پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که فراموش می شوند


پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که فراموش می شوند
نشسته ام پشت میز و دارم برای خودم چیزهایی می نویسم. در اتاقم باز است. صدای تلویزیون آن قدر بلند است که تمرکزم را ربوده است. خانم مجری دارد حرف هایی از مهربانی می زند. از خانواده می گوید و قدیم ها و این که آن روزها همه با هم یک جا زندگی می کردند اما الان همه چیز ختم شده است به یک واحد آپارتمان نهایتا ١٥٠ متری که اعضای خانواده فقط شب توی آن جمع می شوند.
خانم مجری ادامه حرف هایش را به شمع دانی های مادربزرگ وصل می کند که لب ایوان چیده می شدند و هر روز بعد از ظهر سر آب دادنشان نوه ها با هم دعوا داشتند. مادربزرگ آن روزها روی قالیچه می نشست و لب هایش از این کارهای ما پر از خنده بود اما این روزه الله مجری حرف هایش را به این روزها می آورد و من توی دلم ادامه می دهم که: این روزها مادربزرگ دیگر نمی خندد و حوصله ای برای پرخنده شدن ندارد. شمع دانی هایش را هم دیگر ندارد، حالا ما سر شبکه های تلویزیون دعوایمان می شود! و مادربزرگ خنده که هیچ حتی میان داری مان را هم نمی کند!
مادربزرگ در اتاق می ماند، روزهایش را به سختی و با رنج زیر بار فشار فرساینده نهیب های مامان و البته گاهی بابا می گذراند، آن ها فکر می کنند که در حق او لطف فراوانی می کنند. اما مادربزرگ تنهاست!
از روزی که پدربزرگ رفته است، او تنها شده است! پدربزرگ که رفت، شمع دانی ها هم رفتند، ایوان هم رفت، قالیچه هم رفت و خنده های مادربزرگ هم فراموش شدند، نمی دانم چند روز است ولی خیلی وقت است که خنده اش را ندیده ام.
آن روزهایی که می خواستند خانه مادربزرگ را بفروشند، پدر تمام و کمال اظهار داشت که تا آخر عمر پرستاری مادربزرگ را خواهد کرد و خانه ما، مثل خانه خودش است و از این جور حرف ها که مادربزرگ انگار زیادی به آن ها امیدوار شده بود! البته شاید هم نشده بود!
دو سالی که گذشت همه چیز به اثبات رسید و حرف ها به عرصه عمل آمدند، خانه ما برای مادربزرگ هیچ وقت خانه خودش نشد و پدر هم پرستاری اش را به اثبات رسانده بود. علی الخصوص آن موقع هایی که مادر سر مادربزرگ غر می زد، پدر شکیبایی اش را بیشتر از همه رو می کرد.
پدر چیزی نمی گوید ولی اگر زبان باز کند و چیزی بگوید همه اش گوشه و کنایه است به مادربزرگ. گاهی او به مادربزرگ می گوید: سن آدم که بالا می رود، بهانه گیر می شود. آدم پیر باید شرایط اطرافیانش را درک کند. چند روز پیش هم هر دو با مادربزرگ قهر کردند، می گویند: غر می زند، بهانه می گیرد، تحملش سخت است و مادربزرگ می گوید که می خواهد به خانه سالمندان برود.
● گوهرهای کمیاب
این حرف هایی را که گفتم شاید تو هم تجربه کرده باشی، تصویری ناخوشایند از زندگی یک پدربزرگ یا مادربزرگ که به هر دلیلی در کنار فرزندان یا نوه هایشان زندگی می کنند. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در کنار فرزندان ونوه ها زندگی می کنند اما چگونه! شاید یافتن پاسخ این پرسش نیازمند توجهی دوباره به زندگی سالمندان امروزی باشد! توجهی به خانه هایی که این گوهران را در دل خود جای داده اند.
شعار جهانی سازمان ملل این است که سالمندان قدرتی تازه برای توسعه هستند و می گویند: با برنامه ریزی صحیح می توان از سالمندان در کنار دیگر گروه های سنی در جهت توسعه پایدار، بهره گرفت.دکتر سالاری، روان شناس در این رابطه به ما می گوید: برای توانمندسازی افراد سالمند به چند حرکت اساسی نیازمندیم که از آن جمله اصلاح شیوه زندگی افراد سالمند و آموزش مهارت های زندگی چون خودآگاهی، تفکر خلاق و شیوه تصمیم گیری است.
مسئولان سازمان های مرتبط با سالمندان در حالت کلی معتقدند که سالمندان، سرمایه اجتماعی هستند که با حمایت اجتماعی و خانوادگی باید از تجارب و توانایی های این سرمایه ها به نحو احسن استفاده کرد. اما این سرمایه های اجتماعی در بستر خانواده چگونه عمر می گذرانند؟ با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند و چگونه تاب می آورند؟ آن ها که در کنار فرزندان خود به سر می برند و با بازگویی خاطرات و قصه های دلنشین، راه و رسم زندگی را به نوه های کوچک خود می آموزند، چگونه اند!
● به جای آن ها
دکتر سالاری در این زمینه می گوید: از زمانی که سیر پیشرفت جامعه عوض شد و خانواده از حالت گسترده به حالت بسته درآمد، نگاه جامعه نیز به بسیاری از موضوعات عوض شد. نگاه به سالمندان نیز تابع چنین موضوعی است. مثلا در گذشته بچه هادست کم ٧ یا ٨ سال را نزد پدر یا مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ می گذراندند و حریم آن ها را حفظ می کردند. هرچه که جامعه پیشرفت کرد و فرم زندگی به حالت آپارتمان نشینی درآمد، بچه ها و نوه ها به تدریج از پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ فاصله گرفتند و در نتیجه مهدکودک ها جایگزین پدربزرگ و مادربزرگ شد. مثلا حدود ٣٠ سال پیش، روال خانواده ها این گونه بود که بچه ها در خانه پدر و مادر جمع می شدند و یک روز را کنار آن ها می گذراندند یا در تمام اعیاد به آن جا می رفتند. این یک وظیفه حتمی بود و خود فرزندان هم از رفتن به آن جا لذت می بردند، اما این روند به تدریج کم رنگ شد به نحوی که جوان امروز، حتی پیش از مرگ پدر و مادر از آن ها طلب ارث می کند! این اتفاقی است که افتاده و ما شاهد بروز آن هستیم.
● روح پدربزرگی
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی، سالمندان به دلیل سن بالا، روحیات خاصی پیدا می کنند. این روحیات خاص، آن ها را در مواجهه با مسائل زندگی حساس نموده است. در نتیجه این اتفاق، پدربزرگ و مادربزرگ همین که درباره موضوعی حساس می شوند، این حساسیت را با واکنش تندی از خود نشان می دهند. در چنین مواقعی فرزندان فرد سالمند که از پدر و مادر در محیط زندگی خود نگه داری می کنند، به این احساس دچار می شوند که سالمند زندگی شان، فردی بهانه گیر یا به تعبیری عامیانه تر «غرغرو» است.
در نتیجه چنین احساسی، پدربزرگ یا مادربزرگ پس از مدتی به عنصر حاشیه نشین زندگی تبدیل شده و اندک اندک به فراموشی سپرده می شوند. این درحالی است که از نظر همین کارشناسان، با فرد سالمند در محیط خانواده می توان با شیوه های بهتری رفتار کرد. در این شیوه ها، استفاده بهتر از توانمندی های فرد سالمند و توجه به نیازهای آنان در چنین سنی توصیه می شود.
در ارتباط با این نیازها سهیلا گرامی، کارشناس ارشد جامعه شناسی در گفت وگو با خراسان می گوید: انتظارمان این است که شعار مسئولان در خصوص سالمندان، جامه عمل بپوشد و در جهت تحقق خواسته های این قشر و برطرف کردن مسائل و مشکلات بهداشتی، تفریحی و تغذیه سالمندان، کار عملی صورت گیرد. گرامی که در یکی از مراکز نگه داری از سالمندان مشغول فعالیت می باشد، در ادامه می گوید: انتظار همه پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در قالب همین بیانات کلی قابل پی گیری است. آنان از فرزندان خود انتظار قدر دیدن و بر صدرنشستن دارند.
● نعمت مادربزرگی
دکتر بانگی، روان شناس هم در این ارتباط به ما می گوید: خانواده هایی که از پدر و مادر پیر خود نگه داری می کنند، به هر حال و خواه ناخواه با مشکلات خاصی مواجه می شوند، اما نباید به دلیل این مشکلات فرد سالمند را به حال خود رها کنند.
ما در یک جامعه اسلامی و شرقی زندگی می کنیم، با روحیات و عواطفی که در میان افراد جامعه و روابط آن ها با یکدیگر قابل مشاهده است. در فرهنگ و دین ما نسبت به احترام به پدر و مادر توصیه های بسیاری شده است. به نظر این توصیه ها کاملا عقلانی و درست عنوان شده است. هیچ انسانی نمی تواند تصور کند در سنین پیری از طرف فرزندانش برخورد بدی با او صورت گیرد.
حضور پدربزرگ یا مادربزرگ در خانه، باتوجه به موقعیت خانواده های امروزی که در بیشتر آن ها پدر یا مادر مشغول به انجام کار بیرون از خانه هستند، این حسن را دارد که بچه ها در خانواده از مراقبت بیشتری برخوردار خواهند بود.
نوه ها در سایه این مراقبت ها با پدربزرگ و مادربزرگ خود رابطه عاطفی برقرار می کنند و از تجربیات مفید آن ها در قالب خاطرات و قصه هایشان بهره می گیرند. استفاده از این تجربیات، آزمون زندگی را برای بچه های کوچک خانواده به موضوعی دلپذیر و ساده تبدیل می کند. شاید از این روست که معمولا ارتباط عاطفی این دسته از افراد خانواده با پدربزرگ و مادربزرگ ها بیشتر است.
دکتر سالاری در ارتباط با این موضوع نظرش این است که تمام مشکلات یک سالمند، مشکلات عاطفی است. آن ها می خواهند کنار جوانان باقی بمانند، چون جوان به آن ها نوید زنده بودن می دهد. این درحالی است که جوان ما از این ارتباط فرار می کند. سالمندان دوست دارند از گذشته صحبت کنند، چون در گذشته زندگی می کنند. اما جوان، چون در آینده زندگی می کند، به این مسئله توجه نشان نمی دهد. بیشتر جوانان ما حوصله شنیدن گفته های سالمندان را ندارند. اکثر سالمندان، هدفشان از بیان برخی مسائل به خاطر احساساتشان است، آن ها از این وحشت دارند که نکند در نبودشان برای بچه هایشان مشکلاتی پیش بیاید.
پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها فقط حرمت شناسی می خواهند. درست است که ما در روان شناسی می گوییم عشق به بچه ها باید بدون قید و شرط باشد ولی به این معنا نیست که بچه ها چشمشان را روی همه چیز ببندند. احترام و حرمت به سالمندان، قدرشناسی از زحماتی است که آن ها برای ما متحمل شده اند. پدر و مادر هم روزی پدربزرگ و مادربزرگ خواهند شد، آن ها من را خیلی دوست دارند، ولی پدر و مادرشان را نه! و من نمی دانم وقتی که بزرگ شدم، آن روزهایی که پدر بودم یا مادر، بچه هایم را بیشتر دوست داشته باشم یا مادر و پدرم را! مادربزرگ خیلی وقت ها توی قصه هایش برایم می گوید که فراموش شدن از مردن بدتر است، ولی من معنی حرف هایش را نمی فهمم! شاید اگر مامان یا بابا لحظه ای به صحبت هایش وقت می دادند می توانستند این جمله را برایم معنی کنند!
منبع : روزنامه خراسان