پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


فارسی لاهوری در شعر اقبال


فارسی لاهوری در شعر اقبال
۱۳۰ سال پیش در چنین روزی کودکی در شهر سیالکوت چشم به جهان گشود که از همان آغاز جوانی تحسین اطرافیانش را برانگیخت و بتدریج چندان مشهور شد که در ایام حیات همسنگ بزرگترین چهره های نامبردار پهنه فرهنگ شد. او علامه دکتر محمد اقبال لاهوری است که آثار و افکار وی ذهن بسیاری از اندیشمندان و محققان را به خود جلب کرده است و از همین رو به مناسبت های مختلف همایش هایی در شناخت هر چه بیشتر وی در کشورهای مختلف برگزار می شود. در شهر هنگ کنگ به همین مناسبت همایشی برپاست که دکتر محمد بقایی ماکان اقبال شناس شهیر ایرانی در آن سخنرانی خواهد داشت و علاوه بر بررسی اقبال شناسی در ایران یکی از مفاهیم کلیدی شعر اقبال یعنی عشق را نیز مورد بحث قرار می دهد. در این همایش سخنرانانی از کشورهای چین، آلمان و پاکستان نیز حضور خواهند داشت. لازم به ذکر است که دکتر بقایی در سال گذشته «به پاس ۳۰ سال اقبال پژوهی که حاصل آن مجموعه ۲۵ جلدی بازنگری آثار و افکار اقبال است» موفق به دریافت عالی ترین نشان و اعتبارنامه فرهنگی از سوی ریاست جمهوری و دولت پاکستان شد. مقاله ای که تقدیم می شود، بخشی تفصیلی از گفتاری است که دکتر ماکان در سخنرانی خود در دانشگاه هنگ کنگ بدان خواهد پرداخت.
سروده های اقبال لاهوری، همه بیت الغزل معرفت است. هر چه قدر که بیشتر در آنها اندیشه گماشته شود، نکات و مفاهیم تازه ای به دست می آید؛ یعنی شعرا و به قول میرابوالقاسم میرفندرسکی عارف و فیلسوف معروف قرن یازدهم «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی».
حلاوت شعر او زمانی در مذاق جان اثر می کند که خواننده با اصطلاح شناسی وی آشنا باشد و یا سروده هایش را همراه با شرح توضیح بخواند. بسیاری از کلماتی که اقبال در شعر خود به کار برده است به ظاهر فارسی می نمایند ولی به معنایی نیستند که در فارسی به کار برده می شوند. به علاوه کلماتی کلیدی در اشعارش وجود دارد که دربردارنده مفاهیمی وسیع هستند که خود او بدانها داده است و این چیزی است که در آثار هر فیلسوف و متفکر بزرگی دیده می شود، چنان که کلمه transcendental در فلسفه کانت، که مفهوم آن با به کاربردن لفظ متعالی یا برین حاصل نمی شود. اقبال نیز اصطلاحاتی از این دست بسیار دارد. نظیر «خودی»، «آرزو»،«مدعا»، «فقر»، «جست وجو» و اصطلاحات متعدد دیگر که تا خواننده به عمق معنای آنها وارد نشود، نمی تواند مقصودش را به درستی دریابد. حتی اصطلاحات عرفانی او اگرچه با اصطلاحات عرفان رایج شباهت تام دارد مانند «رند»، «قلندر»، «میکده» و «پیر» ولی مفهوم نهایی شان متفاوت است. برای مثال در مثنوی «گلشن راز جدید» همان اصطلاحاتی را به کار می برد که شیخ محمود شبستری در «گلشن راز»، اما مفهوم نهایی آنها با آنچه مورد نظر شبستری است تفاوت دارد.
این مثال ها و شواهد مبین آن است که برای فهم اقبال باید با اصطلاحات خاص او آشنا بود تا بتوان به عمق گفته هایش پی برد. بسیاری از کسان اقبال را به درستی نشناخته اند، از آنجا که او آرا و عقاید خود را در قالب شعر فارسی بیان کرده است او را شاعری می دانند از خیل شاعران پارسی گوی و چون اشعاری هم درباره فاجعه دلگداز کربلا دارد، گاه او را یک مرثیه سرا هم می نامند و در ردیف شاعرانی نظیر محتشم جای می دهند ، نگاه او به این واقعه نگاهی حکیمانه، عارفانه و عمیق است. نگاهی است که در پی کشف ارزش های واقعی زندگی است. روح مکتوم در این واقعه از عناصر اصلی فلسفه خودی است. ولی متأسفانه سطحی نگری و عدم تعمق در اشعار او همراه با عوامل دیگر نظیر ناآشنایی با اصطلاح شناسی وی و خودبینی عقیدتی سبب شده تا از او چهره ای در سطح مدیحه سرایان ترسیم شود. گویی که او روضه الشهداء ملاحسین کاشفی را منظوم کرده، حال آن که اقبال متفکری است با ابعاد مختلف فکری که هر آن بارقه ای تازه می پراکند. تفکرات مونوپولیستی و یکسویه سبب شده که نه تنها اقبال، بلکه بسیاری از اندیشمندان ما به درستی معرفی نشوند، از فارابی و غزالی و بوعلی گرفته تا همین پروین اعتصامی.
از آنجا که هر متفکر بزرگ دارای اندیشه ای گسترده است هر گروه و نحله ای سعی دارد تا او را در حوزه فکری خود جای دهد. چنان که با حافظ چنین کرده اند.
در مورد اقبال نیز وضع چنین است. بویژه این که چون بسیاری از اصطلاحات کلیدی او فقط ظاهری فارسی دارند و به باطن معنایی گسترده، موجب شده اند تا فهم اندیشه های واقعی او برای غالب خوانندگانش میسر نشود.
متأسفانه این اشکال در آثار و نوشته های بسیاری از کسانی که به شرح یا ترجمه آثار اقبال می پردازند، وجود دارد. برای مثال اقبال کلمه «صورت» را در همه جا به معنای «مثل» و «مانند» به کار برده، از جمله در بیت زیر از «اسرار خودی»:
در خودی کن صورت یوسف مقام
از اسیری تا شهنشاهی خرام
ولی یکی از آن نوع اقبال شناسان که مثنوی مذکور را شرح کرده است، در میان اشتباهات متعددش یک خطای چشمگیر هم دارد و آن این است که گمان برده منظور از «صورت یوسف» چهره اوست که نماد زیبایی است. بعد بیت مذکور را براساس این تصور به صورتی نادرست معنا کرده است. حال آن که اقبال در مصرع اول این بیت می گوید: مانند یوسف متکی به خویشتن و دارای منشی استوار باش. اغلاطی از این دست در آنچه برخی راجع به اقبال می نویسند بسیار است. اقبال در جاوید نامه (بیت ۱۲۴) می گوید:
باز گفتم پیش حق رفتن چه سان
کوه و خاک و آب را کفتن چه سان
کلمه «کفتن» که در مصرع دوم آمده به معنای شکافتن و باز کردن است، ولی از آنجا که این کلمه در نسخه چاپ لاهور اشتباهاً «گفتن» نوشته شده است، در تمام دیوان های چاپ ایران نیز به همین صورت آمده که اصلاً معنایی نمی دهد.
اقبال یکی از غزل های معروف مولوی را در «جاویدنامه» و نیز در آغاز «اسرار خودی» آورده است که یک مصرع آن این است: «دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر». چنان که معروف است مقصود از کلمه «شیخ» در این مصرع دیوژن حکیم یونانی است که داستانش را همه می دانند، ولی در شرحی که در یکی از دیوان های فارسی اقبال نوشته شده، آمده است که در این مصرع مقصود از «شیخ» بایزید بسطامی است!!
دیوان های فارسی اقبال که در ایران چاپ شده عیناً از روی نسخه لاهور، بی هیچ دقت و تأملی کپیه برداری شده و چون نسخه لاهور از نظر شیوه نگارش اشتباهات فراوان دارد، همان اشتباهات عیناً در نسخه های چاپ ایران تکرار شده است. از جمله فعل «ندانم» در بیت ۱۵۰ «جاویدنامه» که در تمام نسخه های چاپ ایران به صورت «نه دانم» آمده است:
کارش از تدریج می یابد نظام
من ندانم کی شود کارش تمام
و باز در همان «جاویدنامه» (بیت ۲۵۰) کلمه «قفار» به کار برده شده که به معنای زمینی بایر است. ولی در نسخه لاهور به غلط «بخار» معنا شده است و همه نسخ چاپ ایران نیز همان معنا را آورده اند. حتی در یک ترجمه انگلیسی هم به همین معنا به کار برده شده است. جالب است که در یکی از دیوان های فارسی چاپ ایران که معمولاً مورد ارجاع اقبال پژوهان است درباره کلمه «پرویز» در بیت:
گفتند فرود آی ز اوج مه و پرویز
برخود زن و با بحر پرآشوب بیامیز
که به معنای خورشید و آفتاب است، نوشته شده «پرویز همان پروین است» که لابد به سبب تنگی قافیه تبدیل به پرویز شده!
کلیات فارسی اقبال که تاکنون در ایران چاپ شده است دقیقاً رونویسی از نخستین دیوان چاپ ۱۳۴۱ در لاهور است با همان اغلاط چاپی که از دو طریق در آن راه یافته؛ یکی اغلاط متعدد موجود در نسخه لاهور و دیگری اغلاطی که در حروفچینی هر کتابی، بویژه کتاب های فارسی وجود درد. از جمله اغلاط موجود در کتاب مورد بحث (ص ۲۹۳) تکرار کلمه «او» در مصرع دوم بیت زیر است:
دیده ام در نغمه او عالمی
آتشی گیر از (او) نوای او دمی
که (او)ی اول در مصرع دوم زاید است، ولی عجیب است که این مصرع بسیار ناموزون به همین صورت در بقیه دیوان ها نیز آمده است و همین طور در صفحه ۲۹۵ کلمه «پا زدم» در بیت:
پا زدم مستانه سوی یرغمید
تا بلندی های او آمد پدید
اشتباهاً «از دم» چاپ شده است که عیناً در دیوان های بعدی آمده است و باز هم در همین صفحه مصرع «حق مرا چشم و دل و گفتار داد» به صورت «دل گفتار» چاپ شده است که باز عیناً در دیوان های دیگر آمده است. همچنین در صفحه ۳۱۹ نخستین چاپ، کلمه «پیختند» به معنای پوشاندن و مستور کردن، به صورت «بیختند» آمده که معنای غربال کردن می دهد که در بیت مورد بحث هیچ معنایی نمی دهد و صحیح آن همان «پیختند» است:
پیش ما صد پرده را آویختند
جلوه های آتشین را پیختند
در جاویدنامه (بیت ۱۲۶۵) چاپ لاهور کلمه «برکند» اشتباهاً «پرکند» نوشته شده که در همه نسخه های چاپ ایران نیز به همین صورت آمده است!
اغلاطی از این دست در دیوان فارسی اقبال فراوان است که شرح شان بی حد می شود. حتی آخرین دیوان فارسی که در سال ۱۹۹۰ میلادی به خط یکی از خوشنویسان انجمن خوشنویسان به سفارش آکادمی اقبال به صورتی نفیس منتشر شد چیزی حدود ۸۵ غلط و اشتباه دارد. یعنی درواقع مصحفی است خوش خط و بسیار غلط. از این رو راقم این سطور بر آن شد تا دیوانی منقح از سروده های فارسی اقبال پدید آورد که اقبال پژوهان بتوانند با اطمینان خاطر بدان مراجعه کنند. مصحح نام این دیوان را که انتشارات اقبال آن را به طبع آراسته «میکده لاهور» نام داده تا تمایزی با دیگر دیوان های اقبال داشته باشد.
دکتر محمد بقایی (ماکان)
منبع : روزنامه ایران