جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

فقط یک بار امتحان کنید!


فقط یک بار امتحان کنید!
تا صحبت ورزش وگردش و تفریح و هواخوری ومسافرت را پیش کشیدم، هرکسی چیزی گفت؛ ای بابا حال و حوصله نداریم، از ما گذشته ، ما که قهرمان نمی شیم، ما و ورزش؟ قیمت کلاس های ورزشی بالاست، بعضی ها هم گفتند که ای بابا ما که پیر شدیم، حالا دیگه ورزش به درد ما نمی خوره، این قدر گرفتاری و مشغله داریم که به ورزش و این جور چیزا نمی رسیم برای مسافرت رفتن هم که با خرج و مخارج های فعلی باید یک کیسه پول همراه داشته باشی تا چند تا شهر رو بگردی، بنزین و لاستیک و لوازم یدکی هم که قصه ها و غصه ها دارد.
هنوز داشت صحبت ها گل می کرد و حرف تو حرف می آمد جوری که دیگه نمی فهمیدی کی درباره چی صحبت می کند؟ یک کمی تن صدا رو بالا بردم وگفتم: خیلی سخت می گیرید، این قدرها هم که فکر می کنید کارها مشکل نیست؟بعضی کارها خیلی راحت انجام شدنی است به شرط این که سخت نگیرید، یک کمی از توقعات کم کنیم، کمی هم مسائل را ساده بگیریم، یک مقدار هم دوز اراده را بالا ببریم خیلی کارها در خیلی زمینه ها می توان انجام داد، مثلا همین ورزش.
همهمه ها فروکش کرد، من هم که اهل سخنرانی نیستم، یک دفعه تا دیدم همه ساکت شدند تا به صحبت های من گوش کنند، یک جوری بدنم گر گرفت و روی پیشانی ام چند قطره ای شبنم وار عرق نشست، باداباد را گفتم چند تا جمله پشت سر هم بلغور کردم با فعل و بی فعل.
اما خلاصه بد نشد چون دیدم چشم های جمع یک جورایی به لب های من دوخته شده، القصه گفتم: ببینید بوستان ها و پارک های داخل شهر جای خیلی خوبی برای هواخوری و پرکردن ریه ها از اکسیژن و هوای سالم و تمیز است خصوصا اگر صبح زود به قول قدیمی ها بین الطلوعین و بعد از نماز صبح فکر دوباره برگشتن به رختخواب را از سرت بیرون کنی، فکر نمی کنم تا از خانه بیرون بیایید و پیاده یا با دوچرخه یا با ماشین به طرف یکی از بوستان ها و پارک های نزدیک منزل محل خودتون حرکت کنید بیشتر از ده، پانزده دقیقه یا حداکثر نیم ساعت طول بکشه.
هنوز حرفم تمام نشده بود یکی دو نفر گفتند، کی حال داره صبح زود از تو رختخواب و خانه بیرون بزنه، ما می خواهیم ساعت فلان و فلان سرکار، در مغازه و ... باشیم، گفتم یک بار امتحان کنید، پشیمان نمی شوید خلاصه، کم کم چند نفری جمع شدیم و بعضی ها را هم که یک کمی تنبل تر بودند با خواهش و تمنا و قربونت برم واز این حرف ها راضی کردیم.
الان حدود یک سال از آن روزها می گذرد، هرکدام از ما برای خودش شده یک پا سحرخیز و اهل دم و بازدم و اکسیژن گیری و عرق ریزی کشش قفسه سینه و بگیر و ببند وخلاصه ادعا و مرام ورزشکاری بدجوری شانه ها و بر و بازوها شون رو قلقلک می ده، یکی می گه اگر یک روز صبح ورزش نکنم تا شب بی حوصله و دمقم، یکی می گه یک روز که ورزش نکنم مثل اینه که یک چیزی گم کردم و دائم دنبالش می گردم، حالا دیگه بهروز یک جوری حرف می زنه که هرکی ندونه فکر می کنه بنده خدا، مادرزادی ورزشکار بوده، آ رش می گه یک روز اگه چشمم به سرسبزی این پارک ملت نیفته تا شب «گژ» سبزی و طراوتم خالی نشون می ده، شهاب که از قدیم قدیم ها به تنبل خان معروف بود امروز کلی ادعای پیاده روی تند و دو سرعت و گل کوچیک داره که فقط باید بیای و ببینی تا باور کنی، علی آقا هم که بنده خدا کمردرد خیلی اذیتش می کرد این روزها دیگه مثل این که مشکلی نداره و پا به پای بقیه جنب و جوش می کنه، اکبر آقا هم که دیگه نپرس وقتی ما می رسیم تور والیبال رو بسته و برای این که وقتش تلف نشه کلی هم نرمش کرده تا همه از راه برسند و بساط سرویس زدن و آبشار کوبیدن راه بیندازه، آقا مهرداد هم یک وقت هایی از تنگی نفس می نالید حالا نفسش حسابی چاق شده ، آقایون دکترا هم تایید کردند روز به روز وضعیت تنفسی و ریه هاش بهتر می شه.
عباس آقا هم که یک جورایی مشغله کاری اش موجبات اضطراب و بگی نگی استرس روبراش فراهم کرده بود این روزها به قول بعضی ها باهوای تازه و نرمش های کششی و تمرکز گرفتنش کلی دچار ریلکسیشن شده ، مثل این که حرف هاش بی حساب نبود چون چند روز پیش مریم خانم که چند ماهی بود از بدخلقی های عباس آقا، یک جورایی گله مند بود، می گفت چند وقته که فضای خانه آرام و بی تنش شده، کاش زودتر از این ها ورزشکارش می کردم!
القصه حالا چند وقتی شده که حضرات مخدرات، همسران محترمه جمع ما نیز مدعی ورزش صبحگاهی و اکسیژن گیری و ریلکسیشن و از این حرف ها شدند، ما هم گفتیم گردن ما از مو باریک تر، چی بهتر از نیم تا یک ساعت ورزش صبحگاهی برای خانم ها که خیلی از اونها غیر از مسئولیت سنگین و خطیر خانه داری، همسرداری و مادری، مسئولیت شغلی و حرفه ای خود را نیز به دوش می کشند و انجام این همه مطمئنا نیازمند روح و روان وجسم پرنشاط و باطراوت است و برای دستیابی به این سرزندگی و نشاط چه بهتر از این که آفتاب نزده و آن موقعی که هنوز لشکرکشی خودروهای کوچک و بزرگ آهنی و فولادی به خیابان ها آغاز نشده و هوای شهر تمیز و آسمان هنوز رنگ آبی خودش رو نباخته و غبار سنگین دود و آلودگی بر فضای شهر سایه افکن نشده، من و شما همشهری عزیز با دلی پر از امید ،لب هایی پر از خنده وچهره هایی گشاده، با زمزمه سلام و صبح بخیر آقا، سلام و صبح بخیر خانم، روز خود را از کنار طراوت و سرسبزی بوستان ها آغاز کنیم، سینه های خود را مملو از هوای تازه صبحگاهی کنیم، چشم ها ودل هایمان را به میهمانی طبیعت پرنشاط ببریم، دل هایمان را به سلام ها و نگاه های دوستانه و مهربانانه صفا بخشیم، خنکای صبحگاهان را ذخیره روزهای گرم و طولانی کنیم و لااقل ساعتی از سیطره سیمان و دود و آهن خود را برهانیم، امتحان کنیم، زندگی زیباتر و شاداب تر می شود کانون خانواده ها پرامیدتر و پرنشاط تر می شود، دامن حوصله ها گسترده می شود، باور کنید ازدحام و شلوغی مطب پزشکان و داروخانه ها کمتر می شود، باور کنید غلو نمی کنم، بی راه نمی گویم، اگر شک دارید، امتحان کنید، سود و منافعش از آن شما و اگر ضرری داشت نثار من کنید، به جان خریدارم!
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید