شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

خواهی نشوی رسوا...


خواهی نشوی رسوا...
ایرانیان چگونه مردمانی هستند؟ از چه رو چنین حسرت زده اند؟ از كدام سمت باید بروند؟ آیا راه اینان با غرب یكی است؟ دموكراسی، لیبرالیسم، مردمسالاری دینی...كدام قبا برازنده تن رنجور این مرز سابقاً پرگهر است؟ پرسش هایی از این دست لااقل از صدر مشروطه تا روزگار حاضر ذهن اندیشمندان این دیار را مشغول كرده است. چه بسیار نظریه ها كه در چگونگی انحطاط و عقب ماندگی این قوم به مقصود نرسیده طرح شد و می شود. راستی آیا می دانند مقصودشان چیست و كجاست؟ایرانیان همان قومی هستند كه سال هاست میان خود می گویند «خواهی نشوی رسوا/ همرنگ جماعت شو.» می گویند و باور دارند كه اینگونه باید بود.
منظور از جماعت هم لابد هر جماعتی است كه غالب باشد؛ پدر به فرزند پند می دهد كه در این سرزمین تابع جمع باش تا كلاهت پس معركه نباشد. برخی از اهالی نظر این سرشت را ویژگی این قوم می دانند، ضامن بقای آن در برابر تندباد حوادث تاریخی. می گویند با همین شیوه مغولان را نرم كردیم و آداب ایرانی آموختیم. و اگر چنین نمی كردیم در برابر آن هجوم های مرگبار از ایران هیچ نمی ماند. و اصلاً این قوم این طور بودن را یاد گرفته و خوب بلد است كه در هر شرایطی خودش را حفظ كند. معمولاً زبان فارسی هم شاهد مثال قرار می گیرد كه: ببینید پس از چندین بار هجوم بیگانگان در این هزار سال فارسی هنوز برای ما مانده. اما آخر نباید پرسید كه آن مصلحت اندیشی نهان روشانه و مماشات ریاكارانه ضامن بقای این ملك بوده یا بر سازنده هویتی چهل تكه؟ آیا همین رنگ عوض كردن های به فراخور وقت و دمدمی مزاجی ها و بی ثباتی ها نبوده كه خرد جمعی و حافظه تاریخی برای این قوم نگذاشته؟ چطور ممكن است قومی با دشمن خود سازش كند و بر یك سفره بنشیند و حتی در استفاده از زبان بیگانه از قوم مهاجم هم پیشی بگیرد و قواعد صرف و نحو بنویسد و حتی نام فرزندانش را اسكندر و چنگیز بگذارد؟ ایرانیان همان مردمانی هستند كه از گذشته خود درس نمی گیرند و همواره اشتباهات تاریخی خود را تكرار می كنند و از یك سوراخ صد بار گزیده می شوند. ضرب المثل ها و جملات قصار هر قوم اشاره ای ضمنی به روح و روان آن نیز دارند. فدا شدن فرد به خاطر جمع چیزی است كه همواره در این دیار اتفاق افتاده است. فردیت در این سرزمین محكوم به مرگ است. نگاه كنید به تاریخ. فردیت ها برآمده اند و كاری صورت داده اند و زود خاموش شده اند. از آریو برزن سردار ایرانی بگیر و بیا تا عباس میرزا و امیركبیر و دوره حاضر. ایرانیان در نهانخانه وجود فردیت را برنمی تابند. حالا هرچقدر هم كه شعارش را سر بدهند. فرد را بر روی شانه های خود بالا می برند بعد از مدتی كه شهوت قهرمان طلبی شان ارضا شد از همان بالا با سر به زمینش می زنند. و این داستان كهن ادامه دارد.

سید حسام فروزان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید