جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

فرانسوی ناکام


فرانسوی ناکام
اگر انتخاب نیکلاس سارکوزی به ریاست جمهوری فرانسه شگفت انگیز بود ماندن او در یک سال گذشته شگفت انگیزتر بود. کسی که خود را مهاجر زاده می نامید و بر مهاجران شورید.از طبقه متوسط بود اما حامی سرمایه داران شد. از تبار گلیست ها بود و گلیسم را سربرید و از دوگل یک نام باقی گذاشت و همین و بس.
شورش های کارگری در یک سال گذشته که دوبار شبکه حمل و نقل فرانسه را فلج کرد،غریو دانشجویانی که باید هزینه های تحصیلی را چندبرابر گذشته پرداخت کنند،کارمندانی که دیرتر بازنشسته می شوند و به برکت سارکوزی عایدات کمتری می گیرند و اقشار دانشگاه دیده ای که در جستجوی درآمدی و معاشی بر در بسته الیزه می کوبند و نتایج انتخابات شوراهای محلی که با شکست جانانه حزب راست گرای (یو.ام.پی) همراه بود و ده ها نظرسنجی که حکایت از سقوط آزاد سارکوزی در افکارعمومی دارد، همه نشانه ای از ناکامی نیکلاس سارکوزی در یک سال گذشته است.همه علامت دیرهنگام بود تاچریسم در هزاره سوم است و همه نشان از سرخوردگی رادیکالیسم لیبرال در دنیای عدالت خواه دارد.
کدام ملت است که از عدالت بگریزد؟ کدام فرد است که خواستار برابری موقعیت ها نباشد؟ کدام کارگر است که نخواهد دولت کسب و کارش را ضمانت کند ؟ اما این پاسخ سوال نیست.جواب کسانی که به درکوبه های حکومت می کوبند، نیست. بلکه به مدیریت سرمایه با رعایت زیرساختارها و استلزامات آن باید دقت داشت.یعنی آنچه که در پروژه اقتصادی نیکلاس سارکوزی غایب است.
میلتون فریدمن،پیامبر سده بیستم «بازار آزاد» روزگاری بود که هم آوا با فردریش فون هایک فریاد آزادی سرمایه را سر داده بود.موسسه ای در امریکا به راه انداخته بود که از مکزیک تا شیلی و از بریتانیا تا روسیه می خواست که اقتصاد بزرگ شود و دولت هرچه می تواند از وزنش بکاهد.دانشگاه شیکاگو جمعی از اساتید و دانشجویان هوادار آرای فریدمن را گردهم آورده بود تا نسخه های جهانی بپیچند. در نتیجه آگوسته پینوشه در سایه مشاوره های فریدمن و یارانش در دانشگاه کاتولیک سانتیاگو، ضربان استبداد را افزایش داد.دموکراسی را به پای سرمایه قربانی کرد و یک دهه دولت نظامیان را سرانجام به بازار آزاد پیوند زد.پیش از آنکه تاچر و ریگان چهره گشایی کنند آگوسته پینوشه بود که دستور کار نئولیبرالیسم را تجربه کرد و البته با چشم پوشی از قرضه های بحران آفرین به نهادهای جهانی، سربلند در اقتصاد اما سرشکسته در سیاست دموکراتیک بیرون آمد. بر شمار زندانیان سیاسی افزوده شد و از تعداد نهادهای مدنی روزانه کاسته می شد.روسیه برآمده از اتحاد شوروی نمونه دیگر این آزمایشگاه بود که فجایع انسانی را در وانفسای سده بیستم آفرید.آنگاه که فرانسوی ها در جدال سوسیالیست ها و گلیست ها از تب فرانسوی بودن می سوختند آلمان ها گام به گام دولت را کوچک کردند و همسایه انگلیسی شعاع بازار را با پرگار نئولیبرالیسم هرچه بزرگتر می کشید.سوئد در دهه ۱۹۹۰ نئولیبرال سازی را تشدید کرد و هند در آسیا به استعمارگر سابق اش تشبه می جست.
فرآیند نئولیبرال سازی نه تنها همراه با آزادسازی سرمایه و کارهمراه است بلکه نظامند کردن جریان سرمایه و سرمایه گذاری هم هست.به این معنا فرانسه هیچ گاه سرمایه داری نشده است.نمونه فرانسه حکایت از این نکته دارد که مسیرهای توسعه سرمایه داری در کشورها هرگز با شیوه های مشابه به نتایج مشابه نیز منجر نمی شود.شیلی با تحمل مشقات فراوانی اینک یکی از کشورهای مترقی آمریکای لاتین شمرده می شود،سوئد و آلمان به اقتصاد اروپایی عمیقاً دوخته شده اند اما روسیه به دردناک ترین نتایج حاصل از سیاست تعدیل ساختاری رسید و هند به دشواری توانسته تا از دخالت نیمه تمام دولت در اقتصاد پرهیز کند.
اتحادیه های توانمند فرانسه یکی از موانع سترگ جریان نئولیبرال سازی در این کشور بوده اند.مقابله این اتحادیه ها با سیاست های آزادسازی و به اصطلاح اصلاحات اقتصادی در دوران سارکوزی نمونه نزدیک این امر است.فرانسه به سبب ساختار چند حزبی و لاجرم دولت های ائتلافی از پیگیری سیاست های آتشبار گونه مارگارت تاچر در بریتانیا و رونالد ریگان در آمریکا ناتوان است.طبقه سرمایه دار اگرچه در فرانسه خاصه در شهرهای لیون و پاریس قدرت بالایی دارد اما نفوذ همین اتحادیه های کارگری اضافه بر فقدان نظام سرمایه داری که حمایت از صنایع بومی را با توجه با به ادغام سیستم مالی این کشور با اتحادیه اروپایی در بسیاری موارد پیشه کند، سبب ناکاآرمدی سرمایه داری مورد نظر توسعه نئولیبرالی در این کشور شده است.ناهماهنگی سیاست های پولی فرانسه با معیارهای اتحادیه اروپایی در سال گذشته به جایی رسید که رئیس بانک اروپایی به دولتمردان فرانسه در عقب ماندن از برنامه توسعه اتحادیه هشدار داد.سیاست کاهش مالیات ها در شرایطی که هنوز اتحادیه های کارگری عامل مهم و تعیین کننده موتور توسعه فرانسه است بی گمان مانع از آن خواهد شد تا سیاست های نئولیبرالی سارکوزی که به وضوح دودهه دیرتر از دیگران و البته در بدترین زمان ممکن آغاز کرده است دست کم در آینده نزدیک به ثمر بنشیند.تضعیف احزاب چپ گرا با این توجه که حزب سوسیالیست فرانسه با پیش گرفتن سیاست راه سوم همانند همتایان بریتانیایی و آلمانی از ملاک های بنیادین خود دور شده اند و شعارهای تبلیغاتی سگولن رویال در یک سال پیش از این حتی می تواند نتایج انتخابات شوراهای محلی را به سود سوسیالیست ها، نه به معنای تایید حزب مزبور بلکه در معنای هشدار به دولت سارکوزی تغییر معنا دهد.اینکه فرانسه با وضع موجود به دلیل افزایش شکاف های طبقاتی،بیکاری و افزایش مهاجرت ها مخالفت دارد جای شبهه ای نیست اما سیاست کنونی سارکوزی که عمدتاً روبنایی و بدون حذف و یا تقلیل عملکرد جنبش های کارگری که البته احتمالاً بسیار نامطلوب تر از آزادسازی به سبک شوک درمانی است ناممکن خواهد بود.اشتباه سارکوزی در زمینه اقتصادی نه صرفاً تبعیت از همتایان اروپا و آمریکایی بلکه عمدتاً بسترهای نامناسب ساختاری در اتحادیه های کارگری است.آزادسازی سرمایه و اصلاحات اقتصادی نئولیبرال چنانکه سارکوزی قصد دارد در جامعه ای که هنوز دل نگرانی از شیوه معیشت کارگران در مقیاس ملی وجود دارد میسر نیست.روحیه ملی گرایی مفرط در فرانسوی ها که همواره تافته ای جدا بافته را از اینان ترسیم می کند و به خوبی در اتحادیه های کارگری نهفته است با آنچه سارکوزی،این قهرمان خود خوانده فرانسه، اصلاحات اقتصادی می نامد و سعی در تقلید نئولیبرال سازی به اسلوب دهه ۱۹۸۰ دارد در تغایر است .
دیاکو حسینی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه