جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

لبنان دو سال پس از نبرد تاریخی


لبنان دو سال پس از نبرد تاریخی
همه آنچه تابستان سال ۸۵ در نوار مرزی لبنان و رژیم صهیونیستی رخ داد رنگی از رؤیا داشت ‎جنبش حزب الله به هدفی دست یافت که آرمان بر زمین مانده چند نسل از رهبران عرب بود. از جمال عبدالناصر اسطوره ناسیونالیست های عرب که پس از دو جنگ ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ عاقبت با تراژدی از دست رفتن صحرای سینا دنیا را ترک کرد تا حافظ اسد که داغ جولان بر دل داشت چشم از جهان فروبست و یاسر عرفات که خانه اش در رام الله را اسرائیلی ها بر سرش ویران کردند.
از این رو بود که همه لژیون های دیروز عرب که امروز لباس زمامداری در قاهره و امان بر تن دارند و یکصدا ورود حزب الله در جنگ را نکوهش کردند، اما با اتمام جنگ وقتی که فوج نظامیان صهیونیستی خسته و شرمگین بنت جبیل و آب های ساحلی بیروت را ترک کردند از در آشتی برآمدند و واسطه های خویش را برای دلجویی راهی ستاد رهبری حزب الله کردند.
شاگردان از جان گذشته نصرالله در این نبرد بنیاد افسانه ای را برانداخته و به جای آن اسطوره ای را خلق کردند «افسانه شکست ناپذیری ارتش اسرائیل و اسطوره پیروزی سپاهی جوان و کم توشه بر یکی از مدرن ترین و مجهزترین واحد های نظامی جهان» ‎
به هر حال در صحنه خاورمیانه که دست کم در سده اخیر دهها نزاع بزرگ و کوچک را به چشم دیده است، جنگ تابستان ۸۵ یک رویداد نمادین بود و در شمار جنگ هایی نشست که به عنوان یک نقطه عطف مسیر حوادث خاورمیانه را تغییر داد و به تعبیر عالمان سیاست، توازن قوا را به نفع یک جنبش و علیه یک جبهه سیاسی دگرگون ساخت.
این واقعیت را کسی یارای انکارش نیست که این دفاع ۳۳ روزه ، هم تصویر حزب الله را تغییر داد و هم سیمای لبنان را و از برآیند این دو تغییر، تعریف تازه از خاورمیانه در ذهن ها نشست، خاورمیانه ای که مختصاتی متفاوت از آن پیدا کرد که نومحافظه کاران کاخ سفید در جزوه « نقشه راه » خود یا شیمون پرز در کتاب خویش وصف کرده بود.
محاسبه همه پیامدهایی که آن ۳۳ روز نبرد در اقلیم سیاسی خاورمیانه به ارمغان آورد چندان دشوار نیست. رجوع گذرا به تقویم حوادث پس از جنگ می گوید لبنان با جهشی محسوس در پلکان سیاست بین الملل از «کشوری حاشیه ای» در کشمکش های خاورمیانه، نقش یک کانون یا شاهرگ جدید را در معادلات دیپلماسی پیدا می کند. کشوری که تا آن روز نقش یک معبر و گذرگاه برای بحران بزرگ منطقه یعنی فلسطین ایفا می کرد این بار خود به میدان رویارویی بزرگ بازیگران منطقه ای و بین المللی تبدیل شد.
همه بازیگران نام آشنای منطقه ای و فرامنطقه ای خاورمیانه از آمریکا و اروپا گرفته تا عربستان ، مصر و اتحادیه عرب پس از این جنگ راه لبنان را پیش گرفتند. به این صورت بیروت شد کانون رقابت دیپلماسی منطقه.
با این وصف ،جهش موقعیت لبنان، یک چشمه از موج تغییر برخاسته از جنگ ۳۳ روزه است . چشمه اصلی این تغییر در اراده نیروهای فاتح جنگ نمایان شد یعنی همان افرادی که در ایام جنگ پرچم طلایی و سبز رنگ در دست داشتند و لبنان بر شانه های اراده آنها حیاتی نو آغاز کرد.
جنگ ۳۳ روزه به همان اندازه که تاریخ لبنان را به دو نیمه قبل و بعد از شکست اسرائیل تقسیم کرد حیات سیاسی حزب الله را نیز دیگرگون ساخت. حزب الله تولدی تازه و حیاتی نو پس از جنگ آغاز کرد ، جنبشی که تا دیروز عضوی عادی از آحاد قبیله انقلابیون خاورمیانه بود و گروهی هم سطح و هموزن با گروه های دیگر لبنان و فلسطین شمرده می شد، این بار در مرکز و محور زنجیره نیروهای انقلابی ایستاد. حزب الله پس از جنگ مقام لیدری و راهبری همه طوایف انقلابی را دارد که در مصاف با امریکا یا اسرائیل حضور می یابند.
در داخل لبنان با همه اکراه و پرهیزی که رهبری این جنبش از پذیرش نقش راهبری دارد اما همه نیروهای تحول خواه زیر بیرق این جنبش متحد می شوند، نصرالله بی آنکه خود بخواهد در مرکز تصمیم گیری های کلیدی لبنان قرار گرفته نخبگان سیاسی بیروت با وقوع هر غائله ای از ماجرا های امنیتی و تروریستی گرفته تا مناقشات مربوط دولت سازی و تعیین رئیس جمهور به او روی می آورند.
کمی آن سوی لبنان، در دمشق و غزه ، گروه های فلسطینی، حزب الله را پشتوانه مبارزه نوین خویش یافتند. دفتر دبیرکل حزب الله، ایستگاه اول همه بازیگران و دیپلمات های خارجی از عمرو موسی ( نماینده اتحادیه عرب در مناقشه لبنان ) تا برنارد کوشنر ( نماینده اتحادیه اروپا و غرب ) قرار گرفت .به این صورت جنگ ۳۳ روزه در تقویم سال ۸۵ به درستی نام مهم ترین رویداد را گرفت، جنگی که علاوه بر خصیصه های سیاسی و نظامی، دارای جوهری ایدئولوژیک است و از زمره نبرد هایی است که عنصر «معنویت » در آن سلاحی برنده شد. جنگ۳۳ روزه را رویدادی شایان تحقیق و تحلیل دیدیم زیرا همراه خودش مفاهیم تازه ای را پدید آورد و در مرکز این مفاهیم ، مقاومت به عنوان یک تفکر مدعی در سیاست بین الملل به رسمیت شناخته شد.
نبرد بزرگ این گونه آغاز شد
با دمیدن گرمای تابستان ۸۵ بسیاری از ناظران خاورمیانه از نشانه های یک تحرک نظامی گسترده در اردوی ارتش اسرائیل خبر دادند.
اغلب استراتژیست های خاورمیانه تدارک یک حمله جدید به لبنان را تصدیق کرده بودند.
جنگ ۳۳ روزه هر چند عنوان « جنگ غافلگیرانه» را دارد اما واقعیت این است که چندان هم ناگهانی و غیر منتظره نبود. این جنگ نیز بسان همه نبردهای تاریخ مقدمات و مراحلی توجیهی - تبلیغی گذراند.
پایه توجیهی این جنگ بر حادثه ای استوار است که طرف مهاجم با عنوان گروگانگیری، آن را متسمسک یورش به لبنان قرار داد. روز ۱۲ تیرماه ۸۵ دو نظامی رژیم صهیونیستی در خط مرزی لبنان و فلسطین اشغالی- نزدیکی روستای لبنانی عیتا الشعب- به اسارت حزب الله لبنان درآمد
رهبری حزب الله با وقوف به این که بزودی یک جنگ تمام عیار توسط صهیونیست ها به راه می افتد، پذیرش خواسته طرف اسرائیلی را به آزادسازی اسرای دربند لبنانی گره زد و به این ترتیب از دشمن خواست با آزادی زندانیان لبنانی، اسرای خود را بازپس گیرد. اینگونه بود که دو ساعت پس از اسیر شدن نظامی صهیونیست توسط واحد مرزی حزب الله، ارتش اسرائیل تهاجم همه جانبه به لبنان را از زمین، هوا و دریا آغاز کرد.
روزهای نخست جنگ، حزب الله و ارتش اسرائیل در عین رویارویی نظامی، درگیر یک کشمکش بر سر توجیه فلسفی جنگ شدند. این کشمکش فکری از یک ادعا سرچشمه گرفت که بر اساس آن، کارگزاران تل آویو در حرکتی ظریف کوشیدند توپ اتهام «جنگ افروزی» را به زمین حزب الله پرتاب کنند. آنها موضوع اسارت دو نظامی خویش را عامل شروع نزاع وانمود کردند و چنین مدعی شدند که حزب الله با این اقدام حریف خویش را در مسیر جنگ قرار داده است.
به این صورت طرف مهاجم بازی سیاسی ظریفی شروع کرد. آنها دامی گستردند که در صورت عدم هوشمندی رهبری سیاسی حزب الله هر آینه ممکن بود ، «قربانی جنگ» در کرسی متهم نشانده شود.
هدف این جنگ روانی چنان که حوادث روزهای آتی جنگ می گوید، شوراندن جبهه مرعوب شده اعراب علیه حزب الله بود. البته اسرائیلی ها در تحصیل این هدف تاحدی کامیاب شدند، دست کم لیبرال های حاکم بر بیروت به این سناریوی حریف اسرائیلی روی خوش نشان دادند و حزب الله را در این مصاف میهنی تنها گذاشتند و بدنبال آنها، جبهه دولت های محافظه کار عرب مرکب از اردن، عربستان و مصر در موضعی مشترک با طرح اتهام ماجراجویی به جنبش حزب الله خاطره ای ناگوار از همسویی با مهاجم بر ذهن ها نشاندند.
به این ترتیب روزهای اول جنگ برای اردوی مقاومت و نیرو های حزب الله به سختی سپری شد . یک سو دولت ها و محافل سیاسی عرب شیوه انفعال و سکوت بر گزیدند و سوی دیگرحکام عرب تحت فشارهای شدید امریکا پنجه اتهام به چهره حزب الله افکندند. به این صورت بود که اردوی اسرائیل از حیث سیاسی علاوه بر پشتیبانی همه جانبه دولت بوش حمایت آشکار و نهان شمار ی از همکیشان عرب را نیز جلب کرد.
با عبور از این موج سهمگین فشارهای دیپلماتیک ، رهبری حزب الله نخستین جلوه از توانایی خویش در مدیریت نبرد را به نمایش گذاشت. نصرالله به جای آنکه با جبهه مرعوب شده اعراب وارد جدل لفظی شود یا با سازمان ها و محافل مخالف اروپایی در این واقعه رودررو شود از منطق اقناع و احتجاج برای اثبات مظلومیت لبنان و ابطال ادعا های حریف بهره جست.
لذا او دوربین خبرنگاران و گزارشگران جنگ را روانه مناطق مسکونی و بناها و اماکن غیر نظامی کرد که در آتش بمب ها و موشک های اسرائیلی یکی پس از دیگری فرو می ریختند. برای نشان دادن صورت واقعی دشمن، شیوه ای مؤثرتر از این نبود که نصرالله جنازه کودکان وزنان بی گناهی که زیر آوارخانه های ویران جان می باختند به نمایش بگذارد.
نصرالله در امتداد جنگ وقتی که ۳۳ روز آتشباران و بمباران صهیونیست ها نتوانست دو اسیر اسرائیلی را از چنگ حزب الله نجات دهد اذهان جهانی را از این واقعیت آگاه ساخت که مسئله رژیم صهیونیستی آزادی دو اسیر نبود زیرا که آزادسازی آنان از طریق جنگ امکان پذیر نیست.
● انتقال بحران به زمین حریف
جنگ ۳۳ روزه که لقب «ام الحرب» یعنی مادر جنگ های عرب را به خود گرفت فقط به این دلیل نبود که نبردی در اوج تکوین قدرت نظامی اسرائیل بود و پدیده نوینی به نام رویارویی یک جنبش چریکی با ارتشی کلاسیک را در پیشانی خود داشت بلکه ویژگی منحصر به فرد جنگ در این بود که در عین حال که یک نزاع نظامی بود ، یک رویارویی سیاسی بی سابقه در آن نقش بست. حزب الله و ارتش اسرائیل به معنای واقعی نبردی را مقابل دوربین ها و چشمی های رسانه های جهانی شروع کردند و پشت سر ارتش حاضر در میدان جنگ فهرست بلندی از بازیگران سیاسی صف آراستند. جهان دیپلماسی با جهان رسانه و افکارعمومی به صورت همه جانبه در این جنگ حضور یافت.
بنابراین دشواری مدیریت سیاسی جنگ در این بود که در عین حال که باید لبنان بی دفاع را از چنبره آتش بمب ها و موشک های حفظ می کرد در همان لحظه باید پاسخگوی موج پرسش های هر روز افکارعمومی می شد که بواسطه پمپاژ شایعات گوناگون، مشروعیت جنگ را زیر سؤال می بردند و در سوی دیگر باید برای فشارهای سیاسی خرد کننده ای چاره جویی می کرد که از دو جبهه محافظه کاران عرب و نیز شرکای غربی اسرائیل او را به سوی تسلیم و سازش سوق می دادند.
به این ترتیب از تماشایی ترین لحظه های جنگ ۳۳ روزه، زورآزمایی مدیران سیاسی دو جبهه در میدان جنگ روانی بود. اسرائیلی ها به همان اندازه که ابزارهای مدرن نظامی خویش را در این کارزار وارد کردند از بالاترین تکنیک های خبرسازی و جنگ روانی برای به هم ریختن فضای افکار عمومی لبنان و جهان عرب بهره جستند. پمپاژ اطلاعات غیر واقعی بویژه در نیمه نخست جنگ آنقدر ویرانگر بود که می توانست اراده هر رزمنده و فرماندهی را برای ایستادن و ادامه نبرد درهم بشکند. کما این که تبلیغات کوبنده غول های رسانه ای و مراکز اطلاعاتی اسرائیل توانست بسیاری از سران و دولتمردان مرعوب عرب را رودرروی جنبش حزب الله قرار دهد. خبرهای روزهای آغازین جنگ جملگی از انهدام مقرهای حزب الله ، کشته شدن کادر مرکزی این جنبش، شورش مردم لبنان علیه حزب الله ، اعتراض جهان عرب و تحریم محافل بین المللی علیه جنبش و دست آخر حتی از شهادت سید حسن نصرالله حکایت می کرد.
بنابراین حزب الله اگر قافیه مبارزه را در این نبرد سخت نباخت به این جهت بود که آسان تر از مبارزه نظامی توانست از تله های جنگ روانی حریف عبور کند. به باور اغلب کارشناسان، حزب الله از زمانی توانست منتقدان عرب و مخالفان غرب نشین اش را شرمنده سازد که پازل های پیروزی که حریف در اذهان ساده اندیش عرب ساخته بود به هم بریزد.
او اندکی پس از آنکه رسانه های اسرائیل و محافل غرب خبر کشته شدن او و انهدام کادر مرکزی حزب الله را به جهان مخابره کردند در شبکه تلویزیونی لبنان ظاهر شد و از لبنانی ها خواست که با نگاه به ساحل بیروت منتظر یکی از عملیات های حماسی شاگردانش در انهدام یک ناوچه مدرن اسرائیلی شاهد باشند. دقایقی بعد همان تلویزیون ناوچه ساعر ۵ را که پیشرفته ترین ناوچه جنگی و مجهز به انواع موشک تهاجمی بود نشان داد که از کمر هدف قرار گرفت و آرام آرام در ۲۱ مایلی بیروت به قعر آب ها فرو رفت.
با این تاکتیک رهبری حزب الله نه تنها باب اطلاع رسانی دروغ از واقعه را بست که رابطه ای نو در پیوند رسانه ها با جنگ شکل داد. او درحالی که سیستم راداری و آواکس های اطلاعاتی اسرائیل از یافتن مقرهای چریکی حزب الله کلافه بودند اغلب عملیات های خارق العاده را مقابل دوربین رسانه ها به انجام رساند. از دیگر ابتکاراتی که بر خلاف تبلیغات رژیم صهیونیستی حزب الله به نمایش گذاشت، حمله به قلب قطار شهری حیفا بود. یک روز استاندار حیفا با حضور در تلویزیون خطاب به مردم حیفا اعلام کرد که از تهدیدات موشکی حزب الله نهراسند زیرا اسرائیل توانایی دفع حملات هوایی و موشک های حزب الله را قبل از رسیدن به حیفا دارد و این شهر مجهز به سیستم دفاع هوایی است. دو ساعت پس از این مصاحبه، موشک های حزب الله یکی بعد از دیگری در حیفا فرود آمدند و یک فروند که به طور دقیق برای از کار انداختن مترو حیفا روانه شده بود، مترو را از کار انداخت. بعد از آن استاندار حیفا در تلویزیون ظاهر و با عذرخواهی از مردم اسرائیل گفت که سیستم دفاعی شهر توانایی مقابله با موشک های بالستیک را دارد و دلیل اصابت موشک های حزب الله این است که موشک های حزب الله از این نوع نیست.
با این تاکتیک ها بود که نصرالله توانست فوج رسانه ها را که ابتدا در سمت جبهه صهیونیستی اردو زده بودند به سوی خویش کشاند. کارنامه نصرالله در مدیریت رسانه ای و روانی جنگ مجموعه ای از اتفاقات تازه را به ثبت رساند که هنوز هم محل توجه نخبگان این عرصه است. او به جز آن که دریچه دوربین رسانه ها را به خط مقدم میدان های جنگ گشود بر آن شد تا رسم سانسور در جنگ را کنار بنهد. از این رو پیاپی در استودیوهای خبری لبنان حاضر شد و آخرین و جالب ترین اطلاع رسانی وقایع جنگ را به انجام رساند. او این روش را تا آنجا تداوم بخشید که حتی ساکنان سرزمین های اشغالی نیز ترجیح دادند حقایق جنگ و آمار تلفات آن را از زبان او پی بگیرند. پس از این بود که نصرالله نه تنها مرد رسانه نام گرفت که برخی نخبگان ارتباطات خود او را یک رسانه فرض کردند.
با انتشار حقایق جنگ همه معادلات برای طرف مهاجم دگرگون شد. ارتش اسرائیل همواره مدعی بود که به شهروندان خود دروغ نگفته است برای نخستین بار با بحران اخلاق و عهدشکنی روبرو شد. آن روزها این جمله بارها در صفحه مطبوعات تل آویو منتشر شد که «شهروندان یهودی به صداقت دبیر کل حزب الله بیش از سران اسرائیل باور یافته اند».
تأثیرات نقش رسانه ای نصرالله از این هم فراتر رفت، رهبر مقاومت بویژه در نیمه دوم جنگ زمامداران تل آویو را در همان چاله ای انداخت که آنها سودای آن را در سر پرورانده بودند و این چیزی نبود جز شوراندن ساکنان نگران و خشمگین اسرائیل علیه حکام این رژیم. یعنی همان شکافی که اولمرت و همه دوستان عربی و غربی اش می خواستند میان بدنه اجتماعی لبنان و طایفه شیعه و حزب الله بروز کند.
آخرین روزهای جنگ اعتراضات داخلی در اسرائیل آنقدر دامنگستر شد که قاطبه گروه های سیاسی و مذهبی این رژیم پیمان مبارزه با اولمرت بستند. چنان که ناظران جنگ روایت کرده اند قریب ۸۵ درصد جمعیت رژیم صهیونیستی که یک ماه رعب زندگی در پناهگاه ها را به جان خریده بودند خیابان های تل آویو را آکنده از صدای اعتراض خویش کردند. ساکنان سرزمین های اشغالی از کشته ها و تلفات جنگ می نالیدند و سیاستمداران از تحقیر اسرائیل و بی تدبیری اولمرت و تیم مدیران جنگ فغان سردادند.
پس از این بود که شرکای سیاسی تل آویو حرکت تازه ای را در حوزه دیپلماتیک رقم زدند و پروژه جدید سیاسی کلید خورد که برآن «پایان آبرومندانه » یا « آتش بس مرضی الطرفینی» نام نهادند. قطعنامه ای که با وساطت طرف فرانسوی در شورای امنیت تهیه و پس از اصلاحات زیادی که با هدف تأمین منافع طرف لبنانی به تصویب رسید فی نفسه مهر تأیید بر توقف ماشین نظامی اسرائیل بود. اما این بار در بیروت نه دولت سنیوره و سیاستمداران محافظه کار عرب که رهبر نیروی فاتح جنگ بود که تعیین می کرد که در قطعنامه ای ۱۷۰۱ به عنوان سند پایان جنگ اصول و منافع لبنان چگونه گنجانده شود.
محمد نوری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید