چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


غریبه، نقاش، نی‌زن، زندانی...‏


غریبه، نقاش، نی‌زن، زندانی...‏
«سید برت» (‏Syd Barrett‏)، بنیانگذار گروه «پینک‌فلوید» و یکی از موثرترین چهره‌های موسیقی راک در دهه‌ی ۶۰ میلادی ‏چندی پیش درگذشت. او که بیش از هر چیز به ‌عنوان آهنگساز و ترانه‌سرایی خلاق و نامتعارف (در زمان خودش) شناخته ‏شده بود، تاثیر بسزایی بر جریان موسیقی پاپ‌راک، بخصوص راک هوش‌ربا (‏Psychedelic Rock‏) گذاشت. مرگ برت برای ‏دوستداران پینک‌فلوید به‌مثابه‌ی آغازی بر پایان کار این افسانه است. افسانه‌ای نه‌چندان کم‌حاشیه که همیشه با انواع ‏خبرهای ضد و نقیض و شایعه‌های رنگارنگ آمیخته بود. یکی از اصلی‌ترین حاشیه‌های این افسانه خود سید بود و چه غم‌بار ‏که ابتدایی‌ترین اصل یک جریان به‌این راحتی تبدیل به اصلی‌ترین حاشیه‌ی آن شود. چرا آمد؟ چرا رفت؟ چرا آنگونه کار می‌کرد؟ ‏چرا ویران شد؟ چرا کودک بود؟ چرا غریبه بود؟ چرا منزوی بود؟ تمام این سال‌ها کجا بود؟ و ... سوا ل‌هایی از این دست ‏همواره پیرامون زوایای تقریباَ پنهان شخصیت و کار او وجود داشته است. زوایای پنهانی که پس از مرگش تحت‌تاثیر تمرکز ‏خبری و تحلیلی رسانه‌ها بر او کم‌کم برای دوستدارانش آشکار می‌شود. طی یکی‌دو ماه گذشته رسانه‌های متعددی به او، ‏داستانش با پینک‌فلوید و راز و رمز زندگی‌اش پرداخته‌اند. در شماره‌ی ۱۳ مجله‌ی «فرهنگ‌و‌آهن گ» نیز نوشتار مفصلی ‏درباره‌ی سید برت به‌قلم «حسام گرشاسبی» آمده ا ست. در زیر برخی از گفته‌های هواداران و دوستان سید درباره‌ی او ‏به‌ن قل از آخرین شماره‌ی مجله‌ی «موجو» (‏MOJO‏ – سپتامبر ۲۰۰۶) آمده ا ست:‏
● جان واتکینز ‏(دوست سید در دوران تحصیل در کمبریج)‏
او واقعًَ خیلی بامزه بود، خیلی پرهیجان و خیلی خرسند به این که «سید» است... ما یک استاد تارخ هنر خیلی غیرعادی ‏داشتیم که اسلایدهایی را در یک اتاق بزرگ تاریک نشانمان می‌داد، اسمش «جسپر رُز» بود. سید همه را ترغیب می‌کرد که ‏از پنجره‌ی پشتی از آن اتاق خارج شون د و دوبراه از در ورودی جلویی وارد کلاس شوند! من فراگیری نوازندگی گیتا ر را هم ‏شروع کردم، چون سید بهم یک سری درس داد و قطعه‌هایی از «بیتلز» (‏The Beatles‏) و «بیچ‌بویز» (‏The Beach Boys‏) داد ‏تا بنوازم. او واقعاً معلم خوبی بود. یادم می‌آید که با هم در یک تابستان یک فیلم هم ساختیم. با یک دو ربین بالا و پایین شهر ‏می‌رفتیم. کمبریج به‌نظرمان مرکز عالم بود. وا لا و رفیع. او در کریسمس ۶۶ با پینک‌فلوید یک بار دیگر به کمبریج برگشت تا در ‏در مدرسه‌ی هنر کمبریج به مناسبت سال نو اجرا داشته باشد. آنها وا قعاً عالی بودند. از آن به‌بعد تا سال‌ها دیگر از او خبر ‏نداشتم. من برای خودم در گروه‌های دیگر گیتار می‌نواختم و کنسرت‌هایی می‌دادم، تا اینکه در جریان یک فستیوال در لیورپول ‏‏«دیوید گیلمور» را دیدم و او ش ماره‌تلفن سید را به من داد. من به او زنگ زدم و پرسیدم که آیا تمایل دار د به لیورپول بیاید تا ‏باهم موزیک بزنیم. اما واقعاً تنوانستم با او ارتباط برقرار کنم... او دیگر حقیقتاً سید نبود.‏
● میک رواک ‏(عکاس اختصاصی و دوست صمیمی سید)‏
من اولین بار او را در م همانی سال نو (۱۹۶۶) در کالج هنر کمبریج دیدم. من در رشته‌ی زبان‌های مدرن تحصیل می‌کردم. ‏بعضی از دوستانم سراغم آمدند و مرا به کنسرت کوچک یکی از دوستانشان با نام سید برت بردند که یک گروهی به‌اسم ‏پینک‌فلوید دا شت. اسم این گروه می‌توانست گروه سید برت باشد، چرا که من از آن هیچ‌کس دیگری را بر روی صحنه ‏نمی‌توانم به‌یاد بیاورم. همه‌اش سید بود. او م ی‌خواند، می‌نواخت، کانون توجه بود و کاریماتیک‌ترین آدم بر روی صحنه. بعد از ‏آن هم به‌یک دورهمی در سویت سید در زیرزمین خانه ی مادرش ر فتیم. یک دستگاه گرامافون آنجا بود و موسیقی با صدایی ‏خیلی بلند پخش م ی‌شد. سید عاشق جاز (‏Jazz‏) بود و «استونز» و «باب دیلن». بعضی از نقاش ی‌های آبستره‌اش نیز آنجا ‏بودند. تمام چیزی که یادم می‌آید این است که او خیلی می‌خندید، او خیلی شاد بود و خیلی معاشرتی. ما درمورد ‏دا ستان‌های علمی و رمز و راز شرقی صحبت کردیم. اینها موضوع‌های موردتوجه آن دوران بودند...
ما بچه‌های ۱۸-۱۹ ‏ساله ‌ای بودیم اما احساس می‌کردیم که بر اوج قرار داریم. احساس می‌کریدم خاص هستیم... آنها بعضی موقع در کلوپ ‏‏«یو.اف.او» اجرا می‌کردند. آنها سلطان‌های جریان موسیقی هوش‌زبای زیرزمینی بریتانیا بودند... شهرت سید واقعاً خیلی ‏سریع اتفاق افتاد. در کریسمس ۶۶ او زیزمینی بود، در حالی‌که در تابستان ۶۷ در برنامه‌ی «۱۴ ساعت رویای تمام‌رنگی» با ‏حضور کلی آدم معروف (مثل جان لنون) شرکت کرد... سید خیلی دوست داشت که بداهه‌نوازی کند ، او نمی‌خواست که به ‏روی صحنه برود و هرشب همان آهنگ‌ها را اجرا کند و این برای بقیه‌ی اعضای گروه سخت بود... آن زمانی که من اولین ‏عکس‌ها یم را از او در سال ۶۹ گرفتم، او یک سالی می‌شد که از گروه جدا شده بود. کا ر کردن با او خیلی راحت بود... وقتی ‏که در ۱۹۷۱ از او در باغ مادرش عکس م ی‌گرفتم به‌نظر خیلی آسوده‌خاطر می‌رسید. اگر او کارکردن با پین ک‌فلوید را متوقف ‏نمی‌کرد، حتماً از بین می‌رفت. او خیلی شکننده بود اما به‌صورت خیلی غریزی داشت به شناختی در مورد خودش ‏می‌رسید... او بو می بود که دیگران ایده‌هایشان را درباره‌ی اینکه او کیست بر رویش نقش می‌کردند. با بازگشت به کمبریج، ‏افسانه‌ی او بزرگ‌تر هم شد... برای من ، سید یک دوست و یک الهام‌آور بود. من وقتی که عکس گرفتن از او را آغاز کردم، ‏خیلی باتجربه نبودم و خیلی مرا راهنمایی کرد و کمک کرد تا جهت زند گی‌ام را پیدا کنم. او به من نشان داد که برای چه ‏کاری ساخته شده‌ام. م ن به او مدیونم... او دوست اشت بخندد. من او را حالا هم اینگونه می‌بینم.‏
● جان فراسیانت (گیتاریست گروه ‏Red Hot Chili Peppers‏ و هواردار سرسخت سید‏)
وقتی ۱۵ سالم بود سفری به نیوجرسی داشتم. در آن سفر چند روزی پیش یک آدم عجیب و غریب با نام جویی بودم. او نیز ‏بشدت به سید برت علاقه‌مند بود. ما بش از ۹۰ درصرد اوقاتی را که من آنجا بودم به گ وش کردن به سید برت می‌گذراندیم. ‏سید یکی از اصیل‌ترین آهنگسازهایی بود که تا آن موقع کارهایشان را شنیده بودم. من هر چیزی که سید درش نقشی ‏داشت را می‌خریدم. اما وقتی ۲۱ سالم شد موسیقی‌اش برایم مفهمومی کاملا ً متفاوت پیدا کرد. موسیقی او بخش‌های ‏نادیده‌ی واقعیت را برایم آشکا ر می‌کرد. من به دنیای او خیلی بیشتر از دنیایی که آدم‌های اطرافم درش زندگی می‌کردند ‏اعتقاد داشتم. تحت‌تاثیر آلبوم‌های سولوی او (‏Madcap، ‏Barrett‏ و ‏Opel‏) به آهنگسازی با گیتار آکوستیک نیز علاقه‌مند ‏شدم. چیزی که هیچ‌وقت به‌نظرم مناسب نمی رسید تا اینکه آن آلبوم‌ها را شنیدم. من همچنین به جدایی او از گروه و ‏بیزاری‌اش از موفقیت‌های ظاهری علاقه ‌مندم. مانند او (و خیلی‌های دیگر) من هم در ابتدا فکر می‌کردم موفقیت تجاری و ‏مشهور شدن چیزی است که به‌دنبالش هستم، اما به‌سرعت به این ن تیجه رسیدم که روشنایی جای دیگری است. نه‌اینکه ‏فهمیده باشم که روشنا یی دقیقاً کجاست، اما فهمیدم که به‌دنبال موفقیت‌های ظاهری بودن برایم ارزش ندارد... کار برت با ‏پینک‌فلوید به‌مثابه‌ی یک معمار موسیقایی ب شدت بر من تاثیرگذار بوده است و مشخص کردن راهم نیز موثر بوده است... نبوغ ‏او، خالص بودنش، و روح کودکانه‌اش کاری کرد که او بیشتر از هرکس دیگری بدرخشد. باشد که سید الان در دنیایی به‌سر ‏ببرد که بیشتر لیاقت او را دارد.‏
منبع : سایت سیمرغ


همچنین مشاهده کنید