پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تاریخ علم اقتصاد


تاریخ علم اقتصاد
● مقدمه
علم اقتصاد علمی است بسیار قدیمی و شاید بتوان گفت قدمتی به اندازه تاریخ دارد . اقدام به تدوین اصول و قوانین اقتصاد بصورت مدون و علمی برای اولین بار توسط "آدام اسمیت" انجام گرفت ، گرچه ابن خلدون مطالب ارزنده ای قرن ها پیش مطالبی در مورد اقتصاد گفته است . اسمیت اطلاعات اقتصادی زمان خود را طبقه بندی کرد و در سال ۱۷۷۶م کتابی تحت عنوان تحقیقات درباره ماهیت و علل ثروت ملل منتشر کرد . موضوع علم اقتصاد مطالعه در چگونگی تشکیل،توزیع،و مصرف ثروت است .
● تعریف علم اقتصاد
به معنای وسیع کلمه ، اقتصاد مطالعه در بهزیستی انسان است . انسان برای بهتر زیستن نیاز به مال دارد ،مال باید رفع حاجت کند و قابلیت تصرف و تملک ، قابل نقل و انتقال حقوقی و کمیاب باشد . عده ای علم اقتصاد را علم تولید و توزیع ثروت گفته اند . ژان باتیست سه علم اقتصاد را علم قوانین حاکم بر ثروت و نشان دهنده طرق تشکیل و توزیع و مصرف ثروت دانسته است (قدیری اصل ، ۱۳۵۴ ، ص۲۱) . برای تجزیه و تحلیل تئوریهای اقتصاد ، اولین بار پرفسور "رنگار فریچ" در سال ۱۹۲۰م آنرا به دو قسمت خرد و کلان (میکرو و ماکرو) تقسیم کرد (جاسبی ، ۱۳۶۱ ، ص ۴) .
● بررسی اندیشه ها و مکاتب اقتصادی بر حسب تاریخ آنها
۱) اندیشه های اقتصادی یونان قدیم
تفکر اقتصادی یونان قدیم مدیون اندیشه های دو فیلسوف بزرگ عالم یعنی افلاطون و ارسطو است . اندیشه اقتصادی افلاطون بر پایه اخلاق بنا شده بود ، وی پول و فضیلت را دو کفه ترازو می دانست که محال است یک طرف ترازو بالا برود و دیگری نزول نکند . وی دلبستگی به پول و ثروت را قبیح می دانست و ربا خواری را محکوم می کرد . ارسطو نیز از رژیم اقتصادی عصر خود انتقاد می کرد و مخالف ربا خواری و تجارت و سوداگری بود ، ولی با مالکیت ارضی در چارچوب خانواده موافق بود و بردگی را لازمه تولید می دانست (تفضلی ، ۱۳۸۵ ، ص ۱۹-۳۰) .
۲) اندیشه های اقتصادی قرون وسطی
دراین دوره تا قرن ۱۰م به اقتصاد از دیدگاه اخلاق می نگریستند . کلیسا مادی گرایی را نفی می کرد و مبادله به صورت کالا به کالا بود . از قرن ۱۲م به علت پیدایش کارگاههای صنعتی و از قرن ۱۳ به علت توسعه روابط خارجی اروپا با خاورمیانه از طریق دریای مدیترانه یک دوره ترقی اقتصادی بوجود آمد و پول به عنوان وسیله پرداخت رواج یافت . ولی تا پیدایش مرکانتیلیسم ، مسائل اقتصادی بر پایه عدالت و اصول مسیحیت بررسی و تجزیه و تحلیل می شد (قدیری اصل ، ۱۳۵۴ ، ص۳۹) .
۳) مرکانتیسم یا مکتب سوداگران
در قرن ۱۵و۱۶ میلادی با تسلط اروپا بر دریای مدیترانه و به دنبال آن اختراع ماشین چاپ ، کشف آمریکا ، دسترسی به هند و سایر سرزمینها که دارای معادن گرانبها بودند و کنار رفتن فئودالیسم توسط دولتهای متمرکز و بالاخره رفرم مذهبی ، اروپائیان را به گردآوری ثروت علاقه مند کرد (تفضلی ، ۱۳۸۵ ، ص ۵۱) . این گروه بیش از آنکه اقتصاد را از جنبه رفاه بنگرند ،جنبه قدرت دولت و قدرت اقتصادی را مورد تحلیل قرار دادند . به همین دلیل به آنان مکتب "اقتصاد قدرت" می گویند . مکتب سوداگران از قرن ۱۵ تا نیمه اول قرن ۱۸ فعالیت داشته اند و نیز اولین قدم ها را جهت تدوین و تنظیم نظریات اقتصادی برداشتند (جاسبی ، ۱۳۶۱ ، ص۲۱) .
۴) لیبرالیسم اقتصادی
الف) لیبرالیسم فیزیوکراتها (مکتب طبیعیون) : این مکتب هنگامی مطرح می شود که صنایع فرانسه در حال رکود و بحران است و بار دیگر توجه اقتصاددانان به کشاورزی و زمین معطوف شد . طرفداران این مکتب به طرفداری از آزادی برخاستند . از پیشتازان آن دکتر کنه فرانسوی بود که به نگارش کتاب "جدول اقتصادی " پرداخت و منظور وی دفاع از حاکمیت نظام طبیعی در روابط بین انسانها و بالاخره عمومیت یافتن دو شعار "آزادی عمل" و "آزادی عبور" بود (جاسبی ، ۱۳۶۱ ، ص۲۵-۲۷) .
ب ) لیبرالیسم کلاسیک : این مکتب در انگلستان در نیمه اول قرن ۱۸ بنیان نهاده شد . پیدایش آن همزمان با پایان دوره فئودالی و شروع سرمایه داری صنعتی می باشد . سرمایه داران خواهان عدم دخالت دولت برای آزادی کامل اقتصادی برای سود و منافع شخصی و کلان بودند و معتقدند که انسان بطور طبیعی به دنبال سود می رود و چون منافع او جزئی از منافع جامعه است بنابراین در جهت منافع جامعه گام بر میدارد (جاسبی ، ۱۳۶۱ ، ص۲۶) .
لیبرال های کلاسیک را به دو دسته تقسیم کرده اند : یک. علمای اقتصادی خوشبین : آدام اسمیت ، ژان باتیست سه ، باستیا . دو. لیبرالهای بدبین : رابرت مالتوس و دیوید ریکاردو . دسته خوشبین ها عقیده دارند که اصالت فرد ، نظامات اقتصادی با جریان طبیعی اقتصاد موجب رفاه و خوشبختی جامعه خواهد شد . دسته بدبین ها ضمن قبول همان قواعد اجرای آزادی و قوانین مکشوفه را موجب فقر می دانستند و سرانجام آنرا شوم و تاریک برای جامعه بشری پیش بینی می کردند (قدیری اصل ، ۱۳۵۴ ، ص۴۷-۵۵) .
لیبرالیسم اقتصادی در اواسط قرن ۱۹ در اوج اعتبار و در همه جا با پیروزی مواجه بود . تعدی و اجحاف و سو’ استفاده ای که در این نظام نسبت به کارگران صورت می گرفت در نیمه دوم قرن ۱۹ باعث مطرح شدن این سوال شد که " آیا فقر کارگران نتیجه قانون طبیعی است یا نتیجه رژیم غلط لیبرالیسم اقتصادی ؟" (قدیری اصل ، ۱۳۵۴ ، ص۵۸-۶۹) . به دنبال آن جنبشهای فکری معارض مکتب کلاسیک به وجود آمد که عبارتند از : یک. ناسیونالیسم اقتصادی ، دو. سوسیالیسم ایده آلیست و نهضت تعاونی ، سه. مارکسیسم . در اینجا برای رعایت اختصار توضیحی کوتاهی بر مارکسیسم داده میشود : در جامعه ای که مارکس در آن زندگی می کرد دو خصیصه متضاد وجود داشت که از طرفی فقر و فاقه در جامعه رو به افزایش می نهاد و از طرف دیگر توده مردم از حقوق سیاسی برخوردار می شدند (انقلاب فرانسه) . همه تلاش مارکسیسم به منظور طغیان از عذاب فقر و انتقال قدرت از دست طبقه حاکمه به طبقه کارگر بود (باربر ، ۱۳۷۰ ، ص۱۳۳-۱۳۷) .
۵) مکتب نئوکلاسیک (مارژینالیسم)
از خصوصیات این مکتب که در نیمه دوم قرن ۱۹ شکوفا شد ، آنست که موسسان می خواستند علم اقتصاد را تنها اصل مسلمی که "انسان در جستجوی تمتع بیشتر با کوشش کمتر است" پایه گذاری کنند . این نحوه فکر همانست که کلاسیکها نفع شخصی را محرک فعالیتهای انسانی تشخیص داده بودند .(قدیری اصل ، ۱۳۵۴ ، ص۷۷) . برجسته ترین عضو این مکتب آلفرد مارشال است که کتاب "اصول علم اقتصاد" را در سال ۱۹۸۰م نوشت . وی نظریه های عرضه ، تقاضا ، ارزش مبادله ،و توزیع درآمد ملی را مطرح کرد (تفضلی ، ۱۳۸۵ ، ص۲۴۹-۲۷۵) .
۶) تحلیلهای اقتصادی جدید
وقوع دو جنگ جهانی باعث بوجود آمدن سیاستهای اقتصاد ملی شد و بحران عجیب سالهای ۱۹۲۹-۱۹۳۰ و ... به مقیاس جهانی دگرگونیهای شگرف بوجود آورد . اولین کسی که به نارسایی و نا کفایی نظریه جامع لیبرالها حمله برد " لرد کینز" انگلیسی بود که کتاب نظریه عمومی اشتغال ، پول ، بهره را منتشر کرد و در آن به بررسی دو تعادل جزیی یعنی تعادل کالاهای مصرفی و تعادل کالاهای سرمایه ای پرداخت و نتیجه گرفت که برای اینکه تعادل کلی (تولید و تقاضا) حفظ شود ، باید این دو تعادل را برقرار کرد (قدیری ، ۱۳۵۴ ، ص۸۰-۸۴) .
● نتیجه گیری
بسیاری از مورخان اقتصادی عقیده دارند که تا نیمه اول قرن ۱۸ میلادی عقاید اقتصادی شایسته نام علم اقتصاد به مفهوم تجزیه و تحلیل علمی وابسته به ایده آل نشده است . اقتصاد و فعالیتهای اقتصادی تا آن زمان تحت الشعاع اخلاق ، مذهب ، وسیاست بود . اندیشه اقتصادی افلاطون در ۴۰۰ ق.م بر پایه اخلاق استوار بود . در قرون وسطی کوشش کلیسا ، بی توجه کردن مردم به مادیات و اندیشه اقتصادی تحت الشعاع مذهب بود . با رنسانس و کشف آمریکا و جاری شدن سیل طلا و نقره به اروپا و جانشین شدن دولتهای متمرکز به جای فئودالیته ، نحوه تفکر جامعه اروپایی دگرگون می گردد و رزاندوزی و کسب قدرت مرکزی به یک ایده آل سیاسی تبدیل می شود . در دوره های معاصر تجدید نظر در مطلوبیت نهایی و حفظ تعادل عمومی سعی شده است .
محمد شاهین
منابع :
تفضلی ، فریدون (۱۳۸۵) . تاریخ عقاید اقتصادی (از افلاطون تا ارسطو) . تهران ، نشر نی .
جاسبی ، عبدا... (۱۳۶۱) . اقتصاد . تهران ، مرکز آموزش مدیریت دولتی .
قدیری اصل ، باقر (۱۳۵۴) . کلیات علم اقتصاد . تهران ، نشر سپهر .
باربر ، ویلیام (۱۳۷۰) . سیر اندیشه های اقتصادی . ترجمه حبیب ا... تیموری . تهران ، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی .