بر بال خیال

‌● موکب سرخ
گذشت موکب سرخ ستارگان در راه
به رونمایی شان چشم آسمان در راه
امیر قافله در پیش تاز سرعت ایل
کجاوه های فراگیرکهکشان در راه
مهار نافه هر محفلی گرفته قضا
روانه بود به عنوان ساربان در راه
حضور شب شکن نور بود و بانک درا
در آن ادامه صحرای بی کران در راه
به در نبرد سر از حجره بازتاب سحر
فلق احاطه غم بود بی نشان در راه
کبوتران سبک سیر عشق خونین بال
نهند در گذر باد آشیان در راه
نشسته بود به تصویر ماه هاله سرخ
چو موج جاری سیمای کاروان در راه
دمید در گذر کوچه آفتاب حجاز
نوید پر تنش عمر جاودان در راه
دوباره پرده نیرنگ شامیان رقصید
چو حجم سفسطه بعض کوفیان در راه شرار فتنه سر خوان سرنوشت زل زد
به باز خوانی مردان مهمان در راه
در این چکامه چکیدن چه از کلام مرید
حدیث عشق خدا بود و ترک جان در راه
حاج داراب بدخشان
● زلال آینه
...و ماه، صبح سلام تو را، صدا کرده است
زلال آینه فام تو را صدا کرده است
ستارگان خودش را به صف کشیده جهان
تفرج لب بام تو را، صدا کرده است
هوای تلخ نفس های در گلو مانده
طنین مستی جام تو را، صدا کرده است
تو آن گزاره ممنوعی و نمی دانم
کدام حنجره نام تو را، صدا کرده است؟!
دوباره شب- شب افتاده روی شانه خاک
طلوع ماه تمام تو را،صدا کرده است
اباصلت رضوانی

منبع : روزنامه خراسان