جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


راهکارهای برون رفت از بحران مالی جهانی‌


راهکارهای برون رفت از بحران مالی جهانی‌
نخستین بحران بزرگ مالی در سال ۱۹۲۹ در پی سقوط ارزش سهام وال استریت روی داد. از سال ۱۹۷۱ تاکنون ۲۴ بحران اقتصادی دیگر در جهان روی داده که از این بین ۱۲ بحران در دهه اخیر رخ داده است. از جمله این بحران‌ها می‌توان به بحران مالی ۱۹۹۴ مکزیک و بحران ۱۹۹۸ اقتصادی اندونزی اشاره کرد.‌
در اکتبر سال ۱۹۸۷ که به <دوشنبه سیاه> معروف شد، شاخص صنعتی داوجونز ۲۰ درصد کاهش یافت و به این ترتیب یکی دیگر از بحران‌های بزرگ اقتصادی آغاز شد.‌
اما بحران مالی فعلی آمریکا که بنابر نظرات برخی از کارشناسان از جهاتی با بحران سال ۱۹۲۹ شباهت دارد، از بازار رهنی مسکن آمریکا آغاز شد.‌
دو بانک بزرگ سرمایه‌گذاری فانی‌می ‌‌‌‌(Fanni Mai) و فردی‌مک ‌‌‌‌(Fredi Mac) با اعطای وام‌های کلان خرید مسکن حتی تا بیش از ۱۲۰ درصد ارزش ملک و مشارکت غیرواقعی در ساخت مسکن سبب رشد بی‌سابقه و حباب‌گونه ارزش مسکن در آمریکا شدند.‌
پس از اینکه حدود ۹ میلیون فقره وام مسکن بازپرداخت نشد و حدود ۴۵۰ هزار خانه توسط بانک‌ها تملیک شدند، حباب بازار مسکن آمریکا ترکید و کفایت سرمایه‌این دو بانک به یک چهارم کفایت سرمایه‌معمول در نظام بانکی آمریکا رسید.‌
به دنبال این حوادث مالی، بانک لمان برادرز از طریق خرید و فروش قرضی سهام اعلام ورشکستگی کرد.‌
بحران اقتصادی که از بازار مسکن رهنی آمریکا آغاز شد، به سرعت به سایر بخش‌های مالی و اقتصادی آمریکا تسری یافت و مراکز مهم اقتصادی آن کشور را در بر گرفت.‌
در ابتدای رویداد بحران مذکور، بانک مرکزی آمریکا با دخالت در بازارهای پولی و مالی سعی در کنترل بحران داشت که این اقدامات توانست مدت زمان کوتاهی بحران مذکور را کنترل کند، اما بعد از گذشت چند روز مجددا ابعاد گوناگون این بحران گسترش یافت.‌
تاثیر بحران مذکور تنها به داخل کشور آمریکا محدود نشد، بلکه همزمان با گسترش در داخل این کشور، به سایر کشورهای اروپایی و حتی آسیای دور کشیده شد.‌
بیشتر بازارهای پولی و مالی جهان متاثر از این بحران، دستخوش سقوط، رکود و بی‌ثباتی شدند تا جایی که برخی از اقتصاددانان از این بحران به <سونامی مالی> یاد کردند.‌
هر روز که از رخداد این بحران می‌گذشت، ابعاد اثرات سوء این بحران بیش از پیش نمایان می‌شد.‌
پس از اعلام ورشکستگی چندین بانک بزرگ و معتبر آمریکایی، بورس‌های معتبر دنیا یکی پس از دیگری شاهد سقوط ارزش سهام خود بودند. بهای نفت در سراشیبی قرار گرفت و پس از نزدیک به یک سال افزایش، ناگهان سیر نزولی پیمود و از حدود ۱۴۰ دلار برای هر بشکه، به حدود ۵۰ دلار در هر بشکه تنزل یافت. ارزش دلار نیز با کاهش چشمگیری مواجه شد.‌
هر روز خبر ورشکستگی و تعطیلی مراکز معتبر اقتصادی جهان سرتیتر اخبار اقتصادی بود و اقتصاددانان بزرگ جهان همگی از این فاجعه اقتصادی متحیر بودند.‌
در ایران بنابر دلایل و شرایط خاص اقتصادی، تاثیر این بحران به صورت مشخص و وضوح قابل لمس نیست، اما کاهش ارزش نفت و دلار مسلما در اقتصاد ایران اثرات خود را خواهد گذاشت.‌
هرچند که این بحران سومین بحران اقتصادی عظیم جهانی بود، اما تشابهات و تفاوت‌های شکلی و ماهوی گوناگونی بین این بحران با دو بحران قبلی مشاهده می‌شود که لازم است از این منظر نیز به بررسی موضوع پرداخته شود.‌
به همین دلیل میزگردی با حضور دکتر هادی غنیمی‌فرد رئیس شورای مرکزی خانه‌های صنعت و معدن، دکتر امیرحسین مزینی معاون پژوهشی پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت‌مدرس و دکتر غلامرضا خلیل ارجمندی استاد دانشگاه و مدیر امور مالی بانک صادرات برگزار شد و پیرامون عوامل بروز بحران مالی جهانی و راهکارهای برون‌رفت از آن مورد بررسی قرار گیرد:‌
موضوعی که این روزها بر سر زبان ها، رسانه‌ها و همه جا درباره آن بحث می‌شود، بحران مالی آمریکا است. اگر نگوییم برای همه، برای عموم این سئوال باقی است که چه اتفاقی در دنیا افتاده است و این اتفاق قرار است تا کجا کشیده شود و سرانجام این ماجرا چه خواهد شد؟ آیا این بحران به شدت بحران‌های قبلی، کمتر یا بیشتر خواهد بود؟ مدت زمانی که طی خواهد شد تا اوضاع عادی شود، چه میزان خواهد بود؟ آیا این بحران آثار دوران‌های قبلی بوده که به آمریکا برگشته است؟ آیا این بحران آثار سیاست‌های چند سال اخیر بوده که جنگ‌هایی را در بعضی از مناطق ایجاد و تحمیل کرده است؟ در سیستم‌های پولی و مالی همان‌طور که از ابتدا شروع شد و تا به امروز رسید، پله به پله و به طور تدریجی رابطه‌شان با بسیاری از پشتوانه‌ها قطع شد که در نهایت به سیستم فعلی منجر شد. آیا این مشکل و این بحران آن قدر حاد است که آمریکا می‌گوید ۷۰۰ میلیارد دلار به بازارهای خودش تزریق خواهد کرد، بلکه بتواند آنها را از این سقوط نجات دهد و آیا این ۷۰۰ میلیارد دلار جوابگوی خسارت‌های بازارهای مالی آمریکا که به هزاران میلیارد دلار می‌رسد خواهد بود یا خیر؟ یا صرفا تزریق این ۷۰۰ میلیارد دلار اطمینان بازار است که دولت این شرایط را نمی‌پذیرد و خواهان برگرداندن اعتماد به بازار است؟ حتی شاهد بودیم که این بازارها افت و خیز شدیدی داشتند و روی بازارهای آسیایی به خصوص کشورهای همسایه ما که الان از افت و کاهش به سقوط رسیده است و سهام بسیاری از کشورها از قیمت اسمی هم پایین‌تر رفته است، اثر گذاشته است؟
تاثیر آن بر اقتصاد ما چه خواهد بود؟ با توجه به اینکه با تحریم اقتصادی روبه‌رو هستیم و اقتصاد ما خیلی جهانی نیست، ترکش‌های آن هم کمتر به ما می‌رسد و به این نکته باید توجه کنیم که عمده درآمد ارزی ما حاصل صادرات نفت است و نفت از ۱۴۷ دلار به زیر ۵۰ دلار رسیده است. آیا این کاهش نفت باز هم ادامه خواهد داشت؟ آیا دولت بودجه‌اش را که در حال تعیین و تدوین است، با نرخی زیر ۵۰ دلار خواهد بست یا اینکه امیدوار هستیم باز هم نرخ نفت افزایش پیدا کند و درآمد ارزی ایران دچار مشکل زیادی نشود. به یاد دارم وقتی قیمت نفت به شدت بالا رفت، همه صحبت از افزایش فوق‌العاده درآمدهای نفتی داشتند. حتی در بسیاری از مباحث اقتصادی این را مطرح می‌کردند که افزایش قیمت نفت باعث شده است نقدینگی به شدت افزایش پیدا کند و این نقدینگی است که افزایش قیمت‌ها را به دنبال داشته است. در واقع طرز تفکری شکل می‌گرفت که افزایش قیمت نفت نه تنها به نفع ما نبوده، بلکه به ضرر ما هم بوده است. شاید چون بستر مناسبی نداشتیم که افزایش درآمد ارزی را وارد اقتصاد داخلی کنیم یا واقعا اثر این نقدینگی بوده است. با بیان این مطلب وارد بحث این میزگرد می‌شویم.‌
ابتدایی‌ترین سوال این است که اصولا بحران اقتصادی چیست؟ یعنی چه اتفاقی افتاده است که دنیا احساس می‌کند در بحرانی اقتصادی قرار گرفته است؟ شاخص‌ها و معیارهای این بحران اقتصادی چیست؟ چه موقع می‌گوییم بحران اقتصادی روی داده است؟ شاید وضعیتی باشد که وضعیت اقتصادی مناسب نباشد اما بحران اقتصادی نباشد. تعریف بحران اقتصادی چیست؟
دکتر غنیمی‌فرد: در شرایط عادی بحران اقتصادی را خیلی باور ندارم. در چند سال اخیر شاهد کاهش قیمت دلار به شکل ‌‌Devaluation بی‌نظیری بودیم. یعنی آمریکا کاری می‌کرد که در آمریکا قیمت دلار تقریبا به ۴۰ درصد قیمت ارزی رسید. با تزریق ۷۰۰ میلیارد دلار به بانک‌های آمریکا ‌‌Devaluation نیست؟ هر چند این دفعه هم در کشور ما ‌‌Devaluation دلار دنیا به ‌‌Revaluation در ایران رسید، قیمت دلار در کشور ما بالا رفت. اکنون هم همان اتفاق افتاده است. ولی تصور می‌کنم این موضوع کاری عمدی بوده است. آمریکا با این کار وضع صادراتی را سامان می‌دهد، چون اگر قیمت دلار کمتر شود، از نظر صادراتی راحت‌تر می‌تواند کار کند. در دنیا رقیبی مانند چین و امثال آن برای آمریکا پیدا شدند که بازارها را زیر پا می‌گذارند و به پیش می‌روند. تصور می‌کنم این موضوع تمهید خیلی زیرکانه‌ای بوده برای اینکه آمریکا بتواند در دنیا با رقبای خود مقابله کند. چون کمترین اثر اضافه شدن حجم پول آمریکا به میزان ۷۰۰ میلیارد دلار، این است که قیمت دلار عملا باید سقوط کند. در ‌ دنیا چه اتفاق خاصی بر اثر این بحران اقتصادی افتاده است؟ وقتی بحران نان داریم، در نانوایی‌ها نان وجود ندارد. وقتی که گندم کم می‌شود، مردم در دنیا سیب‌زمینی می‌خورند. این بحران چه آثاری داشته است؟ غیر از مساله املاکی که در آمریکا به مردم فروخته بودند و گرفتاری پیدا شد، چه گرفتاری دیگری است؟ هیچ گرفتاری دیگری نیست. هر چه بررسی کردم هیچ گرفتاری دیگری در دنیا ندیدم. شک نداریم هر وقت قیمت دلار کم می‌شود، قیمت نفت زیاد می‌شود اما این بار این گونه نیست. اینها بازی سیاسی است و به عقیده من بحران واقعی نیست. از یک طرف ارزش دلار را کم می‌کند و از طرف دیگر قیمت نفت را نیز کم می‌کند. نمی‌دانم مساله چیست؟ طرفش تنها ایران نیست. برخی می‌گویند تنها برای ما این کار را کرده است، اما این موضع صحیح نیست، بلکه برای حجم بسیار زیادی از نفت دنیا این کار را کرده است. حتی شرکت‌های چینی یا ژاپنی یا هر جای دنیا که نفت مصرف می‌کنند بیشتر سهامداران‌شان شرکت‌های بزرگ آمریکایی و چند ملیتی هستند. باید این موضع را تجزیه و تحلیل کنیم و ببینیم آثار این بحران غیر از مسکن در آمریکا در جای دیگر هم دیده شده است؟
● بحران و بازار سرمایه
دکتر مزینی: طی سالیان اخیر، بازارهای سرمایه به شکل توسعه‌یافته‌ای رشد و ساختارها و مکانیزم‌هایی پیچیده‌ای پیدا کرده و البته خدمات ارزنده‌ای به ویژه در مقابل بخش واقعی اقتصاد داشته است. اگر این بخش اقتصاد در ۱۰۰ سال گذشته نیاز به یک سری منابع مالی داشت، در مقابل آن محدودیت‌هایی هم داشته است. ‌
اگر ما نگاهی به گذشته و به بحران‌های گذشته داشته باشیم، تمایز دو بحران سال ۱۹۳۰ - ۱۹۲۹ و بحران سال ۲۰۰۸ در عمق آنها است. ولی واقعیت امر آن است که در بحران سال ۱۹۳۰ بیشتر عمق بحران از ناحیه بخش واقعی و نظام تولید خود را نشان داد. اما در بحران ۲۰۰۸ باید گفت که بحران در یک مقطع زمانی به وجود آمد و خود را نشان داد. بحرانی که ناشی از بخش اسمی اقتصاد بود. هرچند که هر دو بحران رکود اقتصادی را به دنبال داشتند.
اگر بخواهیم تعریفی از ویژگی‌های یک بحران اقتصادی ارائه دهیم، باید بگوییم طی ۱ یا ۲ سال اخیر نظام مالی اقتصادی ضربه خورده، که مشهودترین آن ناشی از سیستم بازار رهن و مسکن در آمریکا خود را نشان داده است. این نظام مالی با آن همه قابلیت و ابزارهایی برای خود تعریف کرده بود تا در قالب وام‌های مختلف و سیستم‌های تضمینی رهنی دائم اعتبار روی اعتبار بدهد و برای خود ایجاد تقاضا و خلق اعتبار کند. شاید در نگاه اول این امر مثبتی به نظر برسد که می‌تواند مبنای تولید و اشتغال و نوآوری و صادرات و واردات باشد، اما از طرفی خلق اعتبار که تبدیل به تقاضا می‌شود، کم‌کم به حباب تبدیل شده و در نهایت جایی لازم بود که این حباب بترکد و این همان چیزی بود که در بازار مسکن آمریکا شروع شد. ‌
البته به نظر من این بحران در یک مقطع زمانی و یک دفعه ایجاد نشد، بلکه کم‌کم شکل گرفت و از زمانی که بازار مسکن در آمریکا دچار رکود شد، این رکود نمود پیدا کرد.
در بیان تعریف از بحران اقتصادی آمریکا هم باید گفت که عبارت است از مشکلی که برای نظام مالی در ساختار فعلی اقتصاد جهانی به ویژه در آمریکا و اتحادیه اروپا به وجود آمد. به نظر من اخراج کارگران فلان کارخانه یا ایجاد مشکل برای کارخانه‌ای دیگر بحران نیستند. از نظر من وقتی کارخانه‌ای تعطیل شود، بحران محسوب نمی‌شود ضمن این که ما دچار وضعیتی نامناسب هستیم.‌
پس باید گفت، بحران اقتصادی فعلی آمریکا بحرانی است که در بازارهای مالی بوجود آمده و به صورت خاص طی ۲ یا ۳ سال اخیر به اوج خود رسیده است. ساختار خلق اعتبارات که در قالب نظام‌های رهنی بوده و تاثیر خود را در بازارهای مسکن گذاشته است، به نظر من مصداق بارز بحرانی است که وجود داشته و آن شرایط در سایر بخش‌ها خود را نشان داده است. ویژگی بارز آن این است که یک بحران مالی است که هنوز به بحران واقعی در نظام تولیدی تبدیل نشده و احساس می‌کنم نظام سرمایه‌داری توانایی حل این بحران را داشته باشد. این نظام می‌تواند با ابزارهاو تدابیری که در دست دارد، درست مدیریت کند و شاید هم ظرف ۲ یا ۳ سال آینده بازسازی شود.‌
● مدیریت مقابله با بحران
دکتر ارجمندی: به صورت مطلق اگر بگوییم بحران وجود دارد یا خیر، مقداری مبهم است. تعریفی در خصوص بحران از حیث ادبیاتی است و تعریف دیگر در خصوص بحران اجرایی و عملیاتی داریم.
این بحران تاثیر عینی زیادی در جامعه نگذاشته است، ولی به هر حال اتفاقاتی رخ داده است. بنابراین از دو جنبه به بررسی موضوع بحران می‌پردازم. در این خصوص یک سری آمارهایی هست که حتما ارائه می‌دهم. اتفاقاتی در حوزه‌های پولی و مالی دنیا در حال رخ دادن است و از جایی که به نام آمریکا شروع شده است به صورت معمول مقداری ذهن‌ها را به خودش درگیر کرده است. یعنی اگر روزی می‌گفتیم کشور جهان سومی درگیر بحران مالی شده است، شاید ذهن‌ها خیلی نگران نمی‌شد. آن کشور جهان سومی ساختار اقتصادی ضعیفی دارد دچار بحران شده است. اما زمانی که بحران را از آمریکا شروع می‌کنیم، به سراسر دنیا کشیده می‌شود. آمریکا کشوری است که از لحاظ اقتصادی تقریبا اکثر شاخصه‌هایش بالاترین شاخص‌ها است. طبق آخرین آماری که داریم در سال ۲۰۰۶ تقریبا ۲ تریلیون دلار کالا در آمریکا تولید شده است و دومین کشور یعنی ژاپن، با ۵/۱ برابر از لحاظ تولید کالا با آن فاصله دارد. آمریکا اعلام می‌کند در سال ۲۰۰۷، یک تریلیون دلار صادرات و ۵/۲ تریلیون دلار واردات دارد. گردش مالی صادرات و واردات برای کشورهای آسیایی حتی کشورهای اروپایی به یک تریلیون دلار هم نمی‌رسد. همه ارقام در حدود دو میلیارد دلار است. براساس آخرین آمار، در پایان سال ۲۰۰۸، آمریکا ۹ هزار میلیارد دلار بدهی و ۲۲۰ میلیارد دلار کسری بودجه دارد. در سال ۲۰۰۸، در پیش‌بینی بودجه‌ای که به مجلس سنا داده بوده، ۵۶۰ میلیارد دلار کسری بودجه پیش‌بینی ‌ شده بود. چطور ممکن است با این همه ارقام بزرگ، بحران نباشد؟ این موضوع امسال اتفاق نیفتاده است. امریکا ۱۲ سال است که کسری بودجه دارد و در همین مسیر، کسری بودجه‌اش را دنبال می‌کند. ۲۵ درصد تولید ناخالص جهان برای امریکاست.‌
اتفاقی که افتاده این است که اقتصاد در شرایط خوب آمریکا یک دفعه به بحران تبدیل شده است؟ به نظر من دو مسئله وجود دارد.
یکی بعد بحران است که به نفع سیاستمداران شده است. یعنی رهبران سیاسی کشوری مانند امریکا که سلطه اقتصادی را در دنیا دنبال می‌کند، از این بحران در حوزه سیاسی استفاده‌های مثبتی کرده‌اند. استفاده‌های مثبتی که شاخص‌ترین آنها دنبال‌کردن بحث خصوصی‌سازی بوده است و با این روش کارهای مختلفی را انجام داده‌اند. سهام بانک‌های بزرگ خصوصی را خریدند. یعنی با این روش بانک‌های بزرگ خصوصی را در اختیار خودشان گرفته و سیاست‌ها را دنبال می‌کنند. ۷۰۰ میلیارد دلار که در اختیار ۴ بانک قرار گرفت، برای خرید سهام گوناگونی بود. دلیل اصلی دیگر که وجود دارد ترکیب به هم ریختگی ارزهای دنیا است. در سال ۲۰۰۱ که یورو خودش را شناساند و در حال گسترش بود، امریکا برای اینکه ارزش این ارز را مقداری کم کند، چاره‌ای نداشت. تا قبل از سال ۲۰۰۱ بیشتر از ۷۸ درصد ارز دنیا دلار بود و اروپا هم از دلار استفاده می‌کرد. از سال ۲۰۰۱ به بعد که یورو شناسایی می‌شود، تقریبا ترکیب آن در اروپا به ۶۰ - ۴۰ رسیده است و در آسیا بالاخص کشورهای جنوب‌شرقی آسیا حتی آسیای میانه باز هم به سمت یورو می‌روند. فقط کشورهای نفت‌خیز خاورمیانه مانند کویت و عربستان که اصلا اعتقادی به یورو ندارند، روش دلاری را حفظ کردند. این ترکیب اگر ادامه پیدا می‌کرد، شاید در سال ۲۰۱۰ این ترکیب ۵۰ - ۵۰ می‌شد و امریکا مشکل سلطه دلار را داشت. چون همان‌گونه که مطلع هستید بعد از آن که پشتوانه دلار را طلا قرار دادند، این قدر طلا نداشتند. وجود دلارها بدون پشتوانه واقعی است، یعنی دلار بدون پشتوانه در دنیا وجود دارد.
دلار ارزی است که رها می‌شود و پشتوانه ندارد. امریکا باید از این فرصت استفاده می‌کرد و دوباره به پول خودش قدرت می‌بخشید.
در این بحران، پول امریکایی قدرت گرفت و همه دنیا به کمک اقتصاد بزرگ آمریکا آمدند. ما هم باید تلاش کنیم که اقتصاد آمریکا بیمار نباشد، چون زمانی که اقتصاد بزرگی بیمار می‌شود، به تبع آن اقتصادهای کوچک را هم دچار بحران می‌کند. این بحران تاثیر خود را در حوزه‌های مختلفی بالاخص در حوزه‌های پولی - مالی، حوزه‌های سهام و بازار سرمایه به صورت شاخص نشان داده است. چون شاخص‌ها که پایین می‌آید، عده‌ای از مردم زیان می‌کنند. مردم که زیان کنند در اقتصاد خانوادگی‌شان تاثیر می‌گذارد. به همین دلیل در بحث اقتصادی می‌توانم بگویم که بحران وجود دارد و این بحران روز به روز تاثیراتی در حوزه‌های مختلف از خود بر جای می‌گذارد. از جمله صنعت خودرو و...
این بحران ابتدا در کشورهایی مانند ایسلند و آرژانتین ایجاد شده است، یعنی منشا این بحران ابتدا آن‌جاست. دلیل آن به صورت ساده این بوده است که نرخ بهره را امریکا پایین آورده است و با کاهش نرخ بهره سرمایه‌گذاری در بخش مسکن و نرخ برخی کالاهای اصلی مانند فولاد در اروپا افزایش پیدا کرده است. تقاضا در بخش مسکن نیز افزایش پیدا کرده و در سایر بخش‌ها بالاخص در سپرده‌گذاری مالی سرمایه‌گذاری کمتر شده است. سپرده‌گذاری مالی کمتر شده است و بدهکاران و افرادی که وام گرفتند، علاقه‌ای به بازپرداخت دیون خودشان نداشتند. چون احساس کردند که نرخ بهره کاهش پیدا کرده است. به طور دقیق مثل اتفاقی که در ایران افتاده است. با کاهش نرخ بهره خیلی از افرادی که به نظام بانکی بدهکار هستند، به این نتیجه رسیدند که بدهی خود را معوق کنند و مطالبات معوق بانک‌ها در ایران در ۲ سال گذشته بالا رفته است. در اروپا هم مطالبات معوق بالا رفته است. با بالا رفتن مطالبات معوق، گردش پولی یا سرعت گردش پولی بانک‌های دنیا پایین آمده است. این اتفاق باعث شد به این نتیجه برسند که بانک‌ها پول ندارند و نمی‌توانند به سرمایه‌گذاری بپردازند. تزریق پول همه را هوشیار کرد که چرا به اقتصاد پول تزریق می‌کنند؟ چون افزایش نقدینگی، به افزایش تورم منجر می‌شود. مگر می‌شود اقتصاددانان امریکا نفهمند کاهش نرخ بهره یعنی تورم و افزایش نقدینگی یعنی تورم. پس چرا به تورم دامن می‌زند؟
آمریکا از بحران پیش آمده به خوبی در زمینه مقاصد سیاسی خود استفاده کرده است. اما در بحث اقتصادی، زیان بزرگی دید، سهام‌هایی مثل دیزه، شرکت‌ بانکی مثل لمان برادرز که چهارمین بانک بزرگ آمریکا است، زمانی به صورت رسمی اعلام ورشکستگی می‌کند و کارکنانش را اخراج می‌کند و به این ترتیب بحران اشتغال ایجاد می‌شود.
زمانی که شرکت بیمه بسیار بزرگی در دنیا مثل شرکت بیمه ‌‌AIG که در واقع بیمه‌کننده خیلی از بنگاه‌های پولی دنیاست، اعلام ورشکستگی کرد، زنگ خطر به صدا درآمد و این ورشکستگی باعث شد که ۳۳ درصد سهام بیمه ‌‌AIG را دولت آمریکا خرید. سهامدار اصلی آن آمریکا است ۳۲ درصد سهامدارش کره‌ای بود. آنها زیان دیدند.‌
الان ورشکستگی بانک‌ها و شرکت‌های بیمه، فولاد و غیره نتایج این بحران است. در ۲ سال گذشته معاملات اینترنتی یا شبکه‌های معاملاتی اینترنتی افزایش پیدا کرده است و خیلی از افراد عادی سهام شرکت‌های آمریکایی و اروپایی را خریداری کردند. با پایین‌آمدن شاخص سهام،‌ افراد زیان دیدند. همه جای دنیا سهام سقوط کرده است. اکنون همه فروشنده سهام شده‌اند.
خریدار می‌خواهد از نوسانات بازار سود ببرد. دو نوع خریدار داریم. یکی خریدار واسطه‌های مالی هستند که می‌خواهند سود بازار را ببرند، دیگری خریداران واقعی هستند که می‌خواهند وفادار به سهام بمانند و درازمدت فکر می‌کنند.
اتفاقی که در بحران فعلی پیش آمده است، همچون غباری است که روی اقتصاد دنیا نشسته و همه را مستاصل کرده است.
به نظر من نداشتن توان تصمیم‌گیری بحران است، اگر ارزش سهام پایین می‌آید، بحران نیست، اگر کالایی را گران یا ارزان بخریم، بحران نیست. همین ارزان‌شدن نفت بحران نیست، گران‌شدن نفت نیز بحران نیست. بحرانی که این روزها همه را نگران کرده است، خاموشی و سکوت بازار است. کارگزار سهام خرید و فروش نمی‌کند. دولت به دو دلیل زیان می‌کند، یکی این که مالیات خرید و فروش نمی‌گیرد، دیگر این که نمی‌تواند دنبال بخش خصوصی و اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی برود. در این بحران، سرمایه‌گذارها، واسطه‌گرها و شرکت‌های سرمایه‌گذاری زیان می‌کنند، چون نمی‌دانند چه سهامی را خریداری کنند. در بورس اصطلاحی وجود دارد به نام گره معاملاتی. الان در گروه معاملاتی هستیم.
● زیان پدیده تجارت‌
دکتر غنیمی‌فرد: این بحران، واقعی نیست. چون باید وجود این بحران را سازمان‌های پولی و مالی با تسلطی که بر بازارها داشتند، اعلام می‌کردند.
زیان پدیده تجارت است، سود هم پدیده دیگری است. مسئله عدم موازنه بودجه آمریکا برای امروز و دیروز و فقط برای آمریکا نیست. همه کشورهای پیشرفته به دلیل اینکه با بلندپروازی می‌خواهند جلوی خودش را وسیع‌تر ببینند، همیشه کسری بودجه دارند.
درخصوص علت تزریق ۷۰۰ میلیارد دلار بدون پشتوانه و افزایش سرمایه آمریکا باید بگویم آمریکا انتقامش را از یورو گرفت. یورو به رقیب سرسختی برای دلار تبدیل شده بود و این حرکت دلار را ضربه فنی می‌کرد. الان با این ترتیب به یورو فهماند که نمی‌تواند در مقابل او قد علم کند.
از نظر فیزیکی بحرانی وجود ندارد. آثار فیزیکی بحران کجاست؟
اول بحران شروع شد، بعد کارگرها بیکار شدند، در حالی که در بحران واقعی، اول کالای تولیدشده را کسی نمی‌خرد، در نتیجه تولید به خطر می‌افتد و کارگرها به دلیل نبود فروش از کار اخراج می‌شوند. بحران تکه تکه اتفاق می‌افتد، چون کارگرها حقوق نمی گیرند، خرید نمی‌کنند، وقتی خرید نمی‌کنند، رکود در بازار ایجاد می‌شود، رکود که ایجاد شد، بحران ایجاد می‌شود.
ولی چنین روندی را در این موضوع ندیدیم. یک مرتبه صاحب پول گفت پول برای این که به کسی بدهیم، نداریم. در حالی که وظیفه‌اش تامین اعتبارات و نقدینگی موردنیاز بوده است. گفتند بحران از ایسلند و آرژانتین شروع شده است که به طور دقیق درست است، اما کل ظرفیت مالی ایسلند یا آرژانتین چه قدر است که بتواند مقداری از این بحران را در دنیا رقم بزند؟
چون فردی صنعتی هستم و تولیدی فکر می‌کنم، بحران ‌ تولید در آمریکا رخ نداده است که کالاها روی دست‌شان بماند و کارگرهایشان را به خاطر این قضیه بیرون کنند.‌
دکتر مزینی: من علل به وجود آمدن این بحران را اصالتا در بخش‌های پولی و مالی می‌دانم. عمق بحرانی که در بخش مالی وجود دارد، به مراتب بیشتر از بخش واقعی اقتصاد است و مشکلی که الان دغدغه بسیاری از سیاستگذاران اقتصادی دنیا است، انتظارات مردم است. اینها به دنبال این هستند که مردم را متقاعد کنند که اتفاقاتی نیفتاده و بگویند که مردم پول‌هایتان را برگردانید. نکته مهم دیگر این است که بنا به اعتقاد اقتصاددانان آمریکا عمق این بحران اقتصادی به دلیل آزادسازی اقتصادی بیش از حدی است که در آمریکا اتفاق افتاده است.
اگر نگاهی به آمارهای سالیانه اقتصادی دنیا و آمریکا بیندازیم، اقتصاد آمریکا چیزی نزدیک به یک چهارم اقتصاد دنیا را در دست دارد. پس هر اتفاقی که در آمریکا بیفتد، تاثیری در اقتصاد کل دنیا خواهد داشت.
در یک جمع‌بندی باید بگویم علل به وجود آمدن این بحران آزادسازی بیش از حد و خلق اعتبارات بیش از حدی است که نظام مالی خصوصی آمریکا انجام داد و این اعتبارسازی بیش از حد به تقاضای بیش از حد منجر شد و در واقع یک حباب تقاضا را ایجاد کرد و بخش بارز این حباب تقاضا در بخش مسکن بود و این حباب یک جا ترکید که در رکود بخش مسکن این بحران نمود یافت. چون در اقتصاد آمریکا این جریان به وجود آمد و چون حجم نقدینگی در آمریکا بوده، بالطبع در سایر کشورها نمود پیدا کرد.
● سهم نفت در بحران مالی‌
ارجمندی: نمی‌توانیم بگوییم که تمام این بحران عمدی است یا مقاصد سیاسی را دنبال می‌کند. به نظر من ایجاد این بحران اقتصادی عمدی است، اما بخش‌هایی از آن از دست آمریکا خارج شده است. آن‌جایی که اشتباه کرده است و از دستش خارج شده است، شناخت نداشتن از ریسک بود. زمانی که آمریکا خواست این بحران را ایجاد کند با پرداخت وام رهنی پرریسک شروع به تزریق در اقتصاد خودش و اروپا کرد. وام‌های رهنی پرریسک باعث شده است در بازار مسکن اتفاقات بزرگی رخ دهد. پیش‌بینی آمریکا این نبوده که این ریسک را نتواند کنترل کند، ولی نتوانست آن را کنترل کند. به نظرم این‌جا آمریکا تحلیلش درست نبوده که چه واکنشی نشان بدهد. مانند یک واکسن زدن است. آمریکا احساس کرد واکسنی که دارد می‌زند، درگیری‌اش با یورو و اقتصاد دنیا است، پوشش سیستم‌های جنگ‌افروزانه‌اش در مورد عراق و افغانستان است، همه اینها را آمریکا بررسی کرد و در آخرین نقطه به این نتیجه رسید که باید این مشکل اقتصادی دنیا را حل کند.
ایجاد این بحران مثل این می‌ماند که چوبی را در جنگل آتش می‌زنید تا صرفا دودش بلند شود، ولی این آتش‌سوزی بخشی از جنگل را می‌سوزاند. این اتفاقی بوده که برای آمریکا افتاده است و در کنار آن واکنش‌هایی در جاهای دیگر نشان داده است که آمریکا فکرش را نمی‌کرد.‌
همان موقع که قیمت نفت داشت افزایش می‌یافت، ما می‌گفتیم که این کار آمریکاست. با لبخند این بحث را شروع می‌کردیم.
بعد موارد سیاسی آن را دنبال می‌کردیم. مقالاتی هم آن موقع نوشته بودند که افزایش نفت باعث می‌شود که دنیا بحران داشته باشد که خود آمریکایی‌ها آن را ایجاد می‌کردند. آنها می‌گفتند که نفت را ما گران نمی‌کنیم، ما خریدار هستیم، کشورهای نفت‌خیز نفت را گران می‌کنند، ولی می‌دانست که چقدر حباب ایجاد می‌کند و این حباب را یک‌جا می‌ترکاند. قیمت واقعی نفت بین ۵۰ تا ۷۰ دلار بوده است. الان هم به آن قیمت رسیده است. اعتقاد دارم باز هم قیمت نفت به ۴۵ تا ۵۰ دلار می‌رسد. ولی این را یک مرحله، تا ۱۴۰ دلار افزایش داد، این حباب که یک مقدار بزرگ شد، ارزش یورو بالا رفت. یورو تا ۱۳۰۰ تومان رسید، پوند درگیر شده بود. بعد این حباب را ترکاند. یورو سقوط کرد. دراین خصوص خود آمریکا هم لطمه دید، لطمه‌ای که در بخش بحران اقتصادی بالاخص در بازار سهام خورد، نتوانست از فرصت بازار سرمایه استفاده کند. معتقدم آمریکا در این بحران در بازار سرمایه، به‌ویژه در بخش مسکن شکست خورد، ولی در قدرت پول سود کرد. به دنبال افزایش قدرت دلار، افزایش بهره‌وری دلار آمریکا در دنیا مثبت شد و توانست تراز تجاری‌اش را کنترل کند. اما درخصوص مسکن و بازار سرمایه دچار چالش زیادی شد.‌
● سهم بانکها در بحران مالی‌
در سال ۲۰۰۶ همه می‌گفتند اگر می‌خواهید در آمریکا خانه بخرید، کاری ندارد؛ حتی این موضوع را با بانک‌های ما هم مقایسه می‌کردند. آمریکا یک مقداری پول در واحد مسکن تزریق کرد، ولی چون کنترلی در آن‌جا نداشت و ریسک آن بالا بود، نرخ بهره را کاهش داد. نرخ بهره وقتی در آمریکا کاهش می‌یابد، یعنی چه؟ یعنی سرمایه‌گذار پولش را کجا می‌برد؟ جایی که نرخ سودآوری بالاتر است. بنابراین دلیل خروج پول از آمریکا این است.‌
ما باید این بحران را درست تعبیر کنیم نه هر قسمتی از آن را بگیریم. مانند داستان آن فیلی شود که هر کسی یک چیزی از آن را بگوید. اگر بخواهیم از این بحران در تحلیل سوءاستفاده کنیم دوباره بخش خصوصی ضرر می‌کند، چرا؟ چون می‌گوییم دیدید همه جای دنیا دولت بخش خصوصی را در اختیار گرفته است تا آسیب نبیند. این‌طوری نباید تحلیل شود.
اتفاقا اگر بخش خصوصی قوی داشتیم، این بحران را دولت راحت‌تر حل می‌کرد، چون بخش خصوصی می‌داند چه‌کار کند، بهره‌وری هم بلد است.
نکته آخری که درخصوص این بحران می‌خواهم، بگویم چند عدد و تاریخ است. ۸ سپتامبر گوردون براون نخست‌وزیر بریتانیا ۸ بانک بزرگ را ملی کرد.
۱۴ سپتامبر بانک سرمایه‌گذاری لمان برادرز آمریکایی اعلام ورشکستگی کرد و بانک مری‌لینچ که بانک دولتی آمریکاست، آن را خرید.
۱۶ سپتامبر یعنی دو روز بعد از آن بانک فردران نیویورک ۸۵ میلیارد دلار بیمه ‌‌AIC را خرید تا اینکه این شرکت از هم فرو نریزد. دولت ایالات متحده آمریکا وامی دو ساله به آن داد. بنابراین دولت آمریکا ۹/۷۹ درصد سهام این بیمه را دارا شد.
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید