یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جبر تاریخی کاندیداتوری خاتمی


جبر تاریخی کاندیداتوری خاتمی
۱)مقدمه:
تاکنون چند مرجع معتبر افکار سنجی مانند سازمان صدا و سیما ، خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) و نیروی مقاومت بسیج، به سنجش افکار عمومی در موضوع انتخابات ریاست جمهوری اقدام کرده اند. دو نکته به وضوح نقاط مشترک تمام نظرسنجی های انتخاباتی اخیر را شکل می دهد. نقطه اشتراک اول همه این نظر سنجی ها آن است که محبوبیت دکتر احمدی نژاد طی شش ماه اخیر سیر صعودی داشته و به وضوح شیب محبوبیت وی مثبت بوده است. این در حالی است که رقبای دکتر احمدی نژاد به ویژه در حوزه اصلاح طلبان از محبوبیتی ثابت یا نزولی برخوردارند .نکته مشترک دیگر میان همه نظرسنجی ها این است که تمام نظرسنجی ها از شکل گیری فضای انتخاباتی دوقطبی نامتوازن حکایت دارند. علیرغم آنکه قطب مقابل آقای احمدی‌نژاد از مقبولیت خوبی برخوردار نیست و هنوز نتوانسته است حتی ۳۰ درصد جامعه را برای مخالفت با دولت نهم قانع نماید، اما در سنجش افکار عمومی کل کشور دیده می‌شود که مخالفان دولت نهم به تدریج حول رییس جمهور سابق به منظور رجعت اوضاع کشور به گذشته تجمیع می‌شوند. آخرین نظرسنجی دفتر پژوهش ایرنا نشان داد که محبوبیت دکتر احمدی‌نژاد در سراسر کشور ۶۱ % بوده حال آنکه مقبولیت آقای خاتمی به عنوان محل تجمیع آراء مخالفان دولت در مجموع سراسر کشور از ۲۸ درصد فراتر نمی رود. تحلیل نظرسنجی ها حاکی از آن است که در انتخابات آینده با دوقطبی نامتوازن "خاتمی – احمدی نژاد" مواجه خواهیم بود. برای آنکه به درک جامع و همه جانبه ای نسبت به انتخابات ریاست جمهوری دهم دست یابیم ، لازم است در گام نخست اصلی ترین تضاد موجود در جامعه ایران را شناسایی نموده و سپس بر اساس تحلیل اصلی ترین تضاد جامعه ایران ، به پیش بینی صف بندی های انتخاباتی در خرداد ۸۸ بپردازیم.
۲) تضاد "وابسته گرایی - استقلال خواهی" ؛تضاد اصلی در جامعه ایران
سید محمد خاتمی:"جهانی شدن را می توان فراهم آورنده فرصت های جدیدی برای فرهنگ ها و تمدن های گوناگون دانست که می تواند تفاهم و تعامل را جایگزین سوء تفاهم و تنازع کند و بر اهداف مشترک، تهدیدهای مشترک و راهکارهای مشترک به سوی جهانی که صلح و عدالت و برخورداری برای همه بر آن حکمفرما باشد تأکید و حرکت کند. "
محمود احمدی نژاد:"بحث جهانی سازی به شکلی که امروز مطرح است، در واقع تحمیل فرهنگ، تحمیل ادبیات و تحمیل یک نوع زندگی خاص بر همه ملتهاست و در واقع تضمین تداوم نظام سلطه بر همه جهان و حفظ فاصله بین کشورهای فقیر و غنی است. جهانی سازی با ادبیات فعلی یعنی برداشتن آخرین موانع فرهنگی ملتها در مقابل نظام و موج سلطه."
عرصه انتخابات ریاست جمهوری ، به عنوان مهمترین عرصه تداول قدرت ، عرصه ای است که معمولا در آن مهمترین تضادهای اجتماعی مجالی برای ظهور و بروز می یابند.رفتار سیاسی ملت ایران طی دویست سال اخیر از یک الگوی ثابت پیروی نموده است. بررسی دقیق تحولات تاریخ ۲۰۰ ساله ایران نشان می‌دهد که تحولات سیاسی در ایران از الگوی تضاد میان وابسته گرایی و استقلال خواهی پیروی می کند. تاریخ ۲۰۰ سال اخیر ایران تاریخ تماس و چالش ایران با نظام سرمایه داری جهانی است. مهمترین ویژگی نظام سرمایه داری که همه صاحبنظران بر آن اشتراک نظر دارند یکپارچه سازی و ادغام ملتها برای گسترش بازارهای مصرف است که از آن به عنوان جهانی شدن یا جهانی سازی یاد می شود. طی فرایند جهانی شدن - یا به زعم برخی پژوهشگران پروژه جهانی سازی - نهادهایی مانند سازمان ملل ، شورای امنیت ، بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول و WTO فشار عطیمی بر ساختار سیاسی و اقتصادی کشورها وارد می آورند تا زمینه ادغام و هضم آنان در نظام بین المللی با سیادت امریکا و غرب فراهم آمده و به بیان شهید مرتضی آوینی شهروندان مطیعی برای دهکده جهانی شوند. هرچند که با ظهور فناوری های نوین ارتباطی روند جهانی شدن و ادغام در نظام جهانی شتابی زایدالوصف یافته است اما عمر این فرایند را باید به اندازه عمر نظام سرمایه داری تخمین زد . به زعم متفکرانی چون والرشتاین نظام سرمایه داری اگر در روند جهانی شدن توفیق نیابد ، دچار فروپاشی می شود . با این مقدمه باید اذعان نمود که موقعیت ژئوپولیتیک ایران باعث شده است که همواره مورد توجه نظام سرمایه داری باشد و طی ۲۰۰ سال اخیر رقابت سنگینی میان اقطاب نظام سرمایه داری بر سر سلطه بر ایران شکل گیرد. ابتدا دستیابی به آبهای آزاد از طریق ایران هدف روسها و حفاظت از مستعمرات شبه قاره هند برای بریتانیا اهداف اصلی برای رقابت قدرتها بر سر ایران را شکل میداد که کشف منابع نفت و گاز موضوع رقابت قدرتها را پیچیده تر ساخت. فشار جهانی شدن و طمع قدرتها بر ایران باعث شد تا طی ۲۰۰ سال اخیر در ایران قشری خاص شکل گیرد که به لحاظ نظری و نیز به دلیل منافع خاص ، پروژه ادغام ایران در نظام جهانی را پی گیری نماید که آنان را باید "وابسته گرایان" خواند.در مقابل این گروه آحاد ملت قرار دارند که با پافشاری بر هویت ملی و اصل "استقلال" با وابسته گرایی مقابله می کنند.تاریخ معاصر ایران عرصه کشاکش این دو نیروی وابسته گرایی و استقلال خواهی است.حاضران در این میدان از یک سو اقلیتی هستند که با تکیه بر حمایت خارجی تلاش دارند تا با ارائه الگوی "توسعه برونزا" ، ایران را به عنوان بخشی از اندام نظام بین المللی استحاله نمایند و از سوی دیگر اکثریت ملت که با پافشاری بر الگوی درونزای رشد و توسعه ، در برابر ادغام و هضم شدن در نظام جهانی "مقاومت" می نمایند.بر این مبنا اصلی ترین شکاف و تضاد موجود در جامعه ایران تضاد وابسته گرایی با استقلال خواهی است. این در حالی است که برخی معتقدند شکاف تاریخی در ایران شکاف کار و سرمایه است. یک تحلیل دیگر برآن است که شکاف تاریخی در ایران تضاد میان اقتدار گرایی و مردم‌سالاری است. بعضی مواقع تحلیل‌های قومیتی و فمینیستی هم ارائه شده است. عده ای نیز تضاد سنت و تجدد را مبنای تحلیل تحولات دویست ساله اخیر قرار داده اند. بسیاری از این تحلیل‌ها انحرافی است. ما هیچ‌گاه در ایران مشکل و تضادی میان کار و سرمایه نداشته‌ایم . زیرا اقتصاد ما یک اقتصاد نفتی است . در یک اقتصاد نفتی هیچ‌گاه پدیده هایی که مارکس در کتاب‌های خود بر اساس تضاد کار و سرمایه پیش‌بینی کرده روی نمی دهد. تضاد اقتدارگرایی و مردم‌سالاری نیز یک تضاد انحرافی برای انحراف اذهان از نقش آفرینی عامل خارجی است ،چون در تاریخ ایران، استبداد خود یک پدیده برونزا و متکی به عامل خارجی است و استبداد و دیکتاتوری در ایران جز با عامل خارجی محقق نمی شود و تداوم دیکتاتوری هم فقط با حمایت عامل خارجی میسر است . مثلا آنان که تضاد تاریخی ایران را تضاد اقتدار گرایی مردمسالاری می دانند چگونه نفرت جامعه ایران از شاه سلطان حسین صفوی را توجیه می کنند؟ شاه سلطان حسین صفوی که اتفاقا پادشاهی غیراقتدارگرا با وجهه ای فرهنگی بود . پس چرا ایرانیان از وی که پادشاهی دیکتاتور نبوده به بدی یاد می‌کنند؟ اگر بخواهیم براساس تضاد اقتدارگرایی و مردم سالاری پدیده شاه سلطان حسین را تحلیل کنیم به بن بست می رسیم و باید او را شخصیتی محبوب می شناختیم ، اما این‌طور نیست. علت نفرت ایرانیان از شاه سلطان حسین این است که او بر اساس تئوری "وابسته گرایی" و "گریز از استقامت و مقاومت" ، با دست خود کشور را به بیگانه واگذار کرد. پس از او نادرشاه را داریم که علی‌رغم اقتدارگرائی اش از وجهه نسبتا مناسبی در میان ایرانیان برخوردار است . زیرا نادرشاه در مقابل بیگانه ایستاد و اشتباه سلطان حسین را جبران کرد. شکستهای پیاپی قاجار در جنگ با روسیه از یک سو و فروش امتیازات انحصاری به بیگانگان از سوی دیگر باعث شده است که قاجاریه در میان آحاد مردم وجاهتی نداشته باشند و سلسله اعتراضات پیاپی مردمی به این قبیل امتیازات از امتیاز تنباکو به بعد و نیز وابستگی دولتمردان قاجاریه به قدرتهای خارجی به مشروطیت منتهی شد. حتی امیرکبیر هم که از الگوی توسعه آمرانه پیروی می کرد به دلیل ایستادگی در برابر زیاده خواهی روس و انگلیس ، محبوب قلوب ایرانیان است. ملی شدن نفت هم حرکتی بر ضد استعمار بیگانه بود. تاریخ به ما می‌گوید که اوج وابستگی ایران به نظام سلطه در دهه ۵۰ اتفاق افتاد و در عین حال انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ به عنوان بزرگترین تحول تاریخ معاصر ایران نیز در همین دهه رخ داد. بی جهت نیست که اولین شعار انقلاب اسلامی ، استقلال است و امام خمینی (ره) نیز تسخیر لانه جاسوسی امریکا را در آبان ۵۸ ، انقلابی بزرگتر از انقلاب بهمن ۵۷ می خوانند. چون در ۱۳ آبان ۵۸ مرکز فرماندهی وابسته گرایی برچیده شد حال آنکه در بهمن ۵۷ ستاد اجرایی وابسته گرایی برچیده شده بود. براین اساس تضاد تاریخی در ایران تضاد وابسته گرایی و استقلال خواهی است که می‌توان در تمام تحولات دویست سال اخیر آن را رصد نمود. واقعیت آن است که تحولی در دویست سال اخیر تاریخ ایران وجود ندارد که براساس تضاد وابسته گرایی با استقلال خواهی قابل تحلیل و توصیف نباشد این الگو تمامی تحولات تاریخ معاصر ایران را پوشش می دهد.آحاد ملت ایران استقلال خواهی را مطالبه می‌کنند و در مقابل هر حرکت وابسته‌گرایانه ای ایستادگی می‌کنند و تحول می‌آفرینند.
۳) تحلیل جریان وابسته گرا در آستانه انقلاب اسلامی
پیش از انقلاب و در زمان حکومت پهلوی جریان وابسته گرا موفق شده بود با بهره گیری از دلارهای نفتی و نیز حمایت عامل خارجی ، شبکه اشرافیت بروکراتیک را در ساختار نظام سیاسی ایران مستقر سازد. اما شبکه اشرافیت بروکراتیک چگونه شکل می گیرد؟ شبکه اشرافیت بروکراتیک ناشی از اقتصاد نفتی است. درآمد نفت در اختیار مدیران عالی رتبه دولتی است. دولت این درآمد را هزینه می‌کند. شرکت‌های داخلی و خارجی با دریافت دلارهای نفتی به تولید و ارائه خدمات در کشور می‌پردازند . پس روشن است که از یک سو مدیران عالی رتبه دولتی تصمیم می گیرند که درآمدهای نفتی چگونه هزینه شود و از سوی دیگر کمپانی هایی هستند که پول را می‌گیرند و کار انجام می‌دهند. در این فرایند ارتباطی بین مدیران عالی رتبه دولتی و صاحبان شرکت ها و کمپانی‌های داخلی و خارجی برقرار می‌شود. اگر مدیران دولتی در حاشیه امن قرار بگیرند و از دایره نظارت خارج شوند به تدریج یک شبکه اشرافیت بروکراتیک در دستگاه دولت ایجاد می‌شود. شبکه اشرافیت بروکراتیک در زمان پهلوی دوم در اوج اقتدار و کامجویی قرار داشت. اعضای این شبکه در تمامی پروژ‌‌ه‌ها ی عمرانی و اقتصادی قبل از انقلاب سهم داشتند. این شبکه از یک سو از منافع نفتی را می مکید و از سوی دیگر از منافع عامل خارجی در ایران حراست می کرد تا جواز حکمرانی اش تمدید شود.
۴) تحلیل جریان وابسته گرا پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۸۴
با وقوع انقلاب اسلامی به دلیل تضاد آشکار انقلابیون با جریان وابسته گرا ، شبکه اشرافیت بوروکراتیک دچار فروپاشی شد. به تدریج آن دسته از احزاب و گروههای سیاسی نظیر جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب توده نیز به دلیل گرایش به قدرتهای شرق و غرب و اتخاذ خط مشی وابسته گرایی از نوع غربی و شرقی ، توسط مردم از عرصه سیاسی ایران کنار گذاشته شدند. منافقین هم پس از اتخاذ خط مشی مسلحانه ، دم خروس وابستگی شان به عراق و امریکا بیرون افتاد و به مزبله تاریخ سقوط کردند . گفتمان استقلال طلبی و پرهیز از وابسته گرایی در دهه اول انقلاب ، گفتمان غالب همه دولتها را شکل می داد . اما به تدریج برخی تعاملات خارجی باعث شد تا از سالهای پایانی جنگ ، هسته وابسته گرایی در میان نیروهای انقلاب عضوگیری کند . در همین چارچوب جمعی که بعدها موتور محرک جریان اصلاحات در ایران را شکل می دادند ، در سال ۶۸ برنامه‌ای براساس نظریه تکامل انواع داروین ارائه دادند و به مسئولین ارشد دولت توصیه کردند که براساس تئوری "داروینیستی بقا " هنگامی نظام می تواند از یک سو باقی بماند و به حیات خود ادامه دهد و از سوی دیگر تکامل و توسعه پیدا کند که با محیط پیرامون خود سازگار شود. نسخه اقتصادی این توصیه داروینیستی همان تعدیل اقتصادی است که بر اساس توصیه صریح بانک جهانی و صندوق بین المللی پول از سال ۱۳۷۰ در ایران پیاده سازی شد. آنان معتقد بودند که اگر جمهوری اسلامی ‌می‌خواهد "بماند" و "توسعه پیدا کند" اولین اقدام این است که با آمریکا سازش کند و در نهایت در نظام بین المللی ادغام شود. در واقع برنامه های اول و دوم توسعه در ایران بر اساس نگاه داروینیستی ادغام و وابسته گرایی تدوین شد و به تدریج با نگاه خاصی که در دولت سازندگی حاکم شد "شبکه اشرافیت بروکراتیک" به عنوان بازوی اجرایی جریان وابسته گرایی باز تولید شد. در دوم خرداد ۷۶ ، مردم ایران توقف سیاستهای حاکم در دوران سازندگی را خواستار شده و نسبت به حاکمیت این شبکه بازتولید شده واکنش نشان دادند. در واقع قاطبه اقشار کشور بر اساس الگوی مقابله با وابسته گرایی و توسعه برون زا به آقای خاتمی رای دادند با این تصور که وی می تواند روند حاکم در دوران سازندگی را متوقف سازد. این در حالی بود که آقای خاتمی و اطرافیانشان با مهارتی شعبده گونه ، شکاف وابسته گرایی - استقلال خواهی را به سمت شکاف مردم‌سالاری – اقتدارگرایی سوق دادند، در حالی که این یک شکاف کاذب بود و شکاف اصلی همان تضاد میان وابستگی و استقلال خواهی بود. لذا واقعه‌ دوم خرداد علیرغم حضور کم نظیر مردم نتوانست حاکمیت شبکه اشرافیت بروکراتیک را برهم بزند. توسعه سیاسی ، جامعه مدنی و گفتگوی تمدن‌ها همه از درون تئوری وابسته گرایی و ادغام درآمد بر این مبنا که اگر توسعه می خواهیم باید با دنیا سازگار شویم. اما این همه ماجرا نبود با کمال تاسف باید گفت در دوره پس از دوم خرداد ۷۶ ، شبکه اشرافیت بروکراتیک به عنوان مجری وابسته گرایی ، برای خود مبانی تئوریک و پایگاه روشنفکری هم دست و پا کرد .اگر دلایل حضور این شبکه در دوران سازندگی صرفا جنبه اقتصادی و تعامل با اقتصاد جهانی بود ، با روی کار آمدن دولت آقای خاتمی ، شبکه اشرافیت بروکراتیک ، وجه روشنفکری و رسانه‌ای و تئوریک هم پیدا کرد و به تبع آن وابسته گرایی در دوره هشت ساله اصلاحات تئوریزه شد. تولید حجم عظیمی از ادبیات در خصوص توهم دانستن توطئه بیگانه ، تطهیر استعمار و مشاطه گری چهره غرب ، در پروژه ای مشخص از طریق رسانه های وابسته به جریان اصلاحات و کتابهای آن دوره به انجام می رسید که در مهمترین نمونه آن ، دولت آقای خاتمی در سال ۸۲ ،خود دست به کار شد و در کتاب مبانی نظری برنامه چهارم توسعه ، وابسته گرایی و ضرورت ادغام در نظام جهانی را صراحتا به عنوان خط مشی نظام جمهوری اسلامی توصیه کرد که در واقع آن کتاب مبانی نظری وابسته‌گرایی است و صراحتا در این برنامه تئوری ادغام در نظام جهانی تئوریزه شده است.
۵) تحلیل جریان وابسته گرا پس از سال ۱۳۸۴
انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری که در اوج ناباوری به پیروزی محمود احمدی‌نژاد با آن شعارهای انقلابی منتهی شد یکی از مهمترین پدیده های تحت پوشش الگوی تضاد وابسته گرایی– استقلال‌خواهی است.سوم تیر ۸۴ تحولی از جنس دوم خرداد ۷۶ است با این تفاوت که در سال ۸۴ مردم به کسی رای دادند که برای مقابله با جریان وابسته گرایی و شبکه اشرافیت بروکراتیک از باور و توان لازم برخوردار بود.دولت نهم با رد تئوری داروینیستی بقا ، توانسته به شکل قابل قبولی طی سه سال گذشته بساط شبکه‌های اشرافیت بورکراتیک را به هم بزند و البته ریشه جنگ احزاب علیه دولت نهم نیز در همین جاست. ریشه تخریب‌ها و ضربه زدن‌های مداوم به دولت در همین‌جا است چون شبکه‌ اشرافیت بروکراتیک که از دولت اخراج شده است، در عین بهره مندی از اهرمهای رسانه‌ای،اقتصادی و سیاسی ، حامی خارجی نیز دارد و می‌توانند جریان تخریب دولت نهم را در عالیترین سطوح سازماندهی کنند . حامیان خارجی شبکه اشرافیت بروکراتیک ، از یک سو با استفاده از اهرم شورای امنیت و تحریم اقتصادی و از سوی دیگر با استفاده از امپراطوری رسانه ای ، به تحت فشار نهادن بی سابقه دولت نهم اقدام کرده اند. و هدف از اعمال تمام این فشارهایی که از بیرون ودرون به مردم وارد می‌شود این است که مردم را از رایی که به دولت نهم داده‌اند پشیمان کرده و کاری کنند که دولت احمدی نژاد تکرار نشود. آنها می‌خواهند دولت احمدی‌نژاد را یک دولت پرهزینه برای جمهوری اسلامی جلوه بدهند و تصویر خوبی که این دولت براساس کار و خدمت دارد را نزد مردم مخدوش کنند.
۶) تضاد وابسته گرایی-استقلال خواهی و انتخابات خرداد ۸۸
هنوز وابسته‌گرایی و استقلال‌خواهی تضاد اصلی جامعه ما است . دو قطبی بودن فضای سیاسی کشور حول شکاف وابسته گرایی-استقلال خواهی، در انتخابات آتی ریاست جمهوری هم حفظ خواهد شد و آنچه پیش بینی می شود آن است که کاندیدای جریان وابسته‌گرا ،آقای خاتمی خواهد بود. زیرا آقای خاتمی هم به مبانی تئوریک وابسته گرایی متعهد است و هم شبکه‌هایی مثل احزاب مشارکت و کارگزاران که سال‌ها در قالب اشرافیت بوروکراتیک کار کرده‌اند اطراف وی هستند و ضمنا آقای خاتمی در میان کاندیداهای احتمالی جریان وابسته گرا از مقبولیت بهتری برخوردار است.البته یک نکته را باید در اینجا توضیح بدهم. تعلق به جریان وابسته گرایی الزاما به این مفهوم نیست که فرد مورد نظر عامل مستقیم دولتهای خارجی است.مثلا فرد محترمی مانند مهندس بازرگان از سویدای جانش به ادغام در نظام جهانی و وابسته گرایی باور داشت اما وی هیچگاه عامل مستقیم و وابسته به بیگانه نبود بلکه از سر عدم شناخت واقعیت نظام سلطه و استکبار ، معتقد بود برای توسعه کشور باید با امریکا بسازیم. نوع وابسته گرایی آقای خاتمی هم از همین نوع است و از اینکه آقای خاتمی را کاندید جریان وابسته گرا می خوانم ، نگرش وابسته گرایانه وی به مقوله توسعه کشور را مد نظر دارم .در این میان میرحسین موسوی نمی‌تواند گزینه مطلوب جریان وابسته گرا باشد. مهندس موسوی به این جهت که امروز نمی تواند جای مناسبی را در صحنه تقابل وابسته گرایی و استقلال طلبی برای خود تعریف کند کاندیدا نخواهد شد و قطعا کاندیدای نهائی جریان وابسته گرا آقای خاتمی خواهد بود. مهندس موسوی به شدت استقلال طلب است و به توسعه درونزا معتقد است اما برخی پیوندهای عاطفی تاریخی میان مهندس موسوی و جریان اصلاحات ، اجازه نمی دهد که در صحنه سیاسی، مهندس موسوی برخوردی قاطع و در خور را با جریان وابسته گرا صورت دهد. اگر امروز بعد از ۲۰ سال میرحسین موسوی مجددا فعال شده‌است این نیست مگر اینکه گفتمان انقلابی شامل استقلال خواهی و عدالت طلبی توسط دکتر احمدی‌نژاد احیا شده است. آقای موسوی احساس کرد که می‌تواند در این فضا که گفتمان غالب عدالت و استقلال است حرف‌هایی را مطرح کند. والا حداقل تا یک سال آتی در صحنه کارزار میان وابسته گرایی و استقلال طلبی جایی برای مهندس موسوی وجود ندارد. او می‌خواهد قرائت خود را از عدالت بیان کند. براین اساس میرحسین موسوی به دلیل پایداری دکتر احمدی نژاد بر گفتمان عدلت و استقلال ، مدیون وی است. از سوی دیگر تمام نظر سنجی ها حاکی از آن است که محبوبترین چهره برای نمایندگی جریان استقلال خواهی در انتخابات آتی ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد است. احمدی نژاد به خوبی نشان داده که در همه زمینه ها نگاه به درون دارد و به دنبال توسعه درون‌زا است. در طرف مقابل هم کسی باید نماینده شود که مبانی نظری وابسته گرایانه داشته باشد . اگر کسی مبانی نظری برنامه چهارم را مطالعه کند می‌فهمد که دعوا کجاست و بر سر چیست؟ مردم ما به طور طبیعی و تاریخی از سلطه بیگانه تنفر دارند و در برابر غیرخودی موضع می‌گیرند. اتفاقا نقطه اشتراک همه اصولگرایان در حمایت از دکتر احمدی نژاد در همین رویکرد استقلال خواهانه وی در برابر عامل خارجی است و جالب آنکه طیف اصلاح‌طلب هم بیشترین تخریب خود علیه دولت را در این نقطه متمرکز کرده است.
۷) نتیجه گیری
این یادداشت براساس تحلیل و شناسایی تضاد "وابسته گرایی – استقلال خواهی " به عنوان تضاد اصلی جامعه ایران ، صحنه انتخابات ریاست جمهوری دهم را توصیف نمود. در این صحنه بردار تمامی نیروهای وابسته گرا برای بر زمین زدن دولت نهم در یک نقطه کانونی همگرا و تجمیع شده و در تلاش است که آقای سید محمد خاتمی را به عنوان رای آورترین چهره در جریان وابسته گرا ، برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری و رقابت با دکتر احمدی نژاد فراخوان نماید.صورتبندی کنونی تعامل نیروها در عرصه سیاسی کشور و تضاد وابسته گرایی و استقلال خواهی ،جبر تاریخی کاندیداتوری آقای خاتمی را در انتخابات آتی رقم زده و پیش بینی می شود که رییس جمهور سابق کشورمان را گریزی از کاندیداتوری ۳ باره نباشد. بدین ترتیب نبرد واپسین "وابسته گرایان" و "استقلال طلبان" را در ۲۲ خرداد ۸۸ شاهد خواهیم بود.
turbulence.blogfa.com