چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مرده باد سردار سپه زنده باد خودم


مرده باد سردار سپه زنده باد خودم
سید حسن مدرس در سال ۱۲۸۷ ه.ق برابر با ۱۲۴۸ ه.ش در قریه سرابه کجو از توابع اردستان دیده به جهان گشود. پدرش سید اسماعیل و جدش میرعبدالباقی از طایفه میرعابدین، از سادات طباطبایی و در اصل از اهالی زواره اصفهان بودند. در ۱۲۵۴ در شش سالگی همراه پدر به قمشه در جنوب اصفهان مهاجرت کرد و نزد جد پدری خود میرعبدالباقی، جهت فراگیری معلومات اولیه و کسب تربیت دینی سکونت گزید. هشت سال بدین منوال گذشت و مقارن با چهارده سالگی سیدحسن، جد او میرعبدالباقی دار فانی را وداع گفت. دو سال دیگر به همین صورت سپری شد و در سن شانزده سالگی در سال ۱۲۵۹ ه.ق بر حسب وصیت پیشین جد خود جهت تحصیل علوم دینی عازم اصفهان شد و مدت سیزده سال تا ۱۲۷۲ در این شهر سکونت نمود. در این مدت از قریب سی‌نفر از استادان ادبیات عرب، منقول و معقول استفاده کرد. از جمله اساتید او در اصفهان، مرحوم میرزا عبدالعلی هرندی، جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملامحمد کاشانی بودند که مدرس نزد شخص نخست علم منقول و نزد دو نفر اخیر علوم معقول را فراگرفت وی هر سه نفر را به ریاضت و زهد توصیف می‌کند.
در سال ششم تحصیل، ظاهراً در سن بیست سالگی، به امر پدر ازدواج کرد و در ۲۱ سالگی از نعمت وجود پدر محروم شد بعد از واقعه تنباکو در سال ۱۲۷۲ به عتبات عالیات مهاجرت نمود، به محضر آیت الله حاج میرزا حسن شیرازی، مصدر فتوای سیاسی و حرمت تنباکو، تشرف حاصل کرد، محضر اکثر بزرگان آن سامان را یقیناً درک کرد و عمدتاً از دو استاد بزرگ آن عصر آیت الله ملامحمدکاظم خراسانی(اصولی معروف و صاحب کفایه الاصول) و آیت الله سیدمحمد کاظم یزدی(فقیه عالیقدر و مولف عروه الوثقی) استفاده کرد. وی در این مدت از همسر و فرزندان خود دور بود. پس از حدود هفت سال سکونت در نجف اشرف، در سال ۱۲۷۹ ه.ش به اصفهان بازگشت و مدتی کمتر از دو سال در مدرسه جد کوچک به تدریس و مباحثه علوم دینی پرداخت و پس از چندی که منزلی را با همکاری شخص خود در کار بنایی و خشت‌زنی به حد سکونت رساند همسر و دو فرزند خود را نیز از اسفه که در آنجا ازدواج کرده بود به اصفهان منتقل ساخت.
در همین مدت کوتاه، مدرس یکبار توسط بعضی از طلاب، در مدرسه جد بزرگ ترور شد اما جان سالم به در برد و ترورکنندگان را فی‌المجلس بخشید و از تعقیب آنان خودداری کرد. انگیزه این ترور، چنانکه از بعضی شرح حال‌ها بر می‌آید مبارزه مدرس با موقوفه خواران و حیف و میل کنندگان اموال عمومی بوده که به درگیری او با بعضی از حکام مستبد شهر می‌انجامید است. روحانیون و طلاب شهر نیز بعضی با مدرس همکاری داشته و بعضی دیگر، از جمله سوقصدکنندگان همکار ظلمه بوده‌اند.
در سال ۱۲۸۹ ه.ش که مقرر شد نظارت پنج تن از علمای طراز اول بر مصوبات مجلس شورا اعمال شود عده‌ای با تایید علمای نجف انتخاب و معرفی شدند و مدرس نیز یکی از ایشان بود. مدرس پس از قبولی این سمت، دریافت که دیگر احتیاجی به خانه موروثی خود در اطراف اصفهان ندارد آن را به ساختن حمامی برای اهالی روستای محل سکونت فرزندان خویش اختصاص داد، آسیاب ده را ترمیم کرد و پلی نیز بر روی یک نهر عمومی ساخت و در این خدمت اجتماعی اغلب اوقات، خود با کارگران همکاری می‌کرد. وقتی کار تمام شد با گاری تک اسبه‌ای که برای حمل مصالح ساختمانی تهیه کرده بودند به اصفهان آمد و از آنجا با همان وسیله که روی آن را برای محافظت از سر ما پوشانده بودند به همراهی چند نفر از جمله فرزند خود سیداسماعیل به طرف تهران حرکت کرد تا وظیفه سیاسی جدید خود را به عهده بگیرد. در تهران نیز اسب و گاری را به سورچی بخشید تا با فروش آن خرج بازگشت خود به اصفهان و دیگر مخارج لازم را تدارک ببینید.
مدرس در جلسه ۱۹۵ مجلس دوم حضور یافت و با ادای سوگند کار خود را آغاز کرد. از جمله مواردی که مدرس در مجلس دوم درخشید نطق کوتاهی بود که حدود یک سال بعد از ورود به مجلس، در ذیحجه ۱۳۲۹ به مناسبت اولتیماتوم دولت روسیه ایراد کرد و نمایندگان را به مخالفت تشجیع نمود و همین امر منتهی به رأی مخالفت مجلس شد و روسیه تزاری نتوانست از طریق مجلس به خواسته نامشروع خود دست یابد. در سال ۱۲۹۴ در پی بروز جنگ بین‌الملل اول و اشغال ایران توسط دول بیگانه، در حالی که مدرس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس سوم خدمت می‌کرد، قشون روس قصد اشغال تهران را داشت. احمد شاه پیشنهاد کرد پایتخت به جای دیگر منتقل شود اما پذیرفته نشد و سرانجام با پیشنهاد مدرس و موافقت مجلس قرار شد یک دولت همسایه در کنار دولت اصلی تشکیل شود تا پس از سقوط احتمالی دولت مرکزی زمام امور را به دست گیرد. این دولت سرانجام کابینه مهاجرت را تشکیل داد که از سوی دول متحد حمایت می‌شد و مدرس در این دولت که ریاست آن به عهده نظام السلطنه مافی بود و جمعاً‌ هفت عضو ثابت داشت، پست وزارت عدلیه را عهده‌دار شد.
عضویت در این کابینه در آن موقعیت که اشغالگران با آن مخالف بودند خطرات بسیاری داشت و چون از ابتدا دولت مذکور به این منظور تشکیل شد که در خارج تهران به صورت سیار و بدون اقدام، منتظر احاله مسئولیت باشد سرنوشت آن از اول با دربدری و جدال با نیروهای اشغالگر رقم زده شد. در نتیجه پس از حرکت مهاجران به همراهی عده‌ای از وکلا و آزادیخواهان، قشون روس ایشان را تعقیب کرد. در قم کمیته دفاع ملی تشکیل شد و مدرس به عنوان یکی از چهار نفر هیأت رئیسه آن قبول مسئولیت کرده در قریه رباط کریم، نزدیک قم بین مهاجران و اشغالگران برخورد سختی روی داد، مهاجران شکست خوردند و گروهی از ایشان به تهران بازگشتند. مدرس برای جمع آوری پول و امکانات جنگی با جمعی از یاران به اصفهان رفت و بدون آنکه توفیقی حاصل کند با مشقت بسیار خود را به باقیمانده مهاجران در کرمانشاه رسانید و عضویت کابینه را که در آنجا رسمیت یافته بود رسماً‌ قبول کرد. در کرمانشاه نیز قشون روسیه تزاری به مهاجران که حدود سیصد تن بودند حمله‌ور شد، مهاجران به کرند رفتند به آنجا نیز حمله شد، به قصرشیرین رفتند و سرانجام در اثر مزاحمت‌های متفقین بنابر تصمیم سران خود، راه استانبول را در پیش گرفتند. مدرس در استانبول در مدرسه‌ای به تدریس پرداخت و از عوائد آن، روزگار می‌گذرانید و در چند دیدار سیاسی با سران عثمانی شرکت جست.
در سال ۱۲۹۶ فتنه جنگ پایان یافت و دولت مرکزی از مهاجران خواست تا به وطن بازگردند بعضی ترجیح دادند از ترکیه به اروپا بروند ولی مدرس بازگشت و یکبار نیز هنگام دیدار از طاق بستان همراه با نظام السلطنه مورد سو قصد غیر موثری واقع شد و هنگامی که به تهران رسید همسر و یکی از فرزندانش درگذشته بودند. بعد از اتمام مهاجرت و استقرار در تهران، دولت وثوق‌الدوله که آزادیخواهان، از جمله مدرس، او را با تحصن در حضرت عبدالعظیم به جای دولت صمصام السلطنه بختیاری انتخاب کرده بودند تا پریشانی‌ها و نابسامانی‌های بعد از جنگ را ترمیم کند، به مردم خیانت کرد و با همکاری نصرت الدوله و صارم الدوله در حالی که هریک مبالغی از دولت انگلستان رشوه گرفته بودند قرارداد ۱۹۱۹ را با دولت انگلیس منعقد ساخت و از اینجا یک گرفتاری جدید آغاز شد. سرانجام با مخالفت غالب افراد موجه از جمله مدرس قرارداد شکست خورد، عاقد آن معزول شد و به اروپا رفت و مشیرالدوله پیرنیا صدارت یافت، اما در کمتر از یکسال استعفا کرد.
فتح الله خان معروف به سپهدار مامور تشکیل کابینه شد ولی جهت ارضا دولت انگلیس به سرکوب مخالفان قرار داد پرداخت. مدرس و دیگران به مبارزات خود ادامه دادند. سپهدار رفت و مستوفی جانشین او شد اما بعد از چند روز استعفا داد و دو مرتبه سپهدار به جای او نشست. تغییرات مکرر کابینه نشان می‌داد که دولت از هیچگونه ثباتی برخوردار نیست و وضعیت، آبستن حوادثی است در حقیقت نیز چنین بود زیرا در نیمه شب سوم اسفند ۱۲۹۹ رضاخان میرپنج به همراهی سیدضیاءالدین طباطبایی همراه با عده‌ای قزاق وارد تهران شدند و مراکز قدرت را طی یک کودتای بدون مقاومت به دست گرفت. سید ضیاء ریاست دولت و رضاخان اداره نیروهای مملکتی و تامین نظم داخلی را به عهده گرفت. کابینه سید ضیا که بعدها به کابینه سیاه و کابینه کودتا معروف شد تعدادی زیاد از رجال دولت و مجلس را بی‌حساب و تناسب و احتمالاً فقط برای ارعاب و جلوگیری از قیام احتمالی و مقاومت مخفی به زندان انداخت و یکی از این زندانیان، مدرس بود. مدت عمر کابینه سیاه فقط سه ماه بود در هفدهم رمضان ۱۳۳۹ قمری مطابق با ۱۳۰۰ هجری شمسی سید ضیا برکنار شد و قوام السلطنه که مورد تایید مدرس نیز بود، به صدارت رسید و مجلس چهارم که انتخابات آن در زمان وثوق‌الدوله انجام شده بود افتتاح شد. با شروع مجلس مدرس کوشید تا از تصویب اعتبارنامه نمایندگانی که با وثوق‌الدوله همکاری کرده بودند جلوگیری کند اما از عجائب کار او این بود که نصرت الدوله که در اصل انعقاد قرارداد با وثوق همکاری داشت و متهم به دریافت رشوه بود حمایت کرد و سرانجام اعتبارنامه او به تصویب رسید مدرس در این مجلس نایب رئیس بود. در پنجم دَلو ۱۳۰۱ قوام السلطنه استعفا نمود و میرزا حسن مستوفی الممالک عهده‌دار ریاست دولت شد. قوام برادر وثوق بود و این خانواده به خیانت و تفرعن شهرت داشتند و برعکس، مستوفی الممالک موجه بود و همه حتی مدرس او را به پاکی، صداقت و تواضع قبول داشته اما مدرس و یارانش با او به مخالفت برخاستند. مجلس، صدارت مستوفی را تصویب کرد ولی پس از چند ماه، در نوزدهم جوزای ۱۳۰۲ مدرس و همراهانش دولت مستوفی را مورد استیضاح قرار دادند و مستوفی بی‌آنکه به استیضاح پاسخ دهد، طی نطقی کوتاه و غوغا برانگیز از صدارت کناره گرفت. مشیرالدوله در ۲۳ خرداد ۱۳۰۲ ریاست کابینه را پذیرفت و در ۲۹ مهرماه همان سال استعفا داد و بالاخره در تاریخ سوم آبان ۱۳۰۲ احمد شاه نسبت به نخست‌وزیری رضاخان که تا آن هنگام فقط سردار سپاه بود و سمت وزارت دفاع را از کابینه سید ضیا تا آن زمان برای خود حفظ کرده بود اظهار تمایل کرد و صدارت رضاخان در اواخر عمر دوره چهارم تثبیت شد. دوره پنجم مجلس در ۲۲ بهمن ۱۳۰۲ گشایش یافت.
زمزمه تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری از اواخر دوره چهارم به راه افتاده بود و رضاخان به عنوان مبدا این فکر شناخته می‌شد. در بین نمایندگان نیز این اندیشه طرفدارانی داشت و چه بسا همین افراد، در روی کار آوردن رضاخان به امید تحقق این هدف همکاری کرده بودند. از این جهت آغاز این زمزمه از ابتدای مجلس پنجم رویدادی عادی به نظر می‌رسید. طرفداران رضاخان ومشتاقان جمهوری می‌خواستند هرچه زودتر کار اعتبارنامه‌ها را تمام کنند تا به اصل مطلب بپردازند و شاید امیدوار بودند دلسردی مردم که در اثر بی‌عرضگی احمدشاه و تغییرات مکرر کابینه تقویت شده بود زمینه تغییر رژیم را آن چنان فراهم کرده باشد که در نوروز همان سال رضاخان به عنوان اولین رئیس جمهور مراسم سلام رسمی برگزار کند.
مدرس و یارانش که در آن مجلس در اقلیت بودند نیز به این نکته توجه داشتند و از ابتدا مخالفت با اعتبارنامه‌ها را وسیله قرار دادند تا وقت بگذرانند و سال ۱۳۰۲ قبل از طرح مسأله جمهوری در مجلس به پایان برسد. سرانجام با آنکه قبل از پایان سال، طرح تشکیل جمهوری توسط بعضی از نمایندگان در جلسه هفتم به مجلس هفتم تقدیم شد، مدرس و یارانش با اقداماتی که در بیرون و درون مجلس انجام دادند پیروز شدند و رضاخان مجبور شد پس از سفری به قم، انصراف از جمهوری را بنا به خواسته علما و مردم رسماً‌ اعلان کند. در ماجرای جمهوری، مدرس در مجلس سیلی خورد اما پایان قضایا نشان داد که سیلی واقعی را رضاخان خورده است. از این جهت به انواع وسائل از جمله تظاهر به اسلام و ارتباط با علما در تحکیم موقعیت خود کوشید و واقعه غم‌انگیز ارسال تمثال مبارک مولای متقیان به رسم هدیه از سوی علمای نجف برای رضاخان در همین موقعیت صورت گرفت. رضاخان و طرفدارانش از این مسأله بهره‌برداری تمام کردند و شکی نبود که این جریان در تضعیف مدرس و تقویت رضاخان موثر بود و همین امر زمینه را برای اقدام بعدی رضاخان درمورد خلع قاجاریه آماده می‌ساخت. مدرس و یارانش که خود را ضعیف و حریف را در طریق وصول به مقصود می‌دیدند چاره کار را در استیضاح دولت دیدند و در حاشیه اقداماتی مثل تحصن مدیران جرائد اقلیت در مجلس، مخالفت با حکومت نظامی و نطق مفصل و تاریخی بهادر مجلس و نطق حائری زاده در پی آن، سرانجام در جلسه مورخ دوم اسد ۱۳۰۳ برگه استیضاح را تقدیم مجلس کردند و مدرس، صحبت کوتاهی در این زمینه ایراد کرد در ماجرای استیضاح بین مدرس و رضاخان در مقابل مجلس برخورد علنی پیش آمد و چون طرفداران رضاخان هنگام ورود مدرس به مجلس شعار"مرده باد مدرس" سردادند، جمله تاریخی "مرده باد سردار سپه زنده باد خودم به عنوان شعار متقابل از دهان مدرس خارج شد. اما به هر حال سرانجام استیضاح سامان نگرفت و رضاخان با وجود مسکوت ماندن استیضاح، تقاضای رأی اعتماد کرد و مجلسی که بدون حضور اقلیت تشکیل شده بود به اتفاق به او رأی داد.
در جلسه مورخ ۲۵ دلو ۱۳۰۳ رضاخان با موافقت قبلی مدرس که با مقدمات بسیار زیرکانه کسب شده بود سمت فرماندهی کل قوا را از طریق مجلس عهده‌دار شد و فایده این کار این بود که احمد شاه دیگر نمی‌توانست او را به طور یکطرفه عزل کند. موافقت مدرس با این لایحه به نوبه خود حادثه‌ای شگرف بود. در جلسه مورخ نهم آبان ۱۳۰۴ نمایندگان طرفدار رضاخان با تهیه مقدمات قبلی قرار گذاشته بودند ماده واحده‌ای را که متضمن خلع قاجار بود تقدیم کنند مدرس و یارانش کوشیدند تا به دلیل استعفای مستوفی الممالک رئیس مجلس، جلسه را غیررسمی جلوه دهند ولی توفیق نیافتند و ماده واحده مطرح شد مدرس یکی از چند نفر انگشت شماری بود که مخالفت کرد و پیش از همه از جلسه خارج شد.
از این تاریخ به بعد حریف مدرس عنوان پادشاهی موقت یافت و قطعیت امر، موکول به تصمیم مجلس موسسان گردید. عمر مجلس پنجم به سرآمد و در انتخابات مجلس ششم مدرس بازهم به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافت در تاریخ هفتم آبانماه ۱۳۰۵ وقتی صبح زود برای تدریس به مدرسه سپهسالار می‌رفت توسط افرادی که خود وی آنان را حدود ده نفر تخمین زد به تعبیر خودش تیرباران شد. اما با آنکه دو نفر دیگر در آن واقعه به خون غلطیدند، مدرس فقط مجروح شد و مدت دو ماه در بیمارستان بستری شد.
ترور مدرس بازتاب‌هایی در روزنامه‌ها، بین مردم و در مجلس داشت. دوره ششم تمام شد و در دوره هفتم مدرس و بسیاری دیگر از همفکرانش به مجلس راه نیافتند و به اصطلاح در لیست سیاه دولت قرار گرفتند. در روز دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۰۷ مدرس هنگام شب توسط رئیس و ماموران شهربانی تهران با وضعی توهین‌آمیز دستگیر شد. حکم تبعید او از پیش صادر شده بود و بی‌درنگ به خارج شهر هدایت و به شهرستان خواف در نزدیکی مرز افغانستان تبعید شد و در آنجا نیز ممنوع الملاقات شد. پس از چند سال تا حدودی از محدودیت‌ها کاسته شد و مدرس توانست به طور محدود با افرادی از جمله بعضی از بستگان خود دیدار کند گفته‌اند شهربانی ماهیانه یکصدوپنجاه تومان مقرری برای مدرس در نظر گرفته بود و مدرس پس از چند سال با پس‌انداز مقداری از همان پول، آب انباری در شهر خواف بنا کرد. بعد از ۹ سال مدرس به کاشمر انتقال یافت و در شب دهم آذرماه ۱۳۱۶هنگام غروب در حالی که روزه‌دار بود مسموم و مقتول گردید و در همان شهر مدفون شد. دارایی مدرس در هنگام مرگ عبارت بود از ۳۰ ریال وجه نقد(که ۱۲ ریال آن خرج تکفین و تدفین وی شد)، یک جلد قرآن، یک عینک، یک عصای چوبی، حوله حمام، سجاده نماز و یک پیراهن کرباس، اقلام غیر نقد چهار سال بعد از شهادت به ورثه‌اش تحویل داده شد.
رضا دهقانی
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی


همچنین مشاهده کنید