جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

زدن زنان یا حرکت‌های جنسی در بستر


زدن زنان یا حرکت‌های جنسی در بستر
● زدن زنان یا حرکت های جنسی در بستر
یکی از آیات مشکل و متشابهات قرآن آیه ۳۴ سوره نساء آست که خداوند در آن می فرماید: وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا؛ مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج می‏کنند
پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ می‏کنند و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه‏ها از ایشان دوری کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید و آنان را بزنید، پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش] مجویید که خداوند والای بزرگ است.
به نظر می رسد که یکی از راه کارهای قرآنی برای زنان نافرمان ضرب به معنای زدن باشد که در میان فقهیان و مفسران در شدت و حدت زدن اختلاف است و این که این زدن تا چه اندازه باشد و با چه وسیله و ابزاری صورت پذیرد؟برخی گفته اند که زدن می بایست به گونه ای باشد که ارش بردار نباشد و یا بدن کبود و سیاه نشود و یا این که با چوب مسواک که در مناطق حجاز و نجد می روید باشد[۱] و برخی دیگر گفته اند که حکم خاص برای دوره ای و یا برای مردمانی (چون مکی ها) بوده است و هم چنین برخی بر این باورند که این در باره زنانی است که دچار مازوشیسم و یا مازوخیسم هستند و نیازمند آن هستند تا برای ایجاد تعادل از سوی شوهر تنبیه بدنی شوند و یا تاویلات و تفسیرات دیگری که در این باره شده است که برخی با آیه سازگار نیست و یا اصولا با حقوق بشر و حقوق همسری و یا امور دیگری عقلانی و شرعی و کلیات اسلام و روحیه اسلام و عرف و آداب پسندیده اجتماعی مخالفت دارد.[۲]
به نظر می رسد که همه کسانی که در این مساله وارده و درباره آن مطلبی را ارایه نموده اند، اصل ضرب و زدن را پذیرفته اند و تنها مشکل ایشان، حل و فصل مقدار آن است که با توجیه و تاویل و یا نسخ و یا اموری از این دست می خواهند مساله را سر هم آورند و با حقوق انسان و یا حقوق بین الملل و عرف و رسوم زمانه همانند و سازگار سازند.
● نگاهی دوباره به مساله
اگر مراد از ضرب در آیه همان معنای متبادر زدن باشد با مشکل اساسی مواجه و رو به رو می شویم و باید گفت :بی گمان دین اسلام که بر اساس تعالیم و آموزه های قرآنی و وحیانی دین عقل و فطرت است چگونه توانسته است زدن زنان را تنها به سبب نشوز از تمکین جنسی به عنوان حکم و قانون مدنی بیان و وضع کند. دین اسلام که بر اساس فطرت و عقل نهاده شده است، دین محبت و احسان و نیکی است و این مساله( یعنی اهتمام به محبت و عشق و احسان) در روابط اجتماعی و تعاملات خانوادگی و غیر خانوادگی در درجه نخست اهمیت قرار دارد. بر این اساس، نمی توان پذیرفت که دین اسلام، دین خشونت به معنای رفتاری بیرون از عقل و عرف و سیره پسندیده عقلایی و قانونی باشد و یا چنین رفتار خشونت آمیزی را تجویز و بلکه به شکلی قانونی وضع نماید.
به توجه به روح اسلام و قوانین برخاسته از فطرت و عقل می بایست گفت که اصل اساسی به عنوان دلیل حاکم در روابط اجتماعی معاشرت، در قوانین و احکام اسلامی بر اساس عرف و هنجاری پسندیده اجتماعی است که آن نیز بر اساس فطرت و عقل و عقلا و سیره خردمندان است. بنابراین، در روابط اجتماعی و هم چنین خانوادگی مساوات و برابری اصلی است که نمی توان‌ آن را نادیده گرفت و یا این که عشق و محبت و احسان و نیکوکاری را که بنیاد خانواده بر آن نهاده شده است را به شکل خشونت آمیزی چون زدن زنان توجیه و قانونی دانست.
به نظر می رسد که روح اسلام و قرآن به گونه ای است که هر گونه روابط برخاسته از تبعیض غیر عقلی و یا غیر عقلایی را مردود می شمارد. اگر میان زن و مرد، تفاوت های فیزیکی و حتی غیر فیزیکی نیز پذیرفته شده باشد، در اصل هویت انسانی و اتحاد زن در حوزه نفس، هیچ گونه تردیدی نیست که ماهیت زن و مرد یگانه و از یک نفس می باشد.
البته اسلام و قرآن هر چند به سبب همان اصول فطری و موافق طبعیت بشری ، مدیریت خانه و خانواده را به مرد واگذار کرده است و به نوعی او را در مدیریت خانه و خانواده برتری و تفوق داه است ولی این برتری به سبب مسئولیت هایی است که به عهده مرد نهاده شده است. همین مسئولیت، سبب حق یا حقوقی می شود که امری طبیعی است ؛ زیرا در برابر هر مسئولیتی حقی است چنان که برای حقی وظیفه و مسئولیتی است . از جمله حقوق مرد بر زن به سبب مسئولیت وی آن است زن از مرد و شوهر خویش اطاعت کند.
این مطلب موجب نمی شود که برای مرد یا زن حکم و حقی فراتر از حدود بشری و انسانی چون زدن باشد. به سخن دیگر با این همه حقوق و برتری که برای مرد به سبب مسئولیت های خاص داده شده، اصل در روابط خانوادگی همان معاشرت بر اساس رفتارهای هنجاری و پسندیده عرفی و عقلایی و عقلی است.
● معاشرت بر پایه عرف پسندیده با زن
خداوند به صراحت به عنوان اصل اولی و حاکم ( همان تعبیر حکومت شیخ انصاری در اصول فقه ) می فرماید: وعاشروهن بالمعروف ؛ با زنان می بایست به حکم عرف و هنجارهای پسندیده اجتماعی رفتار و معاشرت و برخورد شود. این بدان معناست که اصل نخست در زندگی زناشویی برخوردهای هنجاری پسندیده و رعایت اصول و موازین عرفی و هنجاری است. از این روست که با تاکید بر این که مرد و زن در حوزه عمل و پاداش برابر هستند و در قیامت هیچ تبعیضی میان عمل زن و مرد گذاشته نخواهد شد : «إن الله لا یضیع عمل عامل منکم من ذکر وأنثی» (آل عمران: ۱۹۵) از مردان می خواهد که روابط خانوادگی و زناشویی خویش را بر اساس عشق و دوستی و احسان و رحمت بنا گذارند «ومن آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً وجعل بینکم مودة ورحمة، إن فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (الروم:۲۱)
البته زمانی می رسد که به علل این عشق و محبت و علاقه فرو می پاشد و وضعیت به گونه ای می شود که مرد و زن از هم بدشان می آید و کراهت دارند. با این همه باز اصل حاکم در روابط زناشویی در هنگام کراهت و بد داشتن نیز همان معاشرت بر اساس اصول عرف پسندیده و هنجاری است «وعاشروهن بالمعروف، فإن کرهتموهن فعسی أن تکرهوا شیئاً ویجعل الله فیه خیراً کثیراً» (النساء: ۱۹)پیامبر اکرم (ص) با توجه به حساسیت و عواطف قوی زنان آنان را به بلور و شیشه های شکننده ای تشبیه می کند که می بایست در حمل و نگه داشت آنان دقت تمام مبذول داشته شود: از این روست که می فرماید:«رفقاً بالقواریر»، با قواریر مدارا کنید ؟ و هنگامی که از وی می پرسند که قواریر چیست؟ آن حضرت می فرماید : زنان؛ ولما سئل عن القواریر قال «النساء».
● زدن زن دراز کردن دست در آتش دوزخ
در روایتی آمده است که اگر مردی دست به سوی زنش دراز کند تا به او سیلی بزند گویی دستش را به سوی آتش دوزخ دراز کرده است و در آن قرار داده است: فی الحدیث «من مّد یده إلی زوجته لیلطمها فکأنما مدها إلی النار».اما این که چرا در قرآن سخن از زدن زن ناشزه به میان آمده و خداوند فرموده است : «واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع واضربوهن، فإن أطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلاً» (النساء: ۳۴).
این مساله زمانی است که علاقه زوجیت از میان رفته و کدورت ها و تیرگی ها بر روابط عاشقانه مسلط و چیره شده است. در این جا این پرسش نیز مطرح می شود آیا مراد از ضرب در آیه همان زدن است یا این که معنای دیگری مراد است؛ زیرا چنان که گفته شد در روایتی دست دراز کردن و سیلی نواختن به صورت زن در حکم دست درازی به سوی آتش دوزخ دانسته شده است. بر این اساس چگونه می توان میان دو حکم ضرب به معنای زدن متعارف و دست درازی به سوی آتش دوزخ جمع کرد؟
به نظر می رسد که این گونه نباشد. زیرا قرآن در این آیه نخست از مردان می خواهد که اصل را بر پند و اندرز و گفتمان قرار دهند و در یک گفت و گوی سازنده و سازمان یافته اختلافات میان یک دیگر را بر طرف سازند و درصورتی که این مساله ادامه یافت مرد مدتی از همسرش دور شود تا احساس نیاز در مرد و زن تشدید شود و عواطف و احساسات و عشق جایگزین شود.
در همین آیه است که مساله ضرب مطرح می شود که برخی آن را راهکار سوم دانسته اند ولی این پرسش مطرح می شود که در کجای دنیا و در میان کدام دو نفری چه زن و شوهر و یا هر کسی دیگر زدن و کتک کاری موجبات عشق و دوستی را فراهم آورده است تا بگوییم که قرآن این راهکار را برای ادامه عشق و محبت زناشویی و ایجاد آرامش بیان کرده است؟
به نظر می رسد که در هیچ جایی راهکار زدن و کتک کاری به عنوان عامل عشق و محبت و ایجاد آرامش مطرح نشده است.اگر این راهکار خوبی بود خود پیامبر (ص) نیز در اختلافات شدید خود با برخی از زنانش که در سوره تحریم آمده است از آن بهره می برد و به عنوان یک دستور و آموزه قرآنی بدان عمل می کرد؟ چگونه رهکارهای قرآنی و وحیانی نمی تواند برای مشکل پیامبر(ص) کارساز باشد ولی برای دیگران کارساز است؟
به نظر می رسد که این راهکار یا نادرست فهمیده شده است و یا در معنای آن اشتباهی وجود دارد. چرا پیامبر (ص) در قضیه ای که در سوره تحریم بیان شده است بر خلاف خلق قرآنی اش عمل کرده است؟ مگر نگفته اند که خلق پیامبر خلق و خوی قرآن بوده است؟ چرا ایشان در هنگام مشکل از این روش و راهکار قرآنی بهره نبرده است؟
مشکلات در خانه پیامبر (ص) به حد و اندازه ای بوده است که خداوند به ایشان فرمان می دهد : «یا أیها النبی قل لأزواجک إن کنتن تردن الحیاة الدنیا وزینتها فتعالین أمتعکن وأسرحکن سراحاً جمیلاً». که سخن از طلاق و طلاق کشی است و حتی خداوند پیشنهاد می دهد که اگر آنان زنان بد خلق و خوی را طلاق دهد خداوند زنان بهتری نصیب او می کند ولی آن حضرت (ص) این کار را نمی کند و«عسی ربه إن طلقکن أن یبدله أزواجاً خیراً منکن مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات وأبکاراً» (التحریم: ۵).
● سیره عملی پیامبر(ص)
پرسش این است که چرا آن حضرت زنانش را کتک نمی زند تا آنان به راه بیایند و در مسیر آرامش خانوادگی و عشق و علاقه قرار گیرند؟ مگر پیامبر (ص) از مردم می ترسید در حالی که خداوند به او فرمان داده بود؟ مگر آن حضرت (ص) حیا می کرد ؟ و اگر حیا می کرد خداوند که حیا نمی کرد و او را وادار می کرد که بزند و یا طلاق دهد : «الله لا یستحی من الحق» (الأحزاب: ۵۳ ) «وتخشی الناس والله أحق أن تخشاه» (الأحزاب:۳۷) پس چه شده است که پیامبر (ص) این گونه نبود و کتک نمی زد و یا سعی می کرد با آنان کنار بیاید؟
به نظر می رسد که اصل در روابط زناشویی همان رفتارهای عرفی و هنجارهای پسندیده است و این که احسان و گذشت و عفو می بایست در روابط خانوادگی حکومت کند.این شاید برای برخی زن ذلیلی باشد ولی حکم قرآن به مردان است که دست کم حکمی مستحب است که می بایست در زندگی معاشرت بر اساس معروف را اصل قرار دهند. این چیزی جز رفتارهای برخاسته از عرف پسندیده اجتماعی نیست.
حتی اگر در زمانی عرف پسندیده ای در میان مردان و زنان جامعه ای بود که زن از دست مردان کتک بخورند ( کاری به حجم و ابعاد و حدود آن نداریم ؛ زیرا کتک کتک است و اندازه و حدود آن تاثیر چندانی ندارد) ولی در زمانی که عرف آن را نمی پسندد قرآن همان عرف زمان را تایید می کند. این زمانی است که معنای ضرب را همان معنای زدن بگیریم .
● نظریه جدید
اما با این همه، این دیدگاه و نظریه نیز می تواند مطرح شود که اصولا ضرب در آیه به معنا زدن و یا زدن فیزیکی نیست؛ چنان که ضرب در آیات دیگری چون در آیه " الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فی السماء به معنای ضرب المثل زدن است نه زدن به معنای فیزیکی آن (مانند ضرب در این آیات که به معنای تبیین و توصیف و آوردن مثال و مانند است سورة إبراهیم : ۲۴-۲۵ -۴۵ وسورة النحل :۷۴ -۷۵-۷۶ – ۱۱۲ وسورة الزمر : ۲۷-۲۹ وسورة التحریم : ۱۰-۱۱ وسورة الروم : ۲۸ -۵۸ وسورة یس :۱۳- ۷۸ وسورة الزخرف : ۱۷-۵۷-۵۸ وسورة الفرقان : ۹-۳۹ وسورة الإسراء : ۴۸ وسورة الحج :۷۳ وسورة العنکبوت : ۴۳ وسورة الحشر : ۲۱ وسورة البقرة : ۲۶ وسورة النور:۳۵ وسورة محمد : ۳ وسورة الکهف : ۳۲-۴۵ وسورة الرعد : ۱۷(گاه ضرب به معنای حرکت در زمین و رفتن است مانند:سورة النساء : ۹۴ – ۱۰۱ وسورة المائدة : ۱۰۶ – ۱۵۶ وسورة المزمل : ۲۰ وسورة البقرة : ۲۷۳ .)
گاه دیگر به معنای احاطه و در تنگنا قرار دادن است مانند : ضربت علیهم الذلة والمسکنة : أی حاطهم بها و ضیق علیهم وذکرت فی سورة البقرة : آیه ۶۱ وسورة آل عمران : آیه ۱۱۲ .
چنان که به معنای ترک و رها کردن نیز آمده است مانند: نضرب عنکم الذکر :;که به معنای ترک یاد آوری است (سورة الزخرف :آیه ۵ ).به معنا بستن نیز آمده است مانند آذانهم : فضربنا علی آذانهم فی الکهف که به معنای خوابدن و بستن گوش هایشان است که نمی گذاشت تا بشنوند و خواب را بر آنان مسلط ساختن می باشد. (سورة الکهف : آیه ۱۱ )
هم چنین به معنای قراردادن نیز آمده است مانند قرار دادن دیوار حایل: فضرب بینهم بسور (سورة الحدید : ۱۳)
با توجه به این معانی متفاوت و مختلف و دست کم تفاوت کاربردهای ضرب در آیات نمی توان حکم کرد که به دلیل آن که حقیقت معنای آن زدن است می بایست در تمام کاربردها و استعمالات قرآنی به معنای زدن باشد. از این رو این گمان تقویت می شود که معنای خاصی از واژه ضرب مراد است.
برخی آن را به معنای اهمال و بی اعتنایی از سوی مرد گرفته اند که نسبت به زن بی اعتنا شود. [۳]با این همه به نظر می رسد که می توان به معنای حرکت و تحرکات جنسی باشد. به این معنا که قید فی المضاجع همان گونه که نسبت به هجر است می تواند نسبت به ضرب نیز باشد و به قرینه آوردن نخست حذف شده باشد.
به این معنا که شوهر نسبت به زن می بایست خوابگاه و بستر خویش را جدا سازد و ترک هم بستری کند و یا این که در بستر تحرکات جنسی با او داشته باشد. زیرا اگر قید و شرط را برای ضرب نیز داشته باشیم زدن در بیرون بستر اتفاق می افتد و کسی دیده نشده است که در درون بستر نیز کتک بزند و آن چه در بستر اتفاق می افتد حرکات و ضرب جسنی است. به این معنا که یکی از راه های از میان بردن نشوز آن است که برخلاف میل و گرایش زن در بستر تحرکات جنسی داشته باشند و او را به حرکت جنسی وادار سازند تا این گونه کدورت ها از میان برود.
بنابراین می توان گفت که مرد هنگام نشوز زن می تواند او را پند دهد و یا آن که رختخواب را از او جدا کند و اگر همسر دیگری داشت با او هم بستر شود و این زن ناشزه را ترک کند و رها نماید تا تنها بخوابد و یا این که با او همبستر شود و با تحرکات جنسی در رختخواب او را به سوی خود بکشد. بنابراین لازم نیست که ضرب را به معنای زدن بگیریم و از آن جایی که ضرب با فی آمده است مانند ضرب فی الارض به معنای حرکت و جنبش خواهد بود.
● ضرب به معنای معاشقه
بنابراین می توان این احتمال را داد که مراد آن است که برخلاف توقع و انتظار زن به او نزدیک و هم بستر شده و با ضرب فی المضاجع و تحرکات جسنی او را به عدم نشوز متمایل کند. در حقیقت خریدار ناز زن شد و ناز او را این گونه خریدار شده و محبت و عشق او را به خود جلب کرد. بسیاری از حرکت های جنسی در میان حیوانات این گونه است که ماده ها همواره ناز و کرشمه می کنند و نرها در جست و جوی عشق او به این سو و آن سو می پرند. اگر مرد خریدار محبت و عشق اوست، می بایست با نوعی معاشقه همانند ضرب لطیف، دست به بدن زن زده و او را به سوی خویش بکشاند. این گونه تعقیب و گریز همواره در میان همه حیوانات وجود دارد. این شیوه معاشقه در انسان ها نیز می تواند موثر و سودمند باشد و موجبات تحریک جنسی دو سویه را فراهم آورد. بنابراین، آن چه در آیه مورد تاکید است، نوعی بازی و تعقیب و گریزی است که به عنوان معاشقه صورت می گیرد تا موجبات تحریک زن شود و او را برای عمل جنسی آماده نماید. این گونه است که در روایات به معاشقه پیش از عمل جنسی سفارش شده و از هر گونه عمل جنسی هم چون کلاغ پرهیز داده شده و از افراد خواسته شده است تا با معاشقه، زن را برای عمل جنسی آماده سازند؛ زیرا زنان دیرتر از مردان به وجد و شور می رسند و رسیدن به این مرحله، نیازمند آمادگی پیشین است که با ناز و کرشمه از سوی زنان و بازی ها و معاشقه از سوی مردان تحقق می یابد. از این رو گفته اند که معاشقه برای رسیدن به ارضای کامل می تواند بسیار مفید و موثر باشد.
البته این احتمال و گمانی است که مطرح می شود و دلیلی جز معنای لغوی و کاربردهای قرآنی و قید و شرط فی المضاجع نداریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکته قابل توجه اینکه روایت فوق طبق نظریه اندیشمندان رجال و حدیث، به عنوان روایت موثقه و در برخی تعابیر حتی روایت صحیحه شناخته شده است (با توجه به راویاتی نظیر ابو مریم) بنابراین روایاتی که در مقابل روایت فوق تعبیر «الضرب بالسواک) را بیان نموده‌اند از دو جهت می‌تواند مورد اشکال باشد:
۱) نخست از لحاظ سند که به عنوان روایت مرسله شناخته شده‌اند و غیر از کتاب مجمع البیان منبع اصیل دیگری ندارد و ثانیاً بسیاری از فقهای بزرگوار در صدد توجیه دلالت چنین روایاتی برآمده‌اند که خود گویای دیدگاه آنان نسبت به کلمه ضرب است که به معنای ظاهری نیست.
شهید ثانی در «مسالک» در مبحث نکاح، تعبیر «الضرب بالسواک» را چنین توجیه نمود‌هاند: «ولعله حکمته اراده الملاعبه، و الا هذا الفعل بعید عن التادیب و الاصلاح» مرحوم بحرانی نیز در «حدائق» کلام شهید ثانی را نیکو دانسته و تأکید می‌کنند که ضرب به معنای زدن ظاهری و رایج نیست: «و لا یکون بالسیاط و لا بالخشب ... و لا یوجب ضرراً فی بدنها» (حدائق ج ۲۴/ص ۶۱۸) و بالاخره به عنوان تأیید اخیر می‌توان از کتاب «الفقه المنسوب الی الامام الرضا (ع)» نام برد که حضرت در تفسیر ایه شریفه فرمودند: «... ضرباًَ رفیقاً».
تمامی اینها نمایانگر این است که آیه «فاضربوهن» به معنای ظاهری ایراد ضرب رایج تلقی نشده است.
۲) اگر ضرب را به معنای زدن بگیریم با چند مشکل مواجه خواهیم شد که مهم ترین آن این امور است:
ـ در کتب فقهی تصریح شده که تنبیه بدنی حتی اگر کمی منجر به کبود شدن جسم زن گردد به هیچ وجه برای مرد مجاز نخواهد بود، این از یک سو و از سوی دیگر تنبیه ملایم و خفیف بدنی معلوم نیست تا چه میزان کار ساز باشد و بتواند همسر متخلف و سرکش را از راهی که در پیش گرفته است، باز دارد.
آنچه در مورد نشوز بیشتر مدنظر فقها عالیقدر است عکس‌العمل مرد نسبت به قطع نفقه زن است نه ضرب و تنبیه بدنی، و اصولاً محققین کمتر متعرض مباحث تفصیلی موضوع ضرب شده و به تشریح جزییات آن پرداخته‌اند، از قبیل تعداد ضربه‌ها، دفعات ضرب، موارد احتمالی استثناء از پرداخت دیه، و همچنین اگر زن هر روز به صورت مکرر حالت سرکشی و نشوز به خود بگیرد، چند بار مرد می‌تواند متوسل به تنبیه بدنی شود، و تداوم این تنبیه تا چه مدت زمانی مجاز خواهد بود؟ اینها پرسش‌هایی است که جای بحث فراوان دارد.
ـ معمولاً تنبیه بدنی، زن را به سوی موضع‌گیری لجاجت آلود می‌کشاند بخصوص وقتی که او به این نتیجه برسد که آخرین عکس العمل شوهر تمام شده و بالاخره مرد به آخر خط رسیده است، اینجا است که زن دیگر عوامل بازدارنده‌ای را پیش روی خود نمی‌بیند.
ـ هر حرکت فیزیکی چه بسا به درگیری متقابل بیانجامد و در برخی اوقات از هر دو طرف غیرقابل کنترل می‌شود که عاقبتش نامعلوم است وانگهی یک اقدام تنبیهی که با هدف تمکین زن و در نهایت به خاطربرقرار شدن مجدد رابطه مشترک عاطفی دنبال می‌شود، این احتمال وجود دارد که نتیجه مثبت به بار نیارود، و حتی شکاف بی‌رغبتی زوجین نسبت به یکدیگر را عمیق‌تر سازد، و زمینه تفاهم را تضعیف کند.
ـ وادار ساختن زن به تمکین ناشی از تبیه بدنی از نظر روانی ارضاء کننده زوجین نیست و ادامه این وضع ممکن است به گسیخته شدن پیوند زناشویی منجر گردد، در صورتی که قطع ارتباط و بی‌اعتنایی کامل مرد می‌تواند مبدأ به فکر فرو رفتن و عاقبت اندیشی زن شود، و او را به بازنگری در رفتارش وا دارد، چه این نوع موضع گیری از ناحیه مرد از لحاظ روحی برای زن ناخوشایند است و تحمل آن در دراز مدت برای او ناگوار و سخت خواهد بود.
ـ آخرین مرحله عدم تفاهم و کشمکش زوجین، هنگامیکه طرح سه مرحله‌ا برای تمکین زن به نتیجه نرسید و هیچ منطقی نتوانست رفتار نامناسب زن را تعدیل کند، مرد برای ترک دائمی همسر و گسستن پیوند زناشویی اقدام به طلاق می‌نماید، و چون مرد مطمئن شد که دیگر زندگی مشترک برای او به هیچ وجه قابل استمرار نیست با انجام طلاق خود را از این زندگی طوفان زده نجات می‌دهد بی‌آنکه نیازی به تنبیه بدنی و حرکات فیزیکی باشد.
ـ این را می‌دانیم که استحکام پیوند خانواده مورد توجه خاص اسلام است و در محیط خانواده برای زن حرمت فراوانی قائل شده است و به مرد اجازه نمی‌دهد که نسبت به کارهای روزمره منزل کمترین فشاری را بر زن خود تحمیل کند و حتی به زن این اختیار را داده که در زمینه تغذیه کودکش از شیر خود از شوهر مطالبه مزد نماید باتوجه به این مسائل محتمل است از نقطه نظر اسلام مرد برای عکس العمل نشان دادن به سرکشی زن نتواند به تنبیه بدنی متوسل گردد زیرا چنین امری با روح اسلام که خواهان مودت و مهر بر فضای زندگی مشترک خانواده است چندان همخوانی ندارد.رسول اکرم (ص) فرمود: «اتعجب ممن یضرب امراته و هو بالضرب اولی منها لاتضربوا نسائکم بالخشب فان فیه القصاص و لکن اضربوهن بالجوع و العری حتی تربحوا فی الدنیا و الاخره»
«من تعجب می‌کنم از کسی که همسرش را می‌زند در حالی که خود سزاوارتر به تنبیه شدن است. همسران خود را با چوب نزنید زیرا منجر به قصاص می‌شود ولی می‌توانید آنها را با قطع هزینه‌های زندگی تنبیه کنید که در دنیا و آخرت به نفع شما است.» در اینجا رسول اکرم (ص) به مردان خاطرنشان می‌سازد که اتخاذ این شیوه تنبیهی برخلاف تنبیه بدنی به سود شما است زیرا از یک طرف می‌تواند همسران شما را از سرکشی و طغیان باز دارد و از سوی دیگر موجب مسئولیت شما در پیشگاه الهی در جهان آخرت نخواهد شد.
۱- چنانچه می‌گویند: «ضرب الدهر بیننا» یعنی روزگار بین ما جدایی افکند. المنجد واژه ضرب
۲- برای توضیح بیشتر رجوع شود به: لسان العرب ج ۱ صفحه ۴۵۱-۴۷۷ معجم مقائیس اللغه ج ۳ ص ۳۹۸ و ۳۹۹
۳- مستدرک الوسائل ج ۱۴ ص ۲۵۰ چاپ موسسه آل البیت و بحار الانوار ج ۱۰۳ ص ۲۴۹ روایت ۳۸ چاپ تهران
خلیل منصوری


همچنین مشاهده کنید