شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


پیوند قهرمان آرمانی با نمونه های نخستین انسان


پیوند قهرمان آرمانی با نمونه های نخستین انسان
در فرهنگ ایرانی ، ویژگی هایی که به قهرمان آرمانی نسبت داده می شود متأثر است از آنچه انسان در آیین ها و اسطوره هایش دربارة نمونة نخستین انسان می اندیشیده است و در پرتو آن آیین ، راز آفرینش را تبیین می کرده است . در این مقاله با توجه به کارکردهای نخستین انسان ، چگونگی و علت تغییر و تحول پیش نمونة نخستین انسان به نخستین شاه بررسی شده ، آنگاه با توجه به علت پیوند قهرمان با نخستین آفریده ، جابجایی اسطورة نخستین آفریده با قهرمان نجات بخش توضیح داده شده است ، ضمن اشاره به کسانی چون کیخسرو ، طهمورث ، جمشید ، کیومرث و سیاوش که دارای ویژگی های نخستین انسان و نخستین شاه هستند به مسألة نجات بخشی و قهرمانی آرمانی آنها نیز استناد شده همچنین برای اثبات آیینی بودن این مسأله به نمونه هایی از آن در قالب داستان سیمرغ ، ققنوس و سگ آبی اشاره کرده ام .
۱) مقدمه
سنتی ژرف و پایدار هست که هنگام بلا و سختی و درد و ستم ، مردم امید می ورزند که کسی بیاید و آنان را رهایی ببخشد ؛ این اندیشه در سراسر شاهنامة فردوسی حضور دارد ؛ اسب رستم از پیش معلوم و معین است رستم باید ببالد ، گرز و شمشیر بر دارد بر آن اسب بنشیند و بر و بوم ایران را راست و استوار سازد (ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴،ج۲ :۵۲-۵۴)پهلوانان و بزرگانی چون گیو و سیاوش و کیخسرو و بهرام چوبین نجات بخشان دورة خویش اند ، در دوره های بعد نیز این اندیشه تداوم یافته است چنانکه حافظ در غزلی با مطلع « مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید / که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید » به تمامی همین اندیشه را بیان کرده است ( حافظ شیرازی ،۱۳۷۳ :۳۱۰ ). در دورة معاصر فروغ فرخزاد شعر «کسی که مثل هیچکس نیست » را با همین مضمون سروده است (فروغ فرخزاد ، ۱۳۶۸ :۸۰-۸۸) این اندیشه در دورة ما با علم و آگاهی تاریخی و گاه با بیانی سمبلیک به حیات خویش ادامه داده است، فقط یک دو نمونه ذکر می کنیم و باقی را به فرصتی دیگر وا می نهیم ، مرحوم مزارعی چنین سروده است :
” به هـر هــزاره دو تـن از هــزار بـتـوانند که حـافـظانه به تن خلعت خلود کنند
ز آسـتانـــة تاریخ طــرفـه در گـذرنــد وزآن به عـالم افـسانه ها ورود کننــد
چو از صلیب زمان خونفشان به زیر آیند مسیح وار ، به عرش برین صعود کنند
وز آن مدار به دوران کشند مشرب فیض که جاودانه ، به ارواح تشنه جود کنند
مرا گمان که کم از واجب الوجود نیند که آنچه را که کند واجب الوجود کنند“
( فخرالدین مزارعی ، ۱۳۶۹ :۹۹)
شفیعی کدکنی می گوید :
” در آرامش سبز این شهر ، در کنه شادی
شگفتا شگفتا !
دلِ من به یاد قفس می زند !
در آنجا که نبض جهان در تب روحیِ خود
به امّید فریاد رس می زند ...“ (محمّد رضا شفیعی کدکنی ، ۱۳۷۶ :۱۵۴-۱۵۵)
در این مقاله ما می خواهیم سرچشمه و بنیاد قهرمان آرمانی را با توجه به اسطورة آفرینش بررسی کنیم و پیوند آن را با پیش نمونة نخستین انسان روشن سازیم .
۲) آفرینش انسان
یکی از نخستین پرسش ها دربارة خلقت ، همواره این بوده است که انسان و سایر موجودات چگونه بوجود آمده اند و اصل آنها چیست . در فرهنگ کهن ایرانی اعتقاد بر این بوده است که اهوره مزدا ، نخست یک انسان (پیش نمونة انسانها ) و یک گاو ( پیش نمونةحیوانات سودمند ) خلق کرده است( آرتور کریستن سن ، ۱۳۶۸ ،ج۲: سه) آنگاه باقی موجودات از تجزیة آنها بوجود آمده اند . نام های پیش نمونةنخستین انسان مختلف است و هر یک از عنوانها ممکن است متعلق به دوره ای از تاریخ ایران یا ناحیه و مکانی خاص از آن باشد (مهرداد بهار ، ۱۳۷۵: ۵۰-۴۹) اما ویژگی های این پیش نمونه عمدتاً چنین است : بسیار زیباست به گونه ای که همه به او مهر می ورزند و نسبت به او تعظیم می کنند و دل به مهرش می سپارند؛ ثعالبی دربارة کیومرث می نویسد : ”وی به صورت ، نکو روی و در آفرینش به اندام و به نیرو از مهر نیرومند تر بود چشمها به دنبال او بود و از جن و انس کس او را ندید که شیفتة او نگشت و سجده به او نبرد“(ثعالبی نیشابوری،۱۳۶۸ :۶ ) همین اعتقاد را ثعالبی در بارة منوچهر ( ص ۴)سیاوش ( صص ۱۱۵-۱۱۴ )و فریدون (ص ۲۷)تکرار کرده است ،همین مفاهیم در شاهنامه نیز تکرار شده است ،آنچه دربارة سیاوش آمده است از این گونه است .سودابه به سیاوش می گوید:
نگویی مـرا تـا نژاد تو چیســت که بر چهر تو فرّ چهر پریست
هر آن کس که از دور بیند ترا شود بی هُش و برگزیند ترا
(ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۰،دفتر دوم :۲۲۰ )
پاسخ سیاوش نیز به سودابه بر همین بنیاد است :
وُ دیگر که پرسیدی از چهر من بیامـیـخت جان تو با مـهر مــن
مرا آفـرینـنده از فـــرّ خـویـش بپرورد و بنشاند در پرّ خویـش

(ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۰،دفتر دوم :۲۲۲)
آنچه هم در داستان طهمورث آمده است بیانگر همین نکته است :
چنان بر دل هرکسی بود دوست نماز شب و روزه آیین اوست
چنان شاه پالوده گـشـت از بدی کـه تابـیـد از او فــرّة ایــزدی
( ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴، ج۱ : ۳۷ )
البته آنچه دربارة دستور و پیشکار طهمورث که نامش شهرسپ است آمده، نتیجة خلطی است که در داستان طهمورث واقع شده و باعث کمرنگ شدن اسطورة پیش نمونگی طهمورث گشته است ؛ آنچه دربارة وزیر و وزارت در داستان طهمورث آمده ، زمانی که هنوز تمدن کمال مشخصی نیافته است نمی تواند درست باشد ما در دورة اسطوره ای شاهنامه که تا پایان کار کیخسرو را در بر می گیرد وزیر به آن صورتی که مثلاً در مورد بزرگمهر ( بوزرجمهر ) می دانیم نیست ،احیاناً شهرسپ همچون شهرت و لقبی است برای طهمورث ، خصوصاً گفته شده که «خنیده به هر جای شهرسپ نام »، برخی ناسخان بعدها آن را درنیافته اند ، تلاش کرده اند که وزیر و دستوری برای طهمورث قرار دهند و ابیات را داخل متن کنند و حتی نماز شب و روزه و آیین را به او منسوب بدارند در حالیکه چنین مواردی را در فرهنگ کهن ایرانی فقط به شاه منسوب می کرده اند نه وزیر ، یک بیتِ شاهنامه دلیل متقنی است که این اعمال مربوط به طهمورث است نه کسی دیگر :
چه پیچی ز دین کیومرّثی هم از راه و آیین طهمورثی
(ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴، ج۹ : ۹۷)
۳) چگونگی و علت تغییر و تحول پیش نمونة نخستین انسان به نخستین شاه
اصل اساطیری انسان نخستین در فرهنگ ایرانی ، دلالت بر این دارد که وی سبب و واسطة بوجود آمدن انسانهای دیگر است؛با مرگ او ، انسانها از نیستی رهایی می یابند رویش و سبزی و آبادی در جهان بوجود می آید و گسترش می یابد در دوره های بعد یعنی در دورة خردگرایی و رواج منطق عقلانی ، نمونه های نخستین انسان به نخستین پادشاه تغییر شکل می دهند حتی در تصور دینی ایرانی ، امشاسپندان به وجهی نمونة نخستین انسان محسوب می شوند که سبب رواج یافتن آفریدگان دیگر می شوند آنگاه این جنبة تکثیر سازی آنها به نجات بخشی نیز تأویل شده یا تغییر شکل داده است ، ”پس از آفرینش وای درنگ خدای ، از امشاسپندان نخست بهمن را فراز آفرید ، که رواج یافتنِ آفریدگان هرمزد از او بود. او نخست بهمن را از روشِ نیک و روشنی مادی فراز آفرید “ (مهرداد بهار ، ۱۳۷۵: ۳۷ ) همچنین یکی از امشاسپندان شهریور است ( در معنای شهریاری دلخواه یا آرمانی ) ”در جهان مینوی نماد شهریاری و فرّ و فرمانروایی اهوره مزدا و در جهان استومند نگاهبان فلزها و پاسدار فرّ و پیروزی شهریاران دادگر و یاور بینوایان و دستگیر مستمندان است و او را مینوی مهربانی و جوانمردی خوانده اند“ (جلیل دوستخواه ، ۱۳۷۰ : ۱۰۱۵)بعدها که آفریدگان بسیار گشته و رواج یافته اند ویژگی های امشاسپند بهمن به شهریور تعلق یافته است ، تجسّم مادی شهریور نیز شاه است از این روی، ویژگی بهمن در شاه آرمانی تجسّم یافته است یکی از پیش نمونه های نخستین انسان ، کیومرث است مدت زندگی و سلطة کیومرث غیر از سه هزار سالی که در سکون بوده است ، سی سال است و چنان مقدر شده که پس از سی سال بر اثر حملة اهریمن کشته شود تا از اندام های او هشت نوع کانی که دارای طبیعت فلز هستند بیرون بیایند : زر ، سیم،‌آهن ، روی ، قلع،‌سرب،‌آبگینه و الماس ،” نطفة گیومرث در هنگام مرگ به زمین ریخت و با روشنی خورشید پاک شد . ایزد نریوسنگ ، پیام آور ایزدان ، به نگهبانی دو سوم آن پرداخت و سپندارمذ، ایزد بانو یا مینوی (= روح ) مادینة زمین ، نگهداری یک سوم آن را پذیرفت تا بشر از آن بوجود آید.“ (آرتور کریستن سن ،۱۳۶۸، ج۲ :چهار و پنج ، و رقیه بهزادی ،۱۳۶۸: ۷۹-۸۱ و ۱۲۰، و مهرداد بهار ،۱۳۷۵ :۸۸-۸۹ و ۱۱۳-۱۱۴ و ۱۲۷ )
در شاهنامه کیومرث نخستین شاه خوانده شده است که به عوض سی سال زندگی ، سی سال پادشاهی کرده است در حالیکه همچنان ویژگی های انسان نخستین را داراست:
بگیتی درون سال سی شــاه بود بخوبی چو خورشید بر گاه بود
‍(همـی تـافت زو فــرّ شاهنشهی چـــو ماه دو هفته ز سرو سهی )
دد و دام و هر جانور کش بدید ز گیـتـی بـنـزدیک او آرمیــد
دو تــا می شدندی بَرِ تـخت او از آن بــر شـده فرّه و بخت او
(ابوالقاسم فردوسی ،۱۳۷۴ ،ج۱: ۲۹)
همچنین یم یا جم (= توأمان ) از نمونه های مشهور نخستین انسان است ، جم و جمیگ نخستین زوج بشر محسوب شده اند در شاهنامه نیز علاوه بر اهمیّتی که خود جمشید دارد ، حضور ارنواز و شهرناز قابل توجه هستند چون ضحاک بعد از حاکمیت بر حوزة پادشاهی جمشید، آن دو زن را از آن خود کرد و بعداز هزار سال وقتی فریدون بر ضحاک پیروز شد دختران جهاندار «جم » از آنِ او شدند و سه فرزند برایش آوردند که هر یک حاکم بخشی از جهان شدند و در حقیقت بوجود آورندة مردم یا سازمان حکومتی بخش هایی از جهان شدند ، شاه شدن فرزندانِ فریدون ، بازتابی دیگر از آن است که نخستین انسان به نخستین شاه مبدل گشته و تغییر صورت داده است . در اساطیر جمیگ ، خواهر جم تصویر شده و در شاهنامه ارنواز و شهرناز دختران جمشید هستند در نظر انسان اولیه نخستین نر و ماده از یک اصل بوجود آمده اند که خواهر و برادر بودن جم و جمیگ را توجیه می سازد چنانچه در بندهشن هندی آمده است که بشر از یک سوم نطفة گیومرث که بر زمین ریخت با نگهداری ایزد بانوی مادینة زمین بوجود آمد( رقیه بهزادی ،۱۳۶۸: ۸۱)البته برای جم و جمیگ ، پدر یا منشأ دیگری نیز ذکر کرده اند که آن پدر و منشأ را نمونة نخستین انسان محسوب کرده اند (آرتورکریستن سن ،ج۲ :۳۳۳- ۳۲۹)
۴) کارکرد اصلی پیش نمونة نخستین انسان
صورت و نام نمونةنخستین انسان تغییر یافته است اما همچنان این اسطوره به حیات خود ادامه داده است ، از آنکه گفته اند اسطوره ”هم به خلق و ارائه پدیده ای قادر است ، و هم به دوام بخشیدن به آن تواناست “ (محمد مختاری ،۱۳۶۹: ۱۵)از این روی نمونه ها تغییر نام داده اند اما کارکرد اصلی خود را حفظ کرده اند ، یکی از این کارکردها، مسأله نجات بخشی است که در این کارکرد ، نمونةنخستین انسان به صورت قهرمان آرمانی جلوه کرده است که گاه ، هم قهرمان آرمانی است هم شاه آرمانی چنانکه کیخسرو چنین حالتی دارد . این تغییر و تحول ها را می توان به پیروی از دکتر سرکاراتی نوعی جابجایی اساطیر قلمداد کرد” در بخشی از اساطیر ایرانی در طول چند هزار سال، تحت تأثیر انگیزه های بی شمار، همراه رویدادهای تاریخی و اجتماعی و دین آوریهای تازه و نوآیینی ها و در اثر برخورد فرهنگ ها و زبانها در ضمن تحول و دگرگونی تدریجی میراث دینی و فرهنگی ما ، دچار جابجایی شده است .پاره ای از این دگرگونی و جابجایی اساطیر ایرانی در جریان تکوین سنت های حماسی ایران انجام پذیرفته و پاره ای از آنها به صورت باز پسین گونة تبلور یافتة خود در حماسة ملی ما ایرانیان یعنی شاهنامه منعکس شده است “ (بهمن سرکاراتی ، ۱۳۷۸: ۲۱۶) یکی از مهمترین و گسترده ترین جابجائی هائی اساطیری ، مربوط به نخستین انسان است ؛ در شاهنامه به مناسبت های مختلف از نجات بخش هایی سخن به میان آمده است که برخی از آنها شکل دگرگون یافتة نخستین انسان است نظیر کیومرث و جمشید ، همچنین برخی از نجات بخش ها در اصل اسطوره ای خود ، شکل ایزد دارند مثل کشتن اژدها یا غول بوسیلة‌ ایزد بهرام ، و زمین را از سترونی رهاندن که در شاهنامه به شکل ضحاک و فریدون آمده است ” یکی دیگر از موارد جابجایی اساطیر ایرانی که در شاهنامه منعکس شده است دگرگونیهای مداوم داستان پهلوان اژدرکش است . مطابق یک اسطورة بسیار کهن که باز سابقة هند واروپایی دارد و به صورتهای گوناگون در افسانه های هیتی ها و اساطیر هند باستان و یونان و ایران بازمانده است ، دراثر چیرگی موجودی که تجسّمی از اهریمن و پلیدی است و گاه به صورت مار و اژدر و گاه به هیأت غول یا هیولایی تصور شده است ، زمین و هستی سترون و یاوه می شود . دژیاری و قحط و خشکسالی بر جهان غلبه می کند تا سرانجام ایزدی که مظهر فیروزگری و توان و مردانگی است غول یا اژدر را در نبردی تن به تن که در حفره ای یا غاری یا کاخی نهانی صورت می گیرد می کشد و آنها را بطور رمزی و نمادی و به صورت بانویی جوان یا گله گاوهای شیرده تصور کرده اند آزاد می کند و زمین و هستی را دوباره باروری و طراوت می بخشد “(بهمن سرکاراتی ، ۱۳۷۸: ۲۲۱)داستان ضحاک و فریدون نیز به وجهی بیان کنندة نجات بخشی است و به گونه ای خویشکاری انسان را می نمایاند ؛ در تفکر اساطیری ایرانی ، وظیفه و خویشکاری انسان ، یاوری خداوند برای نبرد با اهریمن است ، جان هینلز می نویسد ” عقیدة اساسی این است که تاریخ جهان ، تاریخ جدال میان خیر و شر است . در این نبرد انسان فطرتاً یاور خداست . وی نه برای بازی آفریده شده است همانند بعضی از سنت های هندی، و نه موجودی است که تجلی گاه شکوه خدا باشد خدا به انسان نیاز دارد ، همانطور که انسان به خدا“ (جان هینلز، ۱۳۷۹: ۹۳ ) اگر اصل اسطوره ضحاک و فریدون را همان کشتن غول و اژدها بوسیله ایزد بهرام بدانیم (بهمن سرکاراتی ،۱۳۷۸ : ۲۲۲) هم وجود کاوه آهنگر در داستان فریدون جالب توجه خواهد بود ،هم در آن صورت ، کاوه آهنگر صفت یا صفاتی از ایزد بهرام را می نماید که فلزات به او مربوط می شود ، همچنین نقش آهن در داستان فریدون باز هم تکرار شده است چنانکه گرز او آهنین بود(ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴،ج۱ : ۶۵-۶۶)، ضحاک نیز از آهن شکست می پذیرد یا مقهور و منکوب می شود چنانکه وقتی در مقابل دادخواهی کاوه درمی ماند و خیره وبی پاسخ می شود درباریانش او را به گونه ای سرزنش می کنند که چرا خیرگی کاوه را تحمل کرده است می گوید گویی میان من و او کوهی از آهن رسته بود( ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴، ج۱ : ۶۴-۶۵ )
۵) عامل پیوند قهرمان با نخستین آفریده
‌ آنچه مایه پیوند اساسی قهرمان نجات بخش با نخستین آفریده است ، آن است که « هرمزد از آن خودی خویش ، از روشنی مادی ، تن آفریدگان خویش را فراز آفرید به تن آتش روشن ، سپید ، گِرد ، از دور پیدا و از آن مینو که پتیاره را که در هر دو آفرینش ( مادی و مینوی ) است ، ببرد “(مهردادبهار ، ۱۳۷۵: ۳۶ ) به گمانم که ایزدان در یک جابجایی اساطیری ، جای خود را به نخستین انسان بخشیده اند آنگاه نمونةنخستین انسان در دوره های بعد جای خود را به شاه و شاهزاده و انسانهای دیگر سپرده است ،‌ با توجه به همین نجات بخشی است که دکتر سرکاراتی – البته بدون اشاره به نجات بخشی – می نویسد ” بهرام ایزد اسطورة دگرگونی پذیرفته در حماسه به صورت گرشاسپ و فریدون و رستم تجسم یافته است“(بهمن سرکاراتی ،۱۳۷۸: ۲۱۶-۲۱۷ ) فی المثل سیاوش شکل دگرگونی یافته نخستین انسان است و نشانه های آن را می توان در شاهنامه نشان داد.(جلال خالقی مطلق ،‌۱۳۷۲ : ۱۰۱-۱۰۳) و این نخستین انسان هم خود شکل دگرگونی پذیرفته و جابجا شدة اسطورة دموزی در آسیای غربی است و ایزد دُموزی در نظر مردمان بین النهرین ایزد شهید شونده بود که هر ساله می مرد و باز می گشت مرگ او مرگ جهان گیاهی و حیات مجدد او حیات مجدد جهان بود ” شخصیت سیاوش و روایات مربوط به او... در طی اسطوره زدایی عظیمی که به هنگام پیوستن به یگانه پرستی رخ داده است ، بسیاری از اساطیر مقدس کهن به حماسه ها و تراژدی های شاهان و پهلوانان ما وارد شده است ، از جمله ، اسطورة آسیای غربی ایزد شهید شونده در ایران به داستان سوک آور سیاوش و بازگشت کیخسرو تبدیل شده است.“(بهار مهرداد ، ۱۳۷۷ : ۱۷۰-۱۷۱) آنگاه در اساطیر ایرانی و در شاهنامه کیخسرو تولد و پرورشی شگرف دارد و دارای خاصیت نجات بخش و قهرمان آرمانی است . خوب که دقت کنیم شباهت و خط تسلسلی میان نجات بخش ها می بینیم که آنان را به هم پیوند می دهد و نهایتاً می توان چنین نتیجه گرفت که نجات بخشی در اصل همان الگو و نمونةنخستین انسان است نحوة پرورش انسانهای نمونةنخستین این وجه اشتراک را دارند که روش پرورش و بوجود آمدن آنان با دیگران فرق دارد کیخسرو و زال و فریدون در کوه و پیش جانوران یا گوسفندان پرورش می یابند کیومرث و طهمورث با دد و دام پیوند دارند . آنچه در یک روایت عامیانه در باب گیو، تولد و پرورش او آمده است نیز همین مطالب را در باب الگوی نخستین انسان و قهرمان نجات بخش نشان می دهد(ابوالقاسم انجوی شیرازی ، ۱۳۶۳ ،ج۱ : ۲۴۰-۲۴۵) اکنون برای تبیین بیشتر مبحث به زندگی و داستان طهمورث و کیخسرو توجه کنیم :
۵-۱) طهمورث : دربارة طهمورث گفته شده که :
جهاندار سی سال ازین بیشتر چه گونه برون آوریدی هنر
برفت و سر آمد برو روزگار همه رنج او ماند زو یادگار
(ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴،ج۱ :۳۸ )
طهمورث در طول سی سال ، هنرهای مختلفی از دیوان برون کرد (= استخراج کرد) این عمل در حقیقت شبیه به همان سی سال پادشاهی کیومرث است ، این مسأله بیان کنندة الگوی انسان نخستین است که سی سال زندگی می کند و پس از سی سال بر اثر دشمنی اهریمن و به دست او کشته می شود ، از پرتو این کشته شدن، نیروهای اهورایی زاده می شوند و از گیتی بهره مند می شوند در شاهنامه انسان نمونةنخستین تبدیل به شاه شده است و به عوض کشته شدن و زادن و بوجود آمدن انسانها، پادشاهان آغازین سی سال پادشاهی می کنند آنگاه از نتیجة پادشاهی آنها ، انسانها بهره مند می شوند و تمدن پی ریزی می شود،‌در مورد طهمورث هم گفته شده که با سی سال کار اجباری که از دیوان کشید هنرهای مختلف بوجود آورد آنگاه خودش مرد؛ اجباری که در کار دیوان هست نیز به ترفند ها و نیرنگ های اهریمن برای کشتن انسان آفریدة اهوره مزدا اشاره دارد که اهوره مزدا به علم خویش از آن آگاه است اما باید این کار به دست اهریمن صورت گیرد آیا قابل تأمل نیست که پس از این سی سال طهمورث بمیرد بدون آنکه به نحوة مرگ او اشاره ای شده باشد(ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴ ، ج ۱ :۳۷-۳۸ ) دراساطیر نیز گفته شده که طهمورث سی سال براهریمن غلبه داشته و همچون اسبی بر آن سوار می شده است آنگاه اهریمن همسرش را فریب داد و او را بر گذرگاه تنگ البرز بر زمین زد و کشت .(مهرداد بهار ،۱۳۷۵: ۱۹۰) آنگاه او را بلعید این مرگ طهمورث سبب زایش است در اساطیر آمده است که جمشید او را از شکم اهریمن بیرون آورد این مسأله به وجهی زایش و هستی جمشید را توجیه می کند چون جمشید پسر طهمورث است در باب نخستین انسان که به وجهی قهرمان آرمانی است باید توجه داشت که معمولاً ضد قهرمان این قهرمان، دیو یا شیطان یا کسانی هستند که به نوعی بدشکل و اهریمنی هستند گاهی این جنبة ضد قهرمان به خود قهرمان نیز سرایت می کند بدین صورت که در آغاز آرمانی و مطلوب است اما یا فریب شیطان را می خورد یا با واسطه ای دیگر فریفته می شود یا آنکه بد فکر و بدکار می شود و بدین سبب سزاوار نابودی می شود این به منزلة بد بودن انسان آرمانی و نخستین نیست بلکه بدین معنی است که بدی(= اهریمن ) بر او غلبه می یابد او را می کشد یا می شکند و این مرگ البته سبب حیات دیگران است و راز هستی را تبیین می کند مثل جمشید و منی ورزیدنش .
۵-۲) کیخسرو : غیر از سنت فردگرایی که خود نوعی حکایت از الگوی نخستین انسان را در بر دارد نحوة پرورش کیخسرو نیز می تواند روشن سازد که کیخسرو نیز الگویی از نخستین انسان است که به پادشاه تبدیل شده است سرانجام نامشخص او نیز به این دریافت کمک می کند ،گم شدن او و ناپیداشدنش ، آغازی است برای تجزیه و پراکندگی ؛ ‌ رفتن او سبب می شود که چند پهلوان نامی شاهنامه نیز ناپدید شوند اینها در حقیقت اوصاف و جنبه هایی از خود کیخسرو هستند، حتی تعبیر « ببارد بسی برف ز ابر سیاه » (ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴، ج۵ : ۲۷۹) که از آخرین گفته های اوست به وجهی بیانگر کشته شدن کیخسرو به دست اهریمن است که سبب بارش برف و روشنی در جهان هستی می شود.
۶) علت جابجائی و تداوم الگوهای نخستین انسان
پرسش مقدر آن است که سبب این جابجائی ها و تداوم الگوهای نخستین انسان به صورت قهرمان آرمانی و نجات بخش چیست؟ دیدگاه میرچا الیاده در این باره راهگشاست ؛ الیاده دربارة اهداف آیین های نوروز ، جشن ها و آیین هایی که درآن ایام برگزار می شود معتقد است که در همة این نظامات با اندیشة اساسی واحدی برخورد می کنیم که عبارت است از بازگشت سالانه به دوران آشوب نخستین و سپس آغاز آفرینشی نوین(میرچا الیاده ، ۱۳۷۸ : ۷۲ ) آنچه دربارة سبب بوجود آمدن و مرگ پیش نمونة نخستین انسان در فرهنگ ایرانی و کارکردهای آن آمده است نیز با این دیدگاه تطابق دارد پیش نمونه های نخستین انسان برای ایجاد خلقت و تبیین آغاز خلقت آفریده شده اند بعد از مرگ آنها و بر اثر تجزیه آنها تخمه انسانی بوجود می آید و بشر از عدم و نیستی نجات می یابد این نجات بشر از نیستی بعدتر مفهوم نجات از دست نیروهای اهریمنی و بدی و ... نمود یافته است ، به وجهی دیگر نجات بخشی آرکی تایپی است که در غالب فرهنگ ها هست و آن احیاء مجدد گیتی و زندگی، از راه تکرار آفرینش است. همین اعتقاد را یونانیان نیز داشته اند ؛ اولین قهرمان در دیدگاه اساطیر یونان که منجی انسان واقع شده ، خدایی است به نام پرومتئوس (پرومته) ، ‌پرومته کار آفرینش انسان را بر عهده داشته و تلاش کرده است تا انسان را برتری ببخشد ، انسانها را شکل و شمایلی بهتر از جانوران بخشیده و آنان را راست قامت عین خدایان آفریده است بعد به آسمان رفته به سوی خورشید ، در آنجا مشعلی برافروخته است و با آن ، آتش را به زمین آورده است برای محافظت آدمیان که از هر چیز بهتر بوده است حتی بهتر از خز یا بال یا زور و قدرت و سرعت :
” و اکنون ، به رغم ضعف و کوتهی عمر،‌
انسان آتش شعله ور دارد که از آن
پیشه های بسیار می آموزد “ (ادیت همیلتون ، ۱۳۷۶ : ۱۹۰)
قالب تفکر چینی ها نیز دربارة نخستین انسان و شاه نخستین همچون قالب تفکر ایرانی است آنها معتقدند که آدم نخستین هژده هزار سال رنج کشید آنگاه توانست به گیتی شکل ببخشد شاه نیز همین گونه است راه و رسم های زندگی و تمدن را نیز شاهان به مردم آموخته اند ” در آن حال که کار می کرد از نفسش ابر و باد ، از آوازش تندر و از رگهایش رودها ، از گوشش زمین ،‌از مویش سبزه ‌و درخت ، از استخوانش فلزات ، و از عرقش باران پدید آمد و از حشراتی که بر بدنش نشسته بودند نوع انسان زاده شد.“ (مرتضی راوندی ، ۱۳۵۶،ج۱ :۲۵۷-۲۵۸ ) مسیح در اصل لغت به معنی نجات بخش است جالب است که برخی ریشة آن را با کلمه مشی و مشیانه که نخستین زوج محسوب می شوند همپیوند دانسته اند.(ضیاءالدین سجادی ، ۱۳۷۴: ۱۴۲۱-۱۴۲۲) آرکی تایپ نجات بخشی پیش نمونةنخستین ، در قالب داستان حیوانات و پرندگان نیز بیان شده و تعمیم یافته است ؛ آنچه دربارة سیمرغ در فرهنگ ایرانی آمده است به نوعی جلوه گر نجات بخشی اوست همچنان که پیش نمونةنخستین بودن آن را تأیید می کند، وقتی سام زال را در دشت رها کرد تا خوراک ددان شود سیمرغ او را به کنام خویش برد و پرورد ، از پر خویش به زال بخشید تا هنگامی که به جامعه انسانها برگشت اگر دشواریی برایش پیش آمد سیمرغ را بخواند تا حاضر شود و دشوار او را آسان سازد ، زال دو بار درمانده شد و هیچ چاره ای نداشت از این روی بود که پر سیمرغ را سوخت سیمرغ حاضر شد و چاره کار او کرد یکی هنگام تولد رستم ( ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴ ، ج۱ : ۲۳۶-۲۳۹ )‌ و دیگری هنگام نبرد رستم با اسفندیار روئین تن و زخمی گشتن و درمانده شدن رستم بود که زال سیمرغ را حاضر کرد و سیمرغ رستم و رخش را تندرست ساخت و راز مرگ اسفندیار را نیز باز گفت ( ابوالقاسم فردوسی ، ۱۳۷۴ ، ج۶ : ۲۹۴-۳۰۰ )البته پیش نمونةنخستین بودن سیمرغ به شکل دیگری ظهور کرده است بدین صورت که بر درختی لانه دارد که تخم تمام گیاهان را داراست علاوه بر آن ضد هرگونه گزند است هر وقت سیمرغ از آن درخت بر می خیزد هزار شاخه از آن می روید و چون بر آن می نشیند هزار شاخه از آن شکسته می شود و تخمهایش پراکنده می شود (محمد معین ، ۱۳۷۶،ج۲ : ۱۲۱۱-۱۲۱۲ ) مثل مرگ گاو یکتا آفریده یا کیومرث که مرگ آنها نیز برابر با تکثیر باقی جانداران است.
تولد و مرگ ققنوس نیز بیانگر همین اندیشه است راز تولد ققنوس آن است که همواره از خاکستر ققنوس پیر ، ققنوسی دیگر زاده می شود که خود بیانگر آرزوی ظهور قهرمان نجات بخش است خود ققنوس پیر نیز به نحوی نجات بخش است زیرا مرگ او سبب زایش اوست عطار در منطق الطیر می گوید:
هســـت قــقـنـس طرفه مرغی دلســــتان مـــوضـــع این مرغ در هـنــــدوستان
سـخـت مـنقـاری عـــــــجب دارد دراز هــــمچو نی در وی بسی سوراخ باز
قرب صــد سـوراخ در مـنـقـــار اوســت نـیـسـت جفـتش ، طاق بودن کار اوست
سال عمر او بــود قــــــــــرب هـــزار وقــت مـــرگ خود بداند آشکار
چـون بـبـرّد وقـت مـردن دل ز خـویــش هیــزم آرد گـــرد خــود ده خــرمه بیش
در مـیـان هیــزم آیـــد بــــی قــرار در دهــــد صـــد نـــوحـه خود را زار زار
پــس بـــدان هـر ثـقـبـة از جــان پــاک نـــــوحـــة دیـــگر بـر آرد دردنـــاک
چـون کــــه از هــر ثـقبه همچون نوحه گر نـوحة دیــگر کــــنـد نــــوعی دگر
در مـیان نـــوحــه از انـدوه مــرگ هـر زمان بر خود بلرزد همچو بـرگ
از نـــفـیـر او هـــمـــه پـــرّنــــــدگان وز خـــــروش او هـــــــمه درّنـــــــدگان
ســوی او آیــنـــد چــون نظارگــــی دل ببرّند از جــــــــهان یـــــک بــــارگی
از غــمــش آن روز در خـــون جـگر پـــیـــش او بـــســیـار مــیــــرد جــانور
جـمله از زاری او حیران شــــــونـــد بــــعضی از بـــــــی قـــــوّتـی بیجان شوند
بــس عجــب روزی بـــود آن روز او خـــــون چـــکد از نــــالة جـــان سوز او
بـاز چـــون عمــرش رسد با یک نفس بــال و پــــر بـــر هم زند از پیش و پس
آتــشــی بــیـــرون جـــهــد از بــال او بــعـــد آن آتـــــش بـــگـــردد حال او
زود در هیـزم فــتـد آتــــش همـــی پـــس بسوزد هیزمش خوش خوش همــی
مـرغ و هـیزم هر دو چون اخگر شـوند بعــــد از اخــگر نـــیـــز خاکستر شــوند
چـون نــمانـــد ذرة اخــــگر پــدیـد قــــقــنـسی آیــــــد ز خاکستر پدیـد
آتـش آن هـیــزم چو خـاکستر کند از مــیــان قـــــقــنــس بچــه سر برکند
هــیـچ کس را در جـهــان این اوفتاد کــو پــــس از مــــردن بزایــد نـابــزاد
(فرید الدین محمد عطار نیشابوری ، ۱۳۷۴ : ۱۲۹-۱۳۰)
خانم زمرّدی ، مرگ ققنس و تولد بچة او از خاکستر ققنس پیر را مظهری از رجوع به اصل و دوباره زادن معرفی کرده است ( حمیرا زمرّدی ، ۱۳۷۸: ۳۵۶-۳۵۷ ) ممکن است همین گونه هم باشد اما باید به اصل اسطوره و آیین مذکور توجه کرد و سبب پیدایش آن را جستجو کرد سبب ساز اصلی آن یک الگوی کهن است ققنس یک تجلی از اسطوره ای ازلی است که به نجات بخشی مربوط است و با ساختار آن الگوی کهن تطابق تام دارد این داستان شباهتی با داستان مرگ و زندگی سگ در وندیداد دارد که ” روانش به سرچشمة آبها می رود و در آنجا از هر هزار سگ نرینه و هر هزار سگ مادینه دو سگ آبی – یک سگ آبی نرینه و یک سگ آبی مادینه – پدید می آید.“( جلیل دوستخواه،۱۳۷۰، ۱۴)
تیمورمالمیر استادیار دانشگاه کردستان
فهرست منابع و مآخذ
۱. الیاده ، میرچا ؛ اسطورة بازگشت جاودانه ؛ ترجمة بهمن سرکاراتی؛ تهران ، نشر قطره ، ۱۳۷۸.
۲. انجوی شیرازی ، ابوالقاسم ؛ فردوسی نامه (مردم و فردوسی ) ، تهران ، جلد اول ، انتشارات علمی ، ۱۳۶۲.
۳. برهان ، محمد حسین خلف تبریزی ؛ برهان قاطع ؛ به اهتمام محمد معین ؛ تهران ،انتشارات امیرکبیر ، ۱۳۷۶.
۴. بهار ، مهرداد ؛ از اسطوره تا تاریخ ؛ گرد آورنده ابوالقاسم اسماعیل پور ؛ تهران ، نشر چشمه ، ۱۳۷۷.
۵. بهار ، مهرداد ؛ پژوهشی در اساطیر ایران (پارة نخست و دویم ) ؛ تهران ، انتشارات آگاه ، ۱۳۷۵.
۶. بهزادی ، رقیه ؛ بندهش هندی ؛ تهران ، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، ۱۳۶۸.
۷. ثعالبی نیشابوری ،عبدالملک بن محمد اسماعیل ؛ تاریخ ثعالبی ( مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم )؛ ترجمه محمد فضائلی ؛ تهران ، نشر قطره ، ۱۳۶۸.
۸. حافظ شیرازی ، شمس الدین محمد ؛ حافظ به سعی سایه ؛تصحیح هوشنگ ابتهاج ؛ تهران ، نشر کارنامه، ۱۳۷۳.
۹. خالقی مطلق ، جلال ؛ گل رنجهای کهن ( برگزیدة مقالات دربارة شاهنامه فردوسی )، به کوشش علی دهباشی ؛تهران، نشر مرکز ،‌۱۳۷۲.
۱۰. دوستخواه ، جلیل ؛ گزارش و پژوهش اوستا ؛ تهران ، انتشارات مروارید ، ۱۳۷۰.
۱۱. راوندی ، مرتضی ؛ تاریخ اجتماعی ایران ، تهران ، جلد اول ، انتشارات امیرکبیر ، ۱۳۵۶.
۱۲. زمرّدی ، حمیرا ؛ «ملاحظات تطبیقی ادیان و اساطیر در منطق الطیر» ؛ درخت معرفت (جشن نامه استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب )، به اهتمام علی اصغر محمد خانی ، تهران ، انتشارات سخن ، ۱۳۷۸.
۱۳. سجادی ، ضیاءالدین ؛ فرهنگ لغات و تعبیرات با شرح اعلام و مشکلات دیوان خاقانی شروانی ؛ تهران ، انتشارات زوّار ، ۱۳۷۴.
۱۴. سرکاراتی ، بهمن ؛ سایه های شکار شده (گزیدة مقالات فارسی ) ؛ تهران ، نشر قطره ، ۱۳۷۸
۱۵. شفیعی کدکنی ، محمد رضا ؛ هزارة دوم آهوی کوهی ؛ تهران، ‌نشر سخن ، ۱۳۷۶.
۱۶. عطار نیشابوری ، فریدالدین محمد ؛ منطق الطیر ( مقامات طیور ) ؛ تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، ۱۳۷۴.
۱۷. فرخزاد ، فروغ ؛ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...‌ ؛‌ تهران ، انتشارت مروارید ، ۱۳۷۶.
۱۸. فردوسی ، ابوالقاسم ؛ شاهنامه ؛ به کوشش و زیر نظر سعید حمیدیان ؛ نشر داد ، تهران ، ۱۳۷۴.
۱۹. فردوسی ، ابوالقاسم ؛ شاهنامه ؛ به کوشش جلال خالقی مطلق ؛ تهران، انتشارت روزبهان ، ۱۳۷۰.
۲۰. کریستن سن ، آرتور؛ نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار (در تاریخ افسانه ای ایران ) ؛ ترجمه احمد تفضلی و ژاله آموزگار ؛ تهران ، نشر نو ، ۱۳۶۸.
۲۱. مختاری ،محمّد ؛ اسطورة زال (تبلور تضاد و وحدت در حماسة ملی) ؛ تهران،نشر آگه ، ۱۳۶۹.
۲۲. مزارعی، فخرالدین ؛ سرود آرزو ؛ با مقدمه و با نظارت اصغر دادبه ؛ تهران، انتشارات پاژنگ ، ۱۳۶۹.
۲۳. همیلتون ، ادیت ؛ سیری در اساطیر یونان و رُم ؛ترجمه عبدالحسین شریفیان ؛ تهران ، انتشارات اساطیر ، ۱۳۷۶.
۲۴. هینلز ، جان ؛ شناخت اساطیر ایران ؛ ترجمه ژاله آموزگار – احمد تفضلی ؛ تهران ، نشر چشمه و آویشن ، ۱۳۷۹.
منبع : ایراس


همچنین مشاهده کنید