پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گرجستان، مورچه آمریکائی در تنبان خرس روس


گرجستان، مورچه آمریکائی در تنبان خرس روس
روز ١٩ اوت سال ٢٠٠۸، روسیه از صدورقطعنامه پیشنهادی فرانسه برای آشتی بین روسیه و گرجستان، به کلامی صریح تر، بین روسیه و آمریکا جلوگیری کرد. ویتالی چورکین سفیر روسیه در سازمان ملل متحد، دلیل آن را عدم همکاری گرجستان و نپرداختن به ریشه مسئله عنوان کردند و همچنین، شورای ناتو، ادامه همکاری با روسیه را به حالت تعلیق در آورد. روسیه نیز در پاسخ به اقدام ناتو، ادامه شرکت در شورای ناتو را به انتخاب اروپا بین گسترش همکاری با روسیه و یا دفاع از گرجستان میلیتاریستی- فاشیستی منوط کرد.
تا کنون، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور پیشین و نخست وزیر کنونی منتخب الیگارشی روسیه ، چند بار بدرستی تجزیه اتحاد شوروی را فاجعه کل بشریت خوانده است. تجزیه اتحاد شوروی و تخریب سوسیالیسم، واقعا هم پیامدها و عواقب بسیار فجیعی برای بشریت داشت. یک میلیون کشته و ١٢میلیون آواره در اراضی اتحاد شوروی، ٢٢۸هزار کشته و صدها هزار نفر زخمی و آواره در یوگسلاوی، ایجاد نفاق، دشمنی و جنگ بین ملل و خلقهای همسایه و دوست، نتیجه اولیه آن این اقدام ضد بشری بود.
تغییر سیمای جهان با حذف اتحاد شوروی، یوگسلاوی، چکسلواکی و آلمان دموکراتیک از نقشه سیاسی جهان که همه، عضو سازمان ملل متحد بودند و تمامیت ارضی آنها نیز برسمیت شناخته شده بود(اصولی که بسیاری از دموکراتهای وطنی در ارتباط با کشورهای سرمایه داری به آنها استناد می کنند)، آغاز و با تهاجم نظامی مستقیم و اشغالگرانه امپریالیسم به عراق، افغانستان، لبنان، سومالی و کشته، زخمی و آواره ساختن میلیونها انسان بیگناه، ویرانی کشورها و نابودی بنیانهای اقتصادی آنها ادامه یافت. در بسیاری از کشورها که، امکان مداخله آشکار نظامی وجود نداشت، اشغال سیاسی، اقتصادی و مستعمره سازی کشورهای جدید التأسیس و غیره، بصورت غیر مستقیم ویا بقول شهید خسرو گلسرخی، بدست احمدآقای آجان، صورت گرفت. اوکرائین، گرجستان، لهستان، جمهوریهای چک و سلاواکی، بلغارستان، مجارستان و... نمونه تیپیک این تهاجم شمرده می شود.
امروز چنین بنظر می رسد که، روسیه بعد از پاک باختن بازی، تازه سرش به سنگ خورده و در صدد احیای «روس کبیر» بر آمده است. در این کار چقدر پیگیری و چقدر پایداری از خود نشان خواهد داد، باید منتظر زمان بود. چرا که در هیچ کجا و در هیچ زمانی، نباید عامل خیانت را کم اهمیت شمرد و از منافع طبقاتی که نظام سرمایه داری با خشن ترین شیوه ها از آن دفاع می کند، غافل بود. زیرا، روسیه نیز خود جامعه ای است که با سیستم سرمایه داری، بوسیله الیگارشی تحت الحمایه امپریالیسم جهانی اداره می شود. همان عواملی که نقش اصلی و نهائی را در تخریب سیستم جهانی سوسیالیسم و تجزیه کشورهای سوسیالیستی ایفا کردند.
جنگ گرجستان و روسیه، با حمله غافلگیرانه ارتش آمریکائی گرجستان به شهر تسخینوالی، مرکز اوستیای جنوبی و پاسگاههای نیروهای پاسدار صلح روسی واقع در این جمهوری آغاز شد. شهر تسخینوالی و دهها آبادی اطراف آن، طی دو روز اول حملات سنگین بطور کامل ویران گردید، قریب ٢۰۰۰نفر از ساکنان شهر کشته و ١۵۸هزار نفر آواره گردیدند. در ساعات اولیه ١۵و در ادامه حملات، مجموعا ٧٤ نظامی روس نیز کشته شدند. روسها با عکس العمل سریع و شدید خود، شکست سختی را به ارتش گرجستان که طی ١٣سال بوسیله آمریکا و اسرائیل آموزش دیده و تسلیح شده بود، وارد ساختند. آمریکا و اروپای دموکرات، تا زمانیکه آتشبار ارتش گرجستان بر شهرها و روستاها و مردم بی دفاع ادامه داشت، سکوت کرده بودند. آنها در جنگ ٣٣ روزه اسرائیل بر علیه مقاومت لبنان نیز چنین کردند. همان وقت نیز، تا زمانیکه مدرن ترین ارتش امپریالیسم بوسیله نیروهای مقاومت لبنان ذلیل و زمینگیر نشده بود، هم بوش و چنی، هم رایس و بلر، شعار «آتش بس بی آتش بس» می دادند.
بدنبال حملات سخت و سنگین روسیه، دیپلوماسی آمریکا و اروپای "آزاد" بکار افتاد. نخست، سارکوزی، این کوتوله عامل صهیونیسم و کوشنر، و بدنبال آنها، آنگلا مرکل، این مرغ پرکنده امپریالیسم، به روسیه و گرجستان سفر کردند. تمام تلاشها برای آن بود که، بدون پرداختن به ریشه مسئله، از عکس العمل ارتش روسیه در گرجستان جلوگیری کنند. مرکل، در دیدار با مدوداف، رئیس جمهور روسیه گفت: «حالا زمان آن نیست که به دنبال مقصر بگردیم...» و خواستار خروج فوری نیروهای روسی از مناطق حایل بین طرفین درگیر شد. چنین فکری را رایس، سارکوزی، و کوشنر نیز تکرار کردند. تلاش همه آنها عبارت از این بود تا نشان دهند که، گوئی هیچ اتفاق مهمی نیفتاده است و از واریانت صفر شروع کنند. در بیانیه ٦ماده ای که با امضای ساکوزی و مدوداوف انتشار یافت، هیچ اشاره ای به عامل این جنایات ضد بشری نشده بود.
فشرده هدف آمریکا و اروپای دموکرات در این خلاصه می شود که؛ بقول سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه و دونالد ریفلد، تاریخ نگار انگلیسی، فردی روانی و ماجراجوئی بنام ساکاشویلی را که بوش- رایس- چنی "شیر" کرده و به ارتکاب جنایت علیه بشریت واداشتند، از زیر مسئولیت اعمال خود خارج سازند و جنگ آمریکا و روسیه در اوستیای جنوبی را، جنگ روسیه و گرجستان نشان دهند و چنین فاجعه عظیمی را "ماست مالی" کنند. ولی، در این کار تأخیر کردند. زیرا، برنده این بازی خطرناک مشخص شده بود. دونالد ریفلد، تاریخ نگار انگلیسی، در مصاحبه با بخش روسی رادیو بی.بی.سی.، در این زمینه می گوید: «اروپا آنجا خطا کرد که بدون داشتن سیاست مستقل خود، با دنباله روی از سیاستهای ماجراجویانه آمریکا، بدفاع از رژیم ساکاشویلی روانی و ماجراجو برخاست.»
واقعا هم چنین است. در اروپا و آمریکا جلسات مختلفی برای بررسی مسئله مناقشه «گرجستان – روسیه » برگزار می شود. کنگره آمریکا، وزرای خارجه کشورهای عضو ناتو، شورای ناتو، شورای امنیت سازمان ملل متحد، شورای اروپا جمع می شوند و روسیه را تهدید می کنند و خروج فوری نیروهای پاسدار صلح روسی از مناطق حایل بین گرجستان و اوستیای جنوبی را خواستار می شوند. هدف همه آنها، نجات رژیم ساکاشویلی، مورچه ای که آمریکا آنرا به هیبت شیر درآورد و به تنبان خرس روس وارد کرد، می باشد ولی، غافل از اینکه، هر آنکه منافع خرس روس را مورد تهدید قرار دهد، جواب سختی خواهد گرفت.
گذشته از همه اینها، تاریخ شاهد جنایاتی بسیار فجع تر از جنایت امریکا در قفقاز بوده است. هر چند، امپریالیسم تلاشهای سیستماتیک شدیدی را برای پاک کردن آنها از حافظه بشریت بکار می گیرد، با این حال، در این نیز شکی نیست که پس از مدتی، آبها از آسیاب خواهد افتاد و این حادثه نیز مثل بمباران اتمی هیروشیما، ناکازاکی، جنگهای تجاوزکارانه آمریکا در ویتنام، کره، گرانادا، هائیتی و هزاران فاجعه بزرگ و کوچک نظام سرمایه داری، در لابلای اوراق تاریخ خاک خواهد خورد. اما، حادثه حمله غافلگیرانه ارتش آمریکائی گرجستان به اوستیای جنوبی و پاسگاههای نیروهای حافظ صلح روسی، هیاهو و سیاست بازیهای پیرامون این حادثه، نویسنده این سطور را بر آن داشت تا بار دیگر، آن دسته از نیروهای سابقا منتسب به چپ را مخاطب خود قرار داده و مسائلی که ذهن هر انسان جویای حقیقت را بخود مشغول می دارد، مطرح سازد.
زمانی که در دهه آخر گذشته، کشورهای شوروی، یوگسلاوی، چکوسلاواکی و آلمان دموکراتیک تجزیه و از نقشه سیاسی جهان پاک شدند ، سوسیالیسم واقعا موجود تخریب گردید، متاسفانه، بسیاری از نیروهای منتسب به چپ، همراه با امپریالیسم باده پیروزی سرکشیده و علاوه بر استناد به تبلیغات امپریالیستی، با تحلیل ها و تئوریهای بی پایه و اساس«من درآوردی»، به توجیه این فاجعه بزرگ بشری پرداختند و از عدم وجود "دموکراسی" و "حقوق بشر" در «شرق»و ناکارآمدی سوسیالیسم، دادسخن دادند. غافل از اینکه، همه آنچه که در آن دوره، در اتحاد شوروی و اروپای شرقی اتفاق افتاد، شکل و شیوه دیگری از اشغال و تخریب عراق و افغانستان بود که، "دموکراتهای" اروپا و آمریکا، در همپیوندی و هماهنگی با عوامل داخلی بدان نائل آمدند.
اگر چه تاکنون، اشغال و تجاوزات دائمی امپریالیسم چشم و گوش این دوستان را باز نکرده است، امید است امروز، حوادث قفقاز که در میان جناحها و باندهای مختلف سرمایه داری بر سر تقسیم حوزه نفوذ، به قیمت جان انسانهای بیگناه اتفاق افتاده است، این رفقای پیشین را به اندیشیدن دوباره وادارد تا با چشمان باز به روی حقایق نگاه کنند. تعاریف مشخصی از حقوق بشر و دموکراسی ارائه داده و مرز خود را با امپریالیسم و عوامل آن مشخص سازند. آنها، حد اقل باید این را بپذیرند که، اصول و پرنسیپهای حاکم بر مجامع امپریالیستی مثل، ناتو، کنگره و سنای آمریکا، شورای اروپا وسازمان بی مسمای ملل متحد چیزی نیست جز دفاع از اشغال و غارتگری، توسعه فقر و گرسنگی. و گرنه، این به اصظلاح مجامع معتبر باید اصلا، اجازه اشالغگری و استعمار نمی دادند.
در دو دهه گذشته، در کمال تاسف، ما شاهد آن بودیم که بخش قابل توجهی از نیروهای متعلق به طیف نیروهای انقلابی مترقی بگونه بسیار اسف انگیزی به صف حامیان امپریالیسم پیوسته و با تحلیلها و تئوریهای بی پایه و دور از واقعیت، گوی سبقت از مبلغان امپریالیسم ربوده و به مغلطه کاری خطرناکی دست زده اند. بر ناکارآمدی سوسیالیسم تاکید نموده، دموکراتیزه کردن سرمایه داری را راه برقراری عدالت اجتماعی تعریف می کنند. امید است حداقل، حوادث خونین قفقاز، که دو طرف درگیر آن، باندهای مختلف سرمایه داری است، این دوستان پیشین را از راه رفته بازگرداند و این دوستان بپذیرند که، انسان و حقوق انسانی مثل حق حیات، کار، مسکن، آزادی عقیده و بیان، تحصیل، استراحت، امنیت، آرامش، بالاترین و خدشه ناپذیرترین اصولی است که، تنها در نظام سوسیالیستی قابل رعایت است.
مطمئنا، همه بشریت و بویژه این دوستان پیشین اگر غرضی در کارشان نباشند، دیر و زود به این نتیجه خواهند رسید که؛ دموکراتیک ترین و انسانی ترین سیمای سرمایه داری همین است: تجاوز، جنگ، کشتار، بمباران و تخریب، از جمله حوادث اسفبار قفقاز، بخاطر تامین منافع مشتی غارتگر است که، فقط شباهت صوری و ظاهری با انسان دارند و تمام هیاهو و جنجالها، جلسه ها و نشستها، بیانیه ها و قطعنامه در باره حوادث مختلف، فقط مکمل و متمم این اعمال ضد بشری هستند.
ا. م. شیزلی
صدای مردم
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه