پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

منطق اتحاد: اول خاتمی - دوم کروبی


منطق اتحاد: اول خاتمی - دوم کروبی
وضعیت نابسامانی که جبهه اصلاحات گرفتار آن است، ریشه در عملکرد گذشته سیاست‌ورزان این جبهه دارد. برای واکاوی مشکلاتی که امروز با آن مواجه هستیم، باید به گذشته بازگردیم و در حادثه دوم خرداد که تکلیفی مهم را بردوش بازیگران اصلاح‌طلب قرار داد، دقیق شویم. از این منظر باید گفت در اتفاق تاریخی دوم خرداد ۷۶ جریان اصلاحات دو تکلیف مهم را بر دوش گرفت. عمده‌ترین مسئولیت، ساماندهی جنبش اجتماعی است که مردم به جریان انداختند و خواسته و ناخواسته گروهی از نیروهای نوگرای ایرانی که اصلاح‌طلب نام گرفتند آن را هدایت کردند. تکلیف اصلی اصلاح‌طلبان این بود که جنبش را نهادینه کنند و خواسته‌ها و مطالبات مردم را در نهادهای اجتماعی سامان دهند و خواسته‌‌ها را در مناسبات قدرت پیگیری ‌کنند.
اما محصول و پیامد جنبش دوم خرداد این بود که اصلاح‌طلبان اداره امور کشور را در اختیار گرفتند. در این میان اصلاح‌طلبان به جای عمل به تکلیف اصلی که همان به سامان رساندن جنبش اجتماعی و اصلاحی بود، تمام هم و غم خود را مصروف مرتبه‌ای نازل از دو تکلیفی کردند که برعهده گرفته بودند آن مرتبه نازل به دست گرفتن ریاست‌جمهوری و اداره دولت بود. به معنای دیگر توقع این بود که بزرگان جنبش اصلاحی از سال ۷۶ به بعد، وظیفه رهبری جنبش را در تمام ابعاد اجتماعی و سیاسی آن عهده‌دار می‌شدند و در جهت تعامل با نهادهای قدرت و ایجاد اعتماد میان خود و کانون‌های قدرت، فضایی را ایجاد می‌کردند که مبتنی بر آن رقیب را از نگرانی خارج کنند. این اتفاق اما رخ نداد و بزرگان جریان اصلاحات، این مسئولیت بزرگ را ناخواسته بر زمین گذاشتند و به اعتبار غروری که اعتماد فراگیر ۷۵ درصدی مردم برای آنها رقم زده بود، گرفتار غفلت شدند و «عالی» را قربانی «دانی» نمودند. و سیاست‌ورزی خود را فدای دولتمردی خویش کردند. در مقابل چون مردم هم انتظارات ذاتی جنبش را طلب می‌کردند، ناخواسته مسئولیت اداره و رهبری جریان اصلاحات برعهده نیروهای جوانی گذاشته شد که جریان رقیب و کانون‌های قدرت آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناختند و در قالب رفتارهای حذفی آنان را مورد عتاب قرار دادند. آنچه اکنون بر اصلاح‌طلبان می‌رود که به موجب آن شکاف و انشقاق سنگینی بر آنها بار شده، ناشی از همان رویکرد و غفلت گذشته است. در نتیجه همین رویکرد است که فریضه حرمت رقیب در حق بزرگان اصلاح‌طلب کنار گذاشته شده و اکنون خصمانه از بی‌کفایتی خاتمی و فاصله گرفتن او از انقلاب سخن می‌گویند. اگر از دستاورد عظیم دوم خرداد صیانت می‌شد، اکنون جریان اصلاحات با چنین مواجهه‌ای نیز روبه‌رو نمی‌شد.
در چنین وانفسایی اصلاح‌طلبان نه‌تنها قادر نبودند که حداقل از سطح تعارضات با جریان رقیب بکاهند، حتی قادر به پیشگیری از بروز اختلاف سنگین میان جریانات اصلاح‌طلب هم نشدند. لذا اصلی‌ترین مسئولیت اصلاح‌طلبان در زمان کنونی پاسخ به این سوال است که چگونه می‌توانند مسئولیت و تکلیفی تاریخی را که ملت برعهده آنان گذاشتند، مدیریت کنند و خواست اصلاحی اکثریت ملت را به کرسی قدرت بنشانند؟
به این ترتیب در تحلیل چرایی وضعیت فعلی جریان اصلاحات، تحلیل عملکرد گذشته این جریان را نمی‌توان نادیده گرفت. روزی که مفهوم دولت اصلاحات از نتیجه هشت سال تلاش دولت سازندگی سر برآورد، اصلاح‌طلبان فراموش کردند که پا روی شانه‌های دولتی گذاشته‌اند که در آن گروهی از تکنوکرات‌های ایرانی مسیری را برای زندگی بهتر ایرانی هموار کردند. اصلاح‌طلبان دولت قبلی را مورد تحکم قرار دادند، اقدامی که پاشنه آشیل اصلاحات شد و دیری نگذشت که ریشه بیماری‌ای که اولین رئیس‌جمهور ایران از آن به عنوان «نظام تقسیم بر دو» یاد کرد، گریبان اصلاح‌طلبان را هم گرفت. این رفتار در مبانی دینی هم تحت عنوان «استضعاف طائفی» شرح داده شده است.
در حال حاضر که جبهه اصلاحات قصد دارد در انتخابات ریاست‌جمهوری آینده فعال باشد گفتمان اصلی آنها باید این باشد که آیا اصلاح‌طلبان از آینده تحلیل درستی در اختیار دارند؟ آیا این حس وجود دارد که می‌توانند نقشی را در اختیار بگیرند؟ آیا اصلاح‌طلبان در شرایط فعلی و با توجه به فشارهایی که در چهار سال گذشته دریافت کرده‌اند به این نقطه رسیده‌اند که حق کناره‌گیری از سیاست‌ورزی را ندارند؟ تا این نکات پاسخ درست نداشته باشند، نمی‌توان به یک جمع‌بندی روشن رسید. آنچه اصلاح‌طلبان از جامعه دریافت می‌کنند و در خلال نظرسنجی‌ها به آن می‌رسند این حقیقت است که هنوز واجد پایگاه اجتماعی هستند و به خصوص اقشار و طبقات متوسط و تحصیلکرده از ضرورت حضور اصلاح‌طلبان دفاع می‌کنند.پس مبتنی بر این نگاه هیچ اصلاح‌طلبی نمی‌تواند براساس تمایلات و برداشت‌های شخصی خود از عدم حضور در انتخابات سخن بگوید. لذا جمع‌بندی عمومی اصلاح‌طلبان، شرکت در انتخابات و برداشتن باری است که جامعه بر دوش آنها گذاشته است، چه آنکه انتخابات یکی از مهمترین گلوگاه‌هایی است که می‌توان با گذر از آن به نقش‌آفرینی سیاسی و اجتماعی پرداخت.
اصلاح‌طلبان در مقطع فعلی با برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست‌جمهوری مواجه هستند. این انتخابات در واقع نمایانگر نسبت حقوقی اصلاح‌طلبان با جامعه ایران است که پرسش‌ها و تأملاتی چند را به همراه می‌آورد. آیا باید در این انتخابات بدون قید و شرط شرکت کرد یا رویکرد برنامه‌دار «متحرفاً لقتال» را برای سیاست‌ورزی لحاظ کرد. در مقطع فعلی با توجه به فشارهای موجود سیاسی و عدم امنیت اقتصادی و مبهم بودن آینده مردم و جامعه و... این پیام به اصلاح‌طلبان منتقل می‌شود که باید در این انتخابات شرکت کنند. پس هدف اصلاح‌طلبان در ریاست‌جمهوری آینده باید فائق آمدن بر مشکلات موجود مردم باشد.
محور دیگری که در این رابطه باید مورد تاکید قرار گیرد این است که نتیجه نظرسنجی‌ها حاکی از آن است که اصلاح‌طلبان بیش از ۵۰ درصد جامعه را می‌توانند نمایندگی کرده و همراه خود داشته باشند. امروز به‌رغم تمام اقداماتی که دولت رادیکال انجام می‌دهد، نظرسنجی‌ها ما را امیدوار می‌کند و مبتنی بر آن اصلاح‌طلبان باید هدف پیروزی را در برنامه‌های خویش بگنجانند و بر آن تاکید کنند.
گفتمانی که پس از جنگ و در سال‌های سازندگی بر جامعه حاکم شد هنوز زنده است و وظیفه اصلاح‌طلبان است که آن گفتمان را مبتنی بر شرایط جدید بازسازی کنند و به جامعه بازگردانند. آن گفتمان چند محور روشن و مشخص داشت. مهمترین محور آنکه رفتارها باید با هدف اصلاح باشد و این رفتارهای اصلاحی بر پایه مفاهیمی ذاتی همچون قانونمندی و تعامل به رسمیت شناخته ‌شود.
اگر اجزای یک مجموعه که قصد دارند همراه با هم یک هدف اصلاحی را پی‌بگیرند، مجموعه فعالیت‌ها و عملکردهایشان همسو و واجد یک پایه انسجامی نباشد، ناخودآگاه همدیگر را دفع می‌کنند و این امر مانع پیروزی اصلاح‌طلبان خواهد بود. پیروزی اصلاح‌طلبان نیازمند یک سامانه اجرایی و توافق جمعی است. علاوه بر آن به یک رهبری جامع‌الاطراف و صاحب نفوذ و موجه نیازمندیم که از دل این انسجام و توافق بروز می‌یابد و در حال حاضر چهره‌هایی همچون هاشمی، خاتمی و کروبی می‌توانند پرچم آن را برعهده گیرند. البته این رهبری نیازمند یک سازمان است که با کمترین هزینه بیشترین دستاورد را داشته باشد. پس در شرایط کنونی اصلاح‌طلبان نیازمند یک سامانه اجرایی و قرار گرفتن هر نیرو در جایگاه خاص خود هستند. در این رابطه البته باید عنصر واقع‌بینی هم جایگاهی درخور بیابد. اصلاح‌طلبان اگر تحرکات رقیب را به حساب نیاورند و برنامه‌های تنظیم‌شده‌ای را فراهم نکنند، لطمه بزرگی خواهند دید. اصلاح‌طلبان باید همواره تلاش کنند رفتار رقیب را به‌گونه‌ای کنترل کنند که سطح تنش‌ها به حداقل برسد و رقابت‌ها در یک چارچوب مشخص و موجه و بی‌تنش صورت پذیرد. اگر اصلاح‌طلبان به این نتیجه برسند خود به خود گزینه نخست برای پرچمداری تداوم جریان اصلاحات در این برهه انتخاب خواهد شد.
در این فرآیند است که می‌توان به پاسخ این پرسش هم رسید که چرا اصلاح‌طلبان به جای همراه کردن جداشده‌های جریان رقیب، یکی از متحدان تاریخی خود به نام مهدی کروبی را از دست می‌دهند. چرا رفتار گروه‌های منسوب به چهره‌های اصلی اصلاحات به‌گونه‌ای رقم می‌خورد که این چهره‌های همراه و همدل دیروز در چشم مردم در تقابل یکدیگر تصویر می‌شوند؟ در این بحث علاوه بر اینکه این اعتراض و انتقاد به گروه‌هایی از اصلاح‌طلبان وارد است که به راحتی کروبی را از دست دادند، در مقابل آیا این اشکال به نزدیکان ایشان هم وارد نیست که کروبی را در برابر اصلاح‌طلبان نشانده‌اند؟
ظرفیت مهدی کروبی، ظرفیتی تاریخی است و اصلاح‌طلبان چون فرصت زیادی تا برگزاری انتخابات ندارند و جز اتحاد و امید به پیروزی چاره‌ای نمی‌توانند داشته باشند باید نغمه‌های جدایی‌طلبانه را محکوم کنند. شنیدن این نغمه‌های جدایی‌طلبانه چه از جانب احزاب نزدیک به خاتمی و چه حامیان کروبی باید با اعتراض دیگر اصلاح‌طلبان همراه شود. این وضعیت، اصلاح‌طلبان را به مرز استیصال می‌رساند و برای رهایی از این استیصال باید به این نکته توجه شود که با لحاظ کردن اقبالی که همچنان در جامعه نسبت به خاتمی وجود دارد و مرجعیتی که ایشان همچنان در میان گروه‌های اصلاح‌طلب دارد و البته گفتمان مسلط او در محافل جهانی و ایرانی، معقول‌ترین گزینه که می‌تواند اصلاح‌طلبان را به پیروزی رهنمون شود آقای خاتمی است.
در یک سال گذشته اما همیشه این تصویر ارائه می‌شد که حزب آقای کروبی و شخص ایشان بنا دارد تا راهی جدای دیگر اصلاح‌طلبان طی کند. اصلاح‌طلبان در رابطه با تعامل با کروبی با غفلت مواجه شدند و نتوانستند گفت‌وگویی سازنده و همدلانه‌ای را آغاز کنند که این شکاف مختصر به یک پدیده دوگانه امروزی تبدیل نشود. از طرف دیگر امروز وقتی خاتمی از جانب اصولگرایان پیام عدم شرکت در انتخابات دریافت می‌کند، نشانگر این نکته است که اصولگرایان به دلیل مشکلات داخلی خود قصد دارند از جبهه اصلاحات هزینه کنند و وقتی می‌گویند خاتمی نیاید اینطور می‌فهمیم که خاتمی پیروز میدان است. با توجه به موقعیت خاص خاتمی، پیشنهاد این است که آقای کروبی عزیز در فرصت‌های باقی‌مانده یک تصمیم کاملا هوشمندانه بگیرد و یک پیام باطل‌السحری را به جامعه سیاسی ایران منتقل کند. پیامی مبتنی بر این حقیقت که هرگونه اختلاف را در میان اصلاح‌طلبان حرام می‌داند، در این صورت آقای کروبی به رغم تمام گلایه‌هایی که به درست و به حق از برخی عملکردهای افراطی اصلاح‌طلبان دارد، یک خویشتن‌داری جوانمردانه را در میان اصلاح‌طلبان از خود به نمایش می‌گذارد. با این تصمیم چه بسا تمام برنامه‌های جریان رقیب نیز بر هم بریزد.
از دیگر سو چنانکه به هر دلیل آقای خاتمی نامزدی انتخابات ریاست جمهوری را نپذیرد و خود را از این مسوولیت معاف بداند، اصلاح‌طلبان به صورت قهری و طبیعی به شخصیت بعد از او یعنی مهدی کروبی می‌رسند و سامانه گسترده اصلاحات به پشتیبانی او برخواهد خواست و تنها یک حزب نوخاسته بنام اعتماد ملی او را نمایندگی نخواهد کرد. این از خودگذشتگی سیاسی مورد انتظار از کروبی اگر رخ دهد، شرایط را به نفع جایگاه کروبی در ذهن روشنفکران و نخبگان هم رفعت می‌بخشد. در عین حال تمامی‌آنچه تحت عنوان آرای خاتمی به رسمیت شناخته می‌شود، در سبد کروبی ریخته خواهد شد و این مهدی کروبی خواهد بود که در آینده می‌تواند مدعی افتخارآمیز بازدارندگی از شکاف و انشقاق در جبهه اصلاحات باشد.
محمد عطریانفر
منبع : شهروند امروز