پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مروری بر مبانی نظری گفت‌وگوی تمدنها


مروری بر مبانی نظری گفت‌وگوی تمدنها
موضوعاتی كه بنا به دلایل مختلف در صحنه جهانی طرح و پیگیری می‌شوند، در اثر گذشت زمان و بروز وقایع جدید، دچار نوعی كهنگی و محدودیت مجال برای تداوم طرح می‌گردند، اما گفت‌وگوی تمدنها به‌واسطه پشتوانه‌های فطری و عقلی و همچنین به‌عنوان راهكاری آرمانی و البته اجتناب‌ناپذیر ــ به جهت ضرورت صلح و همزیستی ــ مستثنی از این قاعده است. به‌عبارت دیگر، گفت‌وگوی تمدنها، طرحی صرفا اخلاقی نیست كه برای قدرتهای جهانی، موضوعیت طرح موقت داشته باشد. این طرح مبتنی بر این ایده است كه برآیند آگاهی جوامع بشری، سیر صعودی می‌پیماید و می‌بایستی با هوشیاری نسبت به این واقعیت، در جهت این سیر تلاش نمود. مقاله پیش‌رو با عنایت به این مهم، به تشریح مبانی نظری این طرح پرداخته است.
واقعیتهای موجود در جهان بیانگر آن هستند كه امروزه گفت‌وگو میان تمدنها خواه‌ناخواه وجود دارد. البته این از سنخ گفت‌وگویی نیست كه به شكل آرمانی در نظریه گفت‌وگوی تمدنها بیان شده است، بلكه گفت‌وگویی است یك‌سویه، كه یكی از طرفهای آن، گفت‌وگو را به كمك حربه‌های مختلف به دستور و امر مبدل كرده است و طرف دیگر چاره‌ای جز پذیرفتن و اطاعت ندارد. به‌هرحال ما چار‌ه‌ای جز شركت در گفت‌وگو نداریم ــ البته این‌بار با حفظ و پایبندی به اصول ــ و حداقل اینكه ما نیز در برابر موج شعارهای جهانی‌شدن، ایجاد دهكده جهانی و نظم نوین جهانی نه از موضع تماشاگر و بیننده، بلكه از موضع برابر، در حق تصمیم‌گیری و ارتقای نقش تاریخی، سخن خواهیم گفت.
اگر ما به قرآن و تاریخ اسلام مراجعه كنیم، ضرورت انجام گفت‌وگو بیشتر نمایان می‌شود. برای مثال اسلام و تمدن عظیم آن هیچ‌گاه با انزواطلبی و گوشه‌گیری نمی‌توانست پیام خود را به دیگران برساند. امروزه با پیشرفت وسایل ارتباط جمعی و نزدیك‌شدن كشورها به یكدیگر، اگر تمدنی گوشه‌گیری كند به معنای گوشه‌گیری سایر تمدنها نیست بلكه به معنای پذیرش بی‌قیدوشرط گفت‌وگوی دیگر تمدنها خواهد بود. قطع ارتباط یك مدنیت با جهان خارج جامعه منزوی را فاقد خلاقیت، ابداع، بروز و ظهور می‌نماید. از همین‌رو است كه تمدن اسلامی در پی وقوع جنگهای صلیبی و قطع ارتباط با خارج به انزوا رسید و با تمایلات تجزیه‌طلبی و تعصب‌گرایی مواجه شد و همین امر ضربات شدیدی به پیكره تمدن اسلامی وارد آورد.
اساسی‌ترین اصول گفت‌وگوی بین انسانها در قرآن و متن اسلام وجود دارد و ظهور اولیه تمدن اسلامی را در بعثت پیامبر(ص) می‌توان جستجو كرد. نخستین چارچوب فرهنگ و تمدن اسلام، به‌صورت نظری، در غار حرا، بیان شد؛ جبرئیل از سوی خداوند به پیامبر(ص) امر كرد كه كتاب هستی را بخواند و بشناسد. علم و معرفت اسلامی از خالق‌شناسی، انسان‌شناسی و مخلوق‌شناسی شروع می‌شود و بر تعقل و تفكر در قلمروهای چهارگانه ماوراءالطبیعه، طبیعت، نفس انسان و انسانهای دیگر (جامعه) به جای معلومات تقلیدی و تعبدی تاكید می‌كند، و درباره فنون و تكنیكهای استفاده از این عرصه‌ها ارشاد می‌نماید. سرانجام برای تنظیم رابطه انسان با چهار قلمرو مذكور، ضوابط خاصی را توصیه می‌فرماید. آیات مكی و سیره پیامبر(ص) در مكه حول محور عمودی تمدن است، درحالی‌كه آیات مدنی و سیره پیامبر(ص) در مدینه حول محور افقی است. قرآن كریم چارچوب نظری فرهنگ و تمدن اسلامی، و سیره و سنت نبی‌اكرم چارچوب عملی آن است.
● چیستی گفت‌وگو
گفت‌وگوی تمدنها واژه‌ای است كه به تازگی با بار معنایی جدیدی مطرح شده است. تركیب این دو واژه، گیرایی و قداست خاصی در اذهان پدید آورده است و بار معنایی آن، پیام‌آور روابط صمیمی و دوستانه تمدنها با یكدیگر است، لذا به‌نظر می‌رسد لازم است این دو واژه بیشتر موشكافی شود.
گفت‌وگو را می‌توان معادل conversation گرفت؛ به معنای مفاهمه از طریق مكالمه رودررو ــ یعنی فرد با فرد، جامعه با جامعه با یكدیگر به بحث بنشینند. «مكالمه» معمولا در سطح نازل و معمولی انجام می‌شود و تركیب آن با تمدن كه بار معنایی وسیع و سطح بالایی دارد، مفهوم تركیبی «مكالمه تمدنها» را به‌دست می‌دهد كه ما را به مقصودمان نمی‌رساند. اگر گفت‌وگو را معادل discourse بگیریم، به معنی سخنرانی و گفت‌وگوی علمی، نسبت به مكالمه شكل علمی‌تر و عالی‌تری دارد و چنانچه با واژه تمدن همراه شود، نشان از بالایی و والایی سطح گفت‌وگو دارد و به این معناست كه فرهیختگان و دانشمندان ملتها و تمدنها با هم به گفت‌وگو بنشینند.
گفت‌وگو چنانچه معادل دیالوگ (dialogue) گرفته شود، بار نسبتا قوی‌تری از مكالمه دارد، ولی شاید به سطح Discourse نرسد. در بسیاری از ترجمه‌های فارسی نیز بحث دیالوگ برای این منظور مطرح است. گفت‌وگو را می‌توان به معنای ارتباط «communication» هم در نظر گرفت كه در این صورت ارتباط تمدنها مطرح می‌شود. ارتباط تمدن به معنای ارتباط طبیعی است كه در طی سالها و قرنها به‌صورت جریان دائمی انجام می‌شود. اگرچه این مفهوم به‌واقع درست است و ارتباط تمدنها واقعیتی انكارناپذیر است، اما به‌نظر می‌رسد واژه ارتباط با توجه به طرح گفت‌وگوی تمدنها به‌عنوان پدیده‌ای نو در جامعه برای مقصود ما كفایت نكند، اگرچه حاصل و نتیجه آن همان ارتباط بین تمدنها خواهد بود.
ازسوی‌دیگر، واژه تمدن از مدنیت و شهرنشینی گرفته شده است و به این معناست كه حاصل و عصاره مظاهر فرهنگی یك قوم، قبیله و ملت است كه نماد آن در قانونمندی آن جامعه متجلی است و با مظاهر فرهنگی جامعه دیگر مرتبط می‌شود و دادوستد می‌كند، تاثیر می‌گذارد و تاثیر می‌پذیرد. گفت‌وگو (dialogue) مأخوذ از واژه یونانی dialogos، به معنی گفت‌وگو (گفت و واگفت) حاوی ابهام ناشی از ایهام است كه از همان آغاز طرح آن در مقوله «فلسفیدن» ــ به گونه فلسفی (به گونه فلسفی جهان را نگریستن) ــ موجود بوده است. مساله بر سر آن است كه آیا به هنگام اندیشیدن و تبادل نظر اندیشمندانه، «مكالمه» درهای شناخت متقابل را می‌گشاید، یا به‌عكس آن، هر مكالمه‌ تاحدی از تجلی محتوای اندیشه ناب ممانعت به عمل می‌آورد؟[i]
این بحث پس از دكارت و كتاب گفتار (discoures) در روش او و در زمان ما پس از هابرماس و طرح موضوع «گفتمان» (diskurs) توسط او تاحدی پیچیده‌تر شده است. به‌خصوص به علت استمرار «استبداد» و سپس «دیكتاتوری» در جهان (و به‌ویژه در شرق)، نوعی «فرهنگ سانسور و خودسانسوری» پدید آمده است كه «پوشیده‌گویی و پوشیده‌گرایی» را كم‌وبیش معمول داشته است. به‌علاوه، چون «جامعه و زبان» دارای این وجه مشترك‌اند كه برای درك آنها یك «پیش فهم» و آگاهی قبلی نسبت به مقولات و مفاهیم عینی ــ ذهنی آنها ضروری به نظر می‌رسد و این آگاهی همواره از مجرای گزینش‌كننده فرهنگ آن جامعه عبور می‌كند، لذا به نظر می‌رسد چون این پیش‌شناخت در جوامع گوناگون مختلف می‌باشد،[ii] عنایت و توجه به آن ضروری است.
چیستی گفت‌وگوی تمدنها از همان آغاز دچار كنشها و التهابهای عدیده‌ای می‌گردد كه رفع آن اولین گام در جهت «بهتر فهمیدن دیگران» و ایجاد تفاهم بین ملتها و تمدنهاست. برای روشن‌شدن مفهوم گفت‌وگو (Dialogue) شاید بهتر باشد آن را با مفهوم «رویارویی» مقایسه كرد تا ابعاد مختلف مفهومی و معنایی آن به‌راحتی مشخص شود
رویارویی Clash / گفت‌وگو Dialogue
مبتنی بر تبعیض و نابرابری / مبتنی بر برابری (گفت‌وگو از موضع برابر)
تنوع، علت و زمینه ایجاد تصادم / تنوع فرهنگها زمینه‌ساز همكاری
تاكید بر خطوط تمایز برای شروع درگیری / توجه به زمینه‌های مشترك برای شروع گفت‌وگو
در پی دشمنی، سلطه و وابستگی / در جستجوی دوستی و همبستگی
به‌دنبال ترسیم تصویرهای مغشوش و معیوب/ به دنبال ایجاد تفاهم مشترك و آگاهی اصیل
متضمن خشونت و تهدید / مستلزم تحمل و مشاوره
مخفی‌كاری برای مانع‌تراشی و تخریب / شفافیت برای همكاری و سازندگی
همیشه یك طرف برنده یا بازنده و یا هیچ! / مفید برای همه طرفهای گفت‌وگو
مبتنی بر ترس و طرد و تلبیس / مستلزم عقل و نقد و اخلاق
جنگاوران و خشونت‌ورزان در تبادل آتش / صاحب‌نظران و اهل اندیشه در تبادل كلام
تهی‌شدن از ماهیت تمدنی و اخلاقی/ استراتژی كلان جنگ تام و بی‌پایان / استراتژی كلان صلح عادلانه و پایدار
● اجتناب‌ناپذیری گفت‌وگو
شرایط خاصی كه به واسطه رشد فزاینده علم و تكنولوژی در دهه‌های پایانی هزاره دوم در عالم پدید آمده، ارتباط میان ملتها، اقوام، فرهنگها و تمدنها را چنان افزایش داده است كه هرگونه مخالفت با امكان گفت‌وگو را به نوعی موضع‌گیری غیرمنطقی مبدل می‌سازد. در سالهای اخیر این نكته به شكل روزافزونی مشاهده و لمس شده است كه ساكنان این سیاره كوچك به مراتب بیشتر از آنچه در گذشته تصور می‌شد، به یكدیگر و به زیست بومی موجود در این سیاره متكی هستند. مدلهایی كه از رهگذر بسط دانش سیستمهای آشوبناك (chaotic systems) و سیستمهای پیچیده (complex systems) تكمیل شده است، نشان می‌دهد كه حتی بال یك پروانه كوچك در نقطه‌ای از زمین آثار و عوارض دنباله‌داری در دیگر نقاط این سیاره پدید می‌آورد.[iii]
این ارتباط تنگاتنگ نه‌تنها در زیست‌بومهای طبیعی و با وقوع نمونه‌هایی نظیر تاثیر خسارت‌بار تبدیل بخشهای عظیمی از جنگلهای آمازون به زمینهای كشاورزی و آتش‌سوزیهای مهیب جنگلهای انبوه اندونزی، مشهود است كه در زیست‌بومهای اجتماعی نیز با ظهور مواردی چون تاثیر سقوط اقتصاد كشورهای آسیای جنوب‌شرقی بر اقتصاد دیگر كشورها، و عوارض بیماری‌هایی مانند ایدز، سارس و آنفولانزای پرندگان در یك نقطه از عالم و انتشار و انتقال آن به نقاط دیگر آشكار است.
هانتینگتون كه در بخش اعظم كتاب «برخورد تمدنها» به نفی امكان گفت‌وگو پرداخته است، در چند صفحه آخر به شیوه‌های متناقض با رهیافت قبلی خود اظهار می‌كند كه «ساكنان همه تمدنها می‌باید برای دستیابی به ارزشها، نهادها و شیوه‌هایی كه در آنها با ساكنان دیگر تمدنها اشتراك دارند، به جستجو برخیزند و برای ترویج و بسط آنها كوشش كنند.»[iv] چراكه وی براساس مبانی نظری خود استدلال می‌كند كه تمدنهای بزرگ جهانی در مسیر ستیز و برخورد با یكدیگر به پیش می‌روند. دلیل این امر آن است كه به اعتقاد او مشابهت‌های فرهنگی به همكاری میان افراد می‌انجامد و اختلاف فرهنگی به تعرض؛ «مردم به سوی كسانی می‌شتابند كه با آنان، اجداد، دین و زبان، ارزشها و نهادهای مشترك دارند و خود را از كسانی كه در این امور با ایشان اشتراك ندارند، دور نگاه می‌دارند.»[v] ازسوی‌دیگر علاوه بر تناقضی كه در رهیافت نظری هانتینگتون به چشم می‌خورد، برخی از شواهد تاریخی بر برخورد اقوام هم‌نژاد و هم‌زبان و هم‌مذهب، با یكدیگر دلالت می‌كند و علاوه‌‌براین تمدن امری اعتباری است و نمی‌توان آن را به دید رهیافت ذات‌گرایانه نگریست، چراكه حدود و ثغور آن دستخوش تغییر است. هانتینگتون، به اشتباه، ذات تمدن مسیحی را magnacarta می‌نامد كه كنایه از حقوق اساسی سیاسی و مدنی شهروندان است و ذات تمدن اسلامی را جنگجویی مسلمانان «maslim bellicosity» قلمداد می‌كند. او در امور اعتباری از ذات و ماهیت سخن به میان می‌آورد، غافل از اینكه امور اعتباری واجد كاركرد، اما فاقد ذات هستند و ذات، مربوط به امور واقعی است نه اعتباری.
به‌هرحال وضعیت كنونی جهان، برقراری گفت‌وگو را اجتناب‌ناپذیر ساخته است و ورود به گفت‌وگو می‌تواند از بروز خشونت جلوگیری كند؛ البته به شرطی كه رویكردی بی‌طرفانه و غیرجانبدارانه اتخاذ شود. این مساله را نباید فراموش كرد كه دستاوردهای تمدنی ابنای بشر در طی هزاره‌های پیشین كه برای نسل كنونی به میراث گذارده شده است، گنجینه‌هایی آسیب‌پذیر‌اند كه به‌سادگی از میان رفتنی‌اند و حفظ آنها و رشد و بسطشان در گرو اتخاذ رهیافتهایی عقلانی و سنجیده است. گفت‌وگوی خردمندانه میان افراد و تمدنها، به یك اعتبار شاید موثرترین ابزار برای دستیابی به این مقصود به‌شمار آید.
● رویكرد اسلام به گفت‌وگو
تردیدی نیست در عصر كنونی تحولات عظیمی در همه ابعاد زندگی انسانها و جوامع بشری به‌وجود آمده است. از جمله: تحول تمدن و واردشدن آن به مسیر پیشرفت و تكامل؛ بشر در آستانه سفرهای فضایی قرار گرفته‌ است، ازسوی‌دیگر در برخی از موضوعات از نظر ماهوی، كیفی، ویژگیهای داخلی یا ویژگیهای خارجی، یا تحول برخی از فرهنگها، سنتها و آداب و رسوم و برخی از عقاید و باورها تحولاتی رخ داده است. این تحولات سبب شدند كه تحول مهمی در همه ابعاد زندگی جهانیان و روابط بشری پدید آید و انسانها را در هر كجای دنیا كه زندگی می‌كنند، همانند یك خانواده مرتبط سازند.ازاین‌رو ضرورت روابط اجتماعی، علمی، فرهنگی، سیاسی، هنری، اقتصادی و حقوقی در عرصه‌های بین‌المللی و وجود مشكلات مشترك در سطح جوامع بشری، مصلحان و اندیشمندان را بر آن وامی‌دارد كه آرمان تمدن سازنده و فراگیر را ــ كه از آرمانهای فراملتی، فراقومی، فراطایفه‌ای، فراقبیله‌ای، فرانژادی، فرارنگی و فرازبانی است ــ در جوامع بشری محقق سازند. تحقق این پدیده آرزوی هر انسانی است. همه انسانها یك‌دل و یك‌زبان می‌گویند ای كاش این تمدن فراگیر بین جوامع پدید آید و موانع آن از بین برود تا جهانیان از زندگی مسالمت‌آمیز برخوردار شوند و از اختلافات، دشمنی‌ها و تمدن‌ستیزیها دور شوند.
ازسوی‌دیگر، عنصر اجتهاد در مكتبهای دینی و به‌خصوص در مبانی اسلامی چشمه جوشان در دل دارد كه براساس آن با تحول زمان، مكان، احوال و عرف تحول می‌پذیرد، می‌تواند در پدیداری تمدن معقول و صحیح بین جوامع بشری نقش بسزایی داشته باشد. زیرا هر مكتبی اصولا بیانگر مجموعه‌ای از ارزشها و ضدارزشها است كه آنها را براساس ملاكهای ثابث و استواری معرفی می‌كند و از پیروان خویش می‌خواهد كه در راه كسب ارزشها تلاش كنند و از ارتكاب ضد ارزشها پرهیز نمایند، تا همگان از زندگی مسالمت‌آمیز برخوردار شوند. مكتبهای اعتقادی و اخلاق الهی در این اصل با هم اشتراك دارند؛ همه ارتكاب ضد ارزشها را باعث انحطاط و پستی و خباثت می‌دانند و عمل بر طبق ارزشها و كسب آنها را موجب فضیلت و شرافت و پاكی قرار داده‌اند. گفت‌وگوی بین ادیان براساس اصل مذكور و تبادل آراء و اندیشه‌ها می‌تواند در گفت‌وگوی بین تمدنها بسیار موثر و مفید واقع شود بنابراین برای بالارفتن شناخت پیروان آنان از یكدیگر و دستیابی به همزیستی مسالمت‌آمیز و برقراری آرامش در جوامع باید بهای بیشتری به آن داد و با آگاهی كامل در مورد آن اندیشید و از برخورد تشریفاتی پرهیز كرد.
قرآن كریم كه از منظر ما مسلمانان عالی‌ترین منبع تعالیم اخلاقی است، به اصولی مانند فرهنگ همبستگی و عدالت اجتماعی و اقتصادی، فرهنگ عدم خشونت، فرهنگ تساهل و راستگویی و فرهنگ حقوق مساوی برای جمیع انسانها احترام می‌گذارد و در بسیاری از موارد خود را وسیله‌ای جهت آزادی انسان از زنجیر سنتهای پوچ قدرتمداریهای سیاسی، اقتصادی، قبیله‌پرستی، نژادپرستی و آنچه مانع رسیدن آدمی به سرمنزل مقصود است، معرفی می‌كند. این منزل و مقصد همان است كه در سوره نجم (آیه ۴۲) وعده داده شده است «و ان الی ربك المنتهی»
پیشنهاد اسلام برای اخلاق جهانی مبتنی بر اصولی است كه به «اصول حكمت» و در مورد دیگر به «راه راست» خدا معرفی شده است. ازسوی‌دیگر مكتب حقوق طبیعی بر همین مبنای اخلاق فطری استوار است و ادیان بزرگ الهی با طرح و احیای اصول و ارزشهای اخلاقی می‌توانند موجبات تفاهم و هم‌سنخی تمدنها را فراهم و از این رهگذر از سویی خدمت بزرگی به صلح و آرامش جهانی كنند و ازسوی‌دیگر مهاركننده سركشی و طغیان قدرت شوند.[vi]
به اصولی از قرآن مجید كه ناظر بر اهمیت گفت‌وگو و با پیش‌شرط آن است، در زیر اشاره می‌شود:[vii]
۱) اصل آگاهی و علم. قرآن كریم آگاهی و علم را به‌عنوان پیش‌نیاز و پیش شرط هرگونه فعالیت از جمله گفت‌وگو محسوب می‌كند. انسان بدون علم و آگاهی انسان نیست. كرامت آدم پس از تعلیم اسماء الهی و دریافت تعالیم حق محقق می‌شود. به‌گونه‌ای كه خداوند فرشتگان را به كرنش و تعظیم وامی‌دارد (سوره بقره). خداوند به بشر توصیه كرده است نسبت به آنچه علم ندارد پافشاری نكند، زیرا چشم و گوش و قلب ما همه مورد سوال قرار می‌گیرند (اسراء/ ۳۷ ــ ۳۶). در سوره دهر می‌فرماید كه ما بشر را آفریدیم و به او چشم و گوش دادیم تا راه را دریابد (دهر/ ۳) و در جای دیگر می‌فرماید اگر فاسقی خبری داد، درباره آن تحقیق كن مبادا به‌خاطر عدم تحقیق به جمعی آسیب برسد (حجرات/ ۶۳ ــ۷).
۲) اصل پذیرش وجود اختلاف در بین اقوام، ملل و زبانها. خداوند در قرآن سوره حجرات می‌فرماید ما بشر را شعبه‌شعبه و قبیله‌قبیله آفریدیم، و وجود اختلاف بین رنگها و زبانهای مردم را از آیات خویش به حساب می‌آورد (روم/ ۲۳ــ ۳). بنابراین وجود تكثر در جامعه اسلامی پذیرفته شده است. این تكثر در رنگ، نژاد، زبان حتی اگر اصل مطلوب برای تحقق جامعه مدنی نباشد، دست‌كم زمینه تحقق اختلاف ‌نظر، عقیده و سلیقه برای بحث و گفت‌وگوست. تكثر كه لازمه تحقق جامعه مدنی است و موجب بحث و تبادل نظر می‌شود، در بیان قرآن مجید پذیرفته شده است.
۳) اصل وجود شعبات و ملتها و قبایل در قرآن و اختلاف زبانها و رنگها كه نمادی از فرهنگ در جامعه است، برای شناخت و شناسایی. خداوند در قرآن علت خلقت گوناگون امتها و ملتها را شناخت یكدیگر بیان می‌كند. و فرموده است: ‌«ما همانا شما را از زن و مرد آفریدیم و شعبه‌شعبه و قبیله‌قبیله گرداندیم تا یكدیگر را بشناسید.» (حجرات/۱۳)؛ طبعا شناخت ملتها جز از راه گفت‌وگو و تبادل‌ نظر و در سطح بالاتر گفتمان امكان ندارد. آیات دیگر قرآن كه ناظر بر سیر و حضور در بین سایر اقوام و ملل است، نیز بر همین تعریف و شناخت تاكید می‌كند. اجرای دستورات اسلامی مبتنی بر اخذ حكمت و دانش حتی از زبان بیگانگان، جز از طریق برقراری ارتباط و مفاهمه امكان‌پذیر نیست. قرآن می‌فرماید: «ما هیچ قومی را عذاب نكردیم مگرآنكه قبل از آن پیامبرانی آنان را به حق دعوت كردند.» (اسراء/ ۱۸ــ ۱۷) و در جای دیگر می‌فرماید: «اگر مشركان نیز از تو پناه بخواهند باید به آنها پناه داده شود تا كلام خدا را بشنوند.» پذیرش حكمیت و عقد معاهده و پایبندی به آن حتی برای دشمنان دین هم حاكی از لزوم توجه به اصل شناخت افراد و قبایل از یكدیگر است.
۴) اصل امكان حصول به وحدت در عین كثرت. قرآن در عین ‌حال كه بر گونا‌گونی اقوام و ملل، رنگها و زبانها اشاره می‌كند، امكان حصول و دستیابی به وحدت‌نظر را به‌ویژه در مدینه فاضله میسر می‌داند. قرآن معتقد است اگر خردورزی بر جامعه حاكم باشد، حتما تشخیص حق در رسیدن به راه درست به‌ویژه در كلیات امور امكان‌پذیر است. پیامبراسلام بنا به قول قرآن پیامبر همه مردم است. «ای مردم من رسول‌خدا بر همه شما هستم» (اعراف/ ۱۵۸، ۷) قرآن می‌فرماید: «مردم امتی واحد بودند، پس خدا بشار‌ت‌دهندگان و بیم‌دهندگان را فرستاد» (بقره/ ۱۳، ۲) و اصول همه ادیان یكی است و آن پرستش خدای واحد و اجتناب از طاغوت می‌باشد. حاكمان جامعه‌های فاضله دینی همواره وحد‌ت‌نظر دارند.
۵) اصل هدایت و ارشاد. در نظام فكری قرآن اهالی جامعه فاضله مدنی همه خیرخواه یكدیگرند. پیامبر به‌عنوان رئیس قوم جز نصیحت و خیرخواهی، اندیشه‌ای دیگر ندارد و مردم نیز همین‌طور. مومنان برادران یكدیگرند (حجرات/۱۰) و غیرمسلمانان نیز برادران نوعی هستند (نهج‌البلاغه). طبیعی است كه خیرخواهی و ارشاد اساس هر گفت‌وگو و گفتمان است. آن‌كس كه با یاد خدا مطلب خود را شروع می‌كند، مدعی است كه نظر شخصی ندارد. او به یاد خدا كه مقصد همه مومنان است فرامی‌خواند. قرآن می‌فرماید: ای مردم خدا و پیامبر كه شما را به حیات و زندگی دعوت می‌كنند، اجابت كنید (انفال/ ۲۴، ۸). مومن آل فرعون در سوره یس می‌گوید: ای كاش قوم من غفران و رحمت پروردگار مرا می‌دانستند و اینكه چگونه مورد تكریم او هستم.
۶) اصل آزادی در فكر و اندیشه و حتی انتخاب راه. قرآن می‌فرماید: اكراه و اجباری در دین نیست، حق از باطل بازشناسی شده است (بقره/ ۲۵۳)، تو حق را از جانب پروردگارت بگو، آن كس كه خواهد می‌گرود و آنكه نخواهد كافر می‌شود (كهف/ ۲۹، ۱۸) و در جای دیگر قرآن می‌فرماید: ای پیامبر تو هركس را بخواهی نمی‌توانی هدایت كنی، هدایت دست خداست (قصص/ ۵۶/ ۲۸). در روایت است كه فرمود: بنده غیر مباش، همانا خداوند تو را آزاده آفریده است.
از این نمونه‌ها فراوان است و در تاریخ اسلام نیز فراوان مشاهده شده است كه معاندان اسلام با اولیای خدا و یاران آنها بحثها داشته و محاجّه كرده‌اند و درعین‌حال ایمان نیاورده‌اند. داستان ابن ابی‌العوجاء و مناظره وی با امام‌صادق(ع) در مدینه منوره معروف است. داستان مباهله نصارای نجران نیز در این مورد بسیار اهمیت دارد. زیرا نشان از سماجت و منطق‌پذیری اسلام دارد. آنجا كه نصارای نجران حتی با بحث و مجادله به‌هیچ‌وجه به حق تمكین نمی‌كنند، باز پیامبر اسلام به خشونت متوسل نمی‌شود و راه مباهله را پیشنهاد می‌كند و آن درخواست از خداست كه دروغگو رسوا شود (آل‌عمران/ ۶۱).
۷) اصل حرمت مال و جان و عِرض مسلمانان (حقوق متقابل دولت و مردم). حفاظت از جان و مال و آبروی انسانها از حقوق اولیه هر فرد است و جامعه باید آن را محترم شمارد. وجود حكومت را امام‌علی(ع) برای هر جامعه‌ای اجتناب‌ناپذیر می‌داند (نهج‌البلاغه) و در این میان حكومت اسلامی براساس قانون و دین همه حدود را مشخص كرده است، حافظ مال و جان و عِرض مسلمانان و حتی غیرمسلمانان است. غزالی وجود شریعت را برای پنج چیز می‌داند «دین، نفس، عقل، نسل و اموال مردم»، بعضی از دانشمندان اسلامی عِرض را هم ضمیمه كرده‌اند.
تفاوت جامعه مدنی اسلامی با جامعه مدنی غربی نیز شاید در این قسمت است كه در جامعه اسلامی حكومت طعمه نیست (نهج‌البلاغه) و حاكم در راس آن كه در بهترین حالات آن پیامبر می‌تواند باشد، حاوی صفات حمیده و خصال نیكو است.
به‌همین‌دلیل برخورد قاطع با یاغیان، ستمكاران و قانون‌شكنان یكی از مظاهر توجه به جامعه مدنی است. زیرا در جامعه اتقان تفاهم و گفت‌وگو نیست، قرآن می‌گوید: «بین برادرانتان اصلاح كنید، اما اگر گروهی ستم كردند با آن كارزار كنید تا به امر خدا (قانون) تمكین كنند» (حجرات/ ۹). در مقابل ازآنجاكه مردم دارای حقوقی هستند و وظیفه آنان مشخص شده كه از آن جمله نصیحت حاكم و دولت است (نهج‌البلاغه) و با عنایت به توصیه به مشاورت در بین مسلمانان (شوری/ ۳۸)، طبیعی است كه در صورت مشاهده سرپیچی از اجرای وظایف از طرف حاكم، گروههایی كه در آغاز وظیفه نصیحت‌گویی دارند در جامعه ایجاد شود و چنانچه تاثیر لازم تحقق نیافت، اقدامات جدیدتری انجام شود.
۸) اصل خوشبینی نسبت به دیگران. در نظام اسلامی اعتقاد بر این است كه مردم به‌ذاته خوب‌اند. پاكی فطرت در انسانها اصل است. ملأ و مترف مانع همدلی مردم‌اند. اگر فشارها برداشته شود و به مردم اجازه استماع قول حق داده شود، به‌زودی ایمان می‌آورند و سخن حق را می‌شنوند. درعین‌حال قرآن می‌گوید: «نسبت به كسانی كه پرچم تسلیم برمی‌افرازند (سلام می‌گویند)، هرگز مگویید كه مومن نیستید» (نساء/ ۹۴، ۴) «و برای تقویت محبت و مودت استهزاء و تمسخر را ممنوع می‌كند. هیچ مرد و زنی نباید دیگری را مسخره كند شاید كه آنها از وی بهتر باشند.» (حجرات/۱۱)
هرچند در طی تاریخ ماندگار اسلام، متفكرانی به این موضوع مهم عنایت و توجه خاصی داشته‌اند، به دلیل اختصار از بیان آن صرف‌نظر می‌‌شود و برداشت كنونی از گفت‌وگوی تمدن‌ها مدنظر قرار می‌گیرد.
● برداشت خاتمی از اصول اسلامی در گفت‌وگوی تمدنها
برخلاف برداشت تعارضی هانتینگتون از تعامل تمدنها، خاتمی با توجه به آموزه‌های اسلامی برداشتی تجویزی نسبت به تعامل تمدنها دارد. این نگرش متفاوت فلسفی موجب شده است تا تفسیر، و به‌ویژه تجویز این راه‌حل برای جهان كنونی از سوی وی به‌شدت با نظر هانتینگتون تفاوت داشته باشد. خاتمی نتیجه معنوی و مادی موجود را برای بشریت اسفناك می‌داند. به كلام او «آنچه در ساحت پیدای تاریخ دل را می‌آزارد، محرومیت و سیاه‌بختی آدمیان است»[viii] برخلاف هانتینگتون كه دل‌نگران افول قدرت غرب و صعود قدرت دیگر تمدنهاست. خاتمی دل در سویدای تعالی بشریت دارد. در تفسیر این وضعیت نامطلوب، خاتمی مدرنیسم را به انتقاد می‌گیرد. اما در نقد آن، دستاوردهای این تمدن را یكسره نفی نمی‌كند، آنچه به نظر او نقدپذیر است، این مساله است كه: «از آن روز كه كسانی علم حقیقی را آن دانستند كه توانایی بیاورد نه آنكه قدرت را مهار كند، چند قرن بیش نمی‌گذرد. در این مدت علم در خدمت افراد و گروههایی قرار گرفته است كه جز به آیین ”سود“ و ”فایده“ نمی‌اندیشند.»[ix] در تفسیر چرایی این محنت بشری، خاتمی نشاندن علم را به جای فلسفه عامل بحران می‌داند. در نظر او علم تجربی توانسته است بسیاری از مشكلات بشری را حل كند و به او توانایی بخشد، اما علم غربی نمی‌تواند به زندگی بشر جهت و معنا بخشد، علم بشر (تجربی) ابطال‌پذیر است و نمی‌توان به آن اتكا كرد: «هر لحظه ممكن است پرآوازه‌ترین نظریات علمی برانداخته شود، با این حساب نمی‌توان به «داده‌»های علمی به‌عنوان حقیقتهای متقن و آینه درست‌نمای واقعیت نگریست.»[x]به لحاظ امكان و تجویز، خاتمی به گفت‌وگوی بین تمدنها رای می‌دهد، به نظر او «چراغ هستی آدمی با تمنای رستگاری روشن بوده و هست.»[xi] به‌نظر خاتمی محنت‌های قرن بیستم باید به بشر آموخته باشد كه از «والاترین دستاوردهای این قرن پذیرش ضرورت و اهمیت گفت‌وگو و جلوگیری از كاربرد زور، توسعه تعامل و تفاهم در زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و تقویت مبانی آزادی و عدالت و حقوق انسانی باشد.»[xii] علاوه بر دستاوردهای تاریخی، خاتمی با بهره‌گیری از آیات قرآن كریم اظهار می‌كند كه «فطرت انسانی چون آینه روح خدایی است، پس خصومت‌گرایی بشر در قرون اخیر نشان از عدول وی از فطرت خود داشته است. به‌نظر او «روح پروردگار» بشر را جنبش بخشیده است. ازاینجا است كه انسان دارای تاریخ و فرهنگ و آزادی است.»[xiii]
خاتمی بر ظرفیت و توانمندی انسانی برای رفع مشكلات بشری تاكید می‌كند و خود انسانی، جامعه مدنی، دین‌گرایی و اعتقاد به اراده برتر را زمینه‌ساز رفع مشكلات می‌داند؛ برخلاف هانتینگتون كه بازی قدرت را كه در سطح دولتها مطرح است، به سطح تمدنها تسری می‌دهد. خاتمی دراین‌باره اظهار می‌كند: در جامعه مدنی،‌ اراده افراد محدود به امری است كه ما آن را «اراده برتر» می‌نامیم، امری كه بدون آن جامعه سیاسی و مدنی متحقق نمی‌شود.[xiv] تجلی این اراده برتر عقل و دین است. وی دراین‌باره اظهار می‌كند: «وقتی علم و دین رفتند یا مورد بی‌مهری قرار گرفتند اطمینان و یقین كه ركن سعادت آدمی است، خاستگاه و متكای خود را از دست خواهد داد و انسان محكوم به زندگی ننگ و مصیبت‌بار و دچار سردرگمی خواهد شد.»[xv]
خاتمی به عشق عرفانی كه هدایت‌كننده عقل تمایزبخش است، رای می‌دهد. در دیدگاه او كثرت‌گرایی معطوف به نوعی وحدت انسانی از سوی اراده برتر خدایی است. بنابراین وی معتقد است كه می‌توان با هدایت غریزه به‌وسیله عقل، و هدایت عقل به‌وسیله عشق به زندگی انسانی معنا داد، ماهیت كثرت‌گرایی ضمن وحدت در دید او چنان است كه علاوه بر ارزشهای پسینی ناشی از عقل به ارزشهای پیشینی ناشی از عقل عرفانی نیز می‌اندیشد. پس چنان‌كه از متن نظرات او برمی‌آید، عقل و عشق انسانی معیار والا محسوب می‌شود كه می‌تواند زمینه‌ساز آنچه وی «گفت‌وگوی تمدنها» می‌نامد، بشود.
برای بررسی بیشتر به واكاوی نظرات خاتمی درباره گفت‌وگوی تمدنها می‌پردازیم.
● دیدگاههای خاتمی در طرح گفت‌وگوی تمدنها
۱) توجه به ایمان دینی در گفت‌وگوی تمدنها
۱ـ۱) تاكید بر نقش دین و ایمان دینی: ما همچنان روزی خود را همچون آب و نان هر روز از زمین دریافت می‌كنیم. باید بهره روزانه خود را كه ایمان زنده و شاداب است، نیز از آسمان به‌دست آوریم؛ ایمان اگر جاری و دائم باشد می‌تواند میوه شیرین اخلاق و صلح را به ارمغان آورد؛ با ایمان هر لحظه نو شونده است كه می‌توان انسان و جهان را دوست داشت.
۲ـ۱) تاكید بر همراهی دین و علم: برای رهایی از وضعیت بغرنج كنونی باید دین و علم در كنار هم قرار بگیرند؛ خرد انسانی، جامعه مدنی، دین‌گرایی و اعتقاد به اراده برتر زمینه‌ساز رفع مشكلات بشری خواهد بود؛ اراده برتر تجلی عقل و دین است و اراده انسان محدود به آنهاست؛ وقتی علم و دین رفتند یا مورد بی‌مهری قرار گرفتند، اطمینان و یقین كه ركن سعادت آدمی است، خاستگاه و متكای خود را از دست خواهد داد.
۳ـ۱) تاكید بر حفظ ارزشهای خود: پذیرفتن تحول و ایجاد جریان اصلاح‌طلبی به معنای این نیست كه تمامی ارزشهای موردقبول جامعه دیگری را بپذیریم؛ اگر ملاك این باشد كه غربیها اصولی دارند كه هركس آن را پذیرفت اصلاح‌طلب است، با اصل گفت‌وگو مغایرت دارد؛ این درست نیست كه ارزشها در غرب است و جهان به سوی غیرمذهبی‌شدن پیش می‌رود.
۲) تعریف خاتمی از تمدن
۱ـ۲) دو نوع تعریف از تمدن: تمدن به معنای وجه مادی و عینی زندگی در مقابل فرهنگ به معنای وجه ذهنی، معنوی و غیرمادی؛ تمدن به معنای فراگیر آن عبارت است از وجود زندگی مادی و معنوی و تولیدات انسان برای برآوردن نیازهای مادی و معنوی به‌صورت توأمان.
۲ـ۲) منظور خاتمی از تمدن (مفهوم فراگیر آن): تمدن حاصل تلاش بشر برای پاسخگویی به نیازهای مادی و معنوی است؛ اگر ما تعریف فراگیر از تمدن داشته باشیم می‌توانیم به گفت‌وگوی تمدنها معتقد باشیم؛ اگر منظور از تمدن فقط وجه مادی باشد جایی برای گفت‌وگو باقی نمی‌ماند؛ تفكر در اختیار هیچ ملتی به تنهایی نیست، اگرچه دولت به لحاظ قدرت مادی نیرومندترین باشد.
۳) تاكید بر مبادله بین تمدنها
۳ـ۱) استفاده تمدنها از دستاوردهای یكدیگر: هیچ تمدنی با نفی و انكار تمدن قبلی به‌وجود نیامده است و هر قومی كه توانسته است تمدن‌ساز باشد از دستاوردهای تمدن قبلی استفاده كرده است.
۳ـ۲) لزوم استفاده از دستاوردهای تمدن جدید: ما اگر بخواهیم تمدن‌ساز باشیم باید از تمدن جدید بگذریم، به‌این‌معناكه از دستاوردهای آن به‌عنوان یك تجربه جدید بشری استفاده كنیم؛ ما الان با پدیده‌های غول‌آسا به‌نام تمدن غرب مواجه‌ایم. دور از حكم خرد و انصاف است كه این تجربه جدید را نادیده بگیریم.
۳ـ۳) باقی‌ماندن آثار تمدنها: هیچ تمدنی به‌طور كامل از بین نمی‌رود بلكه بعد از اینكه یك تمدن به پایان رسید فرهنگ متناسب با آن و آثار فرهنگی آن باقی می‌ماند.
۴) نقد خاتمی از تمدن غرب
۱ـ۴) اثرات منفی تمدن غرب: بی‌عدالتی و ناامنی: تمدن غرب گرچه دستاوردهایی داشته است، ولی نه‌تنها عدالت اجتماعی را قربانی كرده بلكه حداقل امنیت زندگی معنوی و مادی را نیز از غالب انسانها دریغ داشته است؛ فقدان معنا: علم تجربی گرچه توانسته بسیاری از مشكلات بشری را حل كند، اما نمی‌تواند به زندگی بشر جهت و معنا ببخشد؛ سرگشتگی: علم تجربی سلطه‌گرا چون نمی‌تواند در زندگی عدالت ایجاد كند، موجب سرگشتگی انسان می‌شود؛ یاس‌افزایی: ریشه تروریسم بی‌عدالتی، نوامیدی و پوچ‌گرایی ناشی از تمدن جدید است.
۲ـ۴) مبارزه با بی‌عدالتی تمدن جدید: مبارزه جدی و واقعی با تروریسم باید همراه مبارزه برای دستیابی به عدالت باشد.
۳ـ۴) نفی دین، مشكل تمدن جدید: تمدن جدید بر نفی و انكار یا راندن دین به لایه‌های مخفی ذهن آدمی تكیه دارد؛ در آغاز هزاره سوم میلادی بشر متوجه ناكارآیی تمدن غربی در بعد فقر معنویت شده است؛ امروز احساس این كمبود كه زندگی با عقل تنها و صرف اداره نمی‌شود، باعث شده كه بشر امروز به دین روی آورد.
۵) منظور از گفت‌وگو در نظریه گفت‌وگوی تمدنها
۱ـ۵) مبادله آزاد دو طرف: گفت‌وگو یك مبادله آزادانه دوطرفه است كه هیچ نوع تحمیلی در آن راه ندارد.
۲ـ۵) تفاوت گفت‌وگو با سیطره فرهنگی: گفت‌وگو با امور دیگر نظیر تاثیر و تاثر، مبادله و سیطره فرهنگی و تمدنی متفاوت است؛ تاثیر و تاثر در حوزه تمدن و فرهنگ و همچنین مبادلات فرهنگی و علمی می‌تواند مبتنی بر عوامل مختلف و از آن جمله جنگ باشد؛ سیطره صورت واحدی از تمدن و فرهنگ بر رقبای خود نیز گاهی با قهر و غلبه بر همه و در زمان ما با كمك تكنولوژی ارتباطی اتفاق می‌افتد.
۶) قدرت در خدمت فرهنگ و اخلاق محور گفت‌وگوی تمدنها
۱ـ۶) مشكل دنیای كنونی قرارگرفتن فرهنگ در خدمت قدرت: مشكل دنیای كنونی این است كه فرهنگ در خدمت سیاست قرار گرفته است؛ بشر در صورتی به صلح و عدالت دست پیدا می‌كند كه سیاست در خدمت فرهنگ قرار گیرد؛ سیاست در قرن بیستم حول محور قدرت بود، اما در قرن بیست‌ویكم سیاست باید در خدمت علم، تفكر و اندیشه باشد.
۲ـ۶) رستگاری بشر در گرو حاكمیت حكیمانه و خردمندان: زمانی بشر به رستگاری می‌رسد كه حكیمان و خردمندان زمام امور را از دست سیاستمداران كم‌خرد و آزمند دربیاورند؛ تحول در جهان با پیشگامی و پیشتازی اندیشمندان و هنرمندان خیرخواه و انسان‌دوست تحقق می‌یابد؛ حكومتهایی كه با تكیه بر قدرت اقتصادی، مادی و نظامی دچار تكبر و خودبرتربینی شده‌اند و منطق زور و تحمیل و تزویر را زبان مناسبی برای حصول منافع خود تلقی كرده‌اند، به حكم خرد گردن نهند و به زبان گفت‌وگو تن در دهند.۷) انقلاب اسلامی و گفت‌وگو تمدنها
۱ـ۷) فرهنگ مهم‌ترین ویژگی انقلاب اسلامی: مهم‌ترین ویژگی انقلاب اسلامی این بود كه برای نخستین‌بار فرهنگ را محور مبارزه قرار داد؛ فرهنگی‌بودن انقلاب اسلامی بیانگر اصرار رهبران آن به حفظ هویت خویش است؛ حفظ هویت مستلزم نفی وابستگی به شرق و غرب بود؛ در نظام بعد از جنگ جهانی دوم انقلاب ایران تنها انقلابی بود كه نه به شرق وابسته بود و نه به غرب؛ نه شرقی و نه غربی بودن به معنای نفی دستاوردهای تمدن جدید نبود؛ ازآنجاكه دستاوردهای جدید با روح دین سازش پیدا كرده، لذا انقلاب سر از دموكراسی درآورد.
۲ـ۷) معنای فرهنگی‌بودن انقلاب اسلامی: انقلاب سعی داشت فرهنگ، اخلاق و دین را از سلطه منافع سیاسی و اقتصادی نجات دهد؛ رهبر انقلاب اسلامی ایران مرد زاهدی بود كه از دنیا چیزی نمی‌خواست جز سلطنت خداوند كه به معنای سلطنت حقیقت بود؛ رهبر انقلاب اسلامی می‌خواست اخلاق و انسانیت را از زیر سلطه قدرت رهایی بخشد؛ فرهنگی‌بودن همچنین به معنای نفی خشونت برای دستیابی به اهداف خود بود؛ روایت خاتمی از گفت‌وگوی تمدنها همان پیگیری اهداف انقلاب اسلامی با زبان جدید می‌باشد.
● سخن آخر:
برخی از متفكران در دفاع از نظریه گفت‌وگوی میان تمدنها بر این باورند كه شرایط خاصی كه به واسطه رشد فزاینده علم و تكنولوژی و ارتباطات میان ملتها، اقوام، فرهنگها و تمدنها وجود دارد، هرگونه مخالفت با امكان گفت‌وگو را به‌نوعی موضع‌گیری غیرمنطقی مبدل ساخته است. حتی خود هانتینگتون كه در بخش اعظم كتاب سیصدوچند صفحه‌ای خود به نفی امكان گفت‌وگو پرداخته است، در چند صفحه آخر به شیوه‌ای متناقض با رهیافت قبلی خود اعلام داشته است كه ساكنان همه تمدنها می‌باید برای دستیابی به ارزشها، نهادها و شیوه‌هایی كه در آنها با ساكنان دیگر تمدنها اشتراك دارند، به جستجو برخیزند و برای ترویج و بسط آنها باید بكوشند. شاید علت این تناقض در این است كه تمدن امری اعتباری است كه حد و مرز آن به نوع نگاه و دیدگاه خاص ناظر بستگی دارد و با تغییر اعتبار، این حدود و ثغور نیز دستخوش تغییر می‌شود و آنان كه برای آن ذات و ماهیتی مستقل قائل شده‌اند ــ «هانتینگتون به تأسی از اشپنگلر» چنین دیدگاهی دارد ــ به واسطه این تفكر سعی كرده‌اند گفت‌وگو را نفی كنند و نظرات متضاد تحت عنوان «جنگ تمدنها» ارائه نمایند. البته نقایض جدی در رهیافت نظری آنان به چشم می‌خورد. در این میان می‌توان به دو تجویز ناسازگار هانتینگتون اشاره كرد. هانتینگتون در بخشهای مختلف كتاب «جنگ تمدنها» ازیك‌سو به امریكاییان توصیه می‌كند كه ارزشهای غربی را احیا و در سطح جهان ترویج كنند، و ازسوی‌دیگر خواستار آن می‌شود كه امریكاییان بی‌توجه به بقیه عالم، به تقویت و استحكام روابط درونی خود بپردازند. این تعارض از تردید هانتینگتون میان نوعی جبرگرایی و نوعی اعتقاد به اراده آزاد سرچشمه می‌گیرد و موجب شده است او در بخشهایی از كتاب با لحنی بدبینانه و مأیوسانه مدعی شود كه دوران اوج و اقتدار امریكا به پایان رسیده است و تنها راهی كه برای بقای این كشور باقی است، آن است كه حصارهای رفیع بر گرداگرد مرزهای خود برپا سازد و از ورود مهاجران جلوگیری نماید و درصدد محافظت از فرهنگ خود برآید. اما در بخشهای دیگر با بیانی پرحرارت تاكید می‌كند كه هیچ‌چیز اجتناب‌ناپذیر نیست و تحت یك رهبری قاطع، ایالات‌متحده مجددا می‌تواند نقش رهبری تمدن غرب را به عهده گیرد و تمدنهای دیگر را به تبعیت از خود وادارد.
ازسوی‌دیگر عنصر دین می‌تواند آرمانهای فراملتی، فراقومی، فراطایفه‌ای، فرانژادی، فرارنگی و فرازبانی را در جوامع بشری محقق سازد و عنصر اجتهاد در مكتبهای دینی و به‌خصوص در مبانی اسلام چشمه جوشان و عظیمی در دل دارد كه براساس آن می‌تواند با تحولات زمان، مكان و احوال و عرف تحول پذیرد و در پدیداری تمدن معقول و صحیح بین جوامع بشری نقش بسزایی داشته باشد چراكه مكتبهای اعتقادی و اخلاق الهی در اصول بسیاری با هم اشتراك دارند و عمل بر طبق ارزشها و كسب آنها را موجب فضیلت، شرافت و پاكی می‌دانند. بنابراین اصل تبادل آراء و اندیشه‌ها در قالب گفت‌وگوی ادیان می‌تواند یكی از راههای رسیدن به گفت‌وگوی تمدنها باشد تا از طریق آن همزیستی مسالمت‌آمیز و آرامش برقرار شود. چراكه اسلام به‌عنوان یكی از ادیان بزرگ الهی برای اخلاق جهانی مبتنی بر «اصول حكمت» اصولی را معرفی می‌كند كه دیگر مكاتب و ادیان بزرگ الهی نیز آنها را مورد پذیرش قرار داده‌اند. مواردی چون اصل آگاهی و علم، اصل پذیرش وجود اختلاف در بین اقوام، ملل و زبانها، اصل لزوم شناخت شعبات و ملتها و قبایل، اصل امكان حصول به وحدت در عین كثرت، اصل هدایت و ارشاد، اصل حرمت مال و جان، اصل خوشبینی نسبت به دیگران و... از جمله پیش‌شرط‌های قرآن در این زمینه است. بنابراین اساسی‌ترین اصول گفت‌وگوی بین انسانها را می‌توان در قرآن و متون اسلامی ردیابی كرد.
تحول همه‌جانبه در ابعاد زندگی جهانیان و روابط بشری سبب شده است كه مصلحان و اندیشمندان به دنبال آرمانهای فراملتی، قومی، نژادی و زبانی باشند كه این مهم در سایه گفت‌وگوی ادیان و براساس برخی از آموزه‌های خدشه‌ناپذیر ادیان ــ به‌خصوص آموزه‌های دین اسلام ــ می‌تواند تحقق یابد. در صورت تحقق چنین هدفی، تمدنی فراگیر بین جوامع پدید می‌آید و به‌واسطه آن جهانیان می‌توانند به زندگی مسالمت‌آمیزی همراه همگرایی، همفكری، تفاهم و صداقت دست یابند. آقای خاتمی به‌واسطه برداشتی كه از اسلام و اصول متقن آن داشته است، طرح گفت‌وگوی تمدنها را به‌عنوان راه‌حلی برای وضعیت اسفبار جهان كنونی ارائه داده‌ است. البته برخی تحلیل‌گران نظریه گفت‌وگوی تمدنها را یك نظریه آرمانگرایانه می‌دانند. برمبنای این تحلیل، گفت‌وگوی تمدنها یك ایده‌آل است كه امكان تحقق آن بسیار كم است، ولی این ایده‌آل را كسی مطرح می‌كند كه از وضع كنونی جهان ناراضی است و خواستار تغییر وضع موجود است؛ وضعی كه به تعبیر خاتمی منافع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و معنویت را در خدمت گرفته است؛ وضعیتی كه در آن خونریزی و بی‌عدالتی، ظلم به انسانها، ظلم به طبیعت و محیط‌زیست و فجایع اخلاقی وجود دارد. البته در این نارضایتی عوامل مثبت وضع كنونی نادیده گرفته نشده است. در چنین فضایی خاتمی با استمداد از آموزه‌های دینی می‌خواهد به زبان گفت‌وگوی تمدنها تبعیض موجود در نظام بین‌المللی را گوشزد كند و به‌واسطه همت جهانی ریشه‌های این تبعیض را از بین ببرد. برخلاف طرفداران گفت‌وگوی تمدنها، نظریه‌پردازانی كه برخورد تمدنها را مطرح كردند، اشخاصی هستند كه از وضع كنونی راضی‌اند و نسبت به تغییر آن نگران می‌باشند. بنابراین می‌توان گفت كه نظریه گفت‌وگوی تمدنها یك نظریه تجدیدنظرطلبانه در نظام بین‌الملل در مقابل نظریه محافظه‌كارانه برخورد تمدنهاست.
به‌عبارت دیگر، نظریه گفت‌وگوی تمدنها آرمانگرایانه و نظریه برخورد تمدنها واقع‌گرایانه است. نظریه برخورد تمدنها برپایه قدرت مادی و وضعیت موجود تدوین شده است، درحالی‌كه نظریه گفت‌وگوی تمدنها به دنبال وضع مطلوب است.
البته فرق آقای خاتمی با دیگر جویندگان تغییر و تحول در نظام بین‌الملل این است كه خاتمی راه‌حل تغییر را براساس آموزه‌های دینی و مسالمت‌جویانه می‌داند و از قدرتهای مسلط می‌خواهد از طریق گفت‌وگو و مفاهمه، حق ملتهای دیگر را رعایت كنند و در این راه برای ازبین‌بردن تبعیض موجود تلاش نمایند.
گفت‌وگوی تمدنها به‌گونه‌ای همان مبارزه با استكبار است؛ استكباری كه فرهنگ و معنویت ملتها را به خدمت سیاست و قدرت درآورده است. لذا این دیدگاه، به‌گونه‌ای دیگر، اهداف اسلام و انقلاب اسلامی را مدنظر قرار داده و با توجه به مقتضیات زمان و مكان مطرح شده است. لذا مطمئنا قدرتهای مسلط، حاضر نخواهند بود كه از منافع اقتصادی و مادی خود گذشت كنند و در عمل به هدف نهایی گفت‌وگوی تمدنها گردن نهند. به‌همین‌دلیل آرمان‌گرایی نظریه گفت‌وگوی تمدنها به معنی خوش‌بینی تمام و بی‌اطلاعی از موانع تحقق آن، چشم‌پوشی از واقعیات كنونی جهان، نادیده‌گرفتن اتفاقات و واقع‌بینی در روابط بین‌المللی نیست.
حسین خزائی
پی‌نوشت‌ها
[i] - Hirizel. R. DerDialog ۲ Bde ۱۸۹۵
[ii] - Winch, D. Theldea of a Social Science.
[iii] - Devancy, R. L. An Introduction to Chaotic Dynamical System, ۱۹۸۹, Addison – Wesley.
[iv]ــ آلدیر مك اینتایر ۱۹۸۸
[v]ــ همان.
[vi]ــ مصطفی محقق داماد، چیستی گفت‌وگوی تمدنها، مجموعه مقالات چیستی گفت‌وگوی تمدنها، تهران، سازمان مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷
[vii]ــ براساس برداشتی از مقاله مبانی نظری گفت‌وگوی تمدنها از دیدگاه اسلام و قرآن، دكتر غلامرضا فدایی عراقی.
[viii]ــ سخنرانی خاتمی در مجمع عمومی سازمان ملل (پنجاه‌وسومین اجلاس)
[ix]ــ همان.
[x]ــ محمد خاتمی، از دنیای شهر تا شهر دنیا، تهران، امیركبیر، ۱۳۷۹، ص۲۸۳
[xi]ــ سخنرانی خاتمی در مجمع عمومی سازمان ملل (پنجاه‌وسومین اجلاس)
[xii]ــ همان.
[xiii]ــ همان.
[xiv]ــ همان.
[xv]ــ محمدخاتمی، از دنیای شهر تا شهر دنیا، همان، ص۳۴
منبع : ماهنامه زمانه