جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر مبانی عاشوراپژوهی


درآمدی بر مبانی عاشوراپژوهی
عاشورا چشمه همیشه جاری است که فرد، جامعه و تاریخ را سیراب ساخته و می سازد. مکتب استوار بر حقایقی است که ساختن و ساخته شدن را می آموزد. اقیانوس ژرفی است که گوهرهای بی بدیل دارد. هر چند تاکنون پرده هایی از سیمای تابناک این حقیقت همیشه جاویدکنار زده شده و هر روز می شود، اما بشریت برای دست یافتن به مسیر سلوک به تحقیق و پژوهش در این واقعه محتاج است.
آنچه پیش رو دارید پژوهشی است پیرامون مبانی و محورهای عاشوراپژوهی که در آن بر ضرورت شناخت جایگاه معصوم در نظام خلقت و تحلیل واقعه عاشورا براساس ولایت و عبودیت معصومین(ع) تأکید شده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● ضرورت و جایگاه عاشوراپژوهی
یکی از مهم ترین وقایع تاریخ- چه در جزئیات واقعه و چه درکلان و تحلیل آن- بدون تردید قیام حضرت سیدالشهدا(ع) و ابعاد شخصیتی و آثار حرکتی آن بزرگوار است. تلاش برای تحلیل قیام عظیم عاشورا نزد پیروان مکتب اهل بیت(ع) همواره جایگاه خاصی داشته است و به اعتراف بسیاری از جامعه شناسان، یکی از ارکان اصلی پابرجایی مکتب اهل بیت(ع) تأثیرات پیدا و پنهان عاشوراست. با تمام این اوصاف و با وجود صدها سال تلاش محققان مکتب اهل بیت(ع) برای واکاوی هر چه عمیق تر واقعه عاشورا، یکی از خلأهای اصلی تحلیل، عدم شکل گیری یک حوزه تحقیقی مقنن و پویا در شناخت ابعاد عاشوراست. به طوری که هنوز سطوح رویین و لایه های باطنی این حادثه عظیم در پژوهش های ما شناسایی و طبقه بندی نشده اند، بنابراین نمی توان یک جریان علمی و سپس اجتماعی بزرگ را در ذیل عاشورا به طور کامل شناخت و از آن در خدمت دین بهره برد.
از اصلی ترین عوامل پویایی و کمال فقه اصغر (علم به احکام شرعی) در مقابل فقه اکبر (علم به اصول اعتقادی) همین تلاش برای هر چه قاعده مندتر شدن جریان علمی پویندگان آن است. اگرچه کم و بیش در حوزه هایی از اعتقادات مثل شناخت خدا و صفات او نیز در حوزه های کلامی و فلسفی تلاش هایی صورت پذیرفته است، اما هر چه به لایه های دیگر اعتقادی نزدیک می شویم، کمتر به آن ژرف اندیشی ها برمی خوریم. مثلا می دانیم که مقام ولایت و اثرات آن و همین طور صاحبان این مقام که همانا چهارده نور پاک معصوم(علیهم السلام) هستند، دارای جایگاهی بسیار پراهمیت و تأثیرگذار در شناخت حقایق دین هستند اما کم کاری در بازشناخت عالمانه و برپایی حوزه های فقیهانه در منظومه اعتقادی می تواند تأثیرات نامطلوبی در طی کردن گردنه های صعب العبور آینده بگذارد.
تفقه در باب شخصیت سیدالشهدا(ع) و ولایتی که آن حضرت نسبت به تاریخ و بلکه همه عوالم اعمال کرده اند حتما از فقه موجود سنگین تر خواهد بود و نیازمند کوشش های فراوان و دقیق است.کشاندن عرصه تفقه دینی به جایی که در محوری ترین «عبادت» و کانونی ترین «فعل» تاریخ دقت کند نباید کاری سطحی، عادی و دم دستی تلقی شود.
● چشم انداز عاشوراپژوهی
هر تلاش علمی، بضاعتی را می طلبد که باید تدریجا حاصل شود. در حوزه های علمیه و از بدو شروع تحصیل علوم دینی باید این موضوع را در ذهن پروراند تا در آینده از ثمرات این توجه مدام فکری بهره مند شد و به مدد الهی به سطوح مغفول این قیام عظیم دست یافت. البته لازمه این کار همچنان تمسک به روش تحقیق و جد و جهد فقیهانه ای است که در حوزه های علمیه شیعی متداول است.
● پیشینه عاشوراپژوهی
در گذشته علمای شیعه تلاش هایی در این زمینه انجام داده اند که می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
۱) کتب تاریخ عاشورا و اوضاع قبل و بعد آن که مهمترین آنها مقاتل و پس از آن کتبی هستند که درخصوص اوضاع زمانه عاشورای امام حسین(ع) جمع آوری شده اند و وضعیت قیام های خونخواهی عاشورا را نیز در برمی گیرد.
۲) بخشی از معارف اهل بیت(ع) و مجامع روایی؛ مثل کتاب شریف کامل الزیارات، بخشی از بحارالانوار علامه مجلسی(ره) یا کتاب شریف کافی که به گستره این معارف به طور مفصل باید پرداخت.
۳) بحث های تحلیلی قیام عاشورا، تحلیل هایی که گه گاه در نوع خود بسیار مفید هستند، اما معمولا پشتوانه فقهی ندارند، لذا دارای نگاهی جامع به مقامات تکوینی اولیاء خدا تا جریان ولایت ایشان در بستر تاریخ و جامعه نیستند.
● گذری بر آینده عاشوراپژوهی
می دانیم کارهای زیادی انجام نشده است مثل تفقه در ولایت الهیه و شئون آن؛ اینکه جریان ولایت الهیه در عالم تکوین و سپس تاریخ و جامعه (تکوین، تاریخ، جامعه) چگونه اتفاق می افتد و سپس به شناخت تصرفات و عبادت های اولیاء معصومین (علیهم السلام) خواهیم رسید که عاشورا از مهمترین آنهاست. شاید کانونی ترین عبادت تاریخ که مبدا تصرف در تکوین و تاریخ و جامعه قرار گرفته است، عبادت سیدالشهداء در روز عاشورا باشد.
تحلیل عاشورا، با چنین گستره و ابعاد، بدون شناخت شأن ولایت الهیه و ولایت معصومین (ع) ، هچنین جایگاه ایشان در نظام خلقت کامل نیست. اگر عبادت سیدالشهدا (ع) را این چنین تاریخ ساز و محوری معرفی کنیم، بدون شناخت صحیح از جبهه حق و باطل و به تبع آن نحوه درگیری آنها با یکدیگر نیز نمی توان پا در این وادی نهاد؛ زیرا حادثه عاشورا یکی از محوری ترین کانون های درگیری حق و باطل است و بدون شناخت این شان نمی توان به تحلیل عاشورا پرداخت. رابطه باطنی سیدالشهدا با خدای متعال، رابطه سیدالشهدا با عوالم ملکوت، جماد و نبات نیز باید بررسی شود و بدون مجموعه این شناخت ها نمی توان عاشورا را تحلیل کرد و فهمید چه اهدافی داشته چگونه در عالم واقع شده چه مقدمات و نتایجی داشته، تکلیف ما با چنین حادثه عظیمی چیست و جویندگان معارف اهل بیت (ع) که در این نقطه از تاریخ مشغول به انجام رسالت خود هستند چه مسئولیتی دارند.
● سرفصل های کلی تحلیل قیام عاشورا
بطور خلاصه تحلیل قیام عاشورا دو سرفصل کلی دارد:
الف) تحلیل واقعه عاشورا؛
که در سه محور کلی بررسی می شود.
▪ اول: معرفت نسبت به ولی خداوند: که مسایلی همچون ارتباط معصومین (ع) با خداوند متعال، جایگاه ایشان در نظام خلقت و نسبت ایشان با بقیه نظام خلقت و مخلوقات را شامل می شود.
▪ دوم: جایگاه فعل معصومین (ع) در نظام خلقت: که مسایلی همچون ارتباط فعل معصوم با عبودیت، دایره تصرفات این فعل در عالم خلقت است و تحلیل عاشورا به عنوان فعل معصوم در زمان و مکان، و حتی فلسفه تاریخ، حق و باطل و نسبت عاشورا و ظهور را ازاین زاویه باید بررسی کرد.
▪ سوم: مطالعه تطبیقی این معارف در تاریخ عاشورا.
ب) چگونگی بهره مندی از عاشورا
عاشورا محل بروز بلاها و کربات عظیم است. لذا بهره مندی از عاشورا ریشه در بهره مندی از این ابتلائات عظیم دارد. بعضی از پیش نیازهای بهره مندی از این بلای عظیم را می توان بطور خلاصه این گونه فهرست کرد:
معنای بلاء ولی الله، رضا و سلوک عباد با آن و همین طور نقش سلوک با این بلا در تهذیب فردی و جمعی و تاریخی عالم.
● برنامه ریزی برای عاشورا پژوهی
شکل گیری یک جریان پژوهشی جدید، آن هم با قاعده مندی خاصی همچون جریان فقاهت شیعه، نیازمند شکل گیری یک جریان گسترده، هم در کمیت و هم در کیفیت است. لذا از حیث مدیریت پژوهش، حتماً به دورنما و برنامه آموزشی و پرورشی روشن و قابل هدایتی نیازمند است که به تربیت مناسب سرمایه انسانی منجر شود و در نهایت این مجموعه و موضوع تفقه آن به یکی از موضوعات تفقه شیعه تبدیل گردد.
سطوح فعالیت چنین پژوهشگاهی را می توان به سه سطح تقسیم کرد:
▪ اول: آموزش دستاوردهای گذشتگان در این حوزه، و تدوین و انتظام دوباره آنها براساس ضرورت های جدید؛ اهم دستاوردهای ما در حوزه شناخت ولایت معصومین و عاشوراشناسی، مجموعه روایی، زیارات و تفاسیر روایی است که با محوریت جایگاه اهل بیت تالیف شده اند.
▪ دوم: مطالعات تطبیقی منابع و اندیشه ای که در تحلیل عاشورا ایجاد و گسترش یافته است.
سوم: ورود به یک فعالیت گسترده، دامنه دار و زمان بر و گروهی که حتماً باید از همین ابتدا آغاز شود.
ب) گذری بر مبانی عاشوراپژوهی
عاشورا، مرحله ای از اقامه کلمه توحید و بنای بیت نبوت است، پس باید آن را در ارتباط با بقیه ارکان توحید تفسیر نمود در این صورت می توان دریافت که چرا این واقعه و با این کیفیت اتفاق افتاده است.
با توجه به آنچه در فصل قبل نیز توضیح داده شد، تحلیل قیام عاشورا را باید از طریق محورهای آن دنبال کرد که به صورت خلاصه تقدیم می گردد:
۱) مبادی و مبانی تحلیل قیام عاشورا
▪ پایگاه امامت در فلسفه خلقت
اولین مسئله ای که برای ورود به تفسیر عاشورا به آن نیازمندیم، ارائه همان نقشه جامعی است که عاشورا در درون آن و بخاطر تکمیل شدن آن رخ داده است. عاشورا فعل معصومین (ع) است و شناخت شان، مقام و موقعیت ایشان ضروری ترین امریست که برای تحلیل عاشورا به آن نیازمندیم، زیرا افعالی که از معصومین صادر می شود، متناسب با جایگاهی است که آن بزرگواران در نظام خلقت دارند و نمی توان بدون معرفت نسبت به ابعاد وجودی ایشان، فعل آنها را تحلیل کرد. ممکن است ادعا شود در امور عادی، همه ابعاد وجودی ایشان بروز نکرده است (که البته این نیز در جای خود جای تامل و دقت دارد و به سادگی قابل قبول نیست) اما بی تردید در مثل حادثه عاشورا، اهل بیت (ع) با تمام ابعاد وجودیشان حضور دارند.
براساس عقاید مسلم شیعه، امام شخصیتی است که محیط به همه ابعاد عالم است؛ ملکوت عالم دراختیار اوست و به دنبال ایشان حرکت می کند. وقتی امامان فعلی را قصد می کنند، ملائکه مقرب در خدمت ایشانند و اعمال خود را با ایشان تنظیم می کنند.
اراده امام، ملکوت عالم را تحت تاثیر قرار می دهد . واسطه فیض حضرت حق است، خلقت تحت اشراف اوست، ولایت بر خلق دارد و امور خلایق به او تفویض شده است. آیا بدون درنظر گرفتن ابعاد وجودی چنین شخصیتی می توان به تحلیل فعل او پرداخت؟ اگر امام را در حد یک عالم عادل، یک انسان مقدس و یا یک سیاستمدار پخته تنزل دهیم، نمی توانیم فعل ایشان را تحلیل کنیم.
البته می دانیم که در مقام تحلیل، از شناخت اعماق افعال آن بزرگواران به دور هستیم، چرا که اصولاً امکان احاطه بر فعل معصوم برای کسانی که مادون ایشان هستند محال است و به طریق اولی احاطه بر حقیقت آن نیز برای آنان مقدور نیست. ولی با تلاش مقنن تناسبی بین شناخت ما و ابعاد وجودی معصومین برقرار خواهد شد که متناسب با «تولی» و «ظرفیت ایمانی» ما می باشد. یعنی متناسب با درجات ایمان و تولایی که پیدا می کنیم، انوار ایشان در وجودمان نازل می شود و عارف به مقام و فعل ایشان می شویم. پس باید همه ابعاد وجودی ای که برای معصوم برشمرده شده و معرفت نسبت به آن متوقع است را درنظر گرفت و متناسب با ظرفیت معرفت، به تحلیل پرداخت.
به طور خلاصه می توان گفت که برای تحلیل پایگاه معصومین (ع) در نظام خلقت باید این طبقات را جستجو کرد:
ـ اول: نسبت معصومین (خلافت و ولایت) با خدای متعال (توحید و الوهیت).
معصومین(ع) در قوس نزول واسطه و مجرای جریان الوهیت در کل عالم خلقت هستند و خداوند متعال اراده کرده که در عالم هیچ مجرای فیض مستقیمی روبه خداوند الا به واسطه ایشان موجود نباشد و هیچ نور الهی بدون عبور از حجاب نورانی اهل بیت بر هیچ مخلوقی ساطع نشود. این چهارده نور پاک تنها مجرای جریان اسماء و صفات الهی در عالم خلقت هستند و این نه از سر این است که خداوند قادر بر سریان و جریان مستقیم و یا چند مجرایی جریان الوهیت خود نباشد، بلکه اینگونه بودن جریان الوهیت در عالم خود مشیت و اراده الهی است و لذا تنها ایشان ارکان توحید هستند.
ـ دوم: نسبت ولایت و خلافت ایشان با نظام خلقت و مخلوقات (عبودیت)
در قوس صعود نیز معصومین(ع) تنها مجرای جریان عبودیت و بندگی خدای متعال هستند. تنها راه بندگی و عبودیت خداوند، تولی و تسلیم در مقابل ولایت ایشان است. با تولی به این انوار مقدس است که خداوند پرستیده می شود و این نیز به نوبه خود اراده و مشیت الهی است. لذا در روایات داریم که: «بنا عبدالله و بنا عرف الله»
۲) تحلیل واقعه عاشورا
عاشورا از دو منظر قابل دقت، تحلیل و محاسبه است. یکی از منظر «تولی» معصومین(ع) به ولایت الله، دیگری از منظر «ولایت» ایشان بر کل عالم مخلوق که این دو مورد به طور همزمان در عاشورا تجلی یافته است.
● عاشورا و جلوه های بندگی معصومین(ع)
اولین منظر، عبودیت و میثاق معصوم با خدا را مدنظر دارد که گاه در تحلیل ها از آن غفلت می شود. این میثاق، بندگی و قربی که در نتیجه آن برای معصوم حاصل می شود، باطنی ترین چهره عاشورا و فعل معصوم است. یعنی آن مقام بندگی و وفای به عهد الهی، باطنی ترین چهره «بلا»ی اولیاء خدا و افعال و عبادات آنهاست.
منظر دوم، تصرفات سیدالشهداء(ع) در تاریخ است که فرع و تابع منظر اول است.
باطنی ترین چهره فعل معصوم، رابطه ای است که بین ایشان و خداست؛ یعنی جریان ربوبیت الهی و جریان رحمت، ضیافت و سرپرستی خداوند بر سیدالشهداء و از سوی دیگر تولی سیدالشهدا بر آن ولایت، و مراتب تسلیم و رضای ایشان به ولایت الهیه.
خداوند «ولی »اش را سرپرستی می کند و سیدالشهدا نیز به این سرپرستی راضی و تسلیم محض است. این همان باطنی ترین چهره عاشوراست که در دعای ندبه به آن توجه داده شده است: «اللهم لک الحمد علی ما جری به قضائک فی اولیائک». باطنی ترین چهره عاشورا «قضاء» خداوند بر اولیائش از یک سو، و «رضا»ی آنها به این قضاء و بلا از سوی دیگر است، که دعای ندبه دارای مفاهیم بسیار بلندی در شرح این رابطه است؛ پس نباید از این امر غافل شد که ولایت اولیاء خداوند به تبع همین بندگی است.
اصلی ترین «ربوبیت» خداوند، ربوبیت نسبت به اولیائش می باشد و بقیه خلقت تحت این ربوبیت، سرپرستی می شوند. سرپرستی بقیه خلق در همین مسیر و متناسب با همین ربوبیت است. مهمترین عبادت های عالم، عبادت اولیاءالله است و مهمترین تعلق به حضرت حق نیز همین تعلق است.
● عاشورا و «شفاعت» عبادالله گستره عاشورا
گفته شد که چهره دوم فعل معصومین تصرفات ایشان است. معصومین به خاطر تولی و تسلیم محض به ولایت الهیه، بر همه عوالم، ولایت پیدا کرده اند. لذا خدای متعال همانطور که در روایات عالم ذرآمده میثاق ولایت نبی اکرم(س) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را از همه عالم گرفت و ولایت ایشان را بر همه عوالم جاری کرد. پس نباید عبادات خدای متعال توسط اهل بیت نادیده انگاشته شود چراکه اعظم همه عبادات و جریانهاست و معلوم می کند که تصرفات ایشان در همان عوالم از کجا ناشی می شود و چرا متناسب با اراده حضرت حق سبحانه و تعالی و ظرفیت بندگی عبادالله است.
اما یکی از مسائلی که دانستن آن در تحلیل هر واقعه ای لازم است تعیین «گستره» یا زمان و جغرافیای آن واقعه است، تا معلوم شود از کجا شروع شده؟ تا کجا ادامه داشته؟ دایره حضور آن چیست؟ و...
اگر با این نگاه به روایات رجوع شود و معارفی که در قرآن و کلمات نورانی اهل بیت(ع) موجود است بررسی گردد، دیده می شود که عاشورا طول و عرض جغرافیایی بسیار گسترده ای دارد. از قبل از خلقت همه عوالم، تا قیامت و بهشت و بالاتر از آن. این عبادت و پیامدها و آثارش فقط جغرافیای اصطلاحی؛ یعنی تاریخ دنیا را نپوشانده بلکه تمام خلقت و هرآنچه در نظام خلقت جاری است، جغرافیای آن محسوب می شود. حتی طبق روایات همه خلقت، طفیل عبودیت و بندگی معصومین(ع) است که عاشورا یکی از مهمترین آنها است. نظام خلقت متناسب با بندگی آنان ومتناسب با صلوات حضرت حق سبحانه و تعالی بر آنهاست.
● عاشورا و میثاق بقیه اولیاء الهی
یکی دیگر از مسائلی که برای تحلیل چگونگی جریان شفاعت در عاشورا باید موردبررسی قرار گیرد، ارتباط این میثاق بندگی و تولی به ولایت الهیه سیدالشهدا(ع) با بندگی سایر اولیاء خداست. اصل این میثاق چه ارتباطی با خلقات دیگر بندگی اولیاء خدا در تاریخ دارد؟ چه نسبتی با بندگی انبیاء(ع) و سپس چهارده معصوم دارد؟ اینها چه ارتباطی بایکدیگر دارند؟ ولایت و تصرفی که سیدالشهدا در عالم و تاریخ خلقت کرده اند چه ارتباطی با تصرفات بقیه اولیاء خدا دارد؟ اگر روی این موضوع دقت نشود حادثه نیز به خوبی تحلیل نمی گردد.
نکته مهم این است که اگر تمام این افعال به صورت واحد دیده نشود، نمی توان به یک تحلیل روشن رسید که چرا این فعل انجام شد. به عنوان مثال اگر فرض شود که به دنبال حادثه عاشورا ظهور حضرت بقیه الله(ع) نباشد، عاشورا تحلیل شدنی نیست، کمااینکه بدون بعثت رسول اکرم(ص) و افعال دیگر انبیا و معصومین نیز عاشورا قابل تحلیل نیست.
● پایگاه فلسفه تاریخ
برطبق این نگاه، پایگاه اصلی «فلسفه تاریخ» نیز مشخص می شود که همان میثاق بر «وساطت» چهارده نور پاک در الوهیت در عالم مخلوق (قوس نزول) و همینطور وساطت در بندگی شدن خداوند (قوس صعود) است؛ میثاق آنان بر چگونگی جاری شدن این دو جریان، محورهای اصلی فلسفه تاریخ است که البته شناخت همه ابعاد آن برای عالم مخلوق ممکن نیست. چراکه اشراف کامل آن با شأن بنده بودن ما سازگار نیست. موضوع فلسفه تاریخ، حلقه های پیوسته افعال معصومین است، که با بعضی از ابعاد دیگر تحلیل فعل معصوم گره خورده است.
پس در اینجا باید جایگاه فعل سیدالشهدا در تکامل تاریخ دیده شود و (پس از منظر «تکوین» که در فلسفه خلقت بررسی شد) از منظر «تاریخ» نیز دیده شود. فعل معصوم فعل تاریخی است و محور شکل گیری تاریخی عبودیت و بندگی است. او محور تکامل تاریخ است و...
اما اصلا تکامل تاریخ چگونه اتفاق می افتد؟ نگاه ما به تاریخ و تکامل و مراحل آن چیست؟ از منظر فلسفه تاریخ، فعل سیدالشهداء چه جایگاهی در تکامل تاریخ دارد؟
طبیعتا در این قسمت اگر نظر فلسفه تاریخی داشته باشیم، کلمه توحید و تصرفاتی که تاریخ را معماری می کند، تاریخ عبودیت و بندگی را با هم معنی خواهد کرد. یکی از دلایلی که زیارت وارث با سلام به انبیاء آغاز می شود تا به ائمه و خود سیدالشهدا برسد ناظر به همین نکته است. عاشورا یک حادثه منقطع نیست که دفعتا در عالم متولد شده باشد. حرکتی است که بسترها و نتایج و پیامدهایی به همراه داشته است. این کل جریان عصمت است که عاشورا و قبل و بعد آن را تحلیل می کند. بنابراین باید به فلسفه تاریخ نیز پرداخت.
● عاشورا و موضع گیری مخلوقات خداوند نسبت به آن
گفته شد که معصوم چه جایگاهی نسبت به خدا و اولیای خدا دارد. سؤال بعد این است که نسبت نظام خلقت و نظامات انسانی با ایشان چیست؟
نسبت عباد به معصومین(ع) «تولی» به ولایت ولی خدا است، که در همین ابتدای راه باعث شکل گیری دو جبهه تاریخی می شود:
▪ اول: جبهه کسانی که متولی به ولایت معصومین هستند؛ از پیامبران تا شهداء و بقیه انسانها و عوامل.
▪ دوم: جبهه کسانی که روبروی معصومین ایستاده و متولی به ولایت ایشان نشدند.
باید تحلیل کرد که جبهه ولی خدا چیست و چه کسانی در این جبهه هستند؟ چه چیزی آنها را به این جبهه آورده است؟ عامل جمع شدن آنها چه خصوصیاتی بوده است؟ حضرت ابراهیم خلیل(ع) میثاق تام نسبت به ولایت اهل بیت را چگونه بسته است؟ «ان أمرنا صعب مستصعب لایحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان». کسانی که به مقام تحمل ولایت رسیده اند چگونه به این میثاق رسیده اند؟ چه ارتباطی بین آنها برقرار است؟ این ارتباط از کجا آغاز شده است و تا کجا ادامه دارد؟ روح این میثاق چیست؟ این نگاه، عمیق تر از تحلیل انسان شناسانه یا تحلیل های ساده عاشوراست. تحلیل ها را نباید ساده سازی کرد. باید دید که چرا زهیر عثمانی مذهب به صف سیدالشهداء می پیوندد و ابن عباس که شاگرد امیرالمؤمنین(ع) است نمی تواند به کربلا بیاید؟ باید دید همراهی با اولیاء خدا از کجا آغاز شده است؟ از همین دنیا آغاز شده یا قبل این دنیا؟ نباید این سطح از همراهی ها را سطحی و عامیانه تحلیل کرد. برپایه معارف اهل بیت باید مسایل عوالم قبل را نیز در همراهی اولیای خدا در نظر گرفت. اینها همه در معارف اهل بیت موجود است، اما از آنها غفلت کرده ایم. در تحلیل عاشورا باید از نظام خلقت آغاز کرد تا به تحلیل فلسفه تاریخ، سپس جامعه شناسانه و انسان شناسانه رسید.
در مورد کسانی که روبروی حضرت ایستادند نیز باید همین دقت را کرد و آن را در نظام خلقت تحلیل نمود. تقابل اولیاء طاغوت و اولیاء الهی، تقابل نور و ظلمت و جریان رشد و غی است. اینکه یزید طالب حکومت بود و یا قدرت پرست، تقسیم بد بیت المال در زمان عثمان و یا حتی سقیفه، ساده سازی عاشوراست و آغاز راه جبهه باطل نبوده است. جریان درگیری حق و باطل و جنود عقل و جهل جریان بسیار گسترده و پیچیده ای است که محوری ترین صحنه های ظهور آن، عاشوراست که در یک سوی آن تمام اولیاء باطل و در طرف دیگر تمام انبیاء و اولیاء الهی جمع بودند. یک طرف تمامی شهوات و غضبهای عالم متراکم شده بود و در طرف دیگر تمام عبودیت ها. عاشورا «کانون» یک چنین درگیری عظیمی است.
البته باید نگاه جامعه شناسانه نیز داشت که جامعه چیست و چگونه شکل می گیرد. حق و باطل در زمان امام حسین در چه وضعی بودند؟ در چه موضوعاتی با یکدیگر برخورد داشتند؟
«وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا»(انعام۱۱۲.) موضوع تقابل چیست؟ آیا کوفه سال۶۱ هـ.ق است یا حکومتی بالاتر؟ موضوع این تقابل تحقق حکومت الهی در همه عوالم است، نه فقط عالم دنیا.
● پیش نیازهای بحث در بهره مندی از عاشورا معنی سلوک و رابطه آن با بلای ولی الله
چگونه می توانیم از بلای سیدالشهدا بهره مند و با آن سالک شویم؟ آیا اصلا راهی به این بلا داریم؟ آخرین مرحله اوج ما با این بلا چیست؟
ابتدا باید سلوک را معنی کرد و سپس به بررسی این موضوع پرداخت که چگونه می توان با عاشورا سالک شد؟ سلوک چگونه بر مبنای انسان شناسی و جامعه شناسی و تاریخ شناسی تعریف شود تا بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم که «سلوک فردی»، «سلوک جمعی» و «سلوک تاریخی» به چه معنی است؟ سپس باید روشن شود که نقش حادثه عاشورا در رسیدن فرد، جامعه و تاریخ به تولی و تبری- که اصل در این سلوک است- چیست؟ اگر سلوک بر این پایه تحلیل شود، در این صورت می توان نقش بلای ولی خدا را در آن تعریف کرد و دید که چگونه می توان با بلای ولی خدا سالک شد و با سفینه الحسین حرکت کرد.
● نقش سلوک با بلا در تهذیب فردی و جمعی
«سلوک با بلا» راهی مطمئن برای اصلاح همه حالات و خلقیات ناصواب است و انسان را به مقام محمود می رساند. و شاید زیارت عاشورا دستورالعمل چنین سلوکی باشد.
انسان به جایی می رسد که بین او و مقام محمود معصومین(ع) حجابی نباشد و این ممکن نیست مگر با محو تمام رذایل و کسب تمام فضایل.
با بلای اولیاء خداست که می توان به چنین مقامی رسید، در این صورت مشکلات راه مانند خودبینی و عجب و غرور نیز برطرف می شود؛ چرا که «ان سفینه الحسین اسرع». چنانکه در اصحاب سیدالشهدا هیچ یک از خصایص رذیله وجود نداشت. و اگر چه شیطان تمام جنودش را به میدان آورد تا یکی از جنود سیدالشهداء را زمین گیر کند، اما موفق نشد. اصحاب سید الشهداء از اول در جهاد اکبر خود بر تمام جنود شیطان غلبه کرده بودند و همه فضایل در آنها متجلی شده بود و جنود عقل، متناسب با ظرف وجودیشان در آنها ظاهر شده بود و به همین دلیل زمین گیر نشدند. وقتی انسان در اعظم جبهه های عقل و جهل- یعنی جبهه رسول خدا(ص)- وارد شود و نسبت به آن درگیری عظیم، توجه و توسل پیدا کند، آن وقت می تواند در باطن خود به فتوحات عظیمی نائل شود.
اساس عبودیت به تولی و تبری تعریف می شود و به همین دلیل فرموده اند: «هل الدین الا الحب و البغض فی الله».
اساس «توحید» تولی تام به ولایت الهیه و تبری تام از ولایت طاغوت است. کسی که ولایت امام را قبول ندارد اگر تمام عمرش را در سجده باشد، باز هم پذیرفته نخواهد شد. وقتی سلوک به تولی و تبری تعریف شود، نقش بلای اولیاء الهی و سپس همه مجاهدت های باطنی و کناره گیری از رذایل اخلاقی در آن تعریف خواهد شد که باعث تعریف میدان های جدیدی از جهاد و منازل تازه ای از سلوک خواهد شد.
با بلای اولیاء خدا باید به سه چیز رسید:
۱) تولی تام به اولیاء خدا؛
۲) تبری نام از دشمنانشان
۳) رضاء به قضاء الهی که بالاتر از آن درجه ای نیست.
انسان باید مبتلا به بلای اولیاء خدا شود تا به حدی از قرب برسد که بلای آنها در روح انسان تنزل و تجلی پیدا کند و با این بلا به طرف خدای متعال حرکت کند. یعنی به مرزی از حب و ولا برسد که مستحق بلای آنها شود.
مرحوم کلینی(ره) در روایتی از حضرت صادق(ع) نقل کرده است که فرمودند: «ان اشد الناس بلاء الانبیا ثم الذین یلونهم ثم الا مثل فالامثل» سخت ترین مردم در بلاء پیغمبران هستند و پس از آنها کسانی که از ایشان تبعیت می کنند و سپس به ترتیب کسانی که نزد خدا مقامی ارجمندتر دارند.
حال اگر به این مرز رسید بواسطه سلوکی که با این بلا داشته است، او را به تبری تام از اعداء می رساند، دشمن شناس می شود و جبهه حق را می شناسد. تولی تام پیدا می کند و جبهه حق را می شناسد. و وقتی میثاق ایشان را با خدا دید و تحمل بلائشان را در راه خدا و رضائشان را به بلاءالله شهود کرد به معیت و ثبات قدم و... می رسد و بعد هم جمال و زیبایی بلاء حق را با اولیائش درک می کند و به رضاء به بلاءالله نسبت به اولیائش می رسد. نسبت به فعل حق به حمد و رضاء می رسد، نسبت به اولیاء خدا تولی پیدا می کند و نسبت به فعل دشمنان آنان نیز تبری تام می یابد.
سید محمد مهدی میرباقری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید