شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


ورقی از گلستان


ورقی از گلستان
در تاریخ ادبیات پرگوهر فارسی، آثار منظوم و منثور بسیاری وجود دارد که بدون شک از گنجینه های ادبی دنیاست اما کمتر مورد توجه عامه مردم قرار گرفته و مشتری خود را در میان ادب شناسان و خوانندگان جدی آثار ادبی پیدا می کند. این امر در بیشتر اوقات به دلیل سخت و مشکل بودن خواندن این آثار است، چه اینکه بسیاری از این آثار بزرگ با نثر فنی و مکلف نوشته شده یا به نثری نوشته شده که روزگار آن گذشته و اصطلا حات و کلماتش برای عامه مردم امروز غریبه است. علا وه بر این، می توان ادعا کرد که دوران ما، دوران گسست از کتاب های ادبی و فرهنگی کلا سیک است و چرخه تمدن و توسعه صنعت چنان آدم ها را گرفتار خود کرده که دیگر وقت و فرصت و علا قه و اشتیاقی برای تورق کتاب های جدی روزگاران گذشته وجود ندارد، چه رسد به اینکه کسی- غیر از طیف دانشگاهی و محقق- به سراغ این نوع کتابها برود و روزها و هفته ها و ماه هایش را با آنها سپری کند.
با همه این تفاصیل می توان کتاب هایی پیدا کرد که نه آنچنان نثر مشکل و مکلفی دارد و نه به شیوه اغلب کتاب های کلا سیک، پرحجم و مطول است، ضمن آنکه شیرینی و شکوهی دارد که نمی توان از آن گذشت اما متاسفانه باز هم مورد غفلت واقع شده و نسل جوان امروز ما با آن بیگانه است. از جمله این گونه کتاب ها«گلستان سعدی» است. البته این نام برای همه ما آشناست و اکثرا به برکت کتاب های ادبیات مدارس و دانشگاه ها، نام سعدی را بارها شنیده ایم و می دانیم که گلستان و بوستان، دو کتاب اصلی اوست و احتمالا در ته ذهن چیزی هم از یکی- دو حکایت منقول در آن کتاب ها به خاطر داریم اما اینها به معنای آشنایی و موانست با گلستان نیست. کمتر کسی در میان عامه مردم و بالا خص نسل جوان امروز کشور به جز این معلومات تحصیلی، چیزی از سعدی می داند یا گلستان او را خوانده است. با آنکه این کتاب را می توان همراه داشت و حتی در فرصت های کوتاه، حکایتی از آن خواند و حظی برد.
در این نوشته کوتاه، سعی شده به معرفی اجمالی این کتاب ارزشمند پرداخته شود تا شاید خوانندگان را به مراجعه مستقیم به آن و بهره مندی از دریای بیکران معرفت و سخنوری و ادب آن ترغیب کند.
● گلستان چیست؟
کتاب کم حجم سعدی شیرازی، مجموعه ای است از نثر و شعر شامل حکایت های کوتاه و بلند که در هشت باب (فصل) جمع بندی شده و مقدمه ای خواندنی به آغاز آن اضافه شده است. در این مقدمه سعدی علا وه بر حمد و ستایش خدا و رسول و صاحب منصبان روزگار خود- که سنت آغاز هر کتاب بوده است- دلا یل و چگونگی نگارش این کتاب را بیان می کند اما قدرت قلم سعدی به اندازه ای است که این مقدمه را چنان خواندنی و شیرین کرده که گویی خود بهترین و مفصل ترین حکایت کتاب است.
هشت باب گلستان به ترتیب عبارتند از : درسیرت پادشاهان، در اخلا ق درویشان، در فضیلت قناعت، در فواید خاموشی، در عشق و جوانی، در ضعف و پیری، در تاثیر تربیت و در آداب صحبت.
نثر کتاب نثر مسجع (آهنگین) است و همین خواندن آن را لذت بخش تر می کند. ضمن اینکه همراهی نثر و نظم هم در این امر بسیار موثر است. این کتاب در طول تاریخ آنقدر تاثیرگذار و مورد توجه بوده که سیصد تن از اهل ادب- شاید کمی بیشتر یا کمتر- در طول تاریخ به تقلید آن کتاب هایی نوشته اند اما هیچیک از این کتاب ها نتوانسته حتی به حریم گلستان نزدیک شود و ارزشی چون آن کتاب پیدا کند و تنها دو کتاب بهارستان جامی و پریشان قاآنی در تاریخ ادبیات ماندگار شده اند که البته آنها هم از قله گلستان فاصله ای بسیار دارند.
تاثیر این کتاب بر فرهنگ عامه در طول سالها و قرن های متمادی به اندازه ای بوده که امروزه بسیاری از ضرب المثلها و کلمات قصاری که در سخنان روزمره و گفته های عوام و خواص وجود دارد، از این کتاب گرفته شده است و این نشان می دهد که امروز ما - علی رغم عدم آشنایی با این کتاب - به طور غیرمستقیم وامدار آن هستیم و از آن بسیار نکته ها گرفته و آموخته ایم. به نمونه های زیر نگاه کنید تا ببینید چه عبارات آشنا و پرکاربردی از این کتاب در میان گفتار ما وجود دارد:
- دروغ مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز
- ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
- پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد
- عاقبت گرگ زاده گرگ شود، گرچه با آدمی بزرگ شود
- باران که در لطافت طبعش خلا ف نیست، در باغ لا له روید و در شوره زار خس
- آنان که غنی ترند، محتاج ترند
- بنی آدم اعضای یکدیگرند... تا آخر
- راستی موجب رضای خداست
- دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشان حالی و درماندگی
- گاوان و خران بار بردار، به زآدمیان مردم آزار
- جهان دیده بسیار گوید دروغ
- اگر بینی که نابینا و چاه است، اگر خاموش بنشینی گناه است
- این ره که تو می روی به ترکستان است
- لقمان را گفتند ادب از که آموختی، گفت از بی ادبان
- گربه مسکین اگر پر داشتی، تخم گنجشک از جهان برداشتی
- مورچگان را چو بود اتفاق، شیر ژیان را بدرانند پوست
- مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
- سگ به دریای هفتگانه بشوی، که چو تر شد پلیدتر گردد
- جور استاد به ز مهر پدر
- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
- کریمان را به دست اندر درم نیست، خداوند نعمت را کرم نیست
- پیش دیوار آنچه گویی هوش دار، تا نباشد در پس دیوار گوش
- اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی
- قدر عافیت کسی داند که در مصیبتی گرفتار آید
● روایت چند حکایت گلستان به زبان امروزی
اصل حکایت های زیر با قلم پرتوان و فاخر سعدی در گلستان آمده است. حتما بعدا اصل این حکایت ها را بخوانید.
۱) شکایت خر
مرد احمقی چشم درد گرفت و برای درمان پیش دامپزشک رفت. او هم از قطره درمانی چهارپایان در چشمش ریخت و کورش کرد. مرد بینوا از دامپزشک شکایت کرد ولی قاضی پس از شنیدن شکایت و دفاعیه متهم، رای بر برائت دامپزشک داد و گفت: اگر این مرد خر نبود سراغ دامپزشک نمی رفت.
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
(یک توضیح ضروری: این طور که از حکایت سعدی برمی آید دامپزشک داستان، احمق تر از خود مرد بوده است و بعید نیست اگر چشم خودش هم درد می گرفته از همان قطره مصرف می کرده است!)
۲) عاقبت شاعری
شاعری در وصف رئیس یک باند دزد، شعری گفت و برایش خواند. رئیس دزدها دستور داد لباسش را درآوردند و لخت رهایش کردند! زمستان بود و شاعر بیچاره لخت شده می لرزید و می رفت. چند سگ گرسنه هم دنبالش افتاده بودند. شاعر بخت برگشته نشست تا سنگی بردارد و سگ ها را بزند و دور کند اما زمین یخ زده بود! شاعر رو به رئیس دزدها فریاد زد: «بابا، تو دیگه، کی هستی؟! سگ ها را بازکردی و سنگ ها را بستی؟»
رئیس دزدها از این حرف خیلی خوشش می آید. برای همین پیش شاعر می رود و می گوید: عیب ندارد، در عوض از من چیزی بخواه! شاعر می گوید: چیزی نمی خواهم فقط لباس های خودم را بده!
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
(باز هم توضیح ضروری: ۱- از این داستان معلوم می شود که شعر شاعر مورد نظر خیلی شعر آبکی ای بوده والا رئیس دزدهایی که از یک جمله شاعر خوشش آمده، اگر شعر حسابی شنیده بود هیچ وقت شاعر بدبخت را لخت نمی کرد ۲- از این داستان می شود نتیجه گرفت که شعر گفتن نه تنها برای آدم آب و نان نمی آورد بلکه ممکن است باعث برهنگی هم بشود).
۳) بدبختی را بیشتر نکنیم!
بازرگانی در معامله ای صد میلیون تومان ضرر کرد. به زنش گفت: جان مادرت به کسی نگو ضرر کردیم، زنش گفت: خیالت راحت باشد. اما چرا اینقدر سفارش می کنی؟ بازرگان گفت: برای اینکه بدبختی مان دو برابر نشود. هم ضرر کرده باشیم و هم سرزنش فامیل و دوست و آشنا و همسایه را بشنویم.
رفت چون مالم، ننالم پیش غیر
یا نگویم درد با هیچ آشنا
درد بی درمان زمانی می رسد
دیگران گویند: ای بی دست و پا
(توضیح خیلی ضروری: شعر مال سعدی نیست، مال نگارنده است!)
۴) حقیقت تلخ
از پیرمرد ثروتمندی پرسیدند: چرا زن نمی گیری؟ گفت: با پیرزن زندگی کردن که لطفی ندارد! گفتند: تو که الحمدلله وضعت خوب است، زن جوان بگیر. گفت: من پیرمرد از پیرزن خوشم نمی آید، آن وقت زن جوان از من پیرمرد خوشش می آید؟!
نویسنده : محمدحسین روانبخش
منبع : روزنامه مردم سالاری