جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


هزار و یک شب نمونه تمام عیار «ابرمتن» است


هزار و یک شب نمونه تمام عیار «ابرمتن» است
به‌رغم اینکه خودش نیز روزنامه‌نگار است و آشنا به چارچوب اطلاع‌رسانی، مایل نیست که طبق سنن کلیشه معرفی شود. می‌گوید: همان‌ها که در شناسنامه کتاب‌ها آمده کافی است.
به‌رغم اینکه خودش نیز روزنامه‌نگار است و آشنا به چارچوب اطلاع‌رسانی، مایل نیست که طبق سنن کلیشه معرفی شود. می‌گوید: همان‌ها که در شناسنامه کتاب‌ها آمده کافی است.
فرهاد حیدری‌گوران، به روایت اولین مجموعه منتشر‌شده‌اش، «افسانه رنگ‌های دونادون»، متولد ۱۳۵۲ است. انتشار این مجموعه در سال ۱۳۷۹، به‌دلیل وی‍‍ژگی‌هایی که دارا بود از جمله داشتن نوع «قصه‌ای، شعری، روایتی» تحلیل‌هایی انتقادی را برانگیخت.
گوران، فعالیت ادبی‌اش را پیش تر از اینها با چاپ قصه‌ای با نام «یک تصویر زنده» در شماره ۷۰ آدینه آغاز کرده بود و در دهه ۷۰ نیز در بخش تحریریه نشریاتی چون «دنیای سخن»،« ایرانیان» و شماره‌های نخستین «گلستانه» فعالیت داشته است. تا قبل از خرداد ۸۴ که استعفا دهد، به مدت دو سال، سردبیر نشریه «معماری» بوده است و در این سال‌ها به قول خودش برای اینکه در فضایی کار کند که هم «سوژه» داشته باشد، هم «نان»، به روزنامه‌های اقتصادی روی می‌آورد. به طنز می‌گوید: «در این سال‌ها که مستاجر خانه به دوش بوده‌ام از شمال به جنوب تهران رسیده‌ام که ناگفته پیداست رابطه «تورم» با «نان» و همین‌طور «روزنامه‌نگاری» چگونه است!».
از حیدری‌گوران، به جز قصه‌ها و مقالات تالیفی‌اش، رمان «کتیبه خوان ویرانی» در سال ۸۳ توسط نشر پانیذ به چاپ رسیده است. وی رمان دیگری با نام «نفس تنگی» در دست نشر دارد که در گفت‌وگوی زیر، درباره جزییات نگارش و انتشار آن نیز خواهیم خواند.
▪ آقای گوران از آنجا که کتاب‌های شما تا حدودی با بی‌مهری یا بداقبالی مواجه شده‌اند، مایلیم در آغاز به جای هر طرح و توطئه‌ای، از شما تقاضا کنیم خودتان گفته‌ها و ناگفته‌ها را درباره آثارتان بیان نمایید.
ـ «افسانه رنگ‌های دونادون» را در سال ۷۷ نوشتم. البته این مجموعه تمام آنچه که باید باشد، نیست. در واقع این دو دفتر همبسته و پیوسته با هم بود، نام دفتر اول همان طور که در شناسنامه کتاب آمده «رنگ حروف» است و نام دفتر دوم «رنگ نام‌ها»‌ست که هنوز مجال نشر نیافته است. دفتر اول،گزارشی تقریبا خصوصی است از عشق و مصایب و نابهنگامی‌اش، در حالی که دفتر دوم دقیقا پارادوکس آن است و به بیان بهتر نقیضه‌ای پارودیک و طنزآمیز بر دفتر اول است که بدون آن، احساس می‌کنم هم به خودم جفا شده هم به مخاطب. در هر صورت همین کتاب نیز در آن سال‌ها با واکنش‌هایی مواجه شد و در نشریات مختلف نقدهایی بر آن نوشته شد اما خودم همواره با این دید نقادانه به آن نگاه کرده‌ام که چرا نتوانستم دفتر دوم را هم به چاپ برسانم.
بعد از گذشت چند سال، یعنی در سال‌های ۸۰ و ۸۱ «کتیبه خوان ویرانی» را نوشتم که توسط همان ناشر کتاب اولم منتشر شد، در صورتی که قرار بود از سوی ناشر شناخته‌شده‌تری منتشر شود اما به دلیل اتفاقاتی که به هنگام کسب مجوز افتاد و حدود ۴۰ صفحه‌اش کنار گذاشته شد، آن را از ناشر اول پس گرفتم چراکه حاضر به چاپ کتابی با این درهم‌ریختگی نبود. پس از آن نیز هر چه نوشته‌ام در کشوی میزم مانده. چند قصه‌ای هم در «کارنامه» و «بایا» و «پیام شمال» و... منتشر شده اما دست‌کم ۴کتابم هنوز بلاتکلیف است.
▪ این کتاب‌ها در چه زمینه‌هایی هستند؟
ـ یکی از آنها کتابی است با عنوان «نظریه‌های ابرمتن». بررسی تئوریک تولید متن در فضای وب است. بعد هم دو رمان و یک مجموعه داستان دارم که زهی خیال باطل از انتشارشان!
البته درباره ابرمتن باید بگویم که هنوز از بابت دقیق بودن این اصطلاح، یعنی برابرنهاد «ابرمتن» با «hypertext» چندان مطمئن نیستم اما با چند تن از دوستان زبان‌شناس صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که عجالتا همان ابرمتن را انتخاب کنیم. در هر صورت این کتاب‌ها مانده‌اند اما امیدوارم رمان «نفس تنگی» مجوز بگیرد و منتشر شود.
▪ چطور؟ گویا مدت زیادی هم هست که پیگیر انتشار این رمان هستید.
ـ بله، رمان «نفس تنگی» از آبان‌ماه سال گذشته در انتظار مجوز است. رمانی است با موضوعیت جنگ و فضای دهه شصت. من خودم را یک نویسنده جنگ‌زده به معنای تحمیلی آن می‌دانم. دلیلش هم این است که تقریبا از سال ۵۹ که جنگ شروع شده تا سال ۶۷ که پایان یافت، در شهر و دیاری زندگی کرده‌ام که تقریبا جزو خطوط مقدم جنگ و بمباران بوده. این تجربه‌ای است که نسل من دارد و چنان عجیب و غریب است که انگار از افسانه‌ها نشات گرفته است. با این حال تجربه‌ای کاملا وجودی و حسی است. در همان بمباران‌ها، ۵ بار مرگ را به چشم خود دیدم یک بار مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواندم بمباران شد و بسیاری از همکلاسی‌هایم کشته شدند و چندین بار هم در خیابان و خانه و پناهگاه و موقعیت‌های دیگر.در کتیبه خوان ویرانی، صحنه‌ای است که مغز ساعت‌فروش پیر در اثر اصابت ترکش، جلوی مغازه‌اش پخش می‌شود. من این صحنه را به چشم خودم دیده‌ام در اسفندماه سال ۶۶، در جلوخان کرمانشاه... و چه شب‌ها و روزها که گرفتار کابوس بودم.
▪ به‌عنوان کسی که تقریبا همه کودکی و نوجوانی‌ام در وضعیت آژیر قرمز و زرد گذشته چه می‌توانستم بکنم؟ یکی از راه‌ها این بود که به سمت نوشتن این وضعیت بروم.
ـ آقای گوران، در مقدمه‌ای که برای افسانه رنگ‌های دونادون نوشته‌اید مساله‌ای را مطرح نموده‌اید که جای پرسش و توضیح دارد. آنجا می‌نویسید: «این کتاب بیش از آنکه آشکارکننده دلالت‌ها و معناها باشد، آنها را می‌پوشاند، حتی ناموجود می‌کند و...»، با توجه به این نقل‌قول از «رولان بارت» پیرامون معنا، که می‌گوید: «متن چندگانه است، نه بدین مفهوم که چند معنا دارد بلکه چندگانگی معنا را متحقق می‌کند.» ▪ باید بگوییم که چندگانگی معنا یا حتی پوشیده بودن معناها برای ما قابل درک است اما ناموجودشدن معنا چگونه اتفاق می‌افتد؟
ـ خب، البته نقدتان به مقدمه کتاب وارد است اگر قرار باشد که این کتاب تجدید چاپ شود مسلما مقدمه کتاب تغییر خواهد کرد. نگارش این کتاب برای من به نوعی یک تجربه فرمی و ساختاری بود تا ببینم آیا می‌شود که امر خصوصی را تبدیل به ادبیات کرد یا نه.
اما این ناموجودیت معنا به این مفهوم نیست که متن، هیچ معنایی را برنمی انگیزد، بلکه به این مفهوم است که مولف، دیگر به سمت تولید معنا نرفته و خواسته آن امر شخصی و تجربه زیست جهانی را به زبان آورد که الزاما دلالت محور نیست.اما واقعیت این است که من در آن سال‌ها مثل خیلی آدم‌های دیگر، گرفتار توهم «بی‌معنایی» در متن هم بودم و این مقدمه هم چندان بی‌تاثیر از این توهم نیست! البته، بعدها که کمابیش به متن‌های اصلی رجوع کردم، دیدم که خوانده‌های ما از روی ترجمه‌هایی که غالبا شلنگ تخته بودند، در نهایت ما را به چیزی فراتر از یک توهم نمی‌رسانده اند! برای مثال بعدها که من کتاب هزار فلات، سرمایه داری و شیزوفرنی، اثر « ژیل دلوز» را در مناسبت با آن فضایی که در وب دنبالش بودم، خواندم، متوجه شدم که تعبیری که او از ریزوم ( rhizome ) یا خرده ریشه‌ها دارد صورتی دیگر و البته عینی‌تر از پراکنش معنا در متن است. به این مفهوم که این صورت ریزومی معناهاست که به صورت زیرزمینی شکل می‌گیرد و پنهان می‌ماند. شاید این تصور که معنا ناموجود است برمی گردد به همان زیرزمینی شدن نشانه ها. و اینکه به تعبیر دلوز، « تاریخ متافیزیک در غرب ساختار درختی دارد» یعنی از ریشه به تنه و ساقه می‌رسد و از آنجا به برگ و بار...در حالی که فلسفه و ادبیات اساسا یک کنش ریزومی است. به عبارت دیگر شما آن ساقه و آن ساختار متافیزیک را نمی‌بینید، بلکه ناگهان جنگلی را می‌بینید. در واقع این حرکت از یک مرکز معنایی به سمت مراکز دیگری از معناست. ساختاری که «رنگ‌های دونادون...» دارد بسیار نزدیک به ابرمتن است، هم از لحاظ فرم، هم اجرا؛ به‌خصوص آنجا که همپیوندی سطرها و کلمات مهم‌تر از معنارسانی آنهاست.
▪ درباره ابرمتن صحبت کردید. شما یکی از معدود افرادی در ایران هستید که در این باره کار کرده اید، دلیل این رویکرد چه می‌تواند باشد؟
ـ دور شدن از ساختار کتاب و رفتن به سمت ساخت ابرمتن، رویدادی است که از چند دهه پیش در جهان نوشتار افتاده و بسیار جدی است. البته به نظرم ابرمتن، صورت کهن آن نوع نوشتار و آفرینش ادبی و هنری‌ای است که همواره پنهان بوده اما با کشف «وب» پدیدار شده است. هزار و یک شب، نمونه تمام عیار ابرمتن است و همین طور بسیاری متون شرقی و غربی دیگر. نویسنده ضدکتابی مثل «خورخه لوییس بورخس» به‌خصوص در «هزارتوها»یش سعی کرده که هم در روایت، هم در فرم، از مرزهای کتاب بگذرد اما به هر حال به‌دلیل سیطره تاریخی ساختار خطی کتاب، این گذار ناممکن بوده است. یا «جیمز جویس» در «اولیسس»، شکافی در ساختارهای خطی ایجاد می‌کند که به منزله عبور از آن است اما باز می‌بینیم محدوده‌های کتاب باقی است. تا مقطعی که فضای وب کشف می‌شود و اینجاست که باید این نقل قول از «رابرت کوور» را بیاورم که می‌گوید: «در جهان نوشتار سه اتفاق مهم افتاده است: کشف زبان، اختراع صنعت چاپ و ابداع ابر متن». که ابداع ابر متن را کنار کشف زبان که مهم‌ترین کشف بشری است، می‌گذارد.
در «کتیبه خوان...»، کوشیدم که این فضای ابرمتنی را در ساختار کتاب اجرا کنم و شاید همین تمهید، یکی از نقاط بحرانی کار من بوده و موجب شده از یک سو من «کتاب» به معنای متعارف آن نداشته باشم و از سوی دیگر، به دلیل فقدان ذهنیت جمعی نسبت به تولید متن در فضای وب،مخاطب هم به اینجا رسیده که، نه این است و نه آن!، در واقع این دو کتاب بین «همین» و «همان» یا «نه این» و«نه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن»، گرفتار شده‌اند که البته در رمان «نفس‌تنگی»، فکر بکری برای این قضیه کرده‌ام.
▪ ابر متن، برای شکل گرفتن و تکوین خود از چه امکانات دیگری بهره می‌گیرد و آیا می‌توانیم متون مقدس را نیز نوعی ابرمتن در نظر بگیریم؟
ـ اشاره خوبی کردید! به نظرم متون مقدس، بیش از دیگر متون، ساختار ابر متنی دارند. شاید به خاطر حالت پیشگویانه‌ای است که در آنها هست. ما در متون مقدس آن فضامندی را که از ساختار واحد گریزان است، می‌بینیم که در واقع، ما را به فضاهای متفاوتی از نوشتار می‌رسانند. مثلا، قصه‌هایی که روایت می‌شوند و اغلب ارتباط تماتیک و ساختاری ندارند اما وقتی با آن زبان و با آن روش اجرایی در کنار هم قرار می‌گیرند پیچیدگی و رازآمیزی بودن هستی را نمایان می‌کنند.
▪ شما کتاب «کتیبه خوان...» را در ساحت وب باعنوان «تاریک خانه ماریا مینورسکی» اجرا کرده اید. وجه تفارق این دو چیست؟
ـ یکی از تفاوت‌های بنیادی ابر متن با کتاب، ساختار غیرخطی و چند لایگی و پیونداری (linking) است. من «کتیبه خوان...» را در سال ۸۴ به صورت ابرمتن اجرا کردم، صفحه اول با یک تصویر از کتیبه بیستون شروع می‌شود و یک کُره، که می‌چرخد و اگر روی آن کلیک کنید به صفحه دوم می‌روید که خودش هفت ورودی دارد.و حالا کاربر/ خواننده از هر فصل که شروع کند به واسطه همان کُره، به یک ادامه و پایان متفاوت می‌رسد. صفحه آخر سیاه است و کره وسط آن در حال چرخیدن است، و اگر روی آن کلیک کند به صفحه‌ای برمی‌گردد که حروف به هم ریخته‌اند و به‌نوعی آغاز نوشتار است...این اجرایی بود با دانش ناقص من از رایانه و برنامه‌نویسی. صفحاتی از «تاریک خوانه ماریا مینورسکی» صدا و فیلم دارد اما چون برنامه‌نویس حرفه‌ای نیستم هنوز نتوانسته‌ام اجرایش کنم؛ البته برنامه‌نویسی به آن صورتی که مارک برنشتاین در سایت «است گیت» به آن دست زده است. افزون بر این، «کتیبه خوان...» در محدوده روایت‌ها شکل می‌گیرد اما در «تاریک‌خانه...» این محدوده‌ها، بخشی از کنش بازی گونه نوشتن است و زبان با لامکان نوشتن به هم می‌آمیزد.آغازها و پایان‌های گوناگون دارد...
▪ بله، البته در کتاب «کتیبه خوان...» نحوه آغاز رمان- بدون مقدمه و ناگهان از صفحه سه، آن هم از بالاترین سطر نوشته‌شدنش- به نوعی گویای همین قضیه است و انگار من مخاطب باید بپذیرم که هر چه آغاز ندارد، نپذیرد پایان!
ـ بله! ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست/ هر چه آغاز ندارد نپذیرد پایان. این بیت از دیوان حافظ واقعا پیشگویانه است. نوشتن یعنی همین.
مهدی فرسنگی/ حسین بهشتی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید