چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

رازهای عاشورا و استراتژی های امام حسین


رازهای عاشورا و استراتژی های امام حسین
برای تحلیل استراتژی های امام حسین (ع ) لازم است شرایط آن زمان و مقطعی که موجب شد استراتژی ها را انتخاب کنند ، بررسی شود. قطعا ًحرکت امام حسین (ع ) منحصر و محدود به دهه محرم و یا روز تاسوعا و یا عاشورا نبود بلکه دلائل حرکت مسایل و آسیب هایی بود که در طول ۵۰ سال بعد از رسالت پیامبر اکرم (ص ) به وجود آمده و اسلام ناب محمدی را تهدید می کرده است .برای فهم بهتر و درک مشترک مناسب است که مسائل فرهنگی ، اقتصادی ، امنیتی و سیاسی جامعه آن روزگار را تبیین کنیم تا بتوانیم آنها را درک کنیم.
تحولات و دگرگونی های اقتصادی نقش بسیار حساسی در تغییرات هر جامعه ای دارد . جامعه ای که با زندگی سخت ، تلاش و کوشش و مشکلات زیست محیطی و تغذیه مواجه بود اینک به یمن اسلام و رسالت پیامبر اکرم (ص ) و تا حدودی حکومت حضرت علی (ع ) توانست از امکانات خوبی برخودار شود .به عبارتی حکومت اسلامی سامانه اقتصادی را به خوبی ترمیم و تبیین کرد و به رغم غنائمی که از جنگها به دست آورد ، توانست وضع رفتار مسئولین حکومتی را تحت کنترل قرار داده و از عادات و رفتارهای قبل از حکومتها که اسراف گرایانه ، تجمل گرایانه و اشرافیگری بود،جلوگیری کند اما پس از رحلت رسول اکرم (ص ) حوادثی پیش آمد .حکومت بنی امیه به هر حال با بازگشت به پیشینه خود از تسلط و نفوذ بر جامعه استفاده کرد، اگرچه غنائمی که در جنگها به دست می آمد -علی الخصوص جنگ فتح ایران - موجب شد ثروت ملی افزایش یابد اما این ثروت به جای اینکه نقش بیت المال را بازی کرده و بتواند رفاه اجتماعی را ارتقا دهد به صاحبان اقتدار منتقل شد به عبارتی ثروت ملی ازمرکزیت هزینه برای رفاه و توسعه حال مردم به سوی جیب حاکمان سرازیر شد و آنها را برای استفاده به نفع خودشان اتفاق نظر پیدا کردند . در نتیجه تجمل گرایی ، اشرافیت ، سوءاستفاده های مالی ، تکاثر ثروت ، قوم گرایی بازسازی شد و همین وضعیت باعث شد که مدیران حکومتی از امکانات مطلوب ، باغات ، ویلاها و مرکبات بسیار و خدم و حشم های فراوانی بهره مند شوند و پیرو آن فاصله طبقاتی یا شکاف بین حاکمیت و مردم ایجاد و تهدید جدی برای حکومت بنی امیه شد.
از بعد فرهنگی نیز پس از پیامبر اکرم (ص ) و حاکمیت بنی امیه اتفاقات بسیار مهمی افتاد و فرهنگ سازی بنی امیه برای توسعه تفکرات خود با امکانات و پشتوانه های مالی قوی بی نتیجه نماند. زمینه تهاجم فرهنگی علیه ائمه معصومین ، حضرت علی (ع ) وخاندان اهل بیت فراهم شد و معاویه تمام تلاش خود را برای این تهاجم به کار برد.فقدان بینش اسلامی به دلیل عدم تبیین صحیح تفکر اسلامی بین مردم و تا حدودی انحرافاتی که در تبیین ناصحیح اسلام در مردم به وجود آمد باعث شد تا مردم از درجه ضعیفی از دینداری برخودار بشوند و تحلیل صحیحی از حکومت و ولایت و قرآن و ائمه داشته باشند . در نتیجه فقدان عدالت خواهی ، بینش عدالت خواهی در بین جامعه رنگ باخت و همین امر موجب شد که موضوع عدالت و جایگاه آزادی و آزادی بیانی که پیامبر اکرم (ص ) ودر کوتاه مدت ولایت حضرت علی (ع ) بود و ارزشها و هنجارهایی که پیامبر اکرم بنیان نهاده بودند و به عنوان یک روند اصلاحاتی بود از بین رود .اما در حوزه سیاسی ، وضعیت قابل ملاحظه ای پیش آمده بود به هر حال وقتی فاصله بین طبقات حاکم و مردم اتفاق می افتد ، به خصوص با آن مسائل اقتصادی و فرهنگی که مطرح شد ، موضوع مقبولیت ارحج می شود . دیگر حاکمان مقبول نیستند ، پس وقتی حاکمان مقبول نیستند باید با تمهیداتی این مقبولین را القاء کنند حال چگونه این القاء در مسائل سیاسی القاء صورت می گیرد قابل تحلیل است .
رحلت پیامبر اکرم (ص ) و ماجرای سقیفه اولین حرکتی بود که فضای جامعه را شکل داد و در حقیقت بدعتها از همان زمان شروع شد .احادیث جعلی ، فریب و نیرنگ و نفاق و ستیزه جویی و ظلم و ایجاد فضای فشار سیاسی خاص و مصادره به نفع حکومت بنی امیه از هر طریق ، عدم امکان آزادیهای فردی و عدم آزادی و اظهار نظرو بیان سبب ساز ایجاد یک فضای ویژه سیاسی شد به نحوی که ساختار حکومت به خویشاوند مداری ، قوم گرایی ، قبیله گرایی کشیده باشد .
در ارتباط با مسائل امنیتی باید گفت : به طور قطع ضرورت ثبات و تحکیم چنین حکومتی ایجاد رعب و وحشت ، جلوگیری از هر گونه تجمع و آزادیهای بیان ، فراوان شدن جاسوسان حکومتی است. خشم ، کشتار و ناامنی در زندانها از پیامدهای این حرکت بود.در این فضای خفقان سیاسی امام حسین (ع ) هم تحلیل خودشان را با بیاناتی که در مسیر حرکتهای خودشان داشتند ، بیان فرمودند . می فرمایند : آگاه باشید که اینان بنی امیه طاعت شیطان را پذیرفته و طاعت خدا را وا نهاده اند . حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می کننند .پس از دید امام حسین (ع ) جامعه آن موقع ، جامعه ای شیطانی است و هیچ حلالی ، حلال شمرده نمی شد و حرام حرام شمرده می شود و بالعکس . همچنان که قبل از امام حسین (ع ) حضرت علی (ع ) می فرمایند که : اسلام را اینها همچون پوستینی وارونه پوشیده اند . یعنی تمام ارزشهای اسلام را تبیین می کند . نتیجه این می شود که امام حسین (ع ) می فرماند : انا الله و انا علیه راجعون .
بنابراین اسلامی که فرومانروایشان اینها هستند ، اسلامی که امت می خواهند از این فرمانروایان یعنی یزید و قبل از او معاویه پیروی بکنند ، این دیگر اسلام نیست . پس از دید امام حسین (ع )، اسلام ، دین دیگر وجود نداشت و الان باید حرکت انقلابی انجام می گرفت . اما ما معتقد هستیم که فرصتها و تهدیدها هم مورد توجه قرار گرفته است . این طور نیست که حرکت امام بدون توجه به فرصتها و تهدیدها باشد و نکات ضعف و قوت او برشمرده نشود . ماتحلیل جامعه را مطرح کردیم . اما فرصتهایی هم برای امام (ع ) بود . اگرچه بعضی این فرصتها بعدا ً تغییر یافت و تبدیل به تهدید شد . از جمله دعوت مردم که انصافا ً دعوت فراوانی هم بود ولی بعدبه دلیل رعب و وحشتی که در میان مردم ایجاد کردند ، تبدیل به تهدید شد . البته هر فرصتی می تواند تبدیل به تهدید بـشود و هـر تـهدیـدی می تواند تبدیل به فرصت بشود . اما من فرصتها را در زمان امام حسین (ع ) بر شمردم تا معلوم شود امام می توانست با استراتژی ها و عملیات خودشان عملا ً القای روح آزادگی را در جامعه بنماید . مردمی که به دلیل حکومت بنی امیه ، تسلیم زور شده بودند و در باطن نگران بودند و این بازسازی ، فرصتی بود که می شد شجاعت و شهامت و برگشت به آن را تعلیم داد . در حقیقت دیدگاههایی همچون شرافت مردانگی و شجاعت و شهامتی که در مقابله با ستمگران و استگبارگران می توانست به وجود بیاید و یک فرصت برای حرکت امام حسین (ع ) محسوب می شد . آماده سازی مسلمانان برای تغییر و تحول جدی با زمینه هایی که امام در طول حضور و حرکت خودشان فراهم کرده بودند ، خصوصا ً سختی ها و مشقتهای موجود در جامعه زمینه آماده سازی مسلمانان را بهتر فراهم می کرد ، امکان تبیین فساد و آلودگی فضای حاکمیت بنی امیه را به خوبی فراهم می کرد و عملا ً تجلی حقیقت در مقابل باطل را شکل بدهد تا مردم لمس بکنند حقیقت چگونه است و این در این فرصت مطلوبی بود . علیرغم این فرصتها تهدیدهایی هم وجود داشت .

یعنی واقعیت این بود که ارزشها و هنجارها تغییر پیدا کرده بودند ، عدم ثبات مردم در تعهداتشان قابل ملاحظه بود و فعالیت نفاق در جامعه و حاکمیت نفاق موجب دین زدایی در جامعه گردید و عملا ً فضایی را به عنوان تهدید تبیین نمود ، در این شرایط امام حسین (ع ) استراتژیهای خودشان را انتخاب کردند ، که اولین آن احیاء گری بود . با توجه به شرایط اجتماعی و هویتی باید آن چیزی که از دست رفته بود باید به دست می آمد . ارزشها برگشت می شد ، شهامت ، شهادت ، شجاعت ، مردانگی ، غیرت هنجارهایی بودند که باید به آن توجه می شد معرفت دینی ، مرکزیت دینی از استراتژی های دیگر امام حسین (ع ) بود . وظیفه امامت و در حقیقت مسئولیت ذاتی خودش که باید انجام می داد . موضوع امر به معروف و نهی از منکر ، استراتژی مسیر سفری بود که امام حسین (ع )انتخاب فرمودند چون دیگر جایگاهی برای امر به معروف نبود ، منکر غالب و معروف فراموش شده بود . الگو سازی و تئوری سازی هم ، استراتژی های دیگر امام بود .حرکت امام حسین (ع ) در طول تاریخ و تا کنون به عنوان یک حرکت نمادین به جای مانده است .
می دانیم که این ، ازاین حرکت به غیر از انقلاب اسلامی بسیاری از سیاستمداران معاصر و سابق تاریخ سیاسی دنیا هم استفاده کردند و حرکتهای انقلابی خود را برپایه آن شکل دادند ، از دیگر مواردی که در استراتژی امام که بسیار مهم بود اینکه در جامعه اسلامی مسلمانها دیگر عزتی نداشتند ، ذلت را پذیرفته بودند و اکنون باید به عزت خودشان بر می گشتند و نهایتا ً تغییر ساختار حکومتی را ضروری می ساخت . حکومت تبدیل شده بود به حکومت موروثی ، حکومت شاهی و ارزشهای حکومتی که ، حکومت را غیر اسلامی می نمود . یک حاکمیت چنین روند سیاسی اجتماعی ، نیازمند چنین استراتژی هایی بود که امام حسین (ع ) این استراتژی ها را انتخاب کردند و در آن جهت حرکت کردند . برای این استراتژی ها اگر همه خاندان و خانواده امام حسین (ع ) از دست می رفت قابل قبول بود و برای همین هم جملگی برای هدفشان کوتاهی نکردند و در این مسیر جان به جان آفرین دادند و تا امروز توانستند بر تاریخ سیاسی ، اقتصادی فرهنگی و امنیتی دنیا تاریخ ساز و حماسه هاشان الگوی ما باشند . ما امیدوار هستیم بتوانیم از این حوادث هر چه بیشتر در جامعه انقلابی و حسینی و اسلامی خودمان بهره بگیریم .
عاشورا بسیار پر حادثه است .
علیرغم کوتاهی زمان ولی دارای عبرتها ، درسهای فراوان و قابلیت تحلیلی است که یک تاریخ را می تواند هدایت کند . در حقیقت همین لحظات کوتاه می تواند تحلیلهای پر برگی از تاریخ داشته باشد . از اینرو ، عاشورا ، از اولویت برخودار است . به این دلیل که ما حکومتی داده ایم که مدعی اسلام و ارزشهای آن هستیم و توانستیم به اتکای فکر عاشورایی و به تحلیل استراتژی های عاشورایی حکومتی را مستقر کنیم ، از این رو عبرتهای عاشورا و درسهایی را که در عاشورا داشتیم برای ما ازاهمیت ویژه ای برخودار است . در حقیقت ما در گذر زمان هستیم و اکنون که با حوادث مختلف مواجه می شویم ، شاید بتوانیم بهتر بتوانیم درک کنیم که در عاشورا چه حوادثی گذشت . و چرایی ها و دلائلی که منجر به حادثه عاشورا شد چیست ؟ در حقیقت ما می توانیم پند بیاموزیم و می توانیم امروز بفهمیم که دیروز چه شد و ما خود را با آن تنظیم و تطبیق بکنیم . عبرت آموزی از هرحادثه ای متناسب با عظمت و اثر گذاری آن حادثه است و حادثه عاشورا و کربلا ، حادثه بسیار عظیم و با منزلتی بود . حوادث آن بسیار و ابعاد مختلف داشت ، همچنانکه در زیارت عاشورا می خوانید:
ـ ‌‌‌( لقد عظمت الرزیه و جلت وعظمت مصیبه )
اما درسها را درمان و عبرتها را پیشگیری فرض می کنیم . اگر این چنین باشد ، سوال این است که چرا حادثه عاشورا شکل گرفت ؟ این سوال بسیار مهمی است . چه اتفاقی در صحنه تاریخ و مقطعی تاریخ امام حسین (ع ) افتاد که منجر شد امام صالحی که فرزند پیامبر (ص) و فرزند امامت است ، خودشان و خانواده محترمشان را به صحنه جنگ بیایند ؟ پنجاه سال بعد از وفات پیامبری که اسلام را شناساندند . در این پنجاه سال حوادثی اتفاق افتاده بود و زاویه بین آن چیزی که پیامبر اکرم (ص )آورده بود با آن چیزی که در آن زمان بود ، بسیار قابل توجه بود . به عبارتی حکومت اسلامی منحرف شده بود ، حکومت اسلامی ارزشهایش از بین رفته بود ، مردم دچار غفلت ، سهل انگاری و اشتباه شده بود . مهم این است که این زاویه که در تاریخ اتفاق افتاد دیگر آن شفافیت حکومت در زمان پیامبر اکرم (ص) را نشان نمی داد ، پس جامعه ای که ارتجاعی شده بود ، عقب گرد کرده بود ، منحرف شده بود و هم در حکومت و هم در جامعه ارزشهایشان از بین رفته بود ،انقلابیون اصلی کنار زده شدند ، حتی نسبت به وجود امامت و ولایت و حتی خود رسول اکرم (ص )نقادی و چرایی به وجود آمده بود و امامت گم شده بود ، خدا محوری ، معنویت و تقوی گم شده بود ، مرکزیت اصالتی که پیامبر اکرم (ص) آورده بود از بین رفت و خواص هم رنگ باخته بودند .این زاویه زیادی بود که اتفاق افتاد . اولین سوالی که برای ما می تواند پند آموز باشد ، این است که حکومتی که پیامبراکرم (ص) مبدا آن بودند ، حکومتی که علی (ع ) امیر آن بود ، با حوادثی زاویه پیدا می کرد و شفافیت خودش را از دست داد ؟ پیامبر، پیامبری که حکومت مستحکم و قابل ملاحظه ای داشت چگونه متزلزل شد پس آیا حکومتی که امام خمینی کبیر (ره ) پایه ریزی کرده ، نمی تواند دچار انحراف ها و مشکلاتی بشود ؟
چرا قطعا ً می تواند ، هم می تواند مستقر باشد و آسیب نداشته باشد و هم می تواند آسیب پذیر باشد . پس اگر ما به تاریخ عاشورا برگردیم و تجلیل کنیم : فضای سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی را بررسی کنیم بتوانیم عبرتها را بدست بیاوریم راهی است برای ما تا بگوید که شما در حکومتی که بر مبنای ایده اسلام و ایده عاشورا گذاشتید چه هشدارهایی و چه توجهاتی را باید داشته باشید . اما امام حسین (ع ) راه را در این دید که با همه امکاناتش ، با همه ابزارش ، با همه اخلاقش قیام بکند و خون خودش ،خون همراهان و یاران خودش را ذبح بیاورد ، بلکه بتواند با این خون ، آن زاویه به وجود آمده ، آن عدم شفافیت را برگرداند . این سوال واقعا ً سوال کوته بینانه است که ما بگوییم که آیا امام حسین (ع ) می دانست شهید می شود یا نه ؟ جای این سوال نیست ؟ این ضرورت جامعه زمان امام بوده تا وظیفه ای که دارد انجام دهد و آن همه حوادثی که در طول این مدت کوتاه شکل گرفت و این خونها که ریخت به ما می گوید که وظیفه ما چه هست؟
این چه بکنیم تا مثل آن جامعه نشویم . چه بکنیم تا ما هم فرآیند زاویه پذیری و یا غیر شفافی را پیدا نکنیم ؟ اما گفتیم ارزشها از بین رفته بود بهترین موضوعی است که در تحلیل تاریخی به آن می رسیم . بالاخره ، جاهلیت ویژگیهایی داشت و پیامبر اکرم آمد با این جاهلیت مقابله کرد ، جاهلیتی که مرد سالاری ، کشتار دختران ، جنگ و خونریزی ، قبیله و خویشاوند پذیری ، نژاد پرستی و برتری جویی بود و اشرافیگری و تفاخر و زور مداری و قدرت طلبی از شاخصه های اصلی آن محسوب می شد . پیامبر اکرم (ص )اسلام را آورد . اسلام تقوی را ملاک قرار داد ، برادری را محور آن قرار داد. زن را کانون تربیت و محبت خانواده و حقوق هرکدام را مشخص کرد . نژاد را بی اعتباردانست . محبت را به عنوان یک متغیر اصلی در رفتار اجتماعی قرار داد و امامت و خدا محوری را ملاک قرار داد .در عین حال حاکمیت و مردم به تدریج حرکت ارتجاعی را به خود گرفتند . از اهل بیت جدا شدند ، امامتشان تبدیل به پادشاهی شد و خواص زمینگیر شدند و مشکلات دیگری پیدا کردند . مهمتر از همه عواملی که موجب شد ارزشها از بین برود ، زمینگیر شدن و وام دار شدن خواص است .
خواص چه کسانی بودند ؟!که توانستند این مقدار بر روی جامعه زمان امام حسین (ع) اثر بگذارند و البته در طول تاریخ پیامبر اکرم (ص ) تا امام حسین (ع )و چه شد که این تغییر درخواص به وجود آمد ؟ خواص همان نخبگان بودند و نخبگان از دید جامعه شناسی ، گروه اثر گذار و مرجع هستند . گروهی که می تواند تاثیر بیشتری روی مردم داشته باشند . مردم به آنها نگاه می کنند و راههای خودشان را انتخاب می کنند . به عبارتی آدمهای معتبر . آدمهایی که بنا به اسلامیت خودشان اعتبار پیدا کرده بودند و یا اعتبارات دیگری را هم داشتند و امروز مسلمان شده بودند ، حالا مبدل بودند به آدمهایی که می ترسند . ترس ازچی ؟ ترس از اینکه موقعیتشان از دست برود ، ترس از اینکه مالشان به خطر بیفتد . ترس از اینکه جانشان به خطر بیفتد ، پست و مقام از دست بدهند و یا تنها بمانند و به قول سیاسی ها بایکوت بشوند . این یک مسئله بسیار مهم است .
حکومت نقش بسیار مهمی در حفظ ارزشها دارد . هم می تواند تثبیت بکند و هم می تواند تبدیل و یا القائات دیگری نماید . کما اینکه وقتی یزید از امام حسین (ع ) بیعت خواست ، امام حسین (ع ) فرمودند: باید فاتحه اسلام را خواند ، در حالیکه شخصی همانند یزید حاکم مسلمانها باشد . مردم به دین شان با نگاه حکام نگاه می کنند . یزیدی که صلاحیت نداشت ،دین نداشت ، دین را وارونه جلوه می داد ، ارزشها را به این صورت منقلب می کند و تغییر پیدا کرد . حکومت در اختیار غیرمستحق ،مردم پیرو حکومت ،نخبگان حکومت و خواص هم تبدیل شدند به وضعیت دیگری . خلاصه مردم از اسلام جدا شدند . مبانی حکومتی به تدریج سست شدند و تغییر پیدا کرد . امامت به پادشاهی تبدیل شد . برخی موفقیتها و پیروزیهایی که به طور طبیعی به وجود آمد و حکام به دست آوردند ، به نفع نظرات و منافع خودشان مصادره می کردند و از او بهره برداری می نمودند .
نیروهای انقلابی طرد شدند ، عمار ، ابوذر ، مالک اشتر ، کمیل ، طرد شدند و خواص با دنیا گرایی ، تجمل گرایی ، مصرف گرایی و مقایسه خودشان و امکانات خودشان با دیگران ، رانت خواری و شاد خواهی ، راحت طلبی ، افزون خواهی یک جامعه ای را شکل داد که در نتیجه اش شد : حب الدنیا ، که راس کل خطیئه است . پس جامعه ای که در زمان امام شکل گرفته بود ، جامعه ای بود که هم مردم آن جامعه ، هم خواص آن جامعه ، به تدریج با دور شدن از ارزشها ، یک جامعه غرق شده وگرفتار بودند . برای همین هم نامه هایی را هم نوشتند ،حالا به روایت تاریخ ، جند صد هزار نفر یا تعداد کمتر ، به رغم نامه هایی که نوشتند ، رنگ باختند و هیچگونه همکاری و پشتیبانی نکردند پس واقعا ًًًًً زمان امام و با حضور پر برکت ایشان در برهه ای نبود که اتفاق مقطعی افتاده و عاشورا را ضروری ساخته باشد ، بلکه زمانی بود که به تدریج از نظرات و ارزشهایی که مورد نظر پیامبر اکرم (ص ) ، قرآن کریم بود که به تدریج از نظرات و ارزشهایی که مورد نظر پیامبر اکرم ( ص ) ، قرآن کریم بود فاصله گرفت . حضرت علی (ع ) و امام حسن (ع ) و هم امام حسین (ع ) گله مند بودند اما اگر این اتفاق نمی افتاد ، همچنان زاویه بیشتر می شد و حکومت غرق می شد و ما باید توجه کنیم که از تاریخ انقلاب ما الان بیست وجند سال گذشته است . از خواسته های ارزشی امام ومردم بیست وچند سال گذشته است .آیا چقدر از ارزشها فاصله گرفته ایم ؟
آن کسانی که در سیرت و در صورت تمام هستی و زندگی خودشان را گذاشتند و با کف اخلاص ، در میدان انقلاب حاضر شدند ، الان کجا هستند ؟ آیا خواص ما زمینگیر شدند ؟ آیا اشرافیگری ، آیا تجمل گرایی ،آیا مصرف گرایی، آیا برتری جویی ،آیا مقایسه ،آیا خویشاوند گرایی در تشکیلات های ما به وجود نیامده ؟ و این نکته قابل توجه است ،اگر ما بتوانیم خودمان از این حادثه عاشورا عبرت بگیریم و از عبرتهای فراوان عاشورا بهره برداری کنیم ، دیگر ضرورتی نخواهد داشت که الزامی به ریخته شدن خونهای مجددی مثل امام حسین (ع ) باشد و این برهه ، برهه ای است که همچنان ما می توانیم در ابعاد دیگری هم تحلیل کنیم که انشاء الله خواهیم کرد .
دکتر محمود رضا امینی
منبع : خبرگزاری موج