتب كمال الملك و نقاشان پس از كمال الملك از جمله علی محمد حیدریان، پتگر، اولیا و ... قائل است و همچنین با همه شیفتگی وصف ناپذیری كه برای آثار بزرگان هنر اروپا بویژه «تی سین» قائل است؛ اما از پنجره ای به جهان می نگرد كه ابعاد و اندازه ها و زوایای آن را با دست خود ساخته است. او برای ایرانی بودنش توسل به ابروی كمانی و چشم بادامی و لب غنچه و تعابیری از این قبیل نمی جوید و برای معاصر بودن با جهان امروز نیز ناشیانه «ایسم»های غربی را به تصویرگری های شرقی وصله نمی كند.
امین نظر در آستانه پنجاه سالگی به آن راز فراموش شده پی برده است. رازی كه در نزد كلاسیك های ادب و هنر همه ملل نهفته است: اقبال عمومی و تأیید خواص!
حافظه تاریخی به خاطرمان می آورد كه هنرمندان بزرگ، همواره در آثارشان یك لایه بیرونی دارند كه مردم عادی از آن لذت می برند، مثل حافظ، شكسپیر، فردوسی یا سعدی كه لایه بیرونی یا همان لایه اول كارشان برای عامه، سرگرم كننده و خواستنی است و در عین حال گروه فرهیختگان نیز از خلجانات روحی و پیچیدگی های ذهنی آثارشان به وجد می آیند.
هوشمندی، نبوغ و تبار اخلاقی، وجه مشخصه همه هنرمندان بزرگ است. با این حال نه سعدی بزرگ و نه حافظ شگفت و نه فردوسی سترگ هیچ كدام خوشه انگور را حبه حبه نكردند تا مخاطب آن را دانه دانه قورت دهد.
دیالكتیك حیرت آور آثار اینان در همه «پیچش مو» نهفته است.
با چنین نگرشی، در ۲۰۰ سال گذشته، هیچ نقاشی به جایگاهی كه كمال الملك در آن قرار داشت، دست نیافته است.
هنوز افسانه هایی كه دهان به دهان می گشت واز نقاش ساحری می گفت كه «جادو قلمش چه ها كه نمی كند» دراذهان برخی باقی است. شماری از آن افسانه ها را شاید هنوز هم می توان شنید و به یاد آورد: «می گویند استاد كمال الملك، روزی در فرنگ به علت بی پولی به جای اسكناس نقشی از اسكناس بر صفحه رسم كرد. صاحب رستوران انگشت به دهان نه تنها كمال الملك را به میهمانی پذیرفت، بلكه مبلغی پول نیز به او پیشكش كرد...».
«می گویند وقتی استاد یك قناری زنده را در كنار تابلوی نقاشی اش گذاشت، قناری به اشتباه افتاد و برای تصویر نقاشی شده قناری شروع به خواندن كرد...»
راستی رواج چنین حیرت و شگفتی را چگونه باید تعبیر كرد؟
جز در توجه عامه مردم به لایه بیرونی آثار ماندگار است؟ نكته اینجاست كه اگر كمال الملك حتی یك هنرمند اروپایی می بود، حتماً یك هنرمند كلاسیك اروپایی می شد.
موضوع كمال الملك و هنر كلاسیك اروپا، بر خلاف رأی شتابزده برخی شارحان میانمایه هنر معاصر، اصلاً ماجرای تقلید و گرته برداری صرف نیست. كمال الملك با هنر اروپایی «آشنا» شد. رابطه او با هنر اروپا، بیشتر به یك آشنایی و مكالمه فرهنگ ها شباهت دارد تا آن چیزی كه از آن به تقلید صرف یاد می شود. كمال الملك نقطه وصل قریحه شرقی و فنون غربی است؛ ملتقای شور ایرانی و عقل اروپایی.
كمال الملك، شأن هنر و مقام هنرمند را از دو راه به اثبات رسانید.
یكی از راه مهارت و جذابیت خیره كننده آثارش و دیگر با وقار و آداب پاكیزه ای كه از اندیشه ورزی هنرمند انتظار می رود.
احمد امین نظر، به سلوك كمال الملكی سخت دلبسته است و در انتقال آن به آداب نقاشانه خود، جهد و كوشش بسیار كرده است.
ذهن و زبان امین نظر در بند آثار نقاشانی است كه در مقابل آثار آنان نفسش بند می آید. او از یادآوری لحظاتی كه رودرروی آثار «تی سین» قرار گرفته، چنان به وجد می آید كه تقریباً چیزی شبیه تنگی نفس به او دست می دهد تا نتواند كلمات را در ذهنش مرتب كند و در كلامی جویده و تب آلود، شور و شیدایی اش را ابراز كند.
با این همه باید حساب او را از بخش های بسیاری از نقاشی ما در طول یك سده گذشته، جدا كرد، چرا كه در یك سده گذشته، نقاشی ایرانی میان دو قطب: «سنت گرایی نسنجیده» و «نوگرایی بی پشتوانه» در نوسان بوده است. عوارض بیمارگونه این رفتار هنوز هم گریبان بسیاری از نقاشان ما را رها نكرده است. امین نظر، بخوبی می داند كه «نوآوری» در «نفی سنت ها» حاصل نمی شود، بلكه باید سنت ها را نقد و از روشی پیچیده شامل نوعی «پیروی» و «سرپیچی» استفاده كرد. یعنی باید از سنت ها فاصله گرفت؛ فاصله ای كه فرصت شناسایی سنت را فراهم می سازد. با چنین فرایندی است كه نحوه شناخت و طرز برخورد ما با سنت ها نسبت به نسل های قبلی متفاوت خواهد شد.
دستیابی به چنین تفاوتی بی تردید خود، نوعی نوآوری است. تحت چنین نگرشی است كه می توان اثر هنری را هم از دیدگاه زمان خود (زمان خلق اثر) كنكاش كرد و هم به یك داوری مبتنی بر ارزش تاریخی دست یافت.
حقیقت آن است كه جهان امروز، هر كس را كه از ریشه ها بریده و بی اصل و نسب شده باشد، بی تردید حذف می كند و نادیده می گیرد. باید در متن تمدن خود به جوشش و كوشش پرداخت، راه دیگری قابل تصور نیست.
در این پارادایم، آن نوع از سنت گرایی كه به گذشته ها می چسبد و تغییر را بر نمی تابد، مردود است.
همانطور كه از ریشه ها بریدن و روی آوردن به «دیگری» نیز باطل محسوب می شود.
احمد امین نظر، ایستاده در بلندای دركی ژرف از ضرورت های نقاشی معاصر ایران و در آستانه نوعی تعادل كه بی شك پشتوانه «كمالی» است كه نشانه هایش را از هم اكنون در آثارش می توان دید، ما را به تماشای شور و شعف، رنگ و حركت، زندگی و مهربانی دعوت می كند.
* هِرب لوبالین، گرافیست آمریكایی دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، متخصص در كالیگرافی لاتین
* میرعلی تبریزی، واضع خط نستعلیق
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید