یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


مرگ» و «سفر» و جست وجوی معنا


مرگ» و «سفر» و جست وجوی معنا
این نه نقد است، نه ریویو و نه حتی یك نگاه گذرا. یك جور پیش درآمد است برای نمایش فیلمی كه هم اکنون اکران شده است و كاش به دیدنش بروید؛ آن هم به دلایلی كه یكی یكی می خواهم اینجا ردیف شان كنم. باشد كه مجاب شوید. نقد فیلم و صحبت درباره ریزه كاری های تماتیك و اجرایی اش باشد برای بعد.
۱-تماشای خیلی دور خیلی نزدیك، به من و شما ثابت می كند كه می شود فیلم معناگرای خوب (حتی با تلقی مسئولان سینمای مملكت از چنین فیلمی) ساخت. می دانم كه به نظرتان محال می رسد. ولی ماجرا واقعاً این طوری است. به داستانش گوش كنید: یك پدر بی حوصله كه همه فكر و ذكرش پی كار و بار خودش است، بچه اش را فراموش كرده. اما یك دفعه متوجه می شود كه پسر بیمار شده و دارد می میرد. پس سفر می كند تا فرزند بیمار را گیر بیاورد و قدر آخرین لحظات عمر را بداند. بار اولی كه این داستان را در مطبوعات خواندم، هنوز فیلم را ندیده بودم. یعنی كامل نشده بود كه ببینم. این شد كه تكلیفم را با فیلم روشن كردم. «مرگ» و «سفر» و «جست وجوی معنا»و این ها. تازه تولیدش هم این قدر طول كشیده است. داستانش هم كه توی كویر می گذرد. پس خدا به خیر بگذراند... كه اتفاقاً به خیر گذشت.
۲-آنهایی كه می گویند بالا رفتن استانداردهای فیلمسازی مملكت با ساخت برخی آثار اتفاق افتاده، باید بیایند و این یكی را ببینند. فیلمبرداری، صدابرداری، بازی، فیلمنامه، كارگردانی، طراحی صحنه و لباس و تدوین؛ كم پیش آمده كه سینمای ایران به چنین حدودی در تولید یك فیلم برسد. می گویند كه میركریمی و گروهش پول داشته اند و اگر به بقیه فیلمسازهای این مملكت هم از این پول ها بدهند، از این اتفاق ها زیاد می افتد. ولی آخر سرمایه گذار همین خیلی دور خیلی نزدیك، امسال یك فیلم دیگر هم با هزینه بالا تهیه كرده. هر دو را ببینید و با هم مقایسه كنید. خضوعی ابیانه به عنوان فیلمساز، بخشی از اتمسفر فضا را به تصاویر فیلم اضافه می كند و بهمن اردلان، مثل دو سه كار اخیرش (از نفس عمیق به بعد) چه قدر سكوت را می داند و جذابیت صدای باز شدن قفل درهای مرسدس بنز را. مرسدسی كه به یكی از اصلی ترین شخصیت های فیلم تبدیل شده. تدوین بهرام دهقانی هم كه به داستان وزن بخشیده. داستانی كه در نیمه اول (و حتی دوم اش) ظاهراً اتفاق چندانی نمی افتد. یك گروه و این قدر اعتماد به نفس...
۳-خیلی دور خیلی نزدیك، همان قدر صمیمی و دوست داشتنی است كه حساب شده. تماشایش به حل كردن یك مسئله ریاضی و خوردن یك جعبه شكلات می ماند. این راهنمای تماشای فیلم است: از كنار هیچ عنصری روی پرده، بی خیال و بی حساب و كتاب، رد نشوید. بعداً به یك دردی می خورد. خیلی دور خیلی نزدیك را فیلمسازی ساخته كه معتقد است خلق هیچ چیز در این دنیا بیهوده و بی هدف نبوده، پس این نكته را موقع ساخت فیلمش هم رعایت كرده. هر دیالوگی، هر نگاهی، هر جاده ای، هر نوری، هر قطره اشكی. فیلم از مجموعه ای از این عناصر درهم تنیده تشكیل شده كه به شدت به هم نیاز دارند. همان قدر كه ما به هم نیاز داریم، یا به فیلم ها احتیاج داریم.
۴-با تماشای فیلم میركریمی متوجه خواهید شد كه چه طور همه چیز به ساخته شدن یك فیلم خوب كمك می كنند؛ از ابر و باد و ماه و خورشید تا حوادثی كه در زندگی عوامل تولید می افتد. فیلمساز به همین درد می خورد دیگر. این كه همه این چیزها را از دور و بر جمع كند و بریزد داخل توبره فیلم. مثل هر فیلم خوب دیگری، خیلی دور خیلی نزدیك هم بخشی از وجود سازندگانش است، از زندگی آدم هایی كه قسمتی از عمرشان را در فیلم جا گذاشته اند. این كه می گویند فیلمسازی مثل اداره كردن یك مهمانی بزرگ است، موقع تماشای چنین فیلمی معلوم می شود.
۵-فیلمسازی كار پرزحمتی است. فیلم های خوب را كارگرهای خوب می سازند. باید صبور بود، دنبال لوكیشن گشت، نور خوب پیدا كرد و صورت های زیبا را. همین طور نشست و نوشت. نكته ها و نشانه ها و حرف ها و پیام ها را در یك مسیر داستانی ظاهراً صاف و صوف پنهان كرد. به همین سادگی كه نیست. باید به خود سینما اعتقاد داشته باشی و با تمام وجود در كار خودت غرق شوی. اگر می خواهی فیلمی درباره كویر بسازی، اول باید عاشق دانه دانه خاكش بشوی. این چیزها را از تماشای خیلی دور خیلی نزدیك متوجه می شوید. این كه آدم های عجولی مثل من باید دور كار فیلمسازی را خط بكشند، درست به همین دلیل است.
۶-آنها كه فیلم را قبلاً در جشنواره دیده اند، حالا یك دلیل دیگر هم برای تماشایش دارند. صدای فیلم، دالبی شده. قول مشهور را فراموش كنید. دالبی بیشتر از توپ و ترقه و سر و صدا، به درد صحنه های پر از سكوت می خورد. تمام این فیلم را هم كه سكوت پر كرده.
۷-بعد مدت ها سر و كله فیلمی پیدا شده كه لیاقت گریه كردن را دارد. اگر پارسال به تماشای شاهكاری مثل مهمان مامان رفتیم تا به وجد بیاییم و زندگی را با تمام شور و حالش حس كنیم، امسال فیلمی گیرمان آمده كه می توانیم پایش بنشینیم و اشك بریزیم. بعد تازه می فهمیم كه فاصله آن خندیدن و این اشك ریختن چه قدر كم است. خیلی دلم می خواست همگی فیلم را دیده بودید تا در چنین شرایطی با هم درباره آن لحظه جادویی اش حرف بزنیم. ولی فعلاً بی خیال، این طوری مزه اش از دست می رود.

نویسنده: امیر قادری
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید