شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


قاصدکی از گلستان عشق سعدی


قاصدکی از گلستان عشق سعدی
پژوهش حاضر نتیجه نگرش تازه و جدید عشق بر گلستان سعدی است بر این اساس با نگاهی عمیق حکایات گلستان مورد بررسی قرار گرفته است و هدف این بوده که خواننده با ساختار و مایع اصلی شکل دهنده حکایات گلستان که زنجیره ای از عشق و هستی است آشنا شود. بررسی آثار سعدی نمایانگر عشق و علاقه این شاعرپارسی زبان به انسان و موجودات هستی است که اندیشه های او را به تعالی و عشق الهی سوق می دهد تا عواطف انسانی ، حکمت ها و اندرزها ، بایدها و نبایدهای که ریشه در تاریخ افکار و اعمال پیشینیان دارد را این‌گونه به تصویر بکشد و گوهر با ارزشی که در قعر جان انسان تعبیه شده است را باری دیگر با خورشید وصال نمایان کند‌. در این پژوهش عشقی مورد نظر است که مایع و سر لوحه تمام محبت ها و انگیزه ها ست نه صرفا عشق زمینی یا عشق آسمانی .
خداوند عاشق آفرینش بوده و چنان زیبا و منظم مخلوقات را کنار هم قرار داده که ذهن و تصور هیچ وجودی قادر به درک کامل آن نیست و فقط از طریق قلب و دل که کعبه عشق و محبت است می توان او را حس کرد همان‌طور که سعدی در لابه لای آهنگ کلمات گلستان از عشق و دوستی خودش نسبت به همنوعانش از طریق خلق حکایات آموزنده و همین عشق و محبت خداوند نسبت به بندگانش از طریق درونی کردن او می گوید و این گفتن باعث شده که هنوز پس از قرن ها گذشت زمان هنوز هم گفته ها و نوشته های او ارزشمند باشد .
سعدی از معدود شاعرانی و نویسندگانی است که با بهره گیری مناسب از شیوه عشق آفرینی توانسته است نثر خود را به کمال برساند .
● مقدمه:
تمام وجود سعدی ، آوازی از عشق دارد که با ترفندی آینه دل انسان را به سوی خود می کشاند؛ آن‌قدر با طبیعت و جان و روح ، مانوس می شود که گاهی احساس می کنی در گلستان ، با سرور کاینات ، هم قدم شده ای و گاهی در گوشه و کنار سطر ها گم گشته ای ؛
هدف سعدی فقط - پند دادن و بیان حکایات و روایات نیست . بلکه نوعی عشق بازی است که با حرکت درون عاشق در دنیای تفکر و تامل قدم گذاشته و انسان؛ به نوعی از شناخت ، در وجود خالق یکتا ، تا نهاد درونی خود می رسد و می فهمد که آدمی با هر بار زیر خاک دفن شدن نمی میرد بلکه وجود دیگری می یابد و یوچی و بی هدفی دیگر معنایی ندارد .
از قرن هفتم تا کنون - گلستان ، این چشمه جوشان ، در گستره پیشرفت و خلاقیت های بشری در حرکت بوده و در هر بار مطالعه مطالب گلستان؛ خواننده به مسیر جدید و پویایی نافذ، دست یافته که با جرات می توان گفت که دستیابی بشر درپیوسته زمان به برخی از کشفیات و اختراعات علمی ، نقش گلستان و گرفته های سعدی را پر رنگ تر و زیباتر کرده است .
در تاریخ ، نوآوریهای علمی بشر ، با زمانی مشخص و موضوعی خاص ثبت شده که بسیاری از این دستاوردها در عصری دیگر یا فراموش شده یا به نوعی با تغییر و تحول بسیار با علم روز همراه شده . اما گلستان - این کتاب عشق ، وجود ، انسان شناسی و والاتر از همه خداشناسی در اعماق میراث تاریخ ، نه تنها رنگی از خاک و بویی از غربت ندارد بلکه همراه زمان و حتی فراتر از آن ، در دل و جان آدمی ، همانند الماسی زیبا و پر فروغ درخشیده و با دیدگان و آینه وجود انسان مانوس شده و سایه ای از آرامش و افتخار برای دلها و جانهای آشفته بر جای گذاشته و وارثان عاشق را ، شرابی گوارا از دریای علم خداوندی چشانده . همان‌گونه که سعدی ، خود نیز ، جرعه ای از آن نوشید و در غروب زمان طلوعی جاودان داشت و این‌چنین از طلوع جاودان خود می گوید :
شبی را با دوستی در بوستان زیبا وخرم گذراندیم. صبح زود هنگام برگشت ؛ دامنی از گیاهانان خوشبو به همراه داشت که با خود ببرد .به او گفتم تو می دانی که گل وبوستان وفا ندارد. گفت :پس راه درست چیست ؟گفتم برای خرمی وخوشی ناظران وگشادگی خاطر حاظران کتاب گلستانی بنویسم که باد پاییزی وگردش زمان آن را از بین نبرد .
به چه کار آیدت زگل طبقی ؟
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز وشش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
مرد زنده تاریخ در گنجینه پند و حکمت خود عشق و عشق بازی خالق یکتا ، با آفریده هایش را با قلمی شکیل بر لوحه های زرین گلستان نمایان کرده ، تا خفتگان را شهدی از عشق و صفا، میهمان وجودشان کند تا راهنمایی باشد برای حضور در میهمانی خداوند ، شاید حرص و طمع وجودشان را پالایش داده و بر سفره روزی خداوند چشمی بینا داشته باشند که از گنجینه پند و حکمت گلستان چنین درافشانی می کند : شنیدم که صیادیضعیف ماهی قوی وبزرگی رادردام انداخت .قدرت وتوان بیرون کشیدن ماهی را نداشت وماهی توانست از دام فرار کند..
شد غلامی که آب جوی آرد
آب جوی آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد
دیگر صیادان افسوس خوردندواوراسرزنش کردندکه چنین صیدی در دامت افتاد و نگاه نتوانستی داشتن ، گفت‌: ای یاران ، چه توان کردن ؟ بر آن ماهی خداوند هنوز روزی قرار داده بودواجل ماهی هم ,هنوز نرسیده بودو ازهمه مهمترماهی برای روزی من مقرر نشده بود.
سعدی بسیار زیبا نقش عشق را در جهان آفرینش به تصویر می کشاند، نیروی موثر در وجود انسان می پنداردو قدرت عشق را در حکایات خود نمایان می دارد عشق تمام نیروها را به سوی خودمی کشاند؛ حتی با تحمل تمام مهنت‌ها و سرزنش ها ، فرار را از آن غیر ممکن می داند ،عشق به عالم والا را نقطه آغاز و اوج پرواز و نوعی رها شدن می داند .
و چه دلنشین در مفهوم عشق ؛ رنگ و بوی دل باختگی و رسوایی را به نمایش می گذارد و با آنکه عاشق همه چیز را از دست می دهد ولی جاودان می ماند و با آنکه او را ملامت و سرزنش می کند ولی از عشق با زیبایی یاد می کند و چه زیبا میراث به یادگار گذاشته ما ایرانیان را بر ایمان زنده می کند عشق که از وجود خداوند در کالبد بشر تعبیه شده است چه در عالم خاکی و چه در عالم والا تمام از وجود ذات خداوند سرچشمه گرفته است و در این خصوص چنین حکایت می کند .
دلداده ای رادیدم که به عشقی گرفتار شده ونه طاقت صبرونه توانایی وجرات سخن گفتن داشت وهر چه؛ سختی کشیدی از دوستی اش کم نشد وگفت :
کوته نکنم زدامنت دست
ورخود بزنی به تیغ تیزم
از تو ملاذ و ملجای نیست
هم در تو گریزم ، ارگریزم
استادسخن ؛ با ظرافت و زیبایی شگفت ؛ عشق و شیفتگی بین خداوند و روشن دلی را بیان می دارد که با هر بار خواندن این روایت صفات و ویژگی های مخصوص خداوند برای بشر تداعی می شود : دست و پای بریده ای ؛هزار پای ؛ بکشت . صاحبدلی بر او بگذشت و گفت : سبحان الله ! با هزار پای؛ که داشت چون اجلش فرا رسید ؛از بی دست و پای نتوانست فرارکند ودردام مرگ افتاد.
صاحبدل در این روایت آثار عظمت و بزرگی خداوند را می بیند و به او عشق می ورزد و با زبان دل بیان می دارد که جهان آفرینش دارای خالقی مهربان است و همان‌گونه که طلوع و غروب را ؛ منظم به وجود آورده برای مرگ و زندگی موجودات هم ؛ زمان مشخصی قرار داده و به پاک و منزه بودن خداوند ، تقدیر و سرنوشت و در نهایت عاشق پیشه بودن خداوند اشاره دارد که صد افسوس برخی از بندگان قدر این عشق را نمی دانند و در خواب غفلت به سر می برند .
بیان این حکایات باعث می شود در ذهن و تصورات ما صدای فریادی به گوش برسد که تمام وجود سعدی آوازی از عشق دارد . و چه زیبا گوش دل ؛ این آواز را می شنود اما به راستی که افکار، در اینجا به خطا نمی رود؛ که در هر خط نوشته ای؛ سعدی از عشق خداوند ؛و راه های شناخت او،گفته است ،از هر دری پنجره ای ،از هر پنجره ،دریچه ای به سوی آفرینش و خلقت باز کرده و یکی از دریچه های فضیلت را علم دانسته و در مقابل آن به نکوهش ثروت اندرزی پرداخته است و می گوید :
دو امیر زاده در مصر بودند : یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت . عاقبه الامراین یکی علامه عصر گشت و آن دگر عزیز مصر شد . باری توانگر به چشم حقارت در درویش فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در فقروتنگدستی بمانده ای . گفت : ای برادر ،من باید شکر نعمت باری تعالی را به جای آورم که من میراث پیغمبران یافتم یعنی علم ، و تو میراث فرعون و هامان یعنی ملک مصر .
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبور که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زورمردم آزاری ندارم ؟
سعدی براین باور؛ دریچه ای دیگر ؛از جنس سرشت و نهاد انسان خداجو؛ در دریای پر آشوب دنیا ؛ متاثر از باد و طوفان و باران ، مسیری به سرچشمه ایمان و عشق و رستگاری و مسیری به رودخانه نیستی و سیاهی می داند و با اشاره به حدیث گرانقدر می گوید : ما من مولود الا وقد یولد علی الفطره فابواه یهو دانه او ینصرانه او یمجسانه.
با بدان یار گشت همسر لوط
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهفروزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
شاعر شیرین سخن قدروارزش نهادن به تمام نعمت های خداوند بی همتا و تامل کردن در آن ، قبل از گرفتار شدن در مصیبت ها را گونه ای دیگر؛ بیان می دارد که پادشاهی با غلامی ؛درکشتی نشست و غلام هرگز دریا ندیده بود و رنج وسختی کشتی نیازموده، گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد .
چندان که به او مهربانی کردندآرام نمی گرفت وچاره ندانستند . تا حکیمی در آن کشتی بود گفت : اگردستور دهید من اورا آرام کنم. سلطان گفت:نهایت لطف باشد.دستوردادتا غلام را به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و سوی کشتی آوردند در گوشه ای نشست وآرام یافت.پادشاه خوشحال شد وگفت :دراین چه حکمت بود؟حکیم در جواب گفت : غلام، سختی غرق شدن دریارا نچشیده بودوقدر سلامت وآرامش درکشتی رانمی دانست،پس قدرسلامت را،کسی داندکه گرفتار بیماری وبلا شود . تکسوارگلستان ، عشق و محبت خداوند نسبت به بنده هایش را میزان سنجش اعمال آنها در ترازوی عدالت می داند و معتقد است که هیچ عملی در این جهان بی پاسخ نمی ماند و هر قوی دستی ظلم و ستمی به زیر دستی روا دارد خداوند ناظر بر اعمال اوست و دشمنی قوی تر بر بالای سر او حاکم می کند.
زهرا جلوداریان
دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزادنجف آباد
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید