جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بحث انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران لا‌زم است؟ چه کسی برای چه کاری؟


بحث انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران لا‌زم است؟ چه کسی برای چه کاری؟
با یکی از دوستان گفت‌وگو می‌کردیم و از هر دری سخنی و تحلیلی و تذکری و پندی می‌گرفتیم و می‌گفتیم تا اینکه به انتخابات ریاست‌جمهوری ایران در سال آتی رسیدیم. گفتیم و گفتند که انتخابات ریاست‌جمهوری اسلا‌می‌ در ایران بسیار مهم است و باید کاری کرد و بر فرآیند انتخابات مهم بود و اثر گذاشت و در نتیجه کشور از مشکلا‌تی که در پیش دارد، عبور نماید. پس از اینکه به اثرگذاری در روند انتخابات رسیدیم و موافق شدیم که انتخابات ریاست‌جمهوری بسیار مهم است و ما هم می‌توانیم اثرگذار باشیم، اصل قصه هم از اینجا شروع حسن بحث و گفت‌وگو این بود که جامعه‌شناس بودیم و جامعه‌شناس شدن به هر شکل و صورتش موجب دردسر است و باید سری به ساختار اجتماعی و وضعیت نهادهای اجتماعی و کنشگران اجتماعی بزند.
جامعه‌شناس نمی‌تواند تحلیلی بدون توجه به ساختارها و نهادهای اجتماعی و مناسباتش با کنشگران اجتماعی بدهد. با وجود اینکه شنیده و دیده بودیم که قرار نیست سخن جامعه‌شناس در جامعه جدی گرفته شود زیرا به دلیل اینکه اهل تامل و دقت و تنظیم رابطه بین ساختارهای اجتماعی و عمل کنشگران اجتماعی است، کمی ‌دقیق سخن می‌گوید و با سخن او نمی‌توان توده‌ها را به هیجان آورد، در این صورت باور به جامعه‌شناس بیشتر تبدیل به امری خودمانی شده است. ما هم که جامعه‌شناس بودیم و خود را با تعارف و احترام جامعه‌شناس می‌خواندیم، قرار ناگفته و نانوشته بود که در این زمینه با هم به تعارف بپردازیم. آخر کسی در جامعه ایرانی نه وقت و فرصت گوش دادن به حرف و سخن و تحلیل جامعه‌شناسان را دارد و نه ‌اینکه در صورت وقت و فرصت نیازی به آنها دارد زیرا مشکل معلوم و راه‌حل مشکلا‌ت هم معلوم است. بدین لحاظ نیازی به جامعه‌شناس،‌ تحقیق جامعه شناختی و بررسی و تحلیل جامعه‌شناسانه نیست. خب از این بابت که تکلیف‌مان معلوم بود. بدین لحاظ باید یافته‌ها و تاملا‌ت مربوط به ساختارها و وضعیت نهادها و کنشگران اجتماعی را با خود در وضعیتی دوستانه همراه با تعارف و ادب و احترام بدون اینکه برای کسی خطری ایجاد شود، در میان بگذاریم. از این رو کارمان شروع شده بود و حدود شش ساعت این وضعیت ادامه داشت. ‌
با وجود اینکه همه کسانی که در جامعه با ما روبه‌رو می‌شوند،‌ می‌گویند شرایط خوبی برای ما پیش آمده است و می‌توانیم جامعه را تحلیل کنیم؛ تحلیل جامعه‌شناسانه، اتفاقی که افتاد رد و بدل کردن نظرات و ایده‌ها و یافته‌ها و نکاتی بود که در دم دست داشتیم. این هم خود حدود شش ساعت وقت‌مان را گرفت. البته خوبی کار وجود تعطیلا‌ت تابستان و بلندی روز بود. زیرا بحث را از ساعت ۴بعدازظهر شروع کردیم و حدود ساعت ۱۰ شب به پایان رساندیم.
در حاشیه بحث و گفت‌وگو به عرصه سیاست و قدرت و ریاست‌جمهوری رسیدیم. در این زمینه با وجود اینکه اوضاع را معلوم می‌دانستیم و به خرابی وضع و شرایط مطمئن بودیم، ولی در اینکه چه باید کرد نمی‌توانستیم شفاف و روشن بحث کنیم. این عدم شفافیت به چندین دلیل عمده است: ‌
۱) تا برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری زمان بسیاری مانده است؛ ۶ ماه. اگر ۶ ماه را در ۳۰ روز ضرب کنیم می‌شود ۱۸۰ روز. ۱۸۰ روز خیلی زمان است. یک روز و دو روز و یک هفته نیست که در پایان آن ریاست‌جمهور معلوم شود. زیرا به نظر می‌رسد که در ایران رئیس‌جمهور در روزهای پایانی معلوم می‌شود. ‌
۲) ‌ اگر هم زمان کافی وجود داشته باشد یا اینکه به زمان تعیین ریاست‌جمهوری نزدیک باشیم، ما که کاری نمی‌توانیم بکنیم. رئیس‌جمهور که به تعبیر بسیاری از مردم و گروه‌های سیاسی بر اساس حادثه به میدان می‌آید و رقبای قدیمی ‌را از میدان به‌در می‌کند، به تحلیل و بررسی دقیق نیاز ندارد. در این شرایط بهتر است افراد صاحب تحلیل اگر مجاز به تحلیل اوضاع باشند،‌ کار تحلیل را به بعد واگذارند. جامعه‌شناس و اندیشمند سیاسی و اقتصادی باید به انتظار وقوع حادثه باشد آن وقت به تحلیل یا به عبارت بهتر موافقت یا مخالفت با اوضاع بپردازد. آن وقت است که تحلیل خیلی سخت نخواهد بود. عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف در دو صف رودرروی هم قرار گرفته و بحث و گفت‌وگو خواهند کرد و اعلا‌م مواضع حزبی آغاز می‌شود تا اینکه به‌قدرت‌رسیده به داد عده‌ای رسیده و در کارهای مانده آنها را به کار بگیرد و از قیل و قال و جدل کم شود زیرا وقتی یکی از دو گروه به کار گماشته شد، دیگری هم می‌رود و کار قبلی‌اش را دنبال می‌کند و به انتظار حادثه جدید سیاسی و اجتماعی می‌ماند تا به موضعگیری واداشته شود.
۳) اگر هم وقت کافی تا زمان انتخابات و تعیین ریاست‌جمهوری باقی مانده باشد و در عین حال هم در میان مردم و هم از طرف گروه‌های سیاسی احساس نیاز به تحلیل باشد، باز هم مشکل باقی است زیرا اذهان افراد و گروه‌ها متمایل به پذیرش سخنی است که به آنها گفته شده است که بشنوند. این معنی را در سال ۱۳۵۹ وقتی که به سراغ یکی از جامعه‌شناسان ایرانی برای تدریس درس جامعه‌شناسی حقوقی در دانشگاه رفتیم آموختم. ایشان یکی از دلا‌یل عدم پذیرش تدریس در دانشگاه را فقدان اندیشه علمی‌ در میان دانشجویان دانست. ایشان مدعی بودند که دانشجویان آنچه را میخواهند می‌شنوند و می‌گویند که رسانه‌ها به آنها آموخته‌اند. این نکته بسیار جالبی بود که حدود ۳۰ سال پیش جامعه‌شناسان ایرانی در حوزه حقوق می‌گفتند و به نظر می‌آید امروز بسیار صادق‌تر است.
‌ تکلیف مردم که معلوم است. مردم چیزی را می‌خواهند بشنوند که به آنها گفته شده است. ‌
از طرف دیگر، مشکل اصلی در میان گروه‌های سیاسی رقیب است؛ آنها که با تکلیف و هدف مطالبی را چاپ می‌کنند که در نظر دارند. در نتیجه تحلیل جامعه‌شناختی جایش کجا خواهد بود نمی‌دانم. ‌
‌ تحلیل‌هایی مورد استفاده قرار می‌‌گیرند که کمتر همراه با درک تاریخی و اجتماعی باشند. در عوض تحلیل‌هایی که ماهیتا سیاسی و ایدئولوژیک هستند ارائه می‌شوند. بدین لحاظ است که با وجود اینکه عده‌ای برای بازارگرمی ‌و چرخاندن دکان و دستگاه از قبیل مدیرکلی،‌ نمایندگی فرهنگی، مدیریت و ریاست واحد، صدور مجوز، کسب ارتقا با نگارش مقاله و تحلیل در روزنامه‌ها از استادیاری به دانشیاری دانشگاه، کسب محبوبیت و طلب قدرت یا منکوب کردن رقیب بی‌ارتباط با رسانه به بیان عقاید و باورهایشان تحت‌عنوان تحلیل اجتماعی و سیاسی اقدام می‌کنند، ولی همچنان جای تحلیل علمی ‌و استادانه باقی است. ‌
۴) تحلیل‌های ایدئولوژیک طرفدارپسند روزنامه‌مدار تبدیل به کتاب و متن می‌شود که طرفداران در یک چرخه بسته می‌خوانند و از آن دستورالعمل تشکیلا‌تی می‌سازند. عده‌ای از این طریق صاحب نام و شهرت و دریافت‌کننده جایزه کتاب وزارتی شده و در نهایت متن تهیه‌شده و به چاپ رسیده در روزنامه را به نسخه‌ای برای امتحان ورودی و خروجی و استخدامی ‌و کفن و دفن تبدیل کرده و با اصرار در چاپ‌های متعدد و تلا‌ش در دریافت جایزه اول کتاب با رایزنی شاگردان و طرفداران در کمیته‌های انتخاب کتاب و نویسنده به شهرت و آبرو و نام و نشان و نمایندگی و ثروت و ماندگاری فرهنگی و بسیاری از چیزهای دیگر که سالیان سال در آرزوی آن به سر برده و بی‌تابی می‌کرده، دست می‌یابند... ‌
بدین لحاظ با فرض اینکه ریاست‌جمهوری امری مهم و همیشه مورد بحث و گفت‌وگو باشد، که هست، ولی جای تحلیل دقیق علمی‌ و تاریخی مبتنی بر مشکلا‌ت باقی است. با فرض اینکه زمان کافی برای بحث و گفت‌وگو در این زمینه باقی باشد، که نیست. با فرض اینکه تحلیل‌های سیاسی و ایدئولوژیک کم‌اهمیت شده باشند، که اینطور نیست. و هزاران فرض دیگر، برای جامعه‌شناس و محقق اجتماعی و سیاسی ایرانی دلیلی برای بی‌تفاوتی باقی نمی‌گذارد تا از این موضوع غافل شده و سرگرم خوش و بش روزانه و شبانه شده و فقط به ارتقا و کسب شهرت و ثروت اقدام شود و کمتر تلا‌شی در تولید دانش و نقد علمی ‌و بی‌طرفانه داشته باشد تا در نهایت فضای گفت‌وگو فراهم شود. بدین لحاظ بود که بحث ما با گذر زمان از یک ساعت به چند ساعت و در نهایت به شش ساعت بر اساس ساختاری دقیق شکل گرفت که مقدمه و متن و مواخره و الزامی‌ در آن وجود داشت. برای آشنایی بیشتر حاصل گفت‌وگو تقدیم می‌شود. ‌
اصل ماجرا از اینجا شروع شد که آیا واقعا ریاست‌جمهوری در ایران امری جدی است یا اینکه نمادین و ابزاری است. به عبارت دیگر <آیا شخص ریاست‌جمهور در سیاستگذاری و تصمیم‌گیری کشور مهم است یا خیر؟> در صورت مهم بودن ریاست‌جمهوری، چرا بررسی و تحقیق و تامل در این زمینه تا زمان نزدیک به انتخابات، مهم جلوه نمی‌کند؟ <آیا عدم توجه به این حوزه ناشی از پیچیدگی جامعه ایرانی، سیاست در ایران، فرهنگ سیاسی، روابط جهانی و کنش ایرانی در سطح جهانی است یا اینکه خود حاکی از نوعی بداخلا‌قی در حوزه سیاسی است؟> در ادامه به بعضی از این موضوعات اشاره می‌شود.
● ‌ به چه میزان بحث ریاست‌جمهوری در ایران لا‌زم است؟
بحث در مورد ریاست‌جمهوری در ایران به دلا‌یل متعددی لا‌زم و حیاتی است. در ادامه به بعضی از دلا‌یل که بسیار مشهود و بدیهی هم هستند،‌ اشاره می‌شود. ‌
اولین دلیل) اهمیتی است که قانون اساسی به آن داده است. در قانون اساسی بعد از مقام رهبری، ریاست‌جمهوری اصلی ترین و تعیین‌کننده‌ترین مقام در ساختار نظام سیاسی و اجتماعی کشور است. رئیس‌جمهور با کابینه‌اش توانایی جهت دادن جامعه به اشکال گوناگون را دارد. با وجود اینکه دامنه عمل دوره جدید ریاست‌جمهوری را از طریق قانون اساسی،‌ نظارت و کنترل رهبری و برنامه‌های تعریف‌شده که عموما حداقل دو سال قبل از ورود به مدیریت را در بردارد و الزام‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و جهانی محدود می‌سازند، ولی رئیس‌جمهور با کابینه‌اش توانایی تغییر جهت نظام سیاسی کشور را بر اساس سیاست‌های مطلوب خود دارد. بدین لحاظ است که نمی‌توان گفت رئیس‌جمهور در ایران شخصی تشریفاتی است و افرادی با توانایی مدیریتی در حد مدیرکل یا فرماندار یا استاندار هم می‌توانند رئیس‌جمهوران خوبی برای کشور باشند. این تعبیر درستی نیست که بسیاری در سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ مطرح کردند و فضای کشور را جهت دیگری دادند. اطلا‌عات، داوری‌ها و تحلیل‌ها به‌گونه‌ای بود که مسوولا‌ن کشور از داشتن رئیس‌جمهور توانا و دارای سابقه مدیریتی موفق دچار گرفتاری شده و درنتیجه بهتر این است که به سراغ افرادی رفت که اولا‌ گمنام باشند،‌ ثانیا توانایی و سابقه مدیریتی آنها در حد مدیرکلی کافی است زیرا رئیس‌جمهور نقشی مدیرکلی دارد نه سیاستگذاری و تعیین‌کنندگی. ‌
دلیل دوم) اهمیت بحث در مورد ریاست‌جمهوری، بررسی سیاست‌های جاری و گذشته کشور است. ما در این زمان باقیمانده از ریاست‌جمهوری آقای دکتر احمدی‌نژاد فرصت داریم تا ضمن ارجاع به گذشته - البته نه گذشته نه‌چندان دور، بلکه گذشته به معنای سابقه و روند مدیریتی ریاست‌جمهوری بعد از انقلا‌ب اسلا‌می ‌با نگاهی مقایسه‌ای - بررسی همه‌جانبه‌ای از کارها، سیاست‌ها، روش‌ها، موانع و مشکلا‌ت در این دوره داشته باشیم. این فرصت بسیار خوب برای همه افراد اعم از منتقد، موافق، بی‌طرف، ناظر و مردم فراهم است. چرا ما نباید درکی از آنچه بر جامعه جاری شده است، داشته باشیم تا بتوانیم تصمیم‌گیری درست‌تری در مورد آینده داشته باشیم. مگر این عیب است. آیا باید این بیان و داوری فقط توسط رسانه ملی آن هم در برنامه‌های هیجانی و تبلیغاتی قبل و بعد از خبر ۲۰ یا ۲۱ که مخاطب عام داشته و بیشتر جهت افکارسازی است، صورت بگیرد؟ آیا دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی و تحقیقاتی کشور توانایی بررسی همه‌جانبه سیاست‌ها و روش‌های مدیریتی کشور در دوره موجود را ندارند؟ به نظر می‌آید با حجم زیاد استاد و محقق و متفکر و نوآور و مخترع در نظام آموزشی و پژوهشی و دانشگاهی کشور این توانایی وجود دارد. ‌
دلیل سوم) ضرورت فضاسازی در مشارکت بهتر و دقیق‌تر مردم برای انتخاب رئیس‌جمهور بعدی است. برای این امر نیازمند به درک درست‌تر از واقعیت موجود هستیم. قرار نیست در این نشست‌های اشاره‌شده فقط به سیاست خارجی و رابطه با غرب توجه شود. شاید اصلی‌ترین کارها می‌تواند سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در داخل کشور باشد که مورد بررسی همه‌جانبه قرار گیرد. در این بررسی‌ها می‌توان به بررسی اصلی‌ترین مسائل و مشکلا‌ت کشور در قالب سوالا‌ت زیر با حضور متخصصان و متفکران کشور توجه کرد: ‌
۱) سیاست‌های اقتصادی دولت جدید تا چه حدودی در جهت فقرزدایی عمل کرده است؟ آیا سیاست‌های اعلا‌م‌شده و به اجرا درآمده به کاهش فقر و نابرابری اقتصادی انجامیده است یا اینکه نتیجه‌ای معکوس داده است؟ ‌
۲) سیاست‌های علمی ‌و پژوهشی اعلا‌م‌شده و اعمال‌شده در جهت رشد علم و دانش و تربیت متخصص چه نقشی داشته است؟ آیا روند علم‌اندوزی و تحقیق و پژوهش را نابسامان کرده یا اینکه موجب شده ضمن اینکه بر تعداد افراد تحصیلکرده افزوده شود،‌ توانایی حل مشکلا‌ت به‌واسطه دانشمندان و محققان در کشور افزایش یابد؟ ‌
۳) سیاست‌های فرهنگی و مطبوعاتی دولت جدید چگونه بوده است؟ آیا دولت جدید موجب شده است تا بر تعداد روزنامه‌ها، مجلا‌ت و کتاب‌ها افزوده شود یا اینکه موجب کاهش تعداد آنها و روند معکوس در تولید، چاپ و توزیع کتاب و مجله و روزنامه شده است؟ آیا تغییر در سیاست‌ها (ممیزی بیشتر یا کمتر) به همبستگی ملی و فرهنگی و انسجام اجتماعی کمک کرده است یا اینکه بر یأس و ناامیدی محققان و متخصصان افزوده است؟ ‌
۴) سیاست‌های فرهنگی دولت جدید چه نقشی بر <اعتماد اجتماعی> در ایران داشته است؟ زیرا می‌دانیم اعتماد اجتماعی در ایران دچار نابسامانی است. به عبارت دیگر، مساله‌ای که ایرانیان از آن رنج می‌برند و می‌تواند به حوادث متعدد اجتماعی و سیاسی نیز بینجامد، کاهش اعتماد اجتماعی و پیچده شدن آن در ساختار اجتماعی و فرهنگی کشور است. ‌
۵) سیاست‌های توسعه‌ای دولت جدید چه نقشی در توسعه محلی و بومی ‌و پایدار داشته است؟ آیا سیاست‌های توزیعی به کاهش نابرابری اجتماعی و اقتصادی از یک طرف و افزایش کارایی و بهره‌وری از طرف دیگر انجامیده یا اینکه جریان دیگری به وقوع پیوسته است؟
۶) سیاست‌های اقتصادی و توزیعی دولت جدید بر جریان مهاجرت - در داخل کشور و خارج از کشور - چه نقشی داشته است؟ آیا موجب تشویق و ترغیب روستاییان به مهاجرت به شهرها شده یا اینکه برعکس موجب شده است افراد شهری که از زندگی در شهر در مضیقه و ناراحتی بودند به بازگشت به روستاها ترغیب شوند؟ کدام‌یک اتفاق افتاده است و چرا و نتایج آن بر ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور چیست؟ ‌
دلیل چهارم، شرایط خاص جامعه ایرانی و جامعه جهانی در زمان معاصر است. شاید در دوره جدید، جهان و ایران با شرایطی خاص روبه‌رو شده که آشنایی با آن از الزامات است. هر کس که قصد حضور در این صحنه را دارد نباید فقط به طرفداران و سابقه معاونت، ریاست و مدیرکلی‌اش فکر کند. اگر اینطور باشد که از میان جمعیت ۷۰ میلیونی ایران می‌توان حدود ۴۰ هزار نفر را صاحب صلا‌حیت کاندیدا شدن دانست. رقم ۴۰ هزار نفر هم به معنای تعداد بسیار زیاد است و هم اینکه از ظرفیت بالا‌ی مدیریتی کشور در طول سه دهه گذشته حکایت دارد. همه این ۴۰ هزار نفر معتقد به نظام، رهبری، قانون اساسی، مدعی هویت ایرانی و اسلا‌می، دارای مدرک و تخصص و سابقه و توانایی مدیریتی از مدیرکلی به بالا‌ هستند. در این صورت جامعه ایرانی جامعه‌ای جوان به لحاظ تجربه و سابقه مدیریتی نیست بلکه جامعه‌ای است با توانایی و تجربه بسیار بالا‌. اما نکته این است که از میان این همه افراد، کسی یا کسانی می‌توانند مدعی ریاست‌جمهوری شوند که کمی ‌بیشتر از محله و بازار نزدیک خانه‌شان را می‌شناسند و روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را فراتر از کوچه و محله‌شان می‌بینند و قدرت تحلیل مناسبات اجتماعی را در حد ملی و جهانی دارند. در این صورت است که از میان ۴۰ هزار نفر تعداد خاصی باقی می‌مانند. ‌
اگر هنوز هم فرض این است که رئیس‌جمهور در ایران در حد مدیرکل است و وظایفش محدود و معین است و توانایی تغییر عمده در سیاست‌ها را ندارد، همه ۴۰ هزار نفر می‌توانند مدعی ریاست‌جمهوری شوند. در نتیجه کاری ساده در پیش داریم و جامعه هم با انضباط و دقت متاثر از سلطه و قدرت ساختار‌های اجتماعی کارش را به خوبی انجام خواهد داد. در این جامعه تعارضات عمده امکان بروز نخواهند داشت زیرا جامعه دارای ساختار تنش‌های کم‌قدرت و کم‌مساله است. در حالی که می‌دانیم جامعه ایرانی دارای ضعف ساختاری است و قدرت عمل افراد در جامعه بسیار زیاد است. همین است که حتی اگر فردی در حد توانایی و ادعای مدیرکلی رئیس‌جمهور شود به اندازه فردی بسیار مهم تصمیم می‌گیرد و ساختارهای اجتماعی را به هم می‌زند. با این وجود است که باید فردی بزرگ، باتجربه، با بصیرت، آگاه به مسائل جهان، آینده‌نگر، دارای درک تمدنی از ایران و اسلا‌م، معتقد به ظرفیت‌های بنیادی درونی و بومی، دارای درک فرهنگی و مرتبط با متفکران و اندیشمندان جامعه، دارای سیاست مدارا و مدعی صلح و سازگاری با مردم ایران و ضد تندروی و بسیاری از صفات دیگری که در قانون اساسی و متون دینی به آن اشاره شده است، به میدان بیاید. این است اصل مطلبی که قصد پرداختن به آن را در این نوشتار داشتم؛ رئیس‌جمهوری در ایران شانی بالا‌تر از مدیر کلی دارد و وظایف او هم با ساختارها برابری می‌کند. به عبارتی رئیس‌جمهوری در ایران ضمن اینکه در تقابل با ساختارها مطرح می‌شود عاملیت تنظیم‌کنند‌گی بین ساختارها را دارد تا ضد ساختارها عمل کند. این مطلبی است که در بحث‌های آتی به آن خواهم پرداخت. ‌
تقی آزادارمکی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید