جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

طالبانیسم و پشتونیسم دوقلوهای به هم چسبیده


طالبانیسم و پشتونیسم دوقلوهای به هم چسبیده
گزارش اخیر پنتاگون ( وزارت دفاع آمریکا ) در خصوص اوضاع افغانستان نه تنها می بایست جدی گرفته شود که حتی می تواند سنگ محک تجربه عینی و سیاست های ضدتروریستی واشینگتن نیز تلقی گردد. درک جامعه جهانی، تفکرات تک بعدی، گرایشات درونی منطقه خاورمیانه به عنوان زادگاه بنیادگرائی اسلامی و انفصال در ارتباط ارگانیکی حوزه تئوریک با عرصه میدانی این مشکل بزرگ، تا به امروز نه تنها گره ای را از این کلاف سر در گم باز نکرده است که به طور نسبی موجب درهم تنیدگی بیشتر آن نیز شده است. از آن سوی جهان با عینک نولیبرالیسم محض به وضعیت این سوی جهان با شرایط کاملا متفاوت و تا حدودی منافع غیرمتجانس نگریستن، تفاوت ها را به سطح زمینی – مریخی بین نمایندگان دو گزینه ارتقا داده است. پنتاگون در این گزارش خود با هشدار نسبت به افزایش حملات طالبان گفته شده است که ابعاد و سرعت کنونی حملات تروریستی خود را حفظ گسترش داده است.
همچنین در این گزارش آمده است که طالبان انعطاف پذیری خود را حفظ و افزایش هم داده است که همین مسئله می تواند نشاندهنده ابتکار عمل تروریست ها و بنیادگرایان در مقابل دولت افغانستان و ائتلاف ضدترریستی مستقر در این کشور باشد. حفظ و افزایش انعطاف پذیری و گسترش سطح عملیات نظامی توسط طالبان و گروه های مرتبط با جنبش القاعده در حوزه جغرافیائی افغانستان را بدون تاثیر شرایط قبایلی غرب و جنوب غربی پاکستان نمی توان به درستی تحلیل کرد. گزارش کنونی پنتاگون چنانچه با اظهارات هفته گذشته ژنرال " جفری شلوسر " که گفته است حملات شورشیان در شرق افغانستان رشد ۴۰ درصدی داشته است، در ارتباط با هم در نظر گرفته شود، ابعاد خطرات کنونی را وسعت دوچندانی می بخشد. این فرمانده ارشد و منطقه ای ایالات متحده می افزاید علیرغم تلاش برای دستگیری و کشتن رهبران طالبان، حملات آنان در شرق کشور افزایش یافته و هدف های مهم و زیر بنائی را هدف حملات خود قرار داده اند.
هم زمان با این موضوع جهان و منطقه هم اکنون با وضعیت خاصی در پاکستان نیز روبرو می باشند که هر چند خود به تنهائی نوک کوه یخ یک بحران بزرگ می تواند به حساب آید ولی ارتباط تنگاتنگی هم با اوضاع افغانستان خواهد داشت. سخن از " طالبان پاکستانی " و رهبرانی از جمله " بیت الله محسود " که مناطق قبایلی پاکستان را به جولانگاه اقدامات نظامی درونی و فرامرزی خود قرار داده اند، ترسیم یک فضای خاکستری منطقه ای بسیار فراتر از آن چیزی که تنها با نام بنیادگرائی و تروریسم گفته می شود، می بایست به حساب آید. رسوخ اندیشه و تفکرات بنیادگرایانه یک بعد از مشکل فعلی است که در قالب تروریسم تعریف می شود در حالی که به موازات این بعد از موضوع واقعیت ظهور ملی گرائی قبیله ای و منطقه ای در چارچوب افکار بنیادگرایانه و ابزارهای میدانی تروریسم، اگر مهم تر تلقی نشود، مطمئنا همطراز آن موضوع می تواند قلمداد شود. این موقعیت عینی تنها مختص افغانستان و پاکستان نیز نخواهد بود چنانچه هم اکنون در عراق، فلسطین و لبنان هم ارتباط ملی گرائی عربی در قالب تفکرات بنیادگرانه و افراطی گری مذهبی، نوع خاصی از آلترناتیوسازی منازعه جویانه با غرب و عوامل منطقه ای آنان را شکل داده است.
قبل از دهه هفتاد میلادی منازعات ملی، منطقه ای و بین المللی معمولا در قالب دنیای مدرن تعریف و دنبال می شد ولی از زمان حضور نیروهای شوروی در افغانستان این معادلات با تغییر از مدرنیته به سمت ماقبل مدرنیته سیر ارتجاعی یافت. جهادیون افغانستان که روزگاری همطراز پدران معنوی ایالات متحده توسط " رونالد ریگان " رئیس جمهور اسبق این کشور به حساب می آمدند، سنگ بنای بنیادگرائی و تروریسم کنونی بوده اند. ناسیونالیسم در قالب " امت گرائی " و تغییر ساختار مبارزات سیاسی سکولار به سمت دخالت دین در حوزه اجتماعی که هم زمان با فروپاشی اردوگاه شرق و به کما رفتن موقت اندیشه های بدیل سوسیالیستی اتفاق افتاد، زمینه و بستر را برای تقابل هژمونی حاکم بر نظام نوین بین المللی و گزینه نوظهور بنیادگرائی – تروریسم مهیا کرد. هم اینک همین آرایش سیاسی – نظامی در منطقه افغانستان و پاکستان در قالب بنیادگرائی پشتون ایفای نقش می کند و قبیله گرائی پشتون های دو سوی مرز در پیوند با افراطی گری دینی تبدیل به یک آلترناتیو قدرتمند شده است.اینکه رهبران کابل و اسلام آباد همواره یکدیگر را به دخالت در امور داخلی کشور خود متهم می کنند یا نیروهای ائتلاف به رهبری ناتو در افغانستان از مصون بودن منطقه ممنوعه قبایلی پاکستان شکایت می نمایند، دقیقا در این چارچوب قابل بررسی می باشد. حالت نه جنگ نه صلح دولت " گیلانی " نخست وزیر پاکستان با قبایل پشتون نشین و رهبرانی چون بیت الله محسود و همچنین تقابل گاه و بی گاه ارتش و شورشیان ناشی از همین پارادوکس می باشد. از طرف دیگر اختلاف بین دولت اسلام آباد با همتایان خود در افغانستان و همچنین متحدین آمریکائی نیز در رابطه با این موضوع باز هم به این تضاد و پارادوکس شکلی – ماهوی باز می گردد. تا زمانی که بستر و عوامل عینی دخیل و تاثیرگذار در ایجاد این پیوند دوگانه بنیادگرائی – ناسیونالیستی در چارچوب پذیرش واقعیت های جهان متکثر وغیر یکجانبه توسط بزرگترین قدرت های هژمونیک به رسمیت شناخته نشود، هیچ تحول مثبتی درعرصه این آرایش ارتجاعی سیاسی بوجود نخواهد آمد. آشفته بازار" پایان تاریخ " فرانسیس فوکویاما و " جنگ تمدن ها " ی ساموئل هانتینگتون در بزنگاه ظهور مولود تروریسم بنیادگرا و چرخش ناسیونالیسم منطقه ای به سوی قبیله گرائی منازعه جو، عرصه رقابت و بدیل سازی مثبت را برای اندیشه های مدرن بسیار تنگ کرده است.
بیماری مزمن و اپیدمی طاعونی نولیبرالیسم جهت خط بطلان کشیدن بر مبارزات طبقاتی و اجتماعی لایه های متفاوت در ساختار زیست اجتماعی و همچنین نادیده گرفتن منافع ملی متفاوت ساختارهای ملی و منطقه ای غیر همسو، دلیل اصلی ظهور این وضعیت ناخوشایند می باشد. حتی در درون جوامع اروپائی با توجه به موج کنونی حذف دولت های " رفاه کینزی " به تدریج شکاف دولت – ملت گسترده تر از قبل شده و راه برای بروز اعتراضات و تقویت احزاب رادیکال فراهم شده است. شکل بندی های تازه ای که در جهان و به خصوص در خاورمیانه در حال اتفاق و ظهور می باشد زنگ خطر را برای ثبات ملی، منطقه ای و بین المللی به صدا درآورده است. پشتونیسم بنیادگرا در دو سوی مرزهای افغانستان و پاکستان یکی از این شکل بندی ها و شاید در شرایط کنونی خطرناک ترین آن به حساب آید. حذف فیزیکی نفرات ستیزه جو و درک غلط فعلی از پدیده تروریسم که منجر به بن بست های کنونی در مبارزه با این پدیده شده است،بهترین نماد از گمراهی در انتخاب راه و ضرورت تغییر و تدوین یک نقشه راه منطبق بر واقعیات نهفته در ذات شرایط کنونی خواهد داشت. پندار غلط کنونی در مورد ماهیت یکجانبه طالبانیسم با تفکرات بنیادگرایانه بدون شناخت بعد قبیله ای آن در قالب ظهور یک ناسیونالیسم پشتون در چارچوب پیوند هارمونیک بنیادگرائی - قبیله گرائی می تواند در آینده نیز تمامی راهکارهای موجود را به سمت گمراهی سوق دهد. تروریسم کنونی نیز دقیقا مولود تفکرات بنیادگرایانه و افراط گری دینی با ناسیونالیسم پنهان در قالب امت گرائی قبیله ای بوده است و بررسی مجرد و انتزاعی پدیده تروریسم و نادیده گرفتن هر کدام از این ابعاد تضمین امنیتی بزرگی برای بقای تروریسم خواهد بود.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه