چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


کلاه و خرگوش


کلاه و خرگوش
ساعت هفت و سی دقیقه بعدازظهر است. نمازمان را خوانده ایم و افطار کرده ایم و در ضمن آن منتظر بوده ایم تا با فراغت کامل بنشینیم پای تلویزیون و مجموعه اغما را از شبکه یک سیما دنبال کنیم. اگر بگویم الیاس ما را به وجد آورده است باور نمی کنید زیرا هنوز خرگوشی از کلاه بیرون نیامده است.
تا اینجا (قسمت سوم یا چهارم)، دکتر طاها پژوهان، جراح ممتاز و پنجه طلایی بیمارستان خصوصی، زنش را شخصاً عمل کرده است، موفقیت او، در وهله اول همه را خوشحال کرده است، ما را هم، اما ناگهان و بدون هیچ علت مشخصی، می میرد. البته ما متوجه شده ایم که چشمی غایب از دیگران و با نور آبی، حضورش را در گوشه و کنار بیمارستان اعلام کرده است و به همین جهت سر در گریبانیم که این بازی نور و حرکت تند دوربین به چه منظوری است. البته هنوز برای حدس و گمان خیلی زود است. آنچه را تا اینجا می دانیم این است که دکتر طاها همکاران بسیار خوبی دارد که به او علاقه مندند و برایش احترام فوق العاده یی قائل اند. حتی آقای دکتر جودت که با هم مشکل دارند، او را استاد خودش می داند. دکتر نائینی رئیس بخش، خانم دکتر بردیا با آن شخصیت مردد، متزلزل و تکامل نایافته و بالاخره کارکنان بیمارستان. دکتر پژوهان دارای مشخصه فوق العاده یی است، پیش از آنکه حرف بزند، لبخند می زند. او اهل روزه، نماز و توسل به خدا است و دختری هم به اسم پری دارد که بسیار مورد علاقه اوست و هرگز به او دروغ نمی گوید.
مرگ مولود، همسر محبوب دکتر پژوهان، تاثیر شکننده یی بر روح و روان او می گذارد و احساس همدردی ما را هم به عنوان تماشاگری ساده و بی توقع برانگیخته است. بر سر خاک این زن، دکتر تحت تاثیر حرف های کسی قرار می گیرد که خیلی بعد، وقتی «پیربابا» را به بیمارستان می آورند، می فهمیم که او ابلیس است، کسی که اصلاً انتظارش را نداشته ایم، این چهره البته، چهره آشنای شیطان (الیاس) ما نیست و این تغییر چهره هیچ توجیهی هم ندارد. حرف های مرد ناشناس بر سر مزار که ناشی از نوعی عصیان علیه مقدرات و اراده خداوند است، تردیدی را به جان دکتر پژوهان می اندازد که کاملاً طبیعی است و ما هم می دانیم که او به سرعت توبه خواهد کرد.
دکتر پژوهان در خانه باغی که خلوتکده اوست، همان طور که حدس زده ایم، سر بر سجده می نهد و با حال استغاثه، رو به درگاه خداوند زار می زند و از اینکه تردید بر جانش غلبه کرده توبه می کند؛ «گر خدا خواهد که غفاری کند، میل بنده جانب زاری کند». هنوز محاسنش از اشک خشک نشده که در باغ را می کوبند. باران می آید. در که باز می شود، الیاس از تاریکی به روشنایی قدم می گذارد و سبب حیرت دکتر پژوهان می شود.
در یک معرفی کوتاه درباره این آدم، متوجه می شویم او تومور مغزی داشته و در بیمارستان خصوصی دکتر بستری بوده و به کمک دعا خودش را معالجه کرده و غیبش زده و حالا بعد از چند سال پیدایش شده است.
آنچه اکنون می بینیم جوانی است با سیمایی ملکوتی، نگاهی بی گناه، گردنی کج و عذرخواه، پیراهن سفید و صدایی آمیخته به حزن که بلافاصله پس از زاری ها و استغاثه های دکتر به درگاه خداوند آمده پشت در باغ و نامش الیاس است؛ «وîاًن الیاسî لًمîن المرسîلین». به راستی، الیاس از فرستادگان غماف بود. (الصافات/۱۲۳)
خود خودش است. این جوان محجوب و سر به زیر، با تسبیح و ذکر و نماز و به ویژه نام مقدس او، ما را به یاد آیه ۸۵ سوره الانعام می اندازد و احترام قلبی ما را برمی انگیزد؛ «و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کلی من الصالحین».
می خواهیم بگوییم؛ «سلامی عîلی آلً یاسین.» (الصافات /۱۳۰) زیرا باور می کنیم در پس این سیمای دلنشین ممکن نیست فریبی نهفته باشد. به ویژه آنکه او بر عالم غیب هم تسلط دارد که یکی از نشانه های اولیای خداوند است. هم بر عالم غیب آگاه است و هم می تواند بر دکتر تسلط پیدا کند و از راه غیب با او حرف بزند؛ او را که نه اهل ریا است و نه اهل عجب.
دکتر پژوهان را که ما تا این قسمت دیده ایم (هفدهم، هجدهم) و تا زمانی که از زیر بار عمل دختر خانم علیپور سر باز می زند، نه ریاکار است و نه اهل مال اندوزی، حتی بعد از آن هم نیست. ما دیدیم که بدون افطار و بدون سحری، روزه اش را نگه داشت و قانع نشد و تن به حرف های الیاس نداد. گذشت و فتوتش مورد توجه همکاران است. این آدم با تحصیلات عالیه یی که دارد ما را به یاد آیه ۶۹ سوره مبارکه العنکبوت می اندازد؛ «والذینî جاهîدïوا فینا لîنîهدًینîهïم سïبïلنا وî اًنî الله لمع المïحسًنین». و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است. بنابراین مطمئن می شویم که خداوند او را به حال خود رها نخواهد کرد. خداوند توبه پذیر، رحمان و رحیم است.
الیاس سریال اغما در آغاز، پس از آنکه نمایش های غیبی و زهد و تقوایش را دیدیم و به دل مان نشست، ما را به فکر می اندازد که برویم سروقت کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافه الولایه» حضرت امام خمینی(ره) با ترجمه سیداحمد فهری صفحه ۲۰۵.
و سفر معنوی چهار نوع است؛ اول؛ سفر از خلق به سوی حق و آن به این است که حجاب های ظلمانی و نورانی را که میان او غسالکف و حقیقتش هست، از میان بردارد. حقیقتی که از ازل تا ابد با او است و حجاب اصلی بر سه گونه است؛
۱) حجاب های ظلمانی نفسانی
۲) حجاب های نورانی عقلی
۳) حجاب های نورانی روحی.
و چون انسان از این سه مقام یعنی مقام نفس و عقل و روح ترقی کرد، حجاب های سه گانه برداشته می شود و با برداشته شدن حجاب های سه گانه سالک، جمال حق را مشاهده می کند و از خود فانی می شود که این مقام فنا است و در مقام فنا، مقام های دیگری است که عبارت است از مقام سر و مقام خفی و مقام اخفی، پس سفر اول او به پایان می رسد و وجودی حقانی می شود. همین مطلب را ما در کتاب دیگری (خورشید تابنده)، خوانده بودیم، با این توضیح که؛ «حال اگر سالک در انتهای سفر اول از مقام فنای مطلق بیرون نیاید و در همان حالت محو بماند و به اصطلاح عرفانی به مرتبه بقای بعد از فنا راه نیابد و موفق به شروع سفر دوم نشود، جزء آن گروه اولیای خدا محسوب می شود که از آنها نام و نشانی نیست و مخفی از دیده های خلق و ناشناسند» و به قول امام خمینی (ره) در همان کتاب؛ «حالت محو به او دست می دهد» و به اصطلاح یکسره دل به سوی محبوب حقیقی دارد. اینها کسانی هستند که مصداق حقیقی حدیث قدسی «اïولیایی تîحتî قïبابی لایعرفهم غیری» هستند.
با چنین ذهنیتی که تقصیر ما هم نیست، خوشحال می شویم دکتر پژوهان غمگین و تنها را خداوند فراموش نکرده است. اما کارگردان از دل چنین شخصیت عزیزی همچون الیاس، آن هم بعد از آنکه ما کاملاً قانع شده ایم، شیطانی پلید بیرون می آورد و چنان با تردستی این کار را انجام می دهد که شعبده بازی از درون کلاه خرگوش بیرون می آورد. ما که از تعجب و حیرت دهان مان باز مانده، یادمان می رود که بیشتر از نیمی از ماه مبارک رمضان را مغبون واقع شده ایم و کلاه سرمان رفته است. دل نگرانیم ولی می توانیم به کتاب «سر الصلوه» امام خمینی(ره) مراجعه کنیم و به خودمان بباورانیم که ان شاءالله قصد و غرضی در کار نبوده است؛ امام (ره) در صفحه ۱۱ این کتاب نوشته اند؛
«سر هر چیزی را باید در نحوه هستی او یافت.»
این برای ما بسیار اهمیت دارد به خصوص که امام فرموده اند و ما به گفته او ایمان داریم و شکی نیست که نویسندگان، با همدستی کارگردان سریال نرگس، به عنوان خالقان شخصیت الیاس و برای نحوه ارائه این شخصیت، «نیتی» داشته اند و به «قصد»، چنین شخصیتی را «خلق» کرده اند. اما در این میان کشف این نیت برای ما کمی دشوار است، آن هم وقتی در همان کتاب و به نقل از امام خمینی (ره) می خوانیم؛ «نیت، همان انبعاث روح از خلق به حق است.» در واقع سیروس مقدم و نویسندگان مجموعه اغما، نه به قصد سرگرمی و انبساط خاطر ما و بیرون آوردن خرگوش از کلاه (که به گمانم با آمدن پیربابا یک بار دیگر هم تکرار خواهد شد) بلکه به ضرورت ایام ماه مبارک رمضان و فرصت خلوت یافتن با خدا و شب های احیا (که اتفاقاً الیاس هم ناگهان سیاهپوش می شود)، روح و روان تماشاگر را از خلق به حق متوجه سازند. اما دلایل متقن و توجیه ناشدنی نشان می دهند که «قصد» همان نیت خیری نیست که امام بزرگوار در سرالصلوه، نوشته اند. آیا از این نوشته امام (ره) بی خبر بوده اند یا مشورت نکرده اند یا فرصت نداشته اند تحقیق کنند و باری به هر جهت می خواسته اند در تولید کالای تلویزیونی وقفه یی نیفتد. دلیل مان این است که تقریباً وضعیت مجموعه از نیمه به بعد، گرفتار بحران معنوی می شود، هرچند در این سریال، نام و نشانی از حضور خداوند به صورت ملموس دیده نمی شود. خداوند دکتر پژوهان را به حال خودش رها کرده است و ما همچنان انگشت به دهان مانده ایم زیرا در قرآن مجید خوانده ایم، شیطان قادر نیست اراده خود را بر بندگان خدا تحمیل کند، زیرا آن وقت دیگر بهشت و جهنمی نباید وجود داشته باشد. انسان مختار است و شیطان فقط قادر است آنها را اغوا کند و بد را زیبا جلوه دهد. میان اغوا و تحکم و تسلط فرق بسیار است. به آیه ۱۲۰سوره نساء نگاه می کنیم و برای اینکه خیال مان راحت بشود، چند بار آن را با صدای بلند می خوانیم؛ «غ آریف شیطان به آنان وعده می دهد و ایشان را در آرزو ها می افکند و جز فریب به آنان وعده نمی دهد» یا در سوره انفال آیه ۴۸ به دنبال تدبر بیشتر می گردیم تا مطمئن شویم، آخر ما از تسلط شیطان می ترسیم زیرا دیگر راهی برای انتخاب برایمان باقی نمی ماند، این را همین مجموعه اغما دارد به ما تعلیم می دهد و ما درمانده ایم که آیا باید باور کنیم؛ «و اًذ زîین لîهمم الشیطانï اعمالïهم»؟ یا نه، قضیه تعریف دیگری دارد.
به خودمان می گوییم مطمئن باش، شیطان بر تو تسلط پیدا نمی کند و نمی تواند روح و روان تو را که از دم نفختï فیه من روحی ً پروردگارت لبریز است، یکسره در بند اسارت خودش درآورد. وجدان، ندای وجدان، ناقوس هشداردهنده این «دم» است. از طرفی پروردگار ذکر خودش را سپر قرار داده تا نفس اماره دست از شیطنت بردارد؛ و قل رب اعوذï بک من همذات الشیطان. (المومنون /۹۷)
سوای همه اینها که به هر حال بخشی از آنها لابد ناشی از تصورات و سلیقه ماست، بفرمایید مای تماشاگر ساده دل با این آیه چه بکنیم؛ و ما اîرسلنا مًن قبلک مًن رسول و لا îنبی الا ًاذا îتمنی اîلقی اîلشیطانï فی اîمنیتهî فîیسنخ الله ما یلقی الشیطان ثïم یحکم الله ایاته و الله علیمی حکیمی و پیش از تو نیز هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هرگاه چیزی تلاوت می کرد، شیطان در تلاوتش القای غشبههف می کرد. پس خدا آنچه را شیطان القا می کرد محو می گردانید، سپس خدا آیات خود را استوار می ساخت و خدا دانای حکیم است. (الحج/۵۲)
آن هم با الیاسی که نام پیامبران را دارد و توجیهاتش بسیار مقبول است و به خدا قسم می خورد، در حالی که در قرآن آمده است که شیطان فقط به عزت خدا قسم می خورد؛ قال فبعزتک لا غوینهم اجمعین.
در مقایسه با دکتر پژوهان تحصیلکرده و هوشیار و بی ریا (ما که ریاکاری از او ندیدیم)، به قول الیاس دکتر برگزیده شده خداست تا از خواص باشد، ما هیچیم. وقتی او نمی پرسد من از جانب چه کسی برگزیده شده ام و تو کی هستی که می توانی فرمان خدا را ابلاغ کنی، ما چگونه به خودمان جرات بدهیم و بپرسیم. ما فقط شک می کنیم و دچار تردید می شویم، زمانی که الیاس بیانیه خودش را درباره دروغ و نماز و روزه و رساله ها صادر می کند و دکتر با آن همه سواد و تجربه منگ و گیج و تسلیم شده به دوربین و شاید به ما زل می زند، ما حیران می مانیم و تماشا می کنیم؛دکتر؛ آروم نمی شم، دارم داغون می شم. از خودم بدم میاد.
الیاس؛ بعضی اوقات آنقدر که یه دروغ می تونه به آدم کمک بکنه، هیچ چیز دیگه یی نمی تونه. خیلی اوقات آدما، از روی نادانی و ندونم کاری، زندگی شون رو به نابودی می کشن و هیچ جوری نمی شه کمکشون کرد الا با یه دروغ، دروغ مصلحت آمیز.
دکتر؛ اخلاقیات چی می شن، پس دین چی می شه، آیین چی می شه، شرعیات چی، اینها که همه به ما می گن نباید دروغ بگیم.
الیاس؛ ما نه دکتر. ما نه. شرع ما، شرع عوام الناس نیست. شرع من و تو قواعد خاص خودش رو داره. این رو هم قبلاً به شما گفتم، یادتون نیست؟ اون چیزی که تو رساله ها نوشتن دکتر، برای عوام الناسه. گفتن دروغ نگین چون نمی دونن کی باید دروغ بگن و کی نباید دروغ بگن اما شما فرق می کنین. یه ذره پیش خودتون فکر کنین، پری که پاره تنتونه، اگه هفت پشت غریبه هم بود، برای نجات زندگیش، باید دروغ می گفتی.
دکتر؛ پس چرا حالم خوب نیست. پس چرا وجدانم معذبه؟
الیاس؛ برای اینکه خودتون رو قبول ندارین. هنوز ایمان ندارین، ایمان ندارین که برگزیده شدی. خدا داره خیلی چیزهایی رو که همه ازش بی خبرن به تو می گه، اما در قبالش مسوولی. در قبال همه چیزهایی که داری می فهمی، در قبال لطف خدا مسوولی. باید همه اون کارهایی که ازت خواسته غو ما هنوز هم نفهمیدیم که چرا برگزیده شده و برای چی برگزیده شده و چه کارهایی رو باید انجام بدهف و برای انجامش انتخاب شدی و برگزیده شدی غو دکتر هم هنوز نپرسیده از جانب کی و برای چیف باید انجام بدی، حتی اگه خیلی سخت باشه. تو را خدا ول کن، تو را خدا خودت رو در قید و بند این چیزهایی که در رساله ها نوشتن قرار نده دکتر غدست روی شانه دکتر می گذارد و با لحنی آرام و زمزمه وار می گویدف تو مثل یه آب کر می مونی که هرچیز نجسی باهاش برخورد می کنه پاک می شه غواقعاً؟ یعنی سگ نجس در آب کر پاک می شود؟ف هر کاری که تو انجام بدی، حتی اگه برای عوام الناس هم گناه باشه، واسه تو عین ثوابه. غمقهور شدن دکتر حیرت انگیز است. ما اصلاً سر درنمی آوریم، یعنی فهم مان اینقدر کم است؟
دکتر؛ نمی دونم، نمی دونم.
دکتر تحصیلکرده یک جامعه مذهبی است. نامش طاها است و نمی تواند به راحتی با کلمه «نمی دانم» خودش را خلاص کند. او نماز می خواند و اهل استغفار است. چطور نمی داند که مجاز به دروغ گفتن نیست که او و عوام الناس در برابر شریعت محمدی(ص) یکسانند، خودش این را اقرار کرده است. اما نگاه نافذ الیاس بر او تسلط می یابد. مشکل ما با این مجموعه، همین جاست، درست همین جا. ما می فهمیم که دروغگو دشمن خداست، با اینکه سوادمان و حد شعورمان از دکتر پایین تر است، اما دکتر نمی فهمد. آه می کشد، اما نمی گوید خدایا کمکم کن. در این میان واقعاً ما چه کاره ایم؟ جز اینکه از کرم و رحمت پروردگارمان ناامید بشویم و اعتمادمان را به دیگر مردمان از دست بدهیم. ما چه کاره ایم که از خودمان بپرسیم حالا که معلوم شده است الیاس شیطان است و شیطان جسمیت ندارد، چرا باید پری را از پدرش دکتر پژوهان خواستگاری کند؟ آیا ما با تعریف تازه یی از شیطان روبه رو هستیم؟ ما که همچنان انگشت حیرت به دهان گرفته ایم، پس از کشف الیاس، به شخصیت رïز می رسیم که تکامل یافته تر از نسرین سریال «نرگس» است. تقریباً همان است، با همان چهره و همان لبخند و دریدگی و شیوه حرف زدن لات ها که برازنده تلویزیون جمهوری اسلامی نیست. رïز مظهر سنت شکنی، ارزش های اخلاقی خانواده های سنتی جامعه ماست بدون آنکه در پرورش شخصیت او و علت و علل چنین شیوه تربیتی به صورتی جامعه شناسانه توضیحی داده شده باشد. هیچ رگه نیکی و زیبایی در این بشر وجود ندارد. یک تیپ یک بعدی و منحرف است. نشان دادن رïز با چنین رفتاری بی دلیل که بعد به دخترهای خیابانی بدل می شود و به جمع آنها می پیوندد، سبب از میان رفتن قباحت چنین رفتار و چنین شیوه نامتعارف زندگی اجتماعی می شود. وقتی یک مساله قبیح چند بار نشان داده شد و در آن اغراق شد، تا آنجا که به صورت تیپ درآمد، آن وقت به صورت فراگیر جا می افتد و قبحش از میان می رود. تعجب می کنیم و انگشت می گزیم که چرا چنین تیپی در سریال ها معمول شده است. حتی خانه های فساد نشان داده می شوند، حال آنکه تلویزیون از نشان دادن آلات موسیقی طفره می رود. تعجب می کنیم که آقای ضرغامی عزیز که خود اهل دیانت و پیرو سنت های اخلاقی جامعه اند، از تکرار واقعه یی چنین اسفبار (بعد از مجموعه نرگس) جلوگیری نکرده اند و پررنگ تر از آن از تلویزیون پخش می شود. ما نمی فهمیم که مشاور مذهبی این سریال چه نقشی داشته و تا چه حد به حرفش گوش داده اند زیرا در سریال «او یک فرشته بود»، روحانی دل آگاه داستان، ناظر بر وقایع بود و شیطان از او می رمید و همین سبب شد که قهرمان داستان در دام شیطان سقوط نکند، حال آنکه در مجموعه اغما هیچ دستاویزی وجود ندارد، خدا وجود ندارد، حتی؛ «فîقîد اًستîمسîک بًالعïروîهï الوïثقی»ی وعده داده شده برای مومنان در این مجموعه، کاری ازش برنمی آید. ما از معایب شخصیت پردازی، کم رنگ شدن های بی دلیل بعضی از شخصیت های داستان در طول سریال، شخصیت های مردد و ناکاملی همچون خانم دکتر بردیا، گفت وگوی دکتر جودت و خانم دکتر بردیا که اصلاً برازنده این دو شخصیت تحصیلکرده نیست و حتی تیتراژ مخدوش و ناخوانای مجموعه، درمی گذریم و در عوض به فیلمبردار خوش دست و توانمند این مجموعه دست مریزاد می گوییم. خداوند او و همه کسانی که صادقانه وظیفه خود را انجام داده اند، توفیق دهد و همه ما را از شر شیطان نجات دهد.
احمد بیگدلی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید