یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سیاست خارجی منافع و امنیت ملی


سیاست خارجی منافع و امنیت ملی
در میان آگاهان و صاحب نظران سیاست خارجی و روابط بین المللی با هر سلیقه و طرز فکری، نسبت به عنصر اصلی سیاست خارجی دولت احمدی نژاد اختلاف نظری وجود ندارد و اگر اختلاف نظری باشد درباره ابعاد و نوع تبعات این سیاست است.
عده یی تصور می کنند که نتایج این سیاست به تحریم های اقتصادی کنونی محدود خواهد شد، عده یی فکر می کنند که با ادامه این سیاست ها، ابعاد تحریم های کنونی گسترش یافته و عده یی نیز براین اعتقادند که این روند ممکن است به مراحل حادتری برسد. خوشبینانه ترین تصویر نسبت به نتایج این سیاست ها حکایت از نتایجی دارد که روابط اقتصادی خارجی و توسعه زیربنایی ایران را با مشکل مواجه خواهد کرد. در تمامی سال های گذشته به کرات درباره این موضوع صحبت شده و گفته شده که این سیاست ها بزرگترین فرصت تاریخی ملت ایران را که نتیجه انقلاب اسلامی ایران و تحولات پس از آن، فروپاشی اتحاد شوروی، پیشرفت های علمی و اقتصادی ایران، سقوط دولت های ماجراجو در منطقه، نبودن حریف قدر منطقه یی در مقابل ایران و نقش تعیین کننده ایران در صلح و امنیت منطقه یی است، به چالش کشانده و بزرگترین فرصت ایران را برای ارتقای منزلت و عزت بین المللی به هدر می دهد.
بارها گفته شده که آیندگان هرگز برما نخواهند بخشید که بزرگترین فرصت های این کشور و ملت در تاریخ معاصر ایران را نادیده بگیریم و با اعمال سیاست های نادرست این فرصت ها را به هدر بدهیم. در تمامی سال های گذشته تمامی مراحل این تحولات پیش بینی شده و گفته شده که چگونه ایران از اوج موقعیت خود در صحنه جهانی به مرحله یی نه چندان خوشایند کشیده خواهد شد و چگونه دشمن ایران فرصت خواهد یافت موقعیت بی نظیر ایران را برای کسب اقتدار و موقعیت جهانی بهتر تخریب کند. اما این سخنان شنیده نشده و برخلاف آن سیاست خارجی ایران در مسیری پیش رفته است که نتایج آن تدریجاً در حال بروز و ظهور است.
در دو سال گذشته به کرات از شیوه عمل و اظهارنظر مسوولان دولت و حامیان آن حوزه سیاست خارجی ابراز تعجب و تحیر شده است و گفته شده که این سیاست ها بزرگترین کمک به مخالفان جمهوری اسلامی ایران در سطح جهان برای اعمال فشار بیشتر علیه ایران است و بارها این پرسش مطرح شده که چرا دولتی که همه امکانات سیاسی و مالی را در داخل کشور در اختیار دارد تا در مسیر حل مقتدرانه مسائل ایران گام بردارد چنین می کند؟ چرا دولتی که هیچ مانعی برای اعمال سیاست هایش ندارد درباره مصالح ملی، توسعه، پیشرفت و امنیت ملی به این گونه رفتار می کند؟ چرا دولتی که هیچ معارض جدی ندارد و همه گروه ها و جریان های فشار پیدا و پنهان جامعه او را همراهی و حمایت می کنند خود به ایجاد بحران برای کشور و دولت دست می زند و نه تنها به آثار مخرب این سیاست ها بر منافع ملی توجه ندارد بلکه حتی از آسیب پذیری خودش هم در مقابل بحران های ریز و درشت ناشی از این سیاست های غلط نگران نیست؟
پاسخ بعضی از صاحب نظران که در نوشته های آنان نیز متجلی است برای این پرسش ها این است که این دولت در پس این سیاست های به ظاهر افراطی شدیداً ظرفیت سازش و معامله کردن دارد و آماده است که در شرایط مقتضی از همه مواضعش کوتاه بیاید. اما در عین حال به چهره رادیکال و به ظاهر انقلابی خود در داخل کشور و در میان مردم معترض کشورهای اسلامی نیاز دارد و با اتخاذ چنین مواضعی هم تندروهای حامی خود را ارضا می کند و هم اتهام انفعال و سازشکاری را از پیش پاک می کند. معتقدان به این نظریه به نمونه هایی چون شکستن تابوی مذاکره با امریکا در عین مواضع ضد امریکایی و نشستن پشت میز مذاکره با امریکا در عراق در عین آنکه همواره علیه چنین احتمالی شعار می داده اند یا تغییر مواضع همه جانبه رئیس جمهور در دانشگاه کلمبیا بر سر مسائلی چون سرنوشت اسرائیل و هولوکاست و ذیل چهره به ظاهر انقلابی و پیروزی که برای سخنرانی طراحی شده است، اشاره دارند. شواهد مطرح شده از سوی این صاحب نظران قابل توجه است اما این شواهد ابهام را بیشتر می کند و این پرسش را پیش رو می گذارد که چرا دولت باید مواضعی افراطی اتخاذ کند و هزینه های بسیار گزافی بابت آن مواضع افراطی به کشور تحمیل نماید درحالی که از ابتدا آگاه باشد که قرار است چند صباحی بعد از همه آن مواضع کوتاه بیاید. طبعاً عاقلانه نیست که دولتی به خاطر شعارها و مواضعی چنین زودگذر، شرایط بروز پیچیده ترین شرایط پس از انقلاب اسلامی را برای کشور را فراهم آورد.
عده یی دیگر تصور می کنند که قرار است این مواضع شرایط کشور را به نقطه یی برساند که همه عقلای کشور به این اجماع برسند که هیچ راهی جز کوتاه آمدن در مقابل کشورهای قدرتمند جهان نیست و در چنین حالتی دولت برسر همه چیز کوتاه بیاید. مدعیان چنین نظریه یی آن را استراتژی اکل میته در سیاست می دانند و معتقدند که طبق این فرآیند باید کشور به شرایط اضطرار برسد تا تصمیمی متفاوت با جو ایجاد شده توسط خودش در کشور اتخاذ کند. معتقدان به این نظریه بر این باورند که شرایط بحرانی میان امریکا و ایران هر روز تندتر می شود، سرنوشتی جز این نمی تواند داشته باشد و هیچ کدام از دوطرف قادر به انتخاب راه حل میانه نیستند. این تحلیل هم طبعاً ابهامات زیادی دارد و چندان روشن نیست.
به خصوص که این دولت از سوی مخالفانش برای اتخاذ سیاست خارجی اعتمادسازی به هیچ وجه تحت فشار نبوده و گروه های فشار تندرو نیز تحت هر شرایطی، از جمله شکستن تابوی گفت وگو با امریکا دولت را همراهی کرده اند. لذا دولت احتیاجی به اتخاذ مواضع چنین افراطی نداشته و نیاز نبوده که تندترین مواضع ممکن را تا آن حد برای خود حیثیتی کند که هیچ راه برگشتی جز تغییر موضع در شرایط اضطرار باقی برای خود باقی نگذارد. عده یی تصور می کنند که این سیاست تند و افراطی و بحران سازی ها بخشی از سیاست داخلی دولت و حامیان دولت است. بحران سازی های خارجی به دولت کمک می کند که ناتوانایی ها و شکست های خود را در حوزه های اقتصادی و اجتماعی پنهان کند و مانع توجه جدی مردم به مشکلات و ناتوانایی های دولت در داخل شود. چنین سیاستی می تواند به دولت همیشه این امکان را بدهد که مشکلات ایجاد شده و اشتباهات بزرگ اقتصادی و اجتماعی خود را به گردن دشمنانی بیندازد که ایران را هر روز بیشتر تحریم می کنند و مشکلات جدیدی برای کشور ایجاد می کنند. این عده تصور می کنند که فرافکنی شیوه خوبی برای رفع اتهام از خود است. این استنباط هم چندان قانع کننده نیست. زیرا اولاً نخبگان و تدریجاً همه مردم خواهند فهمید که دولت می توانسته با اقداماتی ساده و بدون کوتاه آمدن از اصول انقلاب اسلامی مانع بروز این شرایط برای کشور شود و آنچه عملی شده ربطی به ارزش ها و اصول انقلابی و ارزشی ندارد بلکه ناشی از عملکرد دولتمردان در این دوره است.
در این شرایط طبعاً جامعه نه تنها درباره نارسایی های عملکرد داخلی دولت بلکه نسبت به نارسایی های عملکرد دولت در سیاست خارجی نیز پرسشگر و معترض خواهد بود و هرگز دولت را به خاطر این شیوه عملش نخواهند بخشید.عده یی تصور می کنند که این دولت اصولاً داخلی کار است و آنچه از سیاست خارجی درک می کند ابزاری برای استفاده از آن در سیاست داخلی است. دولت با چنین مواضعی نه تنها از انزوا و تحریم و برخورد با ایران نگران نیست بلکه ممکن است تصور کند که این پدیده ها موهبت هایی است که اولاً ایران را در مقابل بیگانگان مصون نگه دارد و آنان را از ایران دور کند و ثانیاً به ایران امکان دهد که روی پای خودش بایستد. معنای این برداشت از سیاست خارجی دولت کنونی این است که دولت و طرفدارانش معتقدند که انزوا باعث امنیت می شود و تحریم باعث پیشرفت می شود. تهدید دیگران ما را آبدیده می کند و برخورد خصمانه دیگران ما را قوی تر می گرداند.
دوری جستن دولت های موثر جهان از ایران، کشور ایران را مصونیت بیشتری می دهد و کف زدن های ملت های رنج کشیده در مقابل شعارهای رادیکال دولتمردان، نشانه عزت و اقتدار کشور است و اگر در گذشته برای رهبران با مواضع و رفتاری مشابه در جهان و برای ملت هایشان فرصتی و امکانی ایجاد نکرده برای ملت ایران فرصت و منزلت ایجاد خواهد کرد.تمامی این نظریه ها قابل توجه است و هرکدام می تواند بخشی از حقیقت باشد اما چرایی بزرگ سیاست خارجی کنونی کشور همچنان به قوت باقی است. اخیراً بعضی از مسوولان دولت و حامیان شان برای دفاع از سیاست خارجی دولت کنونی به نقد سیاست خارجی دولت اصلاحات پرداخته و حرف های عجیب و غریبی مطرح می کنند و بدیهیات مربوط به سیاست خارجی، امنیت ملی و منافع ملی را هم به زیر سوال می برند. آیا این شیوه عمل را باید نوعی فرار به جلو تلقی و تصور کرد که شکست های پی در پی سیاست خارجی مهاجم دولت کنونی و چشم انداز نگران کننده پیش روی کشور باعث شده که این دولتمردان و حامیان شان به این شیوه توجه جامعه را از واقعیت پیش رو منحرف سازند؟
یا اینکه طرح این بحث ها نوعی پیش دستی دولتمردان برای منحرف کردن توجه افکار عمومی نسبت به انتقادات و مسائلی است که کم کم وقت طرح آن از سوی منتقدان دولت فرا رسیده است؟ به هرکدام از این دلایل که این سخنان ابراز شده باشد با همه معایبش نسبت به تصور دیگری که مطرح است خطرناکتر است و باعث نگرانی کمتری می شود چون بنای این دو احتمال آن است که گویندگان و نویسندگان به نسبت به چهره واقعی پدیده ها واقفند و با اهداف و مقاصد دیگری به طرح این مسائل می پردازند. نگران کننده ترین شکل مساله آن است که تصور کنیم واقعاً گویندگان و نویسندگان این مطالب به آنچه می گویند و می نویسند باور داشته باشند. یعنی آنان باور داشته باشند که سیاست خارجی کنونی برای کشور مصونیت و امنیت و فرصت ایجاد کرده و احتمالاً سیاست خارجی گذشته باعث افزایش تهدید و کاهش عزت و منزلت کشور شده باشد.
من ضمن اینکه این احتمال را قوی تر می دانم که ابراز این مطالب خلاف واقع، بخشی از یک سناریو طراحی شده دولت و حامیانش باشد اما نمی توانیم احتمال اخیر را نیز نادیده بگیریم و تصور کنیم که حداقل بعضی از نویسندگان یا گویندگان صادقانه فکر می کنند که سیاست خارجی کنونی تهدیدکننده امنیت ملی ایران نیست بلکه تهدید آفرین هم هست. به خاطر اهمیت نقش بعضی از آنان در شکل دهی این طرز تفکر در بخشی از جامعه بنا دارم فرض را بر صداقت آنان بگذارم و از چند زاویه نقش سیاست خارجی دولت اصلاحات و سیاست خارجی دولت کنونی در تشدید و تحدید تهدیدات علیه امنیت ملی و منافع ملی ایران را مورد بررسی قرار دهم. با این امید که باز شدن این بحث درک روشن تری نسبت به شرایط پیش روی کشور ایجاد کند.
محسن امین زاده
معاون وزارت خارجه دولت اصلاحات و عضو هیات علمی دانشگاه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید