جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چالش های داخلی و خارجی جانشین بوش


چالش های داخلی و خارجی جانشین بوش
رئیس جمهور بعدی آمریکا رهبری ملتی را به میراث خواهد برد که همچنان قدرت اول جهان است. در همین حال، رئیس جمهور آینده آمریکا مشکلاتی را در عرصه بین الملل به دوش خواهد کشید که میزان آن بیش از مشکلات رئیسان جمهور قبل از او است. در چنین شرائطی و پس از سپری شدن یک دوره اشتباهات فاجعه آمیز، چالش اصلی او چیزی جز بازسازی حس قدرتمندی و هدفمندی در مردم نخواهد بود.
او مجبور خواهد بود که به بازسازی سیاست های آمریکا در حوزه داخلی و بین المللی بپردازد. او نیاز دارد که روابط کاری آمریکا با دوستان و متحدانش را نیز بازسازی کند. او باید یک اقتصاد لرزان را احیا کند، وابستگی به انرژی را کاهش دهد و از خطر معضل تغییرات آب و هوا رهایی یابد؛ با خطر فزاینده گسترش تسلیحات اتمی دست و پنجه نرم کند؛ قدرت دفاعی آمریکا را در برابر تروریست های جهانی افزایش داده و فشار زیادی بر القاعده، به ویژه در پاکستان وارد آورد و البته، دو جنگ همزمان را مدیریت کند.
برای پیشرفت در انجام این امور مهم، رئیس جمهور باید بوروکراسی سرکش فدرال را که همواره در مقابل تغییر مقاومت می کند، کنترل و مدیریت کند. او همچنین نیازمند تغییر نوع روابط بخش اجرایی و قانون گذاری خواهد بود. تقریبا در تمامی حوزه ها، حمایت کنگره لازمه موفقیت است. همچنین است حمایت افکار عمومی و این طالب آن است که رئیس جمهور بعدی، کاراتر از پیشینیان خود، حمایت بخش خصوصی، ان جی اوها، دانشگاه ها و موسساتی از این دست را جلب کند.
ریاست جمهوری آمریکا غیرعادی ترین کار ممکن است . انتظار اینکه رئیس جمهور می تواند هر مشکلی را حل کند، غیرواقعی است. یک رئیس جمهور موفق باید اهداف قابل دستیابی را انتخاب کند، آنها را برای ملت و جهان معرفی کند و سپس از طریق مهارت های مدیریتی به آنها جامه عمل بپوشاند. نه یک رئیس جمهور منفعل موفق خواهد شد، و نه رئیس جمهوری که قول راه حل می دهد، اما به قولش عمل نمی کند.
اگرچه همه آنچه که رئیس جمهور جدید به میراث می برد، به تغییر نیاز ندارد، اما تمام امور مهم نیازمند بررسی دقیق هستند. در بسیاری از موارد، به کار گرفتن افراد جدید و سیاست های جدید ضروری است اما یک سیاست امنیت ملی جامع، بسیار فراتر از مجموعه عقاید شخصی است. یک نگاه منسجم به نقش ایالات متحده در جهان باید براساس منافع ملی، ارزش ها، و ارزیابی واقع بینانه از توانایی ها و ضرورت ها باشد. قوی ترین ملت ها نیز نمی تواند هر حادثه ای را براساس ترجیحات خود شکل دهد.
برای بازگرداندن آمریکا به نقش رهبری دنیا، دو نقطه ضعف باید ترسیم شود: اقتصاد داخلی و وجهه آمریکا در جهان. اگرچه معمولا از اقتصاد به عنوان یک موضوع داخلی یاد می شود، اما احیای آن همان اندازه برای امنیت درازمدت آمریکا مهم است که غیرقابل شکست نگه داشتن ارتش آمریکا اهمیت دارد. این امر نیازمند چیزی بیش از یک تحول چرخه ای است؛ بهبود اقتصاد در درازمدت، یک سیاست جدید در بخش انرژی و نیز در مورد تغییرات آب و هوا ضروری خواهد بود. این مورد نیز باید اضافه شود که بازیابی احترام به ارزش ها و رهبری آمریکا ضروری است- نه به خاطر آنکه شهرت و محترم بودن خوب است، بلکه به خاطر آنکه احترام شرط لازم برای نفوذ بلندمدت و مشروعیت رهبری است.
رئیس جمهور باید در اولین فرصت به این امور بپردازد تا قدرت کافی برای مواجهه با مسائل حساس و استراتژیک مانند پنج کشور همسایه در خاورمیانه که در قلب بحرانی قرار گرفته اند که امنیت ملی آمریکا را تهدید می کند، داشته باشد (ترکیه، عراق، ایران، افغانستان و پاکستان). چند اقدام زود هنگام که کاملا در حوزه اختیارات او قرار دارد، می تواند اثر فوری داشته باشد. ضروری ترین این اقدام ها منع رسمی شکنجه و تعطیل کردن بازداشت گاه گوانتانامو است که هم اکنون ۲۶۰ زندانی را در خود جا داده است. به دلیل اینکه دولت بوش تنها به مجازات عناصر دست چندم در ابوغریب دست زد، ضربه این اقدام به وجهه آمریکا شدید و مداوم بوده است. آن دسته از دستورات ریاست جمهوری که این موضوع را روشن کنند که دولت آمریکا از شکنجه حمایت نمی کند، برای جدا کردن دولت جدید از میراث پرهزینه گذشته ضرورت دارند. کارگزاران دولت بوش می گویند که تعطیل کردن گوانتانامو امری پیچیده است. بله، خیلی چیزها در زندگی پیچیده اند، تعطیل کردن گوانتانامو، صرف نظر از مشکلات این اقدام، امری کاملا ضروری است.
یک فاکتور جدید
تاریخ لایتغیر نیست. اما الگویی هست که می توان آن را قانون تاریخ نامید: در درازمدت، ظهور و سقوط کشورهای بزرگ به قدرت اقتصادی آنها پیوند خورده است. روم، امپراطوری چین، ونیز، فرانسه و هلند، پرتغال و انگلیس، همه روزی در اوج بودند، و سقوطشان در عرصه بین الملل به دنبال فروپاشی اقتصادی آنها رخ داد.
در ظهور ایالات متحده در اواخر قرن نوزدهم، هیچ چیز به اندازه رشد قابل توجه اقتصاد آن نبود. علت این رشد اقتصادی، وجود نفت ارزان داخلی بود. آمریکا بر سقوط دوره ای اقتصاد خود غلبه کرده است. بنابراین، برای آمریکایی هایی که ذاتا خوشبین هستند، این فرضیه منطقی است که مشکلات اقتصادی موجود، موقت است. اماهم اکنون یک فاکتور جدید و بی سابقه پدیدار شده است. با چهار برابر شدن قیمت نفت در چهارسال گذشته، مردم آمریکا شاهد انتقال ثروت از یک سری کشورها به گروهی از کشورهای دیگر هستند. سیاستمداران و رسانه ها به طور موجه به روی فشار داخلی ناشی از قیمت بالای نفت تمرکز کرده اند. اما اهمیت ژئواستراتژیک و درازمدت این انتقال ثروت که تاکنون از آن غفلت شده، نباید از توجه رئیس جمهور بعدی دور بماند.
به این سخنان که از «دانیل یرجین» کارشناس مسائل نفت نقل می شود توجه کنید: آمریکا روزانه بیش از ۲۰میلیون بشکه نفت مصرف می کند که حدود ۱۲میلیون بشکه از آن وارداتی است. براساس قیمت های نیمه اول سال۲۰۰۸، آمریکا روزانه تقریبا ۱.۳میلیارددلار (سالانه ۴۷۵ میلیارد دلار) به خزانه کشورهای صاحب نفت واریز می کند. مصرف کنندگان اصلی نفت شامل چین، اتحادیه اروپا، هند و ژاپن نیز بخش اعظم ثروت خود را به جیب کشورهای نفتی می ریزند.
فرض کنید که افزایش قیمت نفت برای یک دهه آینده نیز ادامه یابد. ثروتی که هم اکنون در کشورهای صاحب نفت در حال انباشته شدن است، در درازمدت نه تنها به بازوان اقتصادی آنها قدرت خواهد بخشید، بلکه آنها را به قدرت های برتر سیاسی نیز تبدیل خواهد کرد. برخی از این کشورهای تولیدکننده نفت اهداف سیاسی کاملا متفاوتی با آمریکا، اتحادیه اروپا و ژاپن دارند. گروه هایی از کشورهای تولیدکننده نفت که اهداف مشترک و البته متضاد با آمریکا و متحدان اروپایی آن دارند، شکل گرفته و شجاعانه تر عمل خواهد کرد. پول بیشتری برای تأسیس فعالان غیردولتی که به دنبال نابودکردن اسرائیل هستند، در دسترس خواهد بود. نمونه های مشهوری از این دست وجود دارد، اگر چه به نظر می رسد غرب درسی از آن نگرفته است: عربستان سعودی که سابقه همکاری دیرینه با آمریکا برای تقویت تولید نفت در جهان و حفظ قیمت نفت در حد مطلوب دارد، همزمان میلیاردها دلار صرف تأسیس سازمان های تروریستی چون القاعده کرده است. آیا کسی در این شک دارد که قاطعیت کنونی کشورهایی چون ایران، روسیه و ونزوئلا در عرصه بین الملل، به دنبال بازوان قدرتمند اقتصادی آنهاست که از دلارهای نفتی حاصل شده است؟ (ونزوئلا هم اکنون پنج برابر آمریکا به کشورهای آمریکای لاتین کمک مالی می کند.)
همزمان، مشکل تغییرات آب و هوایی به درجه ای رسیده است که از نگاه بسیاری از دانشمندان، زمین را تهدید می کند. برخی می گویند که فقط یک دهه فرصت داریم تا از رسیدن به آن نقطه فاجعه آمیز دور شویم. دولت بوش هفت سال و نیم را بدون اینکه توجهی به این موضوع کند، پشت سرگذاشت. در دولت بوش و در میان هم پیمانان کنگره ای آن، اهمیت بسیار کمی به این موضوع داده شد. آنان تقریبا با هر طرحی جز برخی اقدامات داوطلبانه مخالفت کردند. تنها در اواخر سال ۲۰۰۷ بود که دولت بوش تحت فشار زیاد سیاسی، سرانجام موافقت کرد که استانداردهای سوختی خود را طی ۳۲سال بالا ببرد.
در درازمدت معیارهای حفاظتی دقیق تر به همراه سرمایه گذاری در تکنولوژی های جدید، بی تردید مؤثر خواهد بود. اما اگر قیمت حبابی نفت پایین بیاید، مصرف دوباره افزایش خواهد یافت از سوی دیگر، اگر قیمت ها بالا بماند، مصرف شاید کم شود، اما آمریکا و متحدان نزدیکش همچنان دلارهای نفتی را از کف خواهند داد. در هر صورت اگر یک سیاست موثر در حوزه انرژی و تغییرات آب و هوا وجود نداشته باشد، زمین از افزایش درجه حرارت رنج خواهد برد.
دو کاندیدای اصلی انتخابات، یعنی سناتورجان مک کین و سناتور باراک اوباما، هر دو می گویند که توجه ویژه ای نسبت به مسئله تغییرات آب و هوایی دارند. اما بررسی مواضع آنها درباره این موضوع تفاوت های آشکاری را به نمایش می گذارد. اوباما طرح جامع تری دارد و قول داده است که آلاینده ها را کاهش دهد. این طرح مکانیسم مبتنی بر بازاری است که در میان اقتصاددانان چپی و راستی طرفدار فراوانی دارد. مک کین بر حذف محدودیت های محیط زیستی در مقابل کاشت داخلی و خارجی تاکید دارد. این را به سختی می توان یک راه حل دراز مدت قلمداد کرد. حتی اگر زمین های جدیدی پیدا شود، تاثیری روی ذخایر، حداقل برای یک دهه، نخواهند داشت و مشکل تغییرات آب و هوا را حل نخواهد کرد.
جستجو برای سیاست های موثر در زمینه انرژی و تغییرات آب و هوایی، نیازمند اجماع نظر ملی در مورد وخیم بودن اوضاع و نیز یک طرح اقدام که در آن هر کس به نوبه خود، همکاری و فداکاری لازم را داشته باشد، است. بد نیست تلاش بی وقفه اما ناموفق جیمی کارتر را برای کشاندن مردم به خیابان ها طی یک نطق تلویزیونی در آوریل ۱۹۷۷ به یاد بیاوریم. او در حالی که ژاکت مسخره ای به تن داشت، گفت که پروژه او برای رفع وابستگی به انرژی «معادل اخلاقی جنگ» است. در این میان، شخصی واژه Moral را میو (Meow) منعکس کرد و همگان شروع به تمسخر کردند و نتیجه این شد که طرح کارتر برای ۳۰ سال زمین گیر شد. یکی از اولین کارهای رونالد ریگان در مقام رئیس جمهوری این بود که سقف کاخ سفید را که کارتر از صفحات جذب کننده انرژی خورشیدی ساخته بود، تعویض کرد. دو معضل تغییرات آب و هوا و وابستگی به انرژی، فرصتی را فراهم می کند تا دو کشور بسیار مهم جهان، که دو آلاینده بزرگ جهان نیز هستند به یک موفقیت دست یابند. چین و آمریکا با هم، ۵ درصد آلاینده های کربنی جهان را تولید می کنند. در سال گذشته، چین آمریکا را بزرگترین آلاینده جهان نامیده است. در سال ۲۰۰۷ دو سوم رشد تولید گازهای گلخانه ای در نتیجه اقدامات چین بوده و موسسه محیط زیست هلند تخمین زده که چین هم اکنون ۱۴ درصد بیشتر از آمریکا گازهای آلاینده تولید می کند. تلاش برای ایجاد یک پیمان جدید بین المللی در مورد تغییرات هوایی برای جایگزینی پروتکل کیوتو، که در تاریخ ۲۰۱۲ اعتبار آن پایان خواهد یافت، هم اکنون شدت گرفته است. قرار است یک توافقنامه جدید تنظیم شده و در اواخر سال ۲۰۰۹ در کپنهاگ به امضا برسد. اما روی آن حساب نکنید.
در حالی که چین و آمریکا نقش برجسته ای در این مذاکرات ندارند، بسیاری از اعضای کنگره هشدار می دهند که احتمال اینکه مجلس سنا توافقنامه کپنهاگ را مانند پروتکل کیوتو تصویب نکند، بسیار زیاد است. و بدون حضور آمریکا و چین، ارزش توافقنامه محدود خواهد بود.
باید توجه داشت که کشورهای اقتصادی بزرگ با هر پیمانی که محدودیت هایی برای تولید گازهای آلاینده از سوی آنها ایجاد کند، موافقت نخواهند کرد. بهرحال، راه دیگری وجود دارد که باید بدون ایجاد کردن مانع در برابر فرآیند تصویب توافقنامه کپنهاگ، آن را مد نظر قرار داد: تصویب توافقنامه های متعدد که در آنها کشورهای مختلف حل بخش های مختلفی از مشکلات را به عهده بگیرند. در چنین کلکسیونی از توافقنامه ها، فرصت خوبی برای همکاری آمریکا و چین فراهم می شود. مخصوصاً، دو کشور می توانند توافقنامه های دو جانبه ای در مورد پروژه های مشترک در بخش ذخیره انرژی، و تکنولوژی بی آزار نسبت به محیط زیست، داشته باشند. هدف مشترک سودمند و دو جانبه، افزایش کارآمدی انرژی و کاهش تولید کربن در هر دو کشور خواهد بود.
در سفر اخیری که به چین داشتم، امکان امضای این توافقنامه های دو جانبه را با مقامات برجسته چینی بررسی کردم. آنها نیز اعلام کردند که تمایل دارند از طرق غیر رسمی مذاکراتی در این خصوص انجام گیرد. نگرانی آنها این بود که هر طرح انرژی که از سوی غرب مطرح شود، تلاش خواهد کرد که سرعت رشد اقتصادی چین را کاهش دهد. این نگاه که می توان آن را نگرانی هند و دیگرکشورهای در حال رشد نیز دانست، باید به درستی درک شود و در تهیه هر طرحی مورد توجه قرار گیرد. شاید هم اکنون دریچه امیدوارکننده ای در حال گشوده شدن است وانگ کیشان، معاون وزیر امور مالی و بازرگانی چین، اخیرا از آزمایشگاه ها و مراکز مطالعاتی خواست که در مورد انرژی قابل بازیافت و تکنولوژی هایی که آلودگی کمتری تولید می کنند، تحقیقات وسیعی انجام گیرد.
او ۶۱ ژوئن در روزنامه فایننشال تایمز نوشت: «همکاری های بیشتر میان دو کشور (چین وآمریکا) در زمینه انرژی و مسائل محیط زیست چین را قادر خواهد ساخت که درباره مسائل انرژی و زیست محیطی بهتر عمل کند و نیز شرایط و فرصت های عالی سرمایه گذاری و تجاری برای سرمایه گذاران آمریکایی فراهم کند. با در نظر گرفتن ادبیات محتاطانه مسئولان چین، این یک علامت غیرمنتظره و خوشحال کننده است. دولت بعدی نباید از آن چشم پوشی کند. پیگیری جدی این پیشنهاد، نه تنها یکی از مشکلات عمده جهان را مورد توجه قرار خواهد داد، بلکه فصل جدیدی را درهمکاری های دوجانبه چین و آمریکا خواهد گشود.
● موافقت ها و مخالفت ها
با درنظر گرفتن نارضایتی مردم آمریکا از وضعیت کنونی، تعجبی ندارد که هم اوباما و هم مک کین تلاش کرده اندروی تغییراتی که می خواهند ایجاد کنند، مانور دهند. هر دو گفته اند که روی افغانستان تمرکزبیشتری خواهندداشت. هر دو قول داده اند که روابط آمریکا را با کشورهای عضو ناتو بهبود بخشند. هر دو در مورد اقدامات اخیر به ویژه در گرجستان اظهار نگرانی کرده اند. هر دو قول داده اند که نیروهای نظامی را بازسازی کرده و از زخمی های جنگ افغانستان و عراق، مراقبت بیشتری به عمل آورند. و در نهایت هر دو متعهد شده اند که از اسرائیل دفاع کنند.
اما درباره تفاوت ها باید گفت که پیشنهادهای سیاسی اوباما- چه در مورد انرژی و تغییرات آب و هوایی و چه در مورد ایران و عراق و افغانستان - رو به جلو است. او پیشنهاد می کند که سیاست های قدیمی با توجه به واقعیت های کنونی تغییر یابند. او روی دیپلماسی به عنوان بهترین راه افزایش نفوذ و قدرت آمریکا تاکید دارد.در زمینه تجارت، اوباما خواستار ارتقای سطح توافقنامه های تجاری و وارد کردن بندهایی در مورد مسائل کارگری و استانداردهای زیست محیطی است. برعکس، شجاعانه ترین پیشنهادهای مک کین، نه تازه اند و نه ابتکاری. به عنوان مثال، طرح مبهم او با نام «لیگ دموکراسی ها»، چیزی بیش از توسعه سازمان «جامعه دموکراسی ها» که توسط مادلین آلبرایت بنیان گذاری شد ، نیست که هم اکنون اگرچه وجود دارد، اما دولت فعلی آن را به حاشیه رانده است. اگرچه مک کین می گوید که این «لیگ» پیشنهادی و جایگزین سازمان ملل نخواهد شد، اما پیشنهاد می کند که در زمانی که سازمان ملل وارد عمل نشود ، این لیگ کار خود را بکند. او سال گذشته گفت، لیگ جدید دموکراسی ها هنگامی که سازمان ملل قادر نیست وارد عمل شود، خود وارد عمل خواهد شد تا مردم را در کشورهایی چون دارفور، برمه و زیمبابوه،نجات دهد. حال مسکو و بیجینگ می خواهند همکاری بکنند، می خواهند، مخالفت کنند. مک کین این را بهترین نوع رئالیسم می نامد.
طی هشت سال گذشته، سازمان ملل متحد به شدت تضعیف شده است و این ضعف آن را در مقابل تصمیم های ضدآمریکایی آسیب پذیرتر کرده است. تردیدی نیست که سازمان ملل یک سازمان معیوب است. اما با این وجود نقش مهمی در سیاست خارجی آمریکا ایفا می کند و اگر به درستی از آن استفاده شود، می تواند منافع ملی آمریکا را تامین کرده و نقش موثرتری در تامین صلح در مناطقی مانند سودان ایفا کند. سازمان ملل تنها می تواند به اندازه ای قدرتمند باشد که بزرگترین حامی مالی آن، یعنی آمریکا، می خواهد. اوباما قصد دارد اصلاحاتی در این سازمان انجام داده و وضعیت آن را در جهت منافع ملی آمریکا بهبود بخشد. ایجاد یک سازمان جدید، به جای اصلاح ساختار سازمان ملل، هدفی کاملاً در خلاف جهت اهداف اوباما است.
۷۲ ماه می، مک کین در سخنرانی خود در دانشگاه دنو درباره گسترش تسلیحات اتمی گفت که اگر مذاکرات مجدد بتواند نقص هایی که مانع از عملیاتی شدن پیمان منع آزمایش تسلیحات هسته ای شد را رفع کند، او موضع مخالفش را در باره این پیمان مورد تجدید نظر قرار خواهد داد. در عوض، اوباما صریحاً از این پیمان مهم حمایت می کند. همچنین، با وجود حمایت اوباما از طرح از بین بردن تمام تسلیحات اتمی، مک کین از این کار خودداری کرده است.
اگر این تفاوت ها را بررسی کنیم،واضح است که رای دهندگان آمریکایی در برابر دو نوع نگرش نسبت به نقش آمریکا در جهان و نیز دو نوع موضع گیری درمورد مسائل سیاسی قرار دارند. در بسیاری از موارد، بجز تغییرات آب و هوایی، مک کین یا از سیاست های بوش حمایت می کند و یا حتی موضع تندتری دارد. اگرچه مک کین ترجیح می دهد خود را یک «رئالیست» یا «ایده آلیست واقع گرا» معرفی کند، اگر به مواضع او دقت کنیم، غیرممکن است که بتوان از شباهت های غیرقابل اغماض او و نومحافظه کاران چشم پوشید.
ریچارد هولبروک
نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل متحد
ترجمه و تنظیم: میثم نجات دهکردی
منبع : روزنامه کیهان