جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حقوق شهروندان،حقوق زمامداران


حقوق شهروندان،حقوق زمامداران
سالهاست صاحب این قلم از حقوق مخالفان سخن گفته كه اوج آن سلسله مباحثی پیرامون قتل‌های دگراندیشان بود و توقیف دو كتاب تراژدی دموكراسی در ایران و تاوانی كه برای آنها پرداخت شد.
گمان می‌كنم برای یكبار هم كه شده باید از حقوق زمامداران و نسبت آن با حقوق بشر سخن گفت. این گفتار بخشی از پروژه آسیب‌شناسی حقوق‌بشر است. باید این نكته را خاطرنشان ساخت كه حقوق بشر فقط متعلق به اپوزیسیون نیست بلكه به پوزیسیون و اپوزیسیون به یك اندازه تعلق دارد.
می‌دانم فضا چنان قطبی شده و غبارآلوده است كه حتی همین یكبار هم می‌تواند برای خروج جمعی از وادی انصاف كفایت كند و الزام به همین مقدمه‌چینی‌ها خود دلیلی بر وجود چنین شرایط نامناسبی است. ممكن است گفته شود كه دولتمردان به قدر كافی امكانات حمایت از خویش را دارند و حقوق بشر برای دفاع از شهروندان در برابر قدرتمندان است.
مشكل اینجاست كه صاحبان قدرت به بهای تقابل یا انكار حقوق شهروندان از حقوق خویش دفاع می‌كنند و منتقدان از موضع تقابل و انكار حقوق زمامداران از حقوق بشر و شهروند دفاع می‌كنند. در حالیكه مواد ۱،۲،۶،۷،۱۰و۱۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر از برابری همگان با هر عقیده، نژاد یا موقعیت اجتماعی، در برابر قانون و حمایت یكسان قانون از همگان سخن می‌‌گوید؛ یعنی شهروند و دولتمرد در برابر قانون یكسان هستند و حقوق برابری دارند و به حیثیت و حسن شهرت هیچ كس نمی‌توان حمله كرد اما ما فقط شهروندان را می‌نگریم.
در همه نظام‌های حقوقی جهان اعمال مجازات حق انحصاری حكومت‌هاست و تنها سخن در اعمال مجازات عادلانه است نه اصل انحصاری بودن این حق و بسیاری از حقوق دیگر. ما به سختی نیازمند یك آسیب‌شناسی در این حوزه هستیم كه تقریر آن شهامت می‌طلبد.
سزاوار است خوانندگان بی پیشداوری و همدلانه و توأم با بازاندیشی و فارغ از فضای قطبی شده كنونی و فارغ از مصداق تا پایان این نوشتار را تعقیب كنند. به این دلیل فارغ از مصداق كه اگر امروز یك دولت یا دولتمردان دموكراتیك بر اریكه قدرت بودند حساسیتی كه پیش‌بینی می‌‌شود، برانگیخته نمی‌شد و چون با رئیس دولت و یا نمایندگان كنونی تطبیق شود مناقشه‌ها برمی‌خیزد. مایلم خواننده ارجمند بیش از هر چیز آنرا یك نظریه عام و كلی انگارد.
● فراگیری حقوق بشر، قربانی ستیز دولت ـ ملت
تاكنون این گزاره را به ویژه در گفتارهای صاحب این قلم بسیار خوانده و شنیده‌اید كه حقوق بشر یعنی حقوق طبیعی و برابر همه انسان‌ها صرفنظر از عقیده مردم با ایدئولوژی یا حتی شخصیت و منزلت اجتماعی آنها. این سخن را تا پیش از ورود به دروازه جامعه مدنی یعنی در شرایط شكاف دولت، ملت هم می‌توان به آسانی گفت و از آن دفاع كرد اما هنگامی كه دست‌اندركار معماری جامعه مدنی و دولت‌سازی می‌شویم كه در آن دولت و ملت دو نیروی معارض و رقیب كه در كمین یكدیگر نشسته‌اند نباشد، حقوق بشر مفهوم تازه‌تری می‌یابد.
به عبارت دیگر باید گفت همه انسان‌ها صرفنظر از اینكه چه عقیده‌، مرام، شخصیت یا مقامی داشته یا حاكم یا غیر حاكم باشند از حقوقی یكسان برخوردارند. به همه قیود پیش، «مقام» و «حاكم» بودن نیز افزوده می‌شود. در این معنا حقوق دولت و ملت متقابل است. تاكنون كه ادبیات جامعه ما عمیقاً متاثر از شرایط دوگانگی ساختاری بوده است گویی حقوق بشر فقط متعلق به بخش غیر حاكم یعنی جامعه است و حتی نازل‌تر از آن گویی حقوق بشر فقط به مخالفان حكومت تعلق دارد.
بنابراین زبان همدلانه و حامیانه و ادیبانه نسبت به مخالفان حكومت و رعایت احترام آنها معمول و مرسوم است حتی اگر با یكدیگر بسیار اختلاف داشته باشیم و كاربران ادبیات پرخاشگرانه علیه همدیگر را ناقض حقوق همدیگر می‌دانیم و بر رعایت احترام متقابل تاكید می‌ورزیم اما به خود حق می‌دهیم علیه زمامداران از پرخاشگرانه‌ترین واژه‌ها سود بجوییم واگر كسی دارای مقام و جایگاهی در حكومت بود رعایت حقوق او ساقط می‌شود.
چنانكه دیدیم در اوج كشمكش اصلاح‌طلبان در دولت و مجلس دوره خاتمی، بخشی از اپوزیسیون با برچسب اصلاح‌طلبان حكومتی در برابر اصلاح‌طلبان غیرحكومتی مجوز كاربرد زبان تحقیر و طرد را نسبت به آنها صادر كردند و نتیجه‌اش آن شد كه دیدیم. گمان ما بر این است كه فقط حكومت در برابر جامعه تكلیف دارد و حقوقی برای ملت است كه باید رعایت شود. در حالی كه در جامعه مدنی حقوق و تكالیف حكومت و مردم طرفینی است.
تذكر نكته‌ای ظریف و ارجمند خالی از لطف نیست كه امام علی(ع) ۱۴ قرن پیش در منشور خویش به مالك اشتر و در خطبه ... خویش سخن از حقوق حكومت بر مردم و مردم بر حكومت می‌‌راند و آن‌را به تفصیل شرح می دهد. تفكر حقوق بشری كه در جامعه دو قطبی پرورانده می‌شود ناتمام و گاه چگونگی اجرای آن بر خلاف حقوق بشر است زیرا ما در حالی كه افترا و هتك حرمت شهروندان را از سوی قدرتمندان نقض حقوق بشر می‌دانیم اما به دلیل روابط تعارض‌آمیز دولت و ملت‌ حاكمان را از زمره شهروندان خارج می‌دانیم و كاربرد هر ادبیاتی درباره آنها را روا می‌شمریم و البته اعمال انتقام‌جویانه دوطرف نسبت به یكدیگر همواره این شیوه و منطق را توجیه و موجه می‌سازد و مادامی‌كه این چرخه ستیز‌ه‌جویانه از دو سو ادامه یابد حقوق بشر شأنی جز یك ابزار سیاسی در این ستیزه‌ها نخواهد یافت و تحقق آن برای همه شهروندان حاكم و غیر حاكم به تعلیق در خواهد آمد.
فراموش نكنیم كه حاكمان نیز شهروندانی هستند كه از میان خود ما برآمده و برگزیده می‌شوند و مقامی موروثی و فرا انسانی ندارند. آنها حتی اگر دیكتاتوری كنند. این حقیقت تغییر نخواهد كرد كه آدم‌هایی معمولی از میان خود ما بوده‌اند كه برحسب تصادف یا تدبیر به این جایگاه راه یافته‌اند. برخی مخالفان حكومت نیز با نحوه مقابله خویش، گویی در مافی‌الضمیرشان با دشمن خویش همفكر هستند كه حاكمان نه از شهروندان بلكه تافته‌هایی جدا بافته‌اند و در قطبی دیگرند و باید با آنها به گونه‌ای دیگر رفتار كرد و حقوق بشر شامل حال آنها نمی‌شود.
● اركان حقوق بشر
دو ركن حقوق بشر شامل حال هر انسانی به ماهو انسان است صرفنظر از مرام یا مقام او.
۱) اول: عدالت
۲) دوم: اخلاق.
▪ عدالت:
اگر كسی مجرم یا متهم یا محكوم بود باید به اندازه جرمش مجازات شود نه بیشتر. این را اعلامیه‌ جهانی حقوق بشر و قانون مجازات اسلامی هم می‌گوید. برای مثال بیجه به اتهام قتل بیست كودك در پاكدشت محاكمه می‌شود.
ما حق نداریم اگر جسد كودك دیگری را در همان منطقه یافتیم آنرا هم به لیست گناهان بیجه بیفزاییم و تصور كنیم كه گناه او چندان سنگین است كه با افزودن یك جنایت دیگر به گناهانش چیزی تغییر نخواهد كرد. او در هر صورت به اشد مجازات می‌رسد چه بیست‌ویكمین جنایت را برعهده او بیفكنیم چه نیفكنیم.
اما عدالت می‌گوید كه ما حق نداریم چنین كنیم. اگر حكومتی آزادی بیان را نقض می‌كند فقط باید به استناد دلایل مشهود به آن اعتراض كرد و ما حق نداریم به خود اجازه دهیم به صرف اینكه هر خبری علیه حكومت بود آنرا راست و درست بپنداریم.
اگر هر كسی در حكومت مبادرت به نقض حقوق بشر یا ارتكاب گناهی مشهود گردید ما فقط حق داریم به تخلف وی بپردازیم زیرا پاسخگویی در ذات یك حكومت مشروع است و هر كسی در هر مقامی تصمیم یا رفتاری اتخاذ می‌كند كه كمترین تاثیر را در سرنوشت دیگری یا دیگران بر جای می‌گذارد باید به آنها پاسخگو باشد و عدم پاسخگویی با عدم مشروعیت ملازمه دارد اما به صرف اینكه كسی حاكم یا در حكومت است و ما با آن مخالفیم مجوز انتساب هر راست و دروغی به او نمی‌شود.
تصور كنید كه اگر به شما اتهام قتلی ناكرده را نسبت دهند و این اتهام را آنقدر تكرار كنند كه ملكه ذهن دیگران شود و برای همگان محرز شناخته شود چه حالی خواهید داشت. ما با معیار حقوق بشر چنین رفتاری را و بلكه بسیار كوچكتر از آن را عملی غیرانسانی می‌پنداریم و برمی‌آشوبیم اما اگر چنین رفتاری با یك مقام حكومتی صورت گیرد بی‌تفاوت از كنار آن می‌گذریم. ممكن است گفته شود مگر فلان دولتمرد دربرابرپایمال شدن حقوق دیگران در حالیكه در قدرت بود چه كرده است كه ما انتظار رعایت حقوق وی را داشته باشیم.
پرسش بجایی است اما قصور و تقصیر دیگری نباید مجوز و مشوق قصور و تقصیر ما شود. در نگاهی خوش‌بینانه و با رویكردی معرفت‌شناختی می‌توانم بگویم كه این امر ریشه در دو عامل دارد:
۱) عامل سیاسی:
فضای دو قطبی آنقدر سنگین است كه بیم داریم با انكار آنچه كه بسیاری می‌پسندند بایكوت سیاسی شویم و لذا شجاعت دفاع از حقوق یك دولتمرد را حتی اگر متهم به قتلی ناكرده شود، نداریم. شجاعت واقعی این است كه هرجا حقی پایمال می‌شود از آن دفاع كنیم. در اصل ۳۹ قانون اساسی آمده است: هتك حرمت و حیثیت كسی كه به حكم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صورت كه باشد ممنوع و موجب مجازات است.
مدلول این ماده در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز آمده است بلكه اصل ۳۹ قانون اساسی از ماده اعلامیه جهانی‌شدن حقوق بشر الهام گرفته است. طبق این آموزه مهم‌ حقوق بشری، اگر كسی مجرم باشد حتی بخاطر ارتكاب جنایت محكوم شده باشد حق هتك حرمت و حیثیت او را نداریم و یا اگر بخاطر ارتكاب یك قتل محكوم شده است حق نداریم قتل ناكرده دیگری را هم بر كارنامه او بیفزاییم.
چگونه این حق را برای شهروندان می‌طلبیم اما برای زمامداران دریغ می‌ ورزیم. ما باید شهامت اخلاقی دفاع از حقوق حتی دشمن خویش و یا اعتراف به خطای خویش را داشته باشیم در غیر اینصورت وجدان عمومی صداقت‌مان را باور نمی‌كند.
چند سال پیش گفتم وضع موجود حاصل عملكرد همه ماست و مادامی‌كه اصلاح‌طلبان شجاعت بیان، این كه هر كدام چه سهم و نقشی در پیدایش وضعی كه برای اصلاح آن مبارزه می‌كنند را نداشته باشند جامعه به‌ آنان اعتماد نخواهد كرد.
۲) فقدان درك جامع از مفهوم حقوق بشر:
دلیل دیگر بی‌تفاوتی ما این است كه حقوق بشر برای بنیان‌كنی تبعیض حقوقی آمده‌است اما فهم ما از آن آلوده به تبعیض است. به عبارت دیگر درك تبعیضی از آن داریم و آن‌را شامل حال بخشی از انسان‌ها می‌انگاریم و از بخشی دیگر دریغ می‌كنیم و آنرا حقوق همگان اعم از فیلسوف و كارگر، حاكم و غیرحاكم، مجرم و بیگناه نمی‌دانیم و گویی یكی بیشتر از دیگری محق است.
لازمه تحقق حقوق بشر، درك بسط و فراگیری آن است و اینكه از حقوق مسلم هر كس در هر مرام و مقامی باید دفاع كرد و هر جا نقض حقوق بشر از سوی هر مقامی صورت گرفت باید با رعایت موازین و ادبیات حقوقی آنرا بدون لكنت‌ زبان متذكر شد. این البته در مقام تئوری است.
آشفته بازار كنونی ما مجال وفاداری تام و تمام به این آموزه‌ها را نمی‌دهد به ویژه كه ما هنوز اندر خم یك كوچه‌ایم و نخست باید این آموزه‌ها را بیاموزیم سپس بكوشیم بدان وفادار بمانیم.از سویی ممكن است كه حكومت این روش را برنتابد اما غیرعملی بودن آن در یك موقعیت خاص یا تاریخی دلیل بر بطلان تئوری فوق نیست بلكه دلیل بر بطلان روش حكومت است.بدون شك ما باید دوران بلوغ را سپری كنیم تا به منطق ایده‌ال فوق دست یابیم. برای دستیابی به چنان هدفی باید این مسیر را بپیماییم و به آموزه‌های فوق ملتزم باشیم و با واكنش‌های غیرمنطقی ارباب قدرت از آن عدول نكنیم كه زمان دستیابی به آن ایده‌ال طولانی‌تر می‌شود.
كاری كه گاندی كرد. او در برابر خشونت علیه خود و یارانش اجازه مقابله به مثل نداد و خشونت كلامی و عملی نورزید و از جاده انصاف خارج نشد تا آنكه صاحبان قدرت را دچار بحران درونی و انتقاد از خویش ساخت و رفتار آنان را با تحمل رنج‌های خویش تغییر داد.
تجربه و تذكار به عنوان میان گفتار: گویی در مبارزه سیاسی، هدف وسیله را توجیه می‌كند و می‌‌توان از تاكتیك شایعه، دروغ و بهتان و... علیه حریف بهره جست باید با این اصل كه هر چه حكومت یا دولتمردان گفتند قطعا دروغ و هر چه مخالف حكومت گفتند قهراً راست است وداع كنیم و در دام دروغ و فریب نیفتیم و تحقیق درباره ادعاها و اهتمام به عدالت‌ورزی را اصل قرار دهیم.
ما هنوز میراث‌خوار ادبیات متعلق به عصر ماقبل جامعه مدنی و انقلابی‌گری هستیم. در زمانی‌كه من و عده‌ای دیگر از فعالان مطبوعاتی و سیاسی به ناحق محبوس شدیم و هنگامی كه در زندان به یكی از دوستان خویش انتقاد می‌كنم كه چرا در حالی‌كه تحت شكنجه قرار نگرفته‌است اعلام می‌كند شكنجه شده است پاسخ می‌شنوم مهم این است كه آنچه ما می‌گوییم مردم باور می‌كنند و آنچه حكومت بگوید و ادعای ما را تكذیب كند مردم نمی‌پذیرند چگونه می‌‌توانم اصل را بر درستی مطلق مدعیات مخالفان و نادرستی مطلق مدعیات حكومت بگذارم و طریق تحقیق را نپیمایم؟
گرچه به آنچه در ۱۵ سال گذشته در زندان‌ها (به ویژه هرچه به عقب بازمی‌گردیم) گذشته است به نیكی واقفیم و وقوع یك یا چند مورد از تاكتیك فوق نمی‌تواند وجود كثرت بدرفتاری‌ها را نفی كند اما سخن من بر سر عدالت‌ورزی به نحوی است كه در مثال بیجه گفتم.
بهره‌گیری از فضای بی‌اعتمادی به زمامداران برای القای اخبار نادرست حاكی از این است كه در این سرزمین، اخلاق و عدالت و حقوق بشر و مذهب به ابزاری از سوی پوزیسیون و اپوزیسیون علیه یكدیگر تبدیل شده است حال آنكه این شیوه نه با مذهب نه با منطق حقوق بشر هیچ سازشی ندارد.
حقوق بشر بر عدالت‌ورزی تاكید دارد و مذهب نیز. چنانكه قران كریم می‌گوید ولایجر منكم شنان قوم علی الا تعدلوا اعدلو هو اقرب للتقوی؛ نسبت به دشمنان خویش نیز داوری‌های خصمانه قومی، گروهی و حزبی نورزید و احكام خود را جاری نسازید و نسبت به دشمن نیز عدالت بورزید كه به تقوی نزدیك‌تر است.
امام علی نیز در بحبوحه جنگی كه به او تحمیل شده بود هنگامی‌كه مشاهده می‌‌كند یارانش به دشمنانی كه با هم درحال جنگند دشنام می‌‌دهند می‌‌گوید: انی اكره ان تكونوا سبابین... من از اینكه شما به دشمن دشنام دهید بیزارم درحالی‌كه با آنها می‌‌جنگید آنان را به عنوان برادر خود دعا كنید.
▪ اخلاق
ما در میان خود به تبلیغ زبان بهداشتی و جذاب و متین و منطقی می‌پردازیم و آن‌را یكی از آداب و اركان گفت‌وگو می‌پنداریم. هیچ گفت‌وگو و مفاهمه‌ای بدون این آداب امكان‌پذیر نیست اما گمان می‌كنیم كه زبان اخلاقی و فعل اخلاقی در دایره دوستان واجب و نسبت به دشمنان حرام است لذا ادبیات اپوزیسیون نسبت به زمامداران غیربهداشتی و میراث یا مشابه ادبیات تضاد‌انگارانه ماركسیستی و عصر جنگ سرد است.
در ماركسیسم ارتدوكس و كلاسیك، پرولتاریا یكسره ستایش وتقدیس می‌شود و طبقه سرمایه‌دار به عنوان دشمن پرولتاریا یا زیر منجنیق پرتاب دشنام‌های فاشیسم و جنایت‌كار و گوی‌های آتشین دیگر قرار می‌گیرد و در آرزوی نابودی‌اش‌ می‌‌باشد و مرگ آن‌را جشن می‌گیرد.
پیروزی خود را در نابودی او می‌داند. این اخلاق ماركسیستی یا اخلاق ایدئولوژیك هیچ نسبتی با حقوق بشر و اخلاق انسان‌گرایانه ندارد. در اخلاق مدرن و انسان‌گرایانه با دشمن نیز با زبانی شایسته سخن گفته می‌شود. حكومت‌ها اگر دشمن باشند نیز باید زبان شایسته را علیه آنان به كار برد. این آموزه ‌ادیان الهی نیز هست. خداوند به موسی دستور می‌دهد اذهب الی فرعون.
اولاً با فرعون نیز امر به گفت‌وگو می‌كند ثانیاً قولوا له قولا لینا زبان دشنام و دشمنی را تجویز نمی‌كند. برای اینكه رادیكال‌ترین نوع را مثال زنم ناگریز از ذكر خاطره‌ای‌ هستم كه نشان می‌دهد این سخن امروز من نیست. از آنجا كه به اقتضای پیشه خویش كه تحصیل و پژوهش و مطالعه بود بیشتر اوقات روز را در كتابخانه شخصی خویش سپری می‌كردم غالباً صدای رادیو یا تلویزیون را می‌شنیدم به ویژه كه كشور در كوران جنگ بود و هر لحظه ممكن بود خبری از جنگ انتشار یابد.
رادیوی جمهوری اسلامی پیوسته تفسیر و تحلیل و طنز و گفتار درباره جنگ ارائه می‌داد و هر روز ده‌ها و گاه صدها بار از واژه‌های خائن و ددمنش ، جنایتكار، خبیث و ... در آسمان سیاست و فضای ذهن شنوندگان پراكنده می‌شد، یكسره پمپاژ خشونت كلامی و تهییج بود و ادبیات پرخاش و دشنام و تقدیس خشونت علیه دشمن كه لازمه فضای جنگی است ترویج می‌‌شد.
در یكی از روزهای سال ۱۳۶۴ به ملاقات آیت‌الله منتظری رفته بودم و از این موضوع شكوه كردم. سخن این بود كه حتی اگر دشمن چنین باشد شدت و وسعت كاربرد این ادبیات علیه دشمن كه سال‌هاست هر ساعت و هر روز و هر شب در جان و كام مردم ریخته می‌شود پیش از آنكه به دشمن زیان برساند این خود ما هستیم كه از كاربرد چنین ادبیاتی زیان می‌‌بینیم و زبان و اخلاقمان به انحطاط كشیده می‌شود.
ما با زبان منطق و استدلال می‌توانیم از تجاوز‌گر بودن عراق و لزوم دفاع از سرزمین خویش سخن بگوییم و مردم را برای عزیمت به جبهه متقاعد كنیم و حتی برای جنگ با دشمن هم نیازی به كاربرد این ادبیات نیست. ایشان پاسخ دادند تصادفاً چندی پیش بعضی مسئولان رادیو آمده بودند و همین تذكر را به آنها دادم و گفتم تولید و توزیع این‌همه واژگان خصمانه و دشنام در جامعه درست نیست.
ایشان افزودند كه این آموزه‌ مكتبی ماست و امام علی(ع) در جنگ ... كه دو طرف صف‌آرایی كرده بودند و رسم آن روزگار چنین بود كه برای تهییج و انگیزه‌سازی و آماده‌سازی جنگی، شعارها و دشنام‌های خصمانه نثار یكدیگر می‌كردند، خطاب به یاران خود در بحبوحه جنگی كه قرار است یكدیگر را بكشند می‌گوید: انی اكره ان تكونوا سبابین؛ من از اینكه شما نسبت به دشمن خویش (دشمنی كه تا لحظاتی دیگر می‌‌خواهید خون آنها را بریزید) دشنام دهنده باشید بدم می‌آید. ...
برای آنها به جای دشنام طلب آمرزش كنید.حتی قرآن كریم امر می‌كند كه نسبت به مشركان هم كه دشمنی‌شان با مسلمانان آشكار بود حق اهانت كردن ندارید؛ لاتسبواالذین یدعون من دون‌الله.
پس از یادآوری خاطره فوق به این پرسش باز می‌گردم كه چگونه می‌توان در حالی كه زبان پرخاشگرانه و ناسزا و هتك‌آلود نسبت به دشمن حربی را اخلاقی نمی‌دانیم در برخورد با زمامداران چنین ادبیاتی را مجاز بشمریم. ما با زبان استدلال و مستندگویی، نقض حقوق بشر و تخلفات حكومت و ارباب قدرت را برملا می‌كنیم و با انتقاد و نصیحت سخن می‌گوییم و اگر برآشفته شدند با طیب خاطر هزینه آن را می‌پردازیم.
اصل بر این است كه ما چنان متین سخن بگوییم كه در هر شرایطی بتوانیم از آن دفاع كنیم و اگر متحمل هزینه شدیم تعادل خویش را حفظ كنیم و از اصول خویش عدول نورزیم.با این وصف می‌توان گفت كه حقوق بشر از جنس اخلاق است نه سیاست. اگر از جنس سیاست باشد می‌‌تواند به ابزاری علیه مخالف تبدیل شود ولی چون امری اخلاقی است هر مدافع حقوق بشر پیش از طلبیدن آن از حكومت باید از خویش طلب كند و حكومت نیز برای بقا و مشروعیت خویش سرانجام هیچ گریزی جز تن دادن به حقوق بشر و التزام اخلاقی به آن ندارد.
عمادالدین باقی
منبع : روزنامه هم‌میهن