چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


مرد سرزمین مادری بودن سخت شده است


مرد سرزمین مادری بودن سخت شده است
مرد اینجا بودن خیلی سخت است؛ در جایی که هنوز هستند آدمیانی که انسان را در دو طبقه مجزا کلیشه می‌کنند و ناقوس برتری یکی را به بهای کتمان آدمیت دیگری به صدا درمی‌آورند یا دیگری را کوچک می‌شمارند تا آدمی از جنس مرد پای روی گلیم دراز کند و پابرجا بماند رسمی که بوی کهنگی آن سالیان دراز در گذشته، دود شده است و درجایی میان ابرها ناپدید. ‌ باور کنید مرد این دیار بودن بسیار دشوار شده است، این راحتما تو می‌دانی! تویی که مرد آفریده شده‌ای و هیچ جا هیچ نشانی نیست از اینکه اندیشه برتر یا تقوایی برتر هدیه آورده‌ای از آفریدگار بزرگ، و یا او تو را جدا کرده است که بنده‌ای! نه، آفریدگاری و می‌توانی با حق ویژه‌ای، خود آن کنی که می‌خواهی، هر چند سری بزرگ در آخور گناه کرده باشی که مردی واین سزاوار، نیکوییست که تو را بخشیده‌اند.
زن این دیار بودن هم سخت است و چه سخت شده است که انسانی، کرامت خود از روی اجبار به چمباتمه فرومایگی فروبرد که هر روز این نغز در سخن و ماهیت زندگی اجتماعی کرشمه می‌شود که مردان- یعنی روی دیگر انسان- برتری جاودانه دارند واگر جایی وسعت بیشتری از زندگی را به هدیه بردند، فقط برای لطف بخشیدن به زندگی زیباتر بوده است و همین! اما این کنایه تنها بار مرد بودن را سخت‌تر کرده است و شرمندگی آن را دو چندان. لحظه‌ای باید همراه شد با مردان سرزمین مادری که لحظه‌ها را به سختی به دقایق می‌دوزند. اکنون شاید دیگر شرمندگی کوله‌باری شده است که آن را سفت دوخته‌اند بر تن بسیاری از مردان اینجا که چقدر مرد بودن برای آنان دشوار شده است. بر زمین نهادن این شرم توانی می‌خواهد تا چند برابر زوری که به کارزار می‌کشی تا کوله‌بار خفت حمایلت شود وآن را حمل کنی. این را باید برای زنانی گفت که گمان می‌برند در این آشفته هوایی که همه هوا در سینه فرو می‌کنند، مردان سری خوش دارند از سرسری تعارفات و حبه‌های شیرین قندی که آنها را به شیرینی مرد بودن بخشیده‌اند. باور کنید بودن در این همه امتیازی که امتیاز نیست اما سودای حقوق ویژه را در بوق کرده است، هر از گاهی این تلخی را بر تصور حک می‌زند که انگاری جرعه‌ای از آب جوش در گلویت قرقره می‌کنند و تمام وجودت آویزان حنجره‌ای شده است که آن هم در آن داغی دود می‌شود و در جایی میان ابرها ناپدید.
اصلا‌ ایستادن در بساطی که می‌خواهد تورا حق ویژه عطا کند و تو هم نمی‌دانی که بر حسب کدام تفاوت مستحق چنین <مهربانی سخت پریشان> شده‌ای تاولی به چشم می‌نشاند که سیاهی سرمه آن در بزنگاه نگاه به تمام مادران این سرزمین، عرق را بر پیشانی می‌دمد و خجلت را در گلو زرد می‌کند. مخصوصا حالا‌ که به قافیه ته‌نشین شده است داستانی که می‌گفت، مردان بار خانه را به دوش می‌کشند و سختی معاش، داغی بر چهره آنان نقره‌داغ کرده است که باید به احترامش سری به زانو بلند کرد. امروز زنان نیز در این داغی این داغ را به نفس وصله زده‌اند و بار سنگین فقر و بی‌عدالتی و بیکاری و شرمندگی اقتصادی و نداشتن و آرزوی داشتن و دویدن برای فردا و دلهره واپسین روزهای ماه و سنگینی تورم و هزار گره کور دیگر زندگی را پابه‌پای مردان به دوش می‌کشند و اگر نه مثل قدیم که زخم فقر را در پستوها از دیده خط می‌زدند، امروز اما می‌توان به وضوح دید که طبله کرده است این زخم بر چهره مادران زیادی که در این سرزمین زن شده‌اند و حالا‌ همراهان آنان لا‌یحه‌ای را در چنته دارند که اگر اجرایی شود می‌توانند تا ۴ مرتبه ازدواج را تمدید کنند. چه جایزه گوارایی برای زنان!! و حالا‌ شما به جای مردان، آیا چنین امتیازی در جایی که شاید فقر را و شاید درد را و شاید بی عدالتی را به تساوی میان زن و مرد قسمت کرده‌اند چیزی جز شرمندگی برای مردان به میمنت همراه خواهد آورد؟ البته به دیده نیاورید این واقعیت تلخ را که فقر زنان و بی‌عدالتی اجتماعی برای زنان قدمت و قطری بزرگ‌تر از آن چیزی دارد که برای مردان تخمین زده‌اند. فرض را بر تساوی بگذارید و بعد به این ماجرا خیره شوید که امکان دارد مردان بتوانند به شکلی قانونی و بدون اجازه زنان، ۴ مرتبه ازدواج کنند و در قالب حمایت از خانواده به راهی روند که زنان باید آبله غبار آن را سرمه چشم کنند. ‌
بیایید حالا‌ دیگر برای مردان مرثیه ساز کنیم که باورکنید دمیدن نگاه این روزها درنگاه مادران و زنانی که دوست‌شان می‌داریم چه بسیار سخت شده است. تصمیم را ما نگرفته‌ایم و مهر بر بدن هیچ لا‌یحه‌ای نکوبیده‌ایم. اما مردان این سرزمین هستیم و دیگرانی ما را در این قالب دیده‌اند که می‌شود در روزگار امروز مردان یا عاشق نباشند و یا عشق را به چاقویی برنده زخمه زنند. زنان که حساب‌شان پیش از این بارها نوشته شده است. انگاری در روزگار اکنون برای آنان پناه بردن بر حاشیه‌های سبز یک زندگی گناهی نابخشودنی‌ست؛ گناهی آنقدر بزرگ که باید برای تاوانش جفای اخلا‌قی را به نام صفای مردانگی بالا‌ بکشند. مرد سرزمین مادری بودن دشوار شده است و دشوار شده است مرد سرزمین مادری بودن. این را تو باور کن سرزمین مادری من‌!
‌ای مادر‌/ ! ای مادر‌!
هوا همان چیز سبکیست / که دور سر تو می‌چرخد
و چون تو می‌خندی ‌ / صاف‌تر می‌شود. ‌ (تارکوفسکی/ نوستالژی/ روسیه)
علی دهقان
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید