دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دولت ایرانی، علم و لبنیات


دولت ایرانی، علم و لبنیات
«من اینجا لازم می دانم از دانشمندان عزیز موسسه رویان که با آن تولیدات زیبایشان مشتی محکم به دهان آمریکا و زورگویان زدند و دل همه ما را شاد کردند تشکر نمایم» حسن کامران، نطق پیش از دستور مجلس
گفته شده است که در جهان سوم بسیاری از پدیده های جهان صنعتی موجود است ولی به صورت کاریکاتور آنها. حداقل شرح تاسیس دانشگاه تهران (دانشگاه مادر) و روندی که دانشگاه های ایران تا به امروز طی کرده اند (منصوری، ۱۳۸۳) چندان با چنین کاریکاتوریسمی بیگانه نمی باشد. حافظه دانشگاهی به سختی دورانهایی را به یاد می آورد که مدیریت دانشگاهی خرد یا کلان از استقلال نسبی نسبت به دولتها برخوردار بوده باشد. بنابراین نتیجه هر چه هست در آن نقش دولتها چه از نوع پهلوی اول و دوم، چه از نوع انقلابی و انقلاب فرهنگی و چه از نوع سازندگی، دوم خردادی و سوم تیری بسیار پر رنگ بوده است. شاید به نظر عجیب بیاید که با وجود تفاوت محتوایی تک تک این دوره ها (چه از نظر مشروعیت و ظواهر گرفته تا انتظارات از دانشگاه و اهداف تعین شده برای آن) همواره نوعی از قلب ماهیت نهاد علم (دانشگاه) در ایران وجود داشته است. وقتی رفتار مشترکی از چنان دولتهای متفاوتی دیده شود شایسته است علت شناسی آن را در ورای گروهها و احزاب حاکم ببینیم.
رئیس جمهور که آن همه درمورد دانشمندان جوان هسته ای و غیره به عالم و آدم فخر فروخته است در شاهچراغ می گوید: “من جاهای دیگر هم خدمت علما عرض کرده ام. ما الان مشکلات فراوانی داریم، به خصوص در حوزه پولی و مالی. چه کسی باید راه حل بدهد؟ آنهایی که به انگلیس و امریکا و استرالیا رفته اند اقتصاد خوانده اند؟ اینها می توانند اقتصاد ما را درست کنند؟ ... من رسماً از علما و مدارس علمیه دعوت می کنم. اینها را به بحث بگذارید و خروجیهای آن را دولت بگیرد و استفاده کند. ... دیگر تئوریهای مادی به پایان راه رسیده اند.” (سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون استان فارس ، ۱۳۸۶) از این بیانات اینگونه تعبیر شد که گویی گفته شده “ دولت از دانشگاهیان و تحصیل کرده ها قطع امید کرده است، علما (روحانیون) بیایند مشکلات دولت را حل کنند”. طبیعتا این عبارات در زمان خود بازتابی منفی در جامعه دانشگاهی داشت. صرف نظر از صلاحیتها و توانایی های روحانیون، لزوم یا امکان اسلامی کردن علوم و سایر مناقشات فکری سترگی که در دهه های اخیر پیرامون چنین موضوعاتی وجود داشته است (ولی مورد تمرکز این مقاله نیستند)، به نظر این نگارنده آن بخش از عبارت مذکور که ناظر به ناتوانی دانشگاهیان است تنها بیان عریان یک الگوی فکری و عملی می باشد که گویا از دیرباز غالب بوده است. ماهیت این عبارت با جمله ای که در صدر این نوشته ذکر شده است و بارها هم با مضامین مشابهی تکرار گردیده و حساسیت کسی را هم برنینگیخته است تفاوتی نمی کند. این عبارات دلالت بر این دارند که گویا دانشگاه و دانشگاهیان از دید سیاستمداران ایران کاربری زینتی دارند. به اعتقاد نگارنده چنین عبارتی فقط دیدگاه گوینده یا حامیان وی نیست بلکه اشاره به واقعیتی دیرپا دارد که اگرچه در بعضی برهه ها تلاشهایی بر خلاف آن صورت گرفته است ولی در نهایت توسط ساختار غالب تحمیل گردیده است. موضوع این نیست که اگر مشکلات دولتها به دانشگاه ها واگذار شود چه میزان گشایش حاصل می شود یا مگر تا کنون چقدر کار به دانشگاه سپرده و طبق کدام تئوری عمل شده است که چنان نا امیدی معنا بدهد و یا حتی چرا وضع به اینجا رسیده که چنین توهینی انجام می شود؛ موضوع این است که آیا پس از تاسیس، طراحی نظام مدیریتی و مخصوصا جذب نیروی انسانی دانشگاهی در ایران هدفی را دنبال می کرده است؟ و اگر می کرده است آیا با انتظارات امروز انطباق دارد؟ البته پوشیده نیست که بر فرهیختگان مستقل چه می رود ولی شاید این رک گویی خود فرصتی است برای روشن شدن بخشی از ناهنجاری هایی که به آنها عادت کرده ایم.
از این بحث که اصولا دانشگاهیان چقدر وظیفه مستقیم حل مشکلات دولت را دارند می گذریم. ولی چگونه در مورد دانشگاه چنین اظهار نظری می شود؟ در نقد وضعیت موجود از طرف دانشگاهیان یا محافل نزدیک به آن به درستی گفته می شود که: “با مرور مقالات بیشتر استادان ما نمی توان فهمید آنها در نهایت به دنبال پاسخ به چه سوالی بوده اند، از آنجا که عمدتا در دانشگاههای ما سوالی وجود ندارد.” (ادیبی، ۱۳۸۵) اما آیا همه واقعیت این است که: “ما دانشمندان برجسته ای تربیت نمی کنیم چون دانشگاههای برجسته ای نداریم. ما دانشگاههای برجسته ای نداریم چون استادان برجسته ای که بدانند چطور سوالات اساسی طرح کنند نداریم.” (ادیبی، ۱۳۸۵) خود این عبارات به تنهایی چندان مورد مناقشه نیستند ولی در ربط ها و استدلال های آن مهم تر از اینکه تقریبا حلقه معیوب تشکیل می دهند، به نظر نگارنده در آنها تنها به قسمتی از سلسله علل توجه شده است. چرا استاد برجسته که بتواند سوالات اساسی طراحی کند نداریم؟ ساده است، چون کسی نخواسته است! آیا اگر مردم شیر و ماست نمی خواستند باز هم لبنیاتیهای ما حرفه ای می ماندند؟ آیا می شود به خاطر لزوم ارتقا مصرف فراورده های لبنی و صدها ماده قانونی جهت حمایت از این محصولات یک جنبش لبنیاتی (!) به راه انداخت؟ البته همیشه گروه های کوچکی به دلایل خصوصی یا سرگرمی و به عنوان یک فعالیت جانبی، به اندازه مصرف شخصی خود تولیداتی خواهند داشت؛ ولی وقتی لبنیات مصرف عمومی نداشته باشد فشار دولتی اگر همان تولیدات بومی را هم خراب نکند حداکثر باعث تولید انبوه ماستِ ترش می شود. مصرف چنین محصولاتی تولید آمارهای دهان پرکن برای استفاده در سخنرانی ها و اخبار روزانه خواهد بود؛ اما خود محصول سرنوشتی جز زباله دانی نخواهد داشت. نهایت کاری هم که برای حفظ ظاهر انجام می گردد تامین یک زباله دانی ویژه است که این زباله های گرانقدر آلوده نشوند! حال اگر متفکرانی از ترشی این ماست ناله ها سر کنند آیا جز نق های روشنفکری تعبیر دیگری می توان برای آن بکار برد؟ اگر یک لبنیاتی بالفطره (!) بپرسد که « برای چه به میزان انبوه ماست شیرین تولید کنم» آیا می توان به او گفت برای ارتقای کشور از نظر شاخصهای لبنیات؟! دانش هم مانند هر پدیده دیگری عرصه عرضه و تقاضا است و اگر برای آن رونقی متصور باشد در چنان معادله ای باید تعریف شود، وگرنه بیان نداشتن دانشگران حرفه ای (ادیبی، ۱۳۸۶) و افسوس از آن تنها به کار گپ های روشنفکری خودمان می خورد. در معادله عرضه و تقاضا هم تولید کننده ارتقا پیدا می کند هم خود مشتری. وقتی سالها تقاضاهایی دیگر داشته ایم و داریم چرا انتظار داشته باشیم دارای تولید کننده ای از نوع دیگر باشیم؟
دانشگاه چگونه است؟ متاسفانه در رفتار دانشگاهی موجود چندان هدف مشخصی رویت نمی شود، گویا حتی برای تربیت نیروی انسانی دارای کیفیت مشخص (که گره ای بگشاید) هم اراده ای وجود ندارد. البته بیش از اراده، اشکال در نخواستن یک کیفیت خاص و نبودن تعریفی از آن می باشد. از یک مجموعه عظیم اداری - که البته کارمندان فرهیخته ای دارد که مسوول سرگرم کردن خیل جوانان جویای نام به نحو سزاواری هستند(!) - نمی شود انتظار داشت که چون نام دانشگاه دارد و این نام مابه ازای اصطلاحی فرنگی است همان خاصیت را هم داشته باشد. اگر به کسی در این اداره اصطلاحا استاد گفته می شود الزاما به دلیل آن نیست که او مرد تولید علم باشد یا حتی عاشق آموزش؛ او دانش آموخته عالی مقامی است که علاوه بر داشتن صلاحیتهای ایدئولوژیکِ مدِ روز در بهترین حالت در رقابت برای کسب رفیع ترین جایگاههای مالی-اداری و اجتماعی موجود در سلسله رقابتهای احتمالا نامربوطی برنده شده است. نامربوط از این منظر که اصل در این رقابتها خودِ انتخاب است نه انتخاب برای هدف خاصی۱. البته اشخاص در این اداره گرانقدر مردمان شریفی هستند و گاه حتی رنج های متعالی نیز دارند. ناگهان چندی پیش پژوهش نیز به فهرست وظایف آنها اضافه گردیده است و بر رنج آنها افزوده است ولی افسوس که عمده آنها نه می دانند نه می توانند و نه می خواهند!۲ سوال این است که در همه این سالها در انتخاب کل پرسنل دانشگاهی چه معیارهایی حاکم بوده است که وضع موجود چنین است؟ اولویت این نیست که بدانیم سیاست مذکور غلط بوده است یا درست، مساله ربط آن میباشد به ماهیت این نهاد؛ پس باید تعریفی از ماهیت این نهاد می داشته ایم. لازم به یادآوری است که دولتها از ابتدا به شدت ورودیِ پرسنلی دانشگاه به خصوص در سطح هیات علمی را در کنترل خود داشته اند. اتفاقا برای اساتید دانشگاه چه پیر و چه جوان باید دل سوزاند، چرا که آنها که علاوه بر صلاحیتهای علمی (طبق آزمونهای موجود) اکثرا بر اساس تعهد و گرایشات سیاسی گزینش شده بودند ناگهان در معرض انتظاراتی قرارگرفته اند که نه تنها آموزشی برای آن ندیده اند، با آن بیگانه بوده اند و حتی علاقه ای هم به آن ندارند بلکه کسان زیادی را هم نمی شود پیدا کرد که به نحو شایسته ای در این زمینه ماهر باشند تا بتوان از آنها آموخت. اگر از موضوع رانت در پوشیدن لباس دانشگاه چشم پوشی کنیم در این حیرانی شاید بتوان حق را به آنها داد و شاید بهتر باشد مدام کوزه عقب افتادگی علمی کشور را بر سر آنها نشکست. دانشمندان دنیای متمدن هم اولیای خداوند نبوده اند و پَست یا متعالی، به دنبال امیال و اهداف خود هستند؛ این ساختار است که افراد را از طریق امیالشان جهت پیشبرد اهدافش به خدمت می گیرد، پس اگر اشکالی باشد در ساختار و اهداف آن است. مثلا چگونه ناگهان انتظار تولید علم سر برآورده است و پژوهش مد شده است؟ چون ناگهان چشم باز کرده اند و دیده اند تعداد مقالات کشور آبرومندانه نیست! مقاله را هم که بهزیستی نباید چاپ کند، وظیفه دانشگاهیان است، پس راه حل هم معلوم شد و “مشکل” تقریبا حل شده پنداشته شد. صرف نظر از نحوه تولید این مقالات که خود قصه ای است، گویا رشد علمی ایران در چند سال اخیر “ از نظر تعداد مقالات” قابل توجه بوده است. اما بعد از حل فرضی این مشکل و اینکه مثلا ما در تولید مقاله به ترکیه رسیدیم، می خواهیم چه کنیم؟ آیا اعلام می کنیم که: “مردم ایران! آسوده باشید که به همت دانشگاهیان عزیز این مشکل که البته برای شما ملموس نبود حل شده است، اگرچه شما اکنون هم آثار حل این مشکل را حس نمی کنید! لطفا اگر کسی را هم سراغ دارید بفرستیدش بیاید مشکلات مملکت را حل کند.” پس گویا مساله ما راه حلها نیستند، همان “مشکل” ها معضل اول و اصلی ما هستند. ضمنا مثل همه دنیا اتفاقا دولتها در تعریف “مشکل” نقش اساسی را ایفا کرده اند، با این تفاوت که در جاهای دیگر دولت یکی از مهمترین سفارش دهندگان است ولی در ایران احتمالا تنها سفارش دهنده. از ذکر مصیبت دخالتهای دولتی در پذیرش دانشجویان، نحوه تخصیص منابع و وضعیت آموزش هم جهت جلوگیری از اطاله کلام می گذریم.
دولت گرایی چه در قالب حاکمیت و چه در قالب اپوزیسیون، تاریخ صد ساله ما را تسخیر کرده است. (قوچانی، ۱۳۸۶) بنابراین در کشوری که دولت ها در همه چیز دخالت دارند نسبت دادن نابهنجاریها به دولت هنری نیست. ولی چرا و چگونه دولتها چنین کرده اند؟ به گمان نگارنده تفسیر رفتار شناسی دولتها در سطحی کلان بسیار عمیق تر از خود موضوع است و بر می گردد به ابهام و سردرگمی جامعه ایران (و دولت ها به عنوان عصاره آن) در رویارویی با مدرنیسم. خاطره صد سال اخیر را که مرور کنیم در همه شئون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با تقلید وسیع از سخت افزارهای مدرن و در کنار آن مقاومت کورکورانه در برابر نرم افزارهای آن روبرو می شویم. نتوانسته ایم از خیر ساختارهای مدرن آموزش عالی بگذریم ولی حاضر هم نبوده ایم زیر بار ملزومات آن برویم. بنابراین سرنخ نابهنجاریهای موجود را بیهوده در خود این ساختارهای معیوب می جوییم. به عبارت دیگر این موضوعی است در ابعاد بسیار وسیع تر که تعیین کننده فرهنگ، اقتصاد و سیاست موجود می باشد. می توان چنین گفت که علم مدرن به کار جامعه ای که اکثر مناسبات آن غیر مدرن است نمی آید، حداکثر اگر پولی در بساط باشد “محصولات” آن خریداری می گردد.
اما اگر زورمان به بیماری اصلی نمی رسد شناختن علامات و علامت درمانی هم خود کاری است. به نظر می آید حضور افراطی سیاست در عرصه دانشگاه یکی از مهمترین عوامل ضعف و رنجوری این نهاد از دیرباز بوده باشد. واضح است که حتی در غیر سیاسی ترین رشته ها مانند پزشکی و مهندسی به علت اجتماع جوانان و دلمشغولی های فکری فرهیختگان، طبیعتا جامعه دانشگاهی نمی تواند نسبت به امور و وقایع بدون موضع باشد. این امر نیاز به توصیه، تشویق یا اجازه کسی هم ندارد. ولی ورود مستقیم دانشگاه به عرصه مناسبات قدرت باعث شده است که حکومتها و باطبع اپوزیسیون آنها (به صورت واکنشی) حاضر نشوند از وسوسه تسلط بر آن صرف نظر کنند. به همین علت اگرچه وجود دانشگاهیان برای به خاک مالیدن پوزه دیگران بسیار مفید است ولی از نظر حاکمیت آنها به آن درجه از بلوغ نرسیده اند که بشود اجازه داد خودشان رئیسشان را انتخاب کنند! بعید می دانم اخیرا کسی موقع انتخاب رئیس یک دانشگاه به یاد غنی سازی یا رویانا افتاده باشد.
امروزه به نظر بسیاری از متفکران، نفت عامل بسیاری از مشکلات ایران است. (درگاهی، ۱۳۸۵) (عبدی، ۱۳۸۶) نعمتی خداداد که به لطف انقلاب صنعتی غرب تبدیل به ثروت شد ولی در اثر سوء مدیریت ما علت العلل نابهنجاریهای موجود شده است. گویا نفت به صورت افیون اجتماع عمل کرده و چون منشا پولهای باد آورده است باعث می شود که مثلا دستگاه عظیم دانشگاه با چنان وضعیت غیر قابل قبولی سالهای متمادی بدون تغییر به حیات خود ادامه دهد. چون علی رقم غیر منطقی بودن خرج و دخل آن می تواند از رانت دولت ها که بر سر شیر نفت نشسته اند استفاده کند و به حیات خود که نوعی ممات است ادامه دهد. البته در مقابل باید انتظارات ویژه دولتها را هم برطرف کند. دولتهای ایران دو نوع رویکرد به دانشگاه دارند، اول آنکه از دانشگاه برای جبران عقده حقارت تاریخی در برابر غرب استفاده می کنند. دانشگاه جایی است که به اعتبار آن می توان ژست های علمی گرفت و به نام آن افتخارهای آنچنانی با مصرف داخلی صادر کرد. اگرچه چنین نگاهی با ماهیت و منطق یک نهاد علمی تضاد دارد ولی اگر برنامه ریزی برای آن بشود شاید بتوان عوارض آن را مدیریت کرد. دوم و بدتر اینکه دانشگاه یک پایگاه سیاسی محسوب می شود. به نظر می رسد سردرگمی در مواجهه با مدرنیسم در کنار این دو نوع رویکرد نقش اساسی در شکل دادن وضعیت موجود داشته اند. دانشگاهیانی که دل در گرو توسعه علمی دارند لازم است برای اجتناب از آفتهای مشکل اول در نوع رابطه دانش و دانشگاه با مردم پرهیز و وسواس بسیار روا دارند به گونه ای که آبروی آنها خرج اهداف تبلیغاتی کوتاه مدت و حقیر سیاسیون نشود. به نظر صاحب این قلم چاره مشکل دوم هم پرهیز شدید از هر گونه فعالیت سیاسی با تابلو دانشگاه می باشد. اگرچه فرانسیس فوکویاما می گوید نقطه شروع توسعه هر کشوری دولت است (فوکویاما، ۱۳۸۶) ولی گویا شرایط موجود ایجاب کرده است که نقطه شروع توسعه علمی ایران نوعی تفکیک از دولت باشد. قطعا منظور غیر سیاسی شدن دانشگاهیان نمی باشد چون همان طور که در پیش آمد چنین چیزی اساسا شدنی نیست. احزاب و گروهها در “ساختارهای خود” و در “مکانهای خود” شاخه های دانشجویی خواهند داشت و از مشاوره و همراهی دانشگاهیان استفاده خواهند برد ولی شرایط به گونه ای باید باشد که نه حاکمیت و نه هیچ حزب و گروهی سودای کوبیدن پرچم خود در قله دانشگاه را در سر نپروراند. واقف هستم که دانشگاه نمی تواند از دولت به عنوان منبع قدرت و پول چشم پوشی کند ولی بر آنم که در رابطه با آن باید تعریفی از انتظارات مشروع و نامشروع حاکمیت داشته باشد. برای حاصل شدن چنین بلوغی که به چنان استقلالی بینجامد مدتی متارکه لازم به نظر می آید تا به مرور دانشگاه تشخص علمی بیابد. البته در وضعیت موجود بسیار رویای دوری می نماید که چنین چیزی در حیطه علوم انسانی محقق شود ولی شاید بتوان با رشته هایی با حساسیت کمتر شروع کرد. چه رویای دوری!
محمد طلایی دکتر محمد طلایی،پژوهشگر در علوم پزشکی
۱ به عنوان مثال طی سالیان گذشته استخدام هیات علمی در دانشگا های علوم پزشکی بر اساس آزمون های بُرد تخصصی بوده است که تنها به تسلط عملی و نظری دانش آموخته بر کتب مرجع تمرکز دارد نه توان ارائه یا افزودن خطی بر آنها.
۲ چه بسیارند دانش آموختگانی که عمیقا به فعالیتهای تحقیقاتی علاقه دارند ولی برای حضور در دانشگاه دست رد به سینه آنها زده می شود و در مقابل کم نیستند هیات علمی هایی که در محافل خصوصی علنا اظهار انزجار از فعالیتهای پژوهشی می کنند.
منابع:
۱-ادیبی، ا. (۱۳۸۵، بهمن شماره دوم). پژوهش از نوع دانشگاهی. بازیابی در شهریور ۱۳۸۶، از قاف، نشریه الکترونیک توسعه علمی ایران.
۲-ادیبی، پ. (۱۳۸۶، مرداد شماره هشتم). اسکیزوفرنی مدیریت پژوهش. بازیابی در شهریور ۱۳۸۶، از قاف، نشریه الکترونیک توسعه علمی ایران.
۳-درگاهی، ح. (۱۳۸۵، مرداد ۹). رونق نفتی و چالش های توسعه. بازیابی در مهر ۱۵، ۱۳۸۶، از رستاک، دریچه ای به اندیشه اقتصاد آزاد.
۴-سخنرانی در دیدار با علما و روحانیون استان فارس. (۱۳۸۶، فروردین ۲۸).بازیابی در مهر ۱۵، ۱۳۸۶، از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران.
۵-عبدی، ع. (۱۳۸۶، اردیبهشت ۲). نفت و راهبرد سیاسی در ایران (۱ تا ۷). بازیابی در مهر ۱۵، ۱۳۸۶، از آینده، وب سایت شخصی عباس عبدی.
۶-فوکویاما, ف. (۱۳۸۶, مهر ۱۵). تجدد را نمی شود وارد کرد، معجزه مدرنیسم چگونه رخ می دهد؟. شهروند امروز , ص. ۲۲.
۷-قوچانی، م. (۱۳۸۶، مهر ۱۵). التقاط جدید. شهروند امروز ، ص. ۵.
۸-منصوری، ر. (۱۳۸۳). ایران ۱۴۲۷(عزم ملی برای توسعه علمی و فرهنگی) (نسخه ویراست دوم). تهران: طرح نو.
منبع : نشریه قاف