پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

منطق فازی بهانه‌ای برای حمایت ازمنطق حزب مشارکت


منطق فازی بهانه‌ای برای حمایت ازمنطق حزب مشارکت
انگیزه این نوشته پاراگرافی بود در قسمت پایانی سه گانه احمد سپیداری پیرامون انتخابات،از این جهت بهتر است مقاله را با همین پاراگراف آغاز کنم:
"من بدان باور دارم که اعلام شرکت یا تحریم انتخابات در نهایت، کار احزاب و نیروهای سیاسی است و آن‌ها هم کار خود را می‌دانند و پیش می‌برند، و با اعلام برائت از انتخابات توسط روشنفکران و یا سایت‌های روشنفکری موافق نبوده‌ام، اما تصور می‌کنم در هر دو سوی طیف هنوز به راه حل پیچیده تر نیازمند باشیم. شاید بهتر باشد یاد بگیریم احکام چند جانبه و مبهم تر در این گونه بیانیه‌های سیاسی می‌تواند رشد یافته و تاثیرگذارتر از یا... یا...های خیلی صریح و قاطع باشد".
کسی که چنین اظهار نظری در مورد روشنفکران می کند باید در همان قسمت اول مقاله دنباله دار خود تکلیف را با خوانندگان روشن می کرد. وقتی خوانندگان پاراگراف فوق را می‌خوانند حق دارند از خود بپرسند که با چه کسی طرف هستند؟ با یک روشنفکرمنفرد یا یک عضو حزب؟
البته در همین اظهار نظر به اصطلاح منطبق بر دیدگاه فازی نیز می توان جهت گیری‌های کلی یا همان دگم‌ها و مطلق‌ها را پیدا کرد. برای مثال ایشان با اعلام برائت از انتخابات توسط روشنفکران و یا سایت های روشنفکری موافق نیست اما در مورد حمایت هنرمندان از لیست اصلاح طلبان سکوت می‌کند. ظاهرا فازی بودن حد و مرز دارد و حد و مرز آن گرایشات شخصی و پایگاه طبقاتی است.
آقای احمد سپیداری نزد خویش مطلق‌هایی دارد و اصلا حاضر نیست به آن مطلق‌ها فازی نگاه کند و بر اساس آن مطلق هاست که نگرش فازی را بکار می‌گیرد تا شرکت در انتخابات را توجیه کند. در انتهای مقاله اول ایشان آمده است:
"در یک کلام ، باید با هرگونه انفعال برخورد کرد. آن‌چه باید تحریم شود ائتلاف راست‌ها و راست‌های افراطی یعنی احمدی نژادها و متحد‌ین آنند، نه صحنه کارزار انتخاباتی"
عبارت فوق برای ایشان یک مطلق است و بر اساس این حکم مطلق نتیجه می گیرد:
"برای این که ائتلاف راست و راست افراطی در انتخابات پیروز شود لازم است : نیروهای منتقد و مخالف سیاست های حاکم با دعوت به تحریم انتخابات توسط نخبگان از شرکت در رای گیری باز داشته شوند."
با این استدلال از نگاه سپیداری کل تحریم کنندگان، در جبهه راست افراطی یعنی احمدی نژادها و متحدان آن‌ها قرار می گیرند. می بینید که در این‌جا نیز نگاه فازی غایب است و کلیه تحریم کنندگان به صورت مطلق در خدمت پیروزی جناح راست و احمدی نژاد قرار گرفته اند .
البته ایشان تمایل شخصی خویش به اصلاح طلبان را در برخی عبارات افشا کرده‌اند که مثال آن عبارت زیر است:
" برای مثال جرج بوش رئیس جمهور آمریکا که به نتایج انتخابات در ایران عجیب علاقه‌مند است، رای خود را در صندوق افکار عمومی به دروغ به نفع اصلاح طلبان می ریزد تا با این کار چند هدف را دنبال کند: اول این‌که به مردم وانمود کند طرفدار دموکراسی است و نه سرکوب و خشونت".
آقای احمد سپیداری یا باید بر اساس یک تئوری (منطق فازی) به تحلیل سیاسی اقدام کند، یا به یک کارزار صرفا تبلیغاتی به نفع اصلاح طلبان مبادرت ‌ورزد. اگر شق اول در دستور کار باشد باید استدلالات بر اساس مستندات قابل اعتماد که حداقل آن نظر سنجی است ارایه ‌گردد. به این ترتیب سپیداری باید توضیح دهد این عبارت که اصلاح طلبی برابر است با دموکراسی و نفی سرکوب و خشونت جز از ذهن نویسنده از کجا بیرون آمده است؟
و اما منطق فازی ایشان ما را به کجا می کشاند... در مقاله اول ایشان آمده است:
"نیروهای شرکت کننده در انتخابات تنها با دو گزینه‌ی غیر قابل تلفیق شرکت یا عدم شرکت مواجه نیستند. پدیده ها و رویدادهای دینامیک اجتماعی ماهیتی خطی و دترمینانت ندارند و بیشتر از منطق فازی تبعیت می‌کنند که در خود دوئیتی متغیر و پیچیده دارد. به همین دلیل، پلاتفرم هایی که از منطق ساده‌ی باینری پیروی می کنند، و برایشان یا سیاه وجود دارد یا سفید، تاثیر گذاری کمتری بر سیر امور خواهند داشت. این امکان وجود دارد که نه دعوت به شرکت مطلق و نه تحریم، بلکه تلفیقی از تحریم و شرکت در انتخابات به کار گرفته شود. و این تلفیقی است که نسبت مشارکت و اعتراض خود را بسته به عملکرد هیات‌های سلب حقوق کاندیداها تنظیم می‌کند. نیروهای منتقد و مخالف شرکت کننده در کارزار انتخاباتی باید این آمادگی را داشته باشند که سیاست‌های پیچیده و چند جانبه‌تری را بکار گیرند."
ایشان یکی از این سیاست‌ها را " دعوت فعالانه از مردم به تحریم انتخابات با صدور اعلامیه های روشنگرانه در هر حوزه ای که انحصارگران حاکم امکان رقابت را از آن سلب کرده اند" می‌داند.
از عبارت فوق بر می آید در حوزه هایی که امکان رقابت وجود دارد شرکت در انتخابات لازم است یا حداقل منعی ندارد. از آن‌جا که آقای سپیداری خود در مقاله اول خویش به محدودیت‌های ساز و کارهای دموکراتیک در ایران اشاره کرده و به آن آگاهند می دانند که این رقابت معنایی جز رقابت میان اصولگرایان، اصلاح طلبان و مستقل‌ها مورد تایید حاکمیت ندارد. از آن‌جا که ایشان هدف را شکست جناح راست و احمدی نژادی ها در نظر گرفته اند نتیجه منطقی اظهار نظر ایشان این است که به اصلاح طلبان و مستقل‌ها رای بدهید و از آن‌جایی که وضعیت مستقل‌ها بی ثبات است و معلوم نیست به کدام طرف بچرخند پس بهتر است برای محکم کاری به اصلاح طلبان رای داد. در این بین آقای سپیداری به عنوان یک چپ هیچ نقدی بر سیاست‌های اصلاح طلبان نکرده‌اند و به اصطلاح در مورد عملکرد اقتصادی و سیاسی آن‌ها دست به روشنگری نزده اند. همیشه در انتخابات بحث چانه زنی مطرح است، بحث بر سر این است که مثلا فلان شعار یا برنامه را در دستور کار خود بگنجانید تا از حمایت این گروه اجتماعی یا سیاسی برخوردار شوید. این امر معمولا در زمانی رخ می دهد که شرایطی وجود دارد که ضرورت همکاری احساس می شود. هیچ حزب یا گروه اجتماعی یا حتی گروه فکری حاضر نیست حتی در لحظه بحران توسط حزب موتلف قدرتمندتر بلعیده شود و برای هضم نشدن ، از همان گام اول مذاکره ، خط مرزها مشخص شده و تمهیداتی در نظر گرفته می شود. اما طرح واره آقای سپیداری حتی نسبت به طرح واره اصلاح طلبان غرولند هم نمی کند و یکسره چپ را به پیاده نظام اصلاح طلبان بدل می کند. در این‌جا یک سوال مطرح است ما با چنین برخوردهایی از سوی حاکمیت نیز مواجه بوده ایم همیشه یک شخصیت افراطی در برابر یک شخصیت ملایم تر قرار گرفته و مردم از ترس این که به دام افراطی گرفتار نیایند برای رای به ملایم ترانگیزه پیدا کرده‌اند. بحث بر سر این است که این سیاست تا چه اندازه به نیازهای مردم پاسخ داده و تا چه اندازه به منافع حاکمان. این که استدلال کنیم مثلا با این کار از یک‌دست شدن مجلس جلوگیری می کنیم و برای فعالیت ایجاد فضا می کنیم یک خواب و خیال است زیرا اساسا هیچ مکانیزمی یا بهتر است بگوییم هیچ مکانیزم موثری برای بازخواست از حاکمیت وجود ندارد و در این زمینه دست مردم خالی است و از سوی دیگر احزاب اصلاح طلب حتی قادر نیستند حق خود را مطالبه کنند و در برابر تقلب ها اغلب به خدا پناه می‌برند. آنان که از پایگاه مردمی اصلاح طلبان سخن می گویند باید به این پرسش پاسخ دهند که چرا حامیان اصلاح طلبان با این‌که اعتقاد دارند تقلب صورت گرفته پشت رای خود نمی ایستند و از آن دفاع نمی کنند، چرا آن واکنش مردمی در قبال تقلب در انتخابات ریاست جمهوری که در مکزیک شاهد آن بودیم در ایران توسط حامیان اصلاح طلبان تکرار نمی شود. من معنای پایگاه مردمی را این می فهمم که کسی رای داده، پشت رای خود ایستاده و حاضر است برای آن بها پرداخت کند، اساسا آیا برای حامیان اصلاح طلبان چنین تعریفی محلی از اعراب دارد.
آقای احمد سپیداری در قسمت دوم مقاله خود بیشتر گرایش به تحریم پیدا می کند وی می گوید: "در یک کلام ، مدیریت مهندسی شده فرآیند انتخابات توسط سردمداران امور، برای قطعی کردن نمایندگی فهرست پیش بینی شده‌ی اصولگرایان هرگونه شور و شوق نسبی شرکت در کارزار انتخابات را می گیرد."
یا در جای دیگر اظهار می کند " موج ناباوری و اعتراض نسبت به نحوه پیشبرد روند انتخابات در میان مردم، چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد و بسیاری از مردم و به تبع آن نیروهای سیاسی در این انتخابات شرکت نخواهند کرد"
آقای سپیداری باید محمل این شور و شوق نسبی شرکت در کارزار انتخابات قبل از اعمال مدیریت ((مهندسی)) شده‌ی فرآیند انتخابات را به ما نشان دهند زیرا من هر چه به ذهنم فشار می آورم از آن شور و شوق نسبی چیزی به خاطر نمی آورم. من موج ناباوری را دیدم اما نه نسبت به نحوه پیشبرد انتخابات بلکه نسبت به خود انتخابات. ایشان در پی رد صلاحیت‌های نامزدهای اصلاح طلب باز پیشنهادهایی را جهت حضور در انتخابات ارایه می دهد که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
" پیشنهاد پشتیبانی از یک ائتلاف در بین نامزدهای مستقل شهرستان‌های مختلف و یا تحریم انتخابات در شهرستان‌های بدون کاندیدا همراه با شرکت در انتخابات در شهرهایی که دارای نامزدهای قابل پشتیبانی هستند ". نگاه به نامزدهای مستقل و برنامه ریزی روی آن‌ها اولین بار از سوی سعید لیلاز یکی از تئوریسین‌های کارگزاران مطرح شد.
ایشان با به اصطلاح دیدگاه فازی شان نیروی چپ را در بد مخمصه ای قرار می دهند ظاهرا یک نیروی چپ باید همان کاری را بکند که یک عضو حزب مشارکت می کند یعنی برود و در حوزه‌هایی که امکان رقابت است به نفع اصلاح طلبان وارد عمل شده و رای بدهد و در حوزه‌هایی که امکان رقابت نیست کنار بکشد و انتخابات را تحریم کند.
در تحلیل ایشان چپ پلاتفرم مشخصی جز مبارزه با راست افراطی ندارد این همان سیاست "همه با هم" است که ناگزیر و نهایتا "به همه اما من" ختم می شود. چنین سیاستی شایسته نیروی چپ ایران با این سابقه تاریخی نیست.
البته ما در بخش دوم این سه گانه با نقطه عطفی مواجه می شویم آن‌جا که نویسنده اعتراف می‌کند: " این یک واقعیت است که هر نوع تجزیه و تحلیل روند انتخابات سرانجام باید به تصمیمی روشن بیانجامد و یک فرد در نهایت نمی تواند بروندادی فازی را بکار گیرد. برگ رایی وجود دارد که ما یا می گیریم یا نمی گیریم، یا پر می کنیم یا پر نمی کنیم و یا این یا آن اسامی را در آن می‌نویسیم. با این وجود از آن‌جا که دعوت به تحریم یا شرکت در وسعتی به اندازه تمام کشور با تنوع افراد شرکت کننده در آن و شهرها و شهرستان‌های مختلف صورت می گیرد ما با طیفی از شرکت کنندگانی مواجهیم که دلایل گوناگون، احساس نیاز متفاوت و در نهایت سطح توقعات مختلفی دارند و به همین دلیل تحریم یا دعوت به شرکت می تواند شکلی فازی تر داشته باشد ."
این اولین بار است که به جای حضور فازی در انتخابات از تحریمی که می‌تواند شکلی فازی‌ترداشته باشد یا مشارکتی که می تواند شکلی فازی تر داشته باشد سخن رانده می شود.
این‌که تحریم فازی تر یا مشارکت فازی ترچیست و چه تفاوتی با حضور فازی در انتخابات دارد شکافته نشده و نهایتا در ابهام باقی می ماند.
ایشان در مقاله سوم نیز از یک بیانیه تحریم تلفیقی تر و فازی تر سخن می گوید بدون آن‌که بتواند از وجه مطلق واژه تحریم بگریزد و نهایتا به بیانیه برخی احزاب که از آن‌ها نامی برده نشده اشاره می‌کند و ما را در ابهام که ظاهرا از خصایص تفکر فازی است باقی می‌گذارد. اما پرسش ما هنوز باقی است: بیانیه کدام حزب؟
▪ سلسله نوشته های آقای احمد سپیداری در باره انتخابات با عنوان اصلی «تحلیلی پیرامون انتخابات مجلس شورای اسلامی» که در «نوید نو» درج شده است:
۳) کمی تا قسمتی ابری - منطق فازی و انتخابات
۲) این آخرین انتخابات
۱) انتخابات و گزینه های مقابل آن
بابک پاکزاد
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه