جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چرا نباید خاتمی بیاید


چرا نباید خاتمی بیاید
اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را به دست می‌آورید که تاکنون کسب کرده‌اید.ریچارد فاینمن قهرمان‌پروری هنوز دست از سر ایرانیان بر نداشته است. گویا تمام تجربه‌های شکست خورده تاریخی ما هم برای فراموش کردن این انگاره غلط کافی نیست. نه سرنوشت امیرکبیر و نه قائم‌مقام نه مصدق و نه حتی آخرین این نمونه‌ها «خاتمی» هم نتوانسته به ما بقبولاند برای یکبار هم که شده چشم از قله آن کوهی که تصور می‌کنیم قرار است مردی رشید با اسبی سفید از پشت آن ظاهر ‌شود و با توان لایزال خویش ما را به آنچه می‌خواهیم، برساند، برداریم. عجیب اما آنجاست که حتی آن دسته از مایی که حسب رسالت تاریخی‌ای که ادعا می‌کنیم بر دوشمان قرار گرفته خود را روشنفکر، دگراندیش و در یک کلام «عقل کل» می‌خوانیم هم نه‌تنها گامی در جهت زدودن این انگاره تاریخی از اذهان آن دیگران برنمی‌داریم که حتی گاه به بهانه «واقع‌بینی» در تقویت و بازتولید آن پیشی می‌گیریم. «سیدمحمد خاتمی» انسان خوبی است. اگر بخواهم رئیس‌جمهور پیشین کشورم را در یک جمله توصیف کنم، شاید این عبارت بهترین عبارت ممکن باشد و البته برای این کار می‌توان با کمی تساهل برخی مواضع او در سال‌های ابتدایی انقلاب را به دست فراموشی سپرد و با خود گفت: «یکی از اولین نتایج هرانقلابی، حاکم شدن دیدگاه‌هایی خاص برافرادی خاص است که در غیر از آن زمان، انتظارش را نداری.»
«محمد خاتمی» انسان خوبی است. اما آیا او رئیس‌جمهور خوبی هم بوده است؟ آگاهم که «بسنده نکردن به متوسط» یکی دیگر از عادات غلطی است که باید در نهایت کنار گذاشته شود و می‌دانم که خاتمی متوسطی از هر آنچیزی است که می‌توانیم انتظارش را داشته باشیم اما به هر حال نباید فراموش کرد که او یک رئیس‌جمهور «متوسط» بود. این «متوسط» بودن البته آنگاه که در چارچوب معیارهای «سیاست تطبیقی» قرار می‌گیرد از آنچه هست فراتر می‌رود و خاتمی را به یک رئیس‌جمهور «خوب» بدل می‌سازد. رئیس‌جمهوری که اگر چه بسیاری از فرصت‌های فراوانی که در اختیارش بود و می‌شد تا آنها را صرف پیشبرد پروژه دموکراسی‌خواهی و حقوق بشر در ایران کرد، از دست داد اما هرگز نمی‌توان ادعا کرد که او ما را فریب داد. شاید هم تقصیر ما باشد که از خاتمی انتظاراتی داشتیم که او هرگز وعده تحقق آنها را به ما نداده بود. برخی می‌گویند خاتمی رئیس‌جمهور خوبی نبود. بسیار خوب! می‌توان برای اثبات خوب بودن یا خوب نبودن خاتمی رئیس‌جمهور به بحث نشست. (کما اینکه مباحثی از این دست تاکنون فراوان مطرح شده) اما نمی‌توان گفت که او رئیس‌جمهور بدی بوده است. «سیاست تطبیقی» اینجاست که به کار می‌آید تا ثابت کند خاتمی هرگز رئیس‌جمهور بدی نبوده است. او بهترین نبود، خاتمی کمال مطلوب من نبود. او یک رئیس‌جمهور متوسط بود اما کافی‌ است مقایسه‌ای میان آنچه این روزها و به برکت حاکمیت یکدست راستگرایان بر کشور و جامعه ایران می‌رود با آنچه در دوران موسوم به اصلاحات در این مرز و بوم گذشت، انجام داد تا آنگاه حتی با شجاعت بیشتری مدعی شد که خاتمی حتی رئیس‌جمهور خوبی بود.
این ادعا را می‌توان در لابه‌لای تمام مباحثات جاری در کوی و برزن یافت. آنجا که مردمی که قرار بود پول نفت را بر سر سفره‌هایشان مشاهده کنند و امروز حتی دیگر خود «سفره» را هم در خانه ندارند که پول نفتی بر آن باشد یا نه، دعا به جان کسی می‌کنند که با «نفت مفت» سفره‌های مردم را رنگین نگاه داشت. اشتباه نکنید! منظور این نیست که در ایام اصلاحات، فقر و بی‌عدالتی نبود، روزنامه‌ای به محاق توقیف نمی‌رفت، دانشجویی به کمیته انضباطی احضار نمی‌شد و تحصیلش تعلیق نمی‌شد، منتقدی به زندان نمی‌افتاد و دیگرانی مانند این... نه! اتفاقا برعکس! شاید (قطعا) تعداد روزنامه‌های توقیف شده در زمان اصلاحات از سال‌های اخیر خیلی بیشتر بوده باشد، ۱۸ تیر و حادثه خرم‌آباد در آن دوران رخ داد و... اما هر کدام این اتفاقات که پیش می‌آمد، لااقل خیالمان راحت بود که دولت و سخنگوی دولتی هست که برای نخستین‌بار تریبون رسمی را به محلی برای اعتراض به آن تبدیل می‌کند و از آن هم بیشتر، نمایندگان شجاعی در مجلس هستند که پارلمان را خانه واقعی ملت ساخته بودند.»
ما می‌دانیم که آن فاجعه‌ها «چرا» و به چه «دلیل» رخ می‌دادند. دوم خرداد ضربه‌ای بود که اگرچه اقتدارگرایی را تا مدت‌ها در کما فرو برد اما این پیکر آنگاه که به هوش آمد، چاره‌ای جز واکنشی از سر استیصال نداشت. مگر خود خاتمی نبود که گفت فاجعه ۱۸ تیر نتیجه افشای قتل‌های زنجیره‌ای بود؟ خاتمی خوب بود و خوب است. این را تمام آن اشک‌ها، لبخندها و خاطرات نوستالژیکی که از خرداد ۷۶ تا مرداد ۸۴ بر صورت‌هایمان جاری شد، شهادت می‌دهند. خاطراتی که شاید لزوم پاک نگاه داشتن‌شان در شرایط کنونی ایجاب کند که «محمد خاتمی» در انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری که قرار است بهار سال آینده برگزار شود، شرکت نکند. همه ما امروز داریم «تاوان بسنده نکردن به متوسط» را می‌پردازیم اما آیا راه برون رفت از مصائب امروز بازگشت به همان متوسط است؟
این نوشتار در پی برشمردن دلایلی است که بیان می‌شوند تا آن خاطرات نوستالژیک و اشک‌ها و لبخندهای گذشته، همانطور پاک باقی بمانند. امری که تا حدود زیادی به تصمیم «سیدمحمد خاتمی» بستگی دارد. دلایلی چند در این خصوص وجود دارد:
۱ ) اصلی‌ترین دلیلی که از جانب اصلاح‌طلبان و پیگیران نامزدی خاتمی در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری مطرح می‌شود این است که با ریاست‌جمهوری مجدد خاتمی، کشور از ورطه کنونی خارج شده و به ساحل نجات باز خواهد گشت.
این افراد می‌گویند که قطار مدیریتی کشور از مرداد ۸۴ چنان از ریل اصلی خود خارج شده که هر آن امکان سقوط آن به دره وجود دارد و تنها راه بازگشت آن به ریل صحیح حضور مجدد خاتمی است. آنهایی که این فرضیه را مطرح می‌کنند با مقایسه شرایط اقتصادی، معیشتی، اجتماعی، سیاسی و به خصوص شرایط کشورمان در نظام بین‌المللی در دوران کنونی و مقایسه آن با دوران اصلاحات که به‌رغم تمام مشکلات داخلی و خارجی مانند کاهش فوق‌العاده قیمت نفت، سطح زندگی عامه مردم از شاخص‌های قابل قبولی برخوردار بود، یک دوم خرداد دیگر را پایان ناهنجاری کنونی فضای مدیریتی و اجرایی کشور بیان می‌کنند.
این عده همچنین با اشاره به حواشی ناشی از موضوعات مربوط به پرونده هسته‌ای ایران در سطح نظام بین‌الملل و تفاوت‌های راهبردی میان نگاه دولت و مجلس اصولگرا با دولت و مجلس اصلاحات در این خصوص، حاکم شدن نگاه تنش‌زدا به جای نگاه تنش‌زا را یگانه راه رخت بربستن ابرهای تیره از آسمان ایران می‌دانند. این فرضیه در تمام جریانات و احزاب سیاسی کشور به جز حامیان احمدی‌نژاد طرفدارانی دارد که به فراخور آن جریان کم یا زیاد هستند. در راست سنتی و روحانیت آن تا نهضت آزادی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت و حتی اعتماد ملی می‌توان طیف‌ها و افراد حامی این نگاه را یافت. اما آیا واقعا اینگونه است؟ به عبارت دقیق آیا آنهایی که خاتمی و بازگشت او را تنها راه نجات کشور از شرایط بغرنج فعلی می‌دانند، در محاسبات خود حداکثر دقت را به کار برده‌اند؟ پاسخ من به این پرسش، «منفی» است. این پاسخ منفی به آن معنا نیست که یک دولت اصلاح‌طلب به ریاست رئیس‌جمهور پیشین، توان بهبود و اصلاح این حوزه‌ها را ندارد زیرا از قضا اصلاح‌طلبان ثابت کرده‌اند که از این توان به حد کافی برخوردارند اما مشکل آنجاست که به علت شکل نگرفتن اجماعی در سطوح بالای حاکمیت درباره بازگشت اصلاح‌طلبان به ساختار قدرت؛ قدرت گرفتن مجدد این جریان با واکنشی به مراتب سنگین‌تر از دوم خرداد و از جانب مخالفان اصلاحات روبه‌رو می‌شود.
واقعیت این است که در دوم خرداد ۷۶ به‌رغم تمام مخالفت‌ها در برابر پیروزی خاتمی، بخشی از چهره‌ها و شخصیت‌های موثر و با نفوذ نظام راه رفع تهدیدات بین‌المللی بالقوه آن مقطع علیه کشورمان را روی کار آمدن یک رئیس‌جمهور میانه‌روی اصلاح‌طلب از بخش محذوف سیاسی، می‌دانستند و تمام توان خود را در پس‌پرده برای تحقق این امر به کار بستند. همین اجماع هم بود که راه را برای به فعل رسیدن اراده تاریخی و اصلاحی ملت ایران در دوم خرداد هموار کرد اما این اجماع متاسفانه در شرایط کنونی به هیچ عنوان وجود ندارد یا اگر هم هست بسیار خفیف، کم‌رنگ و غیرتاثیرگذار است. دولت اول خاتمی در شرایطی بر سر کار آمد که موج مطالبات اجتماعی و سیاسی، جامعه ایران را تا مرز انفجار برده بود اما نشانه‌های تکرار چنین موجی در زمان حاضر به چشم نمی‌آید تا مخالفان اصلاحات را وادار به کوتاه آمدن از تسلط کامل خود بر تمام ارکان حاکمیت نمایند.
امروز این اصولگرایان هستند که پس از سال‌ها و با تحمل فرازونشیب‌های فراوان توانسته‌اند به آرزوی دیرین خود یعنی «حاکمیت یکدست» دست بیابند و بدیهی است که حاضر نیستند به این سادگی‌ها سنگر خود را به رقیب واگذار کنند. بنابراین تا هنگامی‌که اجماع فوق‌الذکر شکل نگرفته باشد و بازگشت اصلاح‌طلبان به قدرت تنها با اتکا به پتانسیل اجتماعی حامی این جریان باشد، باید انتظار داشت که این امر واکنش شدید مخالفان اصلاحات را در پی داشته باشد.
مخالفانی که این‌بار برخلاف دوم خرداد از جنس محافظه‌کاران سنتی که یکی از خصوصیات بارزشان «مصلحت‌سنجی» است، نیستند بلکه نومحافظه‌کارانی هستند که ثابت کرده‌اند در برخورد با رقیب هیچ تعارفی ندارند.
ضمن آنکه امروز روند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در موضوعات مهم و حیاتی مانند پرونده هسته‌ای در نهادهایی خارج از دولت انجام می‌شود. دولت خاتمی هم دولت احمدی‌نژاد نیست که به سبب نفوذش در محافل قدرت بتواند حتی دبیر شورای عالی امنیت ملی را ناچار به استعفا سازد.
مورد دیگر شکل‌گیری اجماع در نهادهای غیراصلاح‌طلب اما موثر برای بازگشت اصلاح‌طلبان به قدرت است که هیچ نشانه‌ای از آن وجود ندارد. بی‌شک اگر چنین اجماعی وجود داشت باید لااقل نشانه‌هایی از خود را در جریان انتخابات مجلس هشتم نمایان می‌ساخت اما همگان شاهد آن بودند که این اتفاق رخ نداد و جریان حاکم توانست بدون مزاحمت، کاندیداهای شاخص و شناخته شده اصلاح‌طلب را ردصلاحیت کند. در عین حال مخالفان اصلاحات به خوبی می‌دانند که بخش اعظم عمر مجلس هشتم که اکثریت آن را اصولگرایان متحد دولت نهم تشکیل می‌دهند با دولت آینده همزمان است.
ممکن است گفته شود که مشابه چنین شرایطی در دوم خرداد هم رخ داد و دولت اصلاحات با مجلس پنجم همزمان شده بود اما نباید فراموش کرد که جنس و نوع مجلس پنجم با مجلس هشتم کاملا متفاوت بود. مجلس پنجم، مجلسی بود که اکثریت آن توسط جریان راست سنتی اداره می‌شد و اصلاح‌طلبان امروزین که آن روزها با عنوان فراکسیون حزب‌اللـه فعالیت می‌کردند به همراه نیروهای میانه‌رو و تکنو کرات‌های کارگزاران، اقلیتی کاملا تاثیرگذار و توانمند را در آن شکل داده بودند. اما مجلس هشتم مجلسی است که اکثریت آن را اصولگرایان متحد دولت نهم تشکیل می‌دهند و فراکسیون اقلیت و مستقل آن نه از نظر کمی و نه کیفی در حدی نیستند که پایگاهی قابل اتکا برای دولت احتمالی اصلاح‌طلب باشند. در چنین شرایطی است که دولت احتمالی اصلاح‌طلب آینده با مطالباتی از جانب اجتماع مواجه می‌شود که نه امکان حل آنها را دارد و نه از حمایت و پشتیبانی نهادهای اصلی قدرت برای برطرف کردن آنها برخوردار است. در این صورت است که هرگونه نارسایی احتمالی ناشی از کارشکنی مخالفان از طرف افکار عمومی به پای اصلاح‌طلبان نوشته خواهد شد و بالتبع در آن هنگام دیگر نمی‌توان این مسئله را برای توجیه افکار عمومی بیان کرد. چرا که در این صورت مردم حق دارند از اصلاح‌طلبان بپرسند شما که این مسئله را می‌دانستید چرا مسوولیت آن را قبول کردید؟
کارشکنی فزاینده و سنگ‌اندازی‌های گوناگون رقبا در برابر دولت خاتمی در آینده، قطعی به نظر می‌رسد و نه خاتمی شخصی است که از نظر خصوصیات شخصی، اهل ایستادگی قاطعانه در برابر آنها باشد نه از حمایت‌ نهادهای قدرت برای از پیش رو برداشتن آنها برخوردار است و نه موج اجتماعی مشابه دوم خرداد در شرایط کنونی وجود دارد.
۲ ) دولت دهم اگر با ریاست هر شخصی به جز احمدی‌نژاد تشکیل شود، وارث تمام نارسایی‌ها و مشکلاتی خواهد شد که از دولت نهم برایش به ارث می‌رسد. می‌گویند یک عمر ناکارآمدی در عالم سیاست را می‌توان یک‌شبه و با یک سخنرانی جبران کرد اما اقتصاد و معیشت مردم از عالم سیاست جداست.
این حوزه تنها زبانی که سرش می‌شود علم و آمار و محاسبات است و دولت نهم به گفته رئیس و وزیر معزول اقتصادش اساسا اعتقادی به علم اقتصاد نداشته است. شعار «ما می‌توانیم» از همین بی‌اعتقادی نشأت می‌گیرد. «محمد ستاری‌فر» رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی در دولت خاتمی چندی پیش گفته بود جبران بلایی که در زمان دولت نهم بر سر اقتصاد و صنعت ایران آمد حداقل ۲۰ سال زمان نیاز دارد و این یک فاجعه واقعی برای دولتی است که شاید جانشین دولت احمدی‌نژاد شود. به راستی اصلاح‌طلبان اگر سخن رئیس سابق سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی را قبول دارند (که با توجه به مقبولیت ستاری‌فر در میان این مجموعه قاعدتا این‌گونه است) با چه توجیهی قصد دارند خود را درون دهان شیر بیندازند و مسوولیت کاری را برعهده بگیرند که حداقل ۲۰ سال زمان می‌برد؟ آن هم کاری که مستقیما با معیشت مردم سروکار دارد. مردمی که به علت شرایط خاص فرهنگی و تاریخی، تاب تحمل زمان‌هایی کمتر از این را هم برای حل و فصل مشکلات‌شان ندارند.
البته ممکن است اصلاح‌طلبان یا لااقل آن بخش از ایشان که مشوق خاتمی برای شرکت در انتخابات هستند، حرف ستاری‌فر را قبول نداشته باشند که آنگاه وظیفه اخلاقی آنهاست که این سخنان را تکذیب کنند. البته باید متذکر شد که بیش از یک سال از اظهارات فوق‌الذکر رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دولت خاتمی می‌گذرد و اصلاح‌طلبان نه‌تنها آن را اصلاح نکرده‌اند بلکه مشابه آنها را به کرات در گفتار و نوشتار خود تکرار نموده‌اند. در دنیای سیاست، عرف است که کار دولت‌هایی که پس از جنگ در کشوری به روی کار می‌آیند را سخت‌ترین کار ممکن ارزیابی کنند، بنابراین دولت آینده اگر رئیسی به جز احمدی‌نژاد داشته باشد، وظیفه دارد تا هم با اتخاذ سیاست‌هایی آنی ضمن بهبود فوری و کوتاه مدت سطح معیشتی و اقتصادی مردم و به‌خصوص اقشار آسیب‌پذیر که بیشترین صدمه را از سیاست‌های اقتصادی دولت نهم دیده‌اند، برنامه‌هایی دراز مدت هم برای بهبود شاخص‌های کلان اقتصادی کشور در نظر بگیرد. اما این کار هم با توجه به ناپایداری سیاست‌های کلان در ایران و فقدان نگاه استراتژیک و درازمدت تقریبا محال است. دولت آینده در این راه مسیری بی‌نهایت دشوار در پیش دارد. حتی در نگاهی خوشبینانه، صبر مردم هم به آن اندازه نیست. تمام این مسائل به کنار، نباید کارشکنی‌های قطعی کانون‌های ثروت و نهادهای اقتصادی رانتی بر سر راه دولت اصلاح‌طلب احتمالی آینده را از یاد برد. با این اوصاف آیا اصلاح‌طلبان باید برای بازگشت به قدرت تا این حد اصرار داشته باشند؟
۳ ) آیا پیروزی خاتمی در برابر احمدی‌نژاد قطعی است؟ آیا آن‌گونه که «مصطفی تاج‌زاده» ادعا می‌کند خاتمی پیروز قطعی و قاطع انتخاباتی دو قطبی با حضور احمدی‌نژاد است یا از این هم فراتر آن‌طور که «عبداللـه رمضان‌زاده» می‌گوید هر شخصی که در برابر احمدی‌نژاد قرار بگیرد از رقابت با او پیروز خارج می‌شود؟
پاسخ من به این پرسش احتمالا با استقبال و ذوق‌زدگی مخالفان اصلاحات مواجه می‌شود اما نباید به این بهانه از بیان واقعیات اجتناب کرد. به نظر می‌آید بخشی از اصلاح‌طلبان، از نوعی خوشبینی مفرط در این خصوص برخوردارند. این خوشبینی البته سابقه‌ای طولانی در بین دوستان دارد که نمونه‌های آن فراوان است. به نظر می‌آید رای آوردن کاندیداهای انتخابات ریاست‌ جمهوری در ایران چندان به فاکتور «محبوبیت اجتماعی» وابسته نیست. توسعه نایافتگی سیاسی و فقر اقتصادی و اجتماعی از دلایل این مسئله هستند. خاتمی در صورت کاندیداتوری در انتخابات آینده علاوه بر احمدی‌نژاد و به جز دیگر کاندیداهای احتمالی، حداقل با دو رقیب دیگر نیز دست و پنجه نرم می‌کند. رقبایی که تنها به نفع احمدی‌نژاد به میدان خواهند آمد. این دو «پول بی‌انتهای نفت‌ و نیروهای سازمان یافته» هستند.
عامل اول که به یمن افزایش نجومی قیمت نفت به ۱۴۰ دلار در ازای هر بشکه و وابستگی روزافزون اقتصاد ایران به دلارهای نفتی در ید اختیار مطلق دولت است و عامل دوم هم که در انتخابات گذشته ریاست‌جمهوری قدرت خود را به نمایش گذارد. اگر می‌شد قاطعانه گفت که تنها فاکتور «محبوبیت» است که باعث پیروزی در انتخابات می‌شود آنگاه می‌توانستیم با خیال راحت چشم انتظار جلوس خاتمی بر کرسی ریاست‌جمهوری باشیم چه آنکه رئیس‌جمهور سابق بدون شک کماکان محبوب‌ است اما همانطور که گفته شد متاسفانه این عامل تنها عامل تاثیرگذار بر نتیجه انتخابات نیست. همانطور که گفتمان خاتمی از نوع گفتمان احمدی‌نژاد نیست زیرا رئیس دولت اصلاحات چه در داخل و چه در خارج ایران به مردی با ادبیات فرهیخته و ادیبانه با مخاطبان خاص خود شهره است.
خاتمی نماد و سمبل گفتمان اصلاحات و اصلاح‌طلبی و سرمایه‌ای ملی است. استفاده بی‌محابا از چنین سرمایه‌ای می‌تواند لطمات جبران‌ناپذیری به اصل جنبش اصلاح‌طلبی ایران وارد سازد.
اصلاح‌طلبان هنوز تکلیف خود را با اصل پدیده انتخابات در ایران روشن نکرده‌اند. این روزها مباحث فراوانی در باب تغییر استراتژی این جریان و عبور از مقوله انتخابات در محافل سیاسی و خبری اصلاح‌طلب جریان دارد که به نظر می‌آید بدون تفاهم بر سر آنها، سخن گفتن از مصادیق انتخابات ریاست‌جمهوری زودهنگام باشد. شاید هم اگر خاتمی تا این اندازه محبوب و دوست داشتنی نبود یا می‌شد شخص دیگری را جایگزین او در جایگاه رهبری جریان اصلاحات قرار داد، این نوشتار حرف دیگری را در خود داشت اما افسوس و صدافسوس که تنها یک خاتمی و یک تجربه جنبش اصلاح‌طلبی وجود دارد. وقتی از هر سرمایه‌ای یک عدد بیشتر در اختیار ندارید باید بیشترین حراست و حفاظت از آن را به عمل بیاورید.
محمدرضا یزدان‌پناه
منبع : روزنامه کارگزاران