جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جنگ در قلب مرده آفریقا


جنگ در قلب مرده آفریقا
امنیت در قاره سیاه به دلایل متعددی تنیده با شرایط قومی و زبانی و موقعیت و پایگاه اجتماعی هیئت حاکمه است.اما درون این پیچیدگی برجای مانده از عصر استعمار و اراده ضعیف رهبران قاره در حل و فصل موارد تنش برانگیز، باید به ساختار امنیت منطقه ای اشاره کرد به گونه ای که برهم خوردن ثبات سیاسی و اجتماعی که از چسبیدگی غیرقابل انکاری برخوردار هستند،می تواند ثبات در آرایش جمعیتی را در گوشه ای دیگر از این قاره پهناور دگرگون سازد.
نمونه های بی شماری از این موارد که معمولاً با نسل کشی های رواندا و لیبریا،کوچ های دسته جمعی در سومالی،اتیوپی و کودتاهای پی در پی در غنا،موزامبیک،کنیا وآفریقای مرکزی و ده ها کشور دیگر شناخته می شوند،ماهیت آفریقا را به عنوان موجودیتی سیاسی تعریف می کند.وقایع ناگوار چاد که با هجوم شورشیان موسوم به «جنبش دموکراسی و توسعه» به پایتخت این کشور آغاز شد و تشویش و اضطراب معطوف به نسل کشی و آواره شدن هزاران نفر را به دنبال داشت تنها مصداق کوچکی از بی نظمی های دوره ای و البته قابل پیش بینی محسوب می شود که در اساس می تواند سیلابی از ناامنی را روانه کشورهای ذاتاً بی ثبات همسایه کند.چاد از جمله ضعیف ترین کشورهای آفریقایی است که در رده بندی های جهانی به لحاظ شاخصه های توسعه انسانی و بهره مندی از اقتصاد و کالبد سیاسی سالم در جایگاه نازلی قرار دارد.این کشور با ترکیب ۲۰۰ گروه قومی و با مذاهب متعدد از اسلام که غالب جمعیت ۱۰ میلیون نفری چاد را پیرو خود ساخته تا مسیحیت و اقسام رنگارنگ فرقه های بومی که به خرافات و افسانه پهلو می زنند و نیز گذشته ای همانند هم نوعان دیگر خود در این قاره که با روزهای سیاه استعمار و بهره کشی های بی رحمانه از منابع انسانی و تاراج منابع غنی مادی گره خورده،امروز محیط کاملاً مستعدی برای تسویه حساب های قومی و قبیله ای برجای مانده از پروسه آغازین تشکیل دولت های تصنعی را به تصویر می کشد. تصویری غمناک از کشتارهای دسته جمعی،بیماری های اپیدمی و فقرهلاکت بار عده اندکی که به سبب در اختیارنداشتن تمهیدات مالی از طلسم فرار مغزها که آفریقا را به اردوگاه مشکلات لاینحل تبدیل کرده، جان سالم به در برده اند و هر لحظه شروع تشریفات مرگ را بواسطه انتقام های قبیله ای انتظار می کشند. با استقلال صوری چاد از فرانسه در ۱۹۶۰ و تسلیم نمودن دولت به گروه های مسیحی شمالی،رقبای مسلمان با به چالش کشیدن دولت "فرانکویس تومبا لبای" بعدها نخستین جنگ داخلی را رقم زدند.این گروه ها حتی به جغرافیای چاد نیز پایبند نیستند و گاه ریشه های درونی آنها از کشورهای همسایه آب می خورد.یکی از مهمترین دلیل چنین شرایطی بی توجهی استعمارگران در ترسیم مرزهای شبکه ای و نادیده گرفتن تقسیمات طبیعی جغرافیایی و هویتی است که امروز با کنار کشیدن قدرت های استعماری،عرصه مدیریت این جوامع نگون بخت را به تاخت و تاز گرفته است.اما در ذکر دلیل دوم به ضعف های داخلی مجموعه جوامع آفریقا خاصه کشورهای مرکزی، غربی و جنوبی این قاره باید توجه داشت که البته اگرچه محصول تاریخ استعماری و ساختارهای باقی مانده همان دوره شمرده می شود اما هنوز به سبب نواقص اجرایی و فقدان درک مشترک یا مشابهی از مفهوم "امنیت دسته جمعی" ادامه یافته است.مرزهای رخنه پذیر که نوعاً تغییر و از سویی تثبیت آن هردو به بی ثباتی دامن می زند.از این رو سازمان وحدت آفریقا در دهه ۱۹۹۰ به غیرقابل تغییر بودن آنها رای داد.معضلات ثبات و امنیت آفریقا را با تمام گستردگی قاره می توان به سه دست علل به نسبت یکسان میان کشورهای قاره، عمومیت بخشید.
● سرانجام دموکراسی زود رس
در همین رهگذر مغایرت ساختارهای محلی با تقسیمات سیاسی در رتبه نخست انسداد حرکت درونی سازنده جای می گیرد. اغلب جوامع آفریقایی بدون دقت بر شیوه زندگی قبیله ای افراد به تسهیم جغرافیایی درآمده اند.در سودان،سومالی،اتیوپی و آفریقای مرکزی بسیاری از اقوام درون مرزهای تحمیلی چندین کشور مجاور گرفتار شده اند.شرایط مشابهی در غرب و جنوب آفریقا حاکم است که تنش های قومی و نژادی را بالقوه مضاعف ساخته است.استعمارگران با خروج خود از این جوامع ساختارهای سیاسی مدیریتی خود را برجای گذاشتند.از این رو مشاهده کشورهایی با قوانین اساسی پیچیده و شکل ظاهری دموکراتیک،کار دشواری نیست.در چاد رئیس جمهور به شکل حیرت آوری با مکانیزم دموکراسی به قدرت می رسد. اعضای مجمع ملی که وظیفه قانون گذاری را بر دوش دارد به طریق رای گیری مستقیم انتخاب می شود اما همانند پارلمان در کشورهای دموکراتیک می تواند از سوی رئیس جمهور منحل و دستور انتخابات جدید صادر شود.۱۸ منطقه چاد در پایین ترین سلسله مراتب توسط کانتون ها اداره می شوند که به نوبه خود شوراهای استانی را نمایندگی می کنند.در نهایت مراتب اداری در تعیین فرماندارن محلی نیز رئیس جمهور قرار دارد.در مجموع بوروکراسی اداری بسیار ضعیف و ناکارامد وعدم استقلال قوه قضائیه مزید بر علت شده تا چاد نام خود را به عنوان یکی از فاسدترین حکومت های جهان ثبت کند.این ساختارهای نامناسب با فرهنگ و بافت اجتماعی و چادر نشینی و بی توجهی به اقتصاد کاملاً معیشتی میان بیش از ۷۰ درصد جمعیت،سیستم اداری و سیاسی را به کلی از نیازهای مردمی جدا ساخته است.به عبارتی در بسیاری از کشورهای آفریقا همانند چاد هیچگونه ارتباط ارگانیکی میان مردم و حکومت وجود ندارد.این کشور از پرشمارترین احزاب سیاسی بهره می برد به طوریکه در پیشرفته ترین جوامع غربی نیز نمی توان ۸۰ حزب را یافت که داعیه الگوی فکری نوین و راهکارهایی برای اداره بهینه سیاسی باشد.اما در کشورچاد این شمار حزب سیاسی عادی و معمول تلقی می شود.در سال های پس از استقلال سازوکارهای دموکراسی یا هرگز به عمل نیامدند و یا از خاطرها محو شدند.نمونه بارز آن کشتار هزاران نفر در دوران زمامداری حسن هبره در دهه ۱۹۸۰ و تخطی ژنرال دبی به نام توسعه گرایی از قانون اساسی و گسترش فساد اداری است.دموکراسی زود رس را می باید عاملی در توقف مصالحه سیاسی بر شالوده بازتعریف کلیت واحد سیاسی با منافع مشترک دانست.
● مداخله فرامنطقه ای
تعارض مصلحت قدرت های خارجی با دگرگونی های طبیعی از دومین چهره تداوم درگیری ها در آفریقا رونمایی می کند.با این وجود که حضور نیروهای خارجی در آفریقا پس از دومین جنگ عالمگیر رو به افوی گذاشت اما ساختارهای به شدت وابسته سیاسی و اقتصادی و البته فرهنگی مانع از آن شد تا برچیده شدن استعمار از این قاره به قطع علقه های سیاسی ، اقتصادی و امنیتی تبدیل شود.بریتانیا و بلژیک با سهولت فزاینده ای قادر شدند تا خود را از پسامدهای آگاهی های سیاسی و هزینه های گریز ناپذیر رها سازند.علت این مهم را باید در این دید که ساختار هدایتی کشورهای مستعمره بریتانیا، بلژیک و آلمان برخلاف ایتالیا و فرانسه با الگوهای محلی و رعایت استقلال نسبی در تصمیم گیری های مدیریتی اتخاذ می شد.این شیوه اداره مستعمرات اجازه خروج بی دردسر را می بخشید.فرانسه با برقراری وزارت مستعمرات و شیوه اداره متمرکز آنها ساختارهای وابستگی را به تمامی محفوظ داشت.از این رو است که هنوز می توان رگه های ملموس مداخله جویی را در ساکنین الیزه مشاهده کرد.فرانسه یک بار در آستانه دهه ۱۹۸۰ در چاد دخالت کرد و بار دوم در ۲۰۰۷ و با دشواری پیش آمده همانند شرایط امروز در چاد به مقابله با شورشیان برخاست تا محاصره کاخ ریاست جمهوری و برنامه سرنگونی دبی را مهار کند.منافع فرانسه و آمریکا در چاد نه تنها فرهنگی و ساختاری است بلکه با توجه به الزامات روزافزون اقتصادی و کشف منابع نفتی در این کشور و به گفته ای حدت یافتن مخاطره تروریسم،تمایلات کلی در سراشیب دخالت بیشتر در قاره آفریقا را ضرورت می بخشد.بمب گذاری در سفارت های آمریکا در کنیا و تانزانیا در ۱۹۹۸ را شاید بتوان طلوع مداخله گرایی نوین آمریکا نامید که با رقابت های گسترده تر ژئواکونومیکی بازیگران اروپایی خاصه فرانسه،پوسته انزوای آفریقا را در هم شکست.برنامه پرزیدنت کلینتون برای تحقق مشارکت این قاره در پروسه دموکراسی و بازارهای جهانی از این نکته حکایت داشت که رهیافت کنارگذاری آفریقا به انتها رسیده است.اجلاس اشتوتگارت با حضور جورج دبلیو بوش در ژانویه ۲۰۰۴ و بسط بازار تسلیحاتی با سیر صعودی در سال های اخیر همه دلالت بر رویکرد مداخله جویانه قدرت های بیرونی دارد که دست کم به حیث داخلی نمی توان به فال نیک گرفت.در بطن همین رقابت ها است که شرکت های چینی متعاقب سفر هوجین تائو به آفریقا هجوم برنامه ریزی شده ای را آغاز کردند که با سفرهای مقامات اروپایی و به ویژه اجلاس ناموفق لیسبون به اوج خود رسید.جریان نیرومند منطقه گرایی که حتی آفریقا را هم امان نداده، گویای محذورات منحصر به فردی است که تقبل هزینه های مضاف را ناممکن می کند.جنگ عراق و عاقبت گیج کننده آن موید زنده همین موضوع است.وجود جبهه بندی های داخلی بی گمان با مداخله جویی قدرت های فرامنطقه ای امکان تبلور می یابد.آنچه جامعه افریقا با معضلات پیچ در پیچ خود بدان محتاج است،گونه ای از نظام منطقه ای دسته جمعی است که امنیت و توسعه پایدار را با دقت به فراخور و مقتضیات محلی اشباع سازد.
● آوای فقر همگرایی
سومین سد توسعه انسانی در آفریقا غیاب چتر سازمان های منطقه ای موثر در پوشش مناقشات فراگیر بین مرزی است که با سیالیت وضعیت قومی تغییر سیمای داخلی و دگردیسی های حکومتی را تسریع می کند.سازمان وحدت آفریقا که اینک به اتحادیه آفریقا بدل شده،تنها سازمان فراگیر با شمولیت همگی کشورهای آفریقایی شمرده می شود.اما تجربه قرین به شکست این سازمان در مدیریت منازعات منطقه ای که البته خود ناشی از تمهیدات محدود مالی و ابزاری است،زدوخورد های بین کشوری را چنان که سومالی،سودان،چاد و لیبی در دهه های پیشین را می توان به شهادت گرفت،ارتقا بخشیده است.اتحادیه آفریقا با کمال بی دقتی به ریشه های مسئله آفریقا که عمدتاً متمرکز بر مسائل اکولوژیکی و زیست بومی است و از سیاست های نادرست و حساب نشده پیرامون توزیع منابع آبی و غذایی سرچشمه می گیرد،درگیر مقولات به شدت امنیتی و برطرف ساختن حالت مخاصمه میان اعضای خود پس از وقوع بحران بوده است.این اقدامات نامکفی تاکنون به جایی نرسیده اند.عملیات حفظ صلح این سازمان در لیبریا که سرشار از شکست و ناکامی و ابقای مرافعات طرفین بود و همچنین بی اثری این سازمان در ترتیبات دهشت انگیز رواندا که کشتار هزاران نفر را در پی داشت،اتحادیه آفریقایی را میراث دار مشکلات داخلی و عدم تفاهمات درونی ساخته و غفلت از اصلی ترین معضلات را سبب شده است.در همین حال بسیاری از ناظران قصور بزرگ تر را متوجه سازمان ملل می دانند که مطابق با دستور کار خود مداخله در امور داخلی کشورهای آفریقایی بحران زده را مشروط به عملیات حفظ صلح و مداخلات برپایه بشردوستی کرده است. استقلال نامیبیا در ۱۹۹۱ با حضور سازمان ملل مصداق نزدیکی در همین باره است .به هر رو نبود نظام امنیتی که پیش بینی های تنبیهی همراه با برنامه های بلند مدت توسعه بومی را تدوین و نظارت کند،افق سیاسی و انسانی آفریقا را در هاله از یاس و ناامیدی مستغرق ساخته می کند.بحران کنونی چاد را نباید جدای از بحران کلان آفریقا در توسعه یافتگی،سوءمدیریت اقتصادی و تاریخ شوم استعمار نگریست.جامعه ای که ۸۰ درصد جمیعت آن زیر خط فقر به سر می برند و با گستره ای که تنها صادرات پنبه شریان اقتصاد کشاورزی آن را به تکاپو وامی دارد، به حق همانطور که نامیده اند شایسته نام "قلب مرده آفریقا" است.نسل کشی های آینده متعلق به چاد،سودان و سومالی یعنی سه کشور جادو شده آفریقا خواهد بود،اگر از هم اکنون قلب های قدرت های جهانی در همدلی با قلب مرده آفریقا تپیدن نگیرد.
دیاکو حسینی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه