سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

مرجئه و نو مسلمانان


مرجئه و نو مسلمانان
مرجئه یكی از نخستین جریان های فكری ـ سیاسی جهان اسلام به شمار می رود. تا كنون اغلب مطالعات انجام شده درباره این فرقه, معطوف به همسویی آنان با امویان بوده است. مقاله حاضر از منظری متفاوت به مرجئه و نقش آنان به عنوان یكی از عوامل موثر در انتشار اسلام در میان گروهی از اهل ذمه می پردازد و نشان می دهد كه بعضی از اینان در دفاع از نومسلمانان, حتی رو در روی عمال اموی ایستاده و دست به شورش هایی نیز زده اند.
●مقدمه:
مرجئه به عنوان یكی از اولین جریان های مذهبی, سیاسی جهان اسلام نقش محسوسی در گسترش دین اسلام و توسعه دامنه آن در مناطق مفتوحه از جمله ایران ایفا كرده و در این مسیر تا آن جا پیش رفتند كه بخشی از آن ها ناخواسته رودرروی امویان قرار گرفتند. اما تاكنون تحقیقات انجام شده درباره این گرایش بیشتر به جوانب منفی تفكر ((مرجئه)) در توجیه حكومت اموی از طریق دعوت به سكوت و سازش, تسلیم در برابر وضع موجود, ترویج روحیه مدارا, اباحه گری و... معطوف بوده و بسیاری از محققان بر همبستگی و همسازی و همسویی میان ایشان و امویان تإكید كرده اند.(۱) به نظر می رسد كه عملكرد دوگانه ((مرجئه)) در تاریخ و به تبع آن, داوری دو سویه راجع به ایشان, به ماهیت دو پهلوی كلمه ((ارجإ)) و تعریف خاص آنان از ایمان, یعنی دو ركن اصلی تفكر ((مرجئه)) باز می گردد. از همین روی, اصطلاح ((مرجئه)) برای طیفی از جریان های گوناگون فكری و سیاسی و گاه متضاد و حتی در مورد ((خوارج))(۲) و ((شیعه))(۳) نیز به كار رفته و این امر محققان را دچار مشكل ساخته است. شاید نقطه اشتراك همه این تفكرات منسوب به مرجئه در تعریف مشترك و البته ظاهری آن ها از ایمان و نیز كاربرد مفهوم ((ارجإ)) نهفته باشد, اگرچه هر یك از این جریان ها مراد خویش را از این دو اصطلاح طلب می كرده اند.
●اعتقاد به ارجإ و پی‌آمدهای اجتماعی آن
از یك سوی, معانی مختلف ((ارجإ)), از جمله امیدوار ساختن گنهكاران یا به تإخیر انداختن داوری, می توانست به نوعی امیدوار نمودن گناهكاران و تطهیر ظالمان و سكوت جامعه در مقابل ایشان(۴) و در نهایت, ترویج اباحه و لاابالی گری را به همراه آورد, كه البته مهم ترین پیامد اجتماعی چنین اندیشه ای, خارج ساختن مردم از صحنه و ایجاد انفعال سیاسی و آماده كردن جامعه برای پذیرش هر حكومتی ولو ظالم و ستمگر بود. این دیدگاه كه سرنوشت آینده آن جهانی مردمی كه ایمان آورده اند را نمی توان پیشاپیش معین كرد, منتج به این نظریه شد كه ((امویان مسلمان حقیقی و اهل قبله هستند))(۵) و لذا ((قیام علیه ایشان مشروع نیست)).(۶) اما از سوی دیگر, استناد به ((ارجإ)) نتایجی متفاوت با نتایج فوق نیز به دنبال داشت كه گاه به رویارویی ایشان و امویان می انجامید. در برداشت اول, اندیشه و رفتار سیاسی مرجئه درست در نقطه مقابل خوارج قرار داشت كه اتفاقا زمینه های سیاسی, اجتماعی ظهور هر دو نیز تا حد زیادی یكسان و مشترك بود. بحران سیاسی پس از قتل ((عثمان)) و درگیریهای داخلی جامعه مسلمانان, به بن بست رسیدن و یإس آرمان خواهان و ایجاد شبهه پیرامون حق یا باطل بودن یكی از دو جناح ((علی))(ع) و ((عثمان)) و... منجر به ظهور این دو تفكر متضاد شد. درحالی كه اندیشه افراطی خوارج در نهایت, حكم تكفیر هر دو جناح را صادر كرد, مرجئه اولیه در یك اقدام انفعالی و به این دلیل كه آگاهی از عقیده باطنی اشخاص ممكن نیست, مومن و مصیب بودن هر دو را مهر تإیید نهاد یا حداقل, قضاوت نهایی در این مورد را به خداوند واگذار كرد. ظاهرا اولین بانیان مرجئه و از جمله ((حسن بن محمدبن حنفیه)) كه اول كسی بود كه به ((ارجإ)) قائل شد,(۷) منظورشان از ((ارجإ)), همان مفهوم فوق الذكر بود, نه آن كه عمل را از ایمان موخر بدانند(۸) و با این كه احتمالا این اقدام مسالمت جویانه مرجئه در جهت احیای اتحاد از دست رفته امت اسلامی و جلوگیری از جنگ های داخلی و خون ریزی بیشتر میان مسلمین(۹) و نیز جهت وحدت عناصر مومن در مقابل بنی امیه آغاز شده بود, نتایجی منفی نیز به بار آورد, تا آن جا كه در ادوار بعد با تمسك به همین اندیشه و به دنبال آن, اصالت قائل شدن برای ایمان منهای عمل, در برخی مواضع نه تنها به نزدیكی و حمایت برخی از طرفداران مرجئه به بنی امیه منجر می شد, بلكه می توانست ایشان را به بازوهای ایدئولوژیك امویان مبدل ساخته و رویاروی جریان های ضد اموی قرار دهد. شاید علت این كه در كوفه, كانون ضد اموی, مرجئه بیش از جاهای دیگر از وفاداران حكومت اموی به حساب میآمدند,(۱۰) واكنش آنان در مقابل اندیشه های شیعیان كوفه كه نظر مساعدی نسبت به ((عثمان)) نداشتند, بود. مرجئه اولیه كه با پرهیز از قضاوت در مورد دو جبهه علوی و عثمانی و به تإخیر انداختن حكم درباره ((علی))(ع) و ((عثمان)) اعلام موجودیت كرده بودند, به مرور توجیه كلامی مناسبی نیز در تإیید سكوت و خاموشی خود به كار بستند كه همانا به تعریف خاص ایشان از ایمان, یعنی نقطه ثقل تفكر مرجئی, منتهی شد. درحالی كه خوارج عمل را ركن اصلی ایمان می دانستند, مرجئه تعریفی بسیار آسان تر ارائه می دادند كه ایمان را از عمل تفكیك نموده و فقط تا حد اقرار زبانی محدود می ساخت. این تعریف خاص از ایمان اختلافات دیگری از جمله در مورد دارالكفر و دارالایمان, وعد و وعید, امر به معروف و نهی از منكر, امامت, قیام بالسیف و... را نیز به دنبال داشت كه در مجموع, ((خوارج)) و ((مرجئه)) را به عنوان مظهر و نماینده دو برداشت افراطی و تفریطی از اسلام معرفی می كرد. به همان اندازه كه خوارج روح خشنی از اسلام را تبلیغ می كردند, مرجئه سخن گوی تفكر مسالمت جو و نرمخوی جریان اسلامی بودند. با این كه اندیشه مرجئه در جدایی ایمان از عمل می توانست پیآمدهای سیاسی, اجتماعی همچون تطهیر فاسقین, رشد اباحه گری و در مجموع, تثبیت حكومت امویان را به همراه داشته باشد, چنان كه گذشت, نتیجه متفاوت دیگری نیز كه موضوع بحث حاضر است در برداشت, كه گاه ایشان را به تقابل با امویان وامی داشت; چنان كه در یك رساله مربوط به قرن اول هجری از ((سلیم بن ذكوان اباضی)), مرجئه مخالفان سرسخت امویان و دشمن عوامل بیداد وصف شده اند.(۱۱)
قتل بسیاری از مرجئه اعم از ((مرجئه قدریه)) و یا حتی ((جبریه)) توسط حكام اموی(۱۲) و حضور موثر برخی از ایشان در قیام های ضد اموی همچون قیام ((ابن اشعث)),(۱۳) ((یزیدبن مهلب))(۱۴) ((زیدبن علی(ع)))(۱۵) و نیز ترتیب دادن شورشی گسترده از نومسلمانان در خراسان به رهبری ((حارث بن سریج))(۱۶) نه تنها اشكالات جدی بر نظریه همدستی همه مرجئه با امویان وارد می سازد, بلكه سیمای دیگری از آن ها ترسیم می كند كه دقیقا ریشه در همان تعریف ایشان از ایمان دارد. از نظر مرجئه دارالایمان یا دایره شمول اسلام بسیار فراخ تر از محدوده تنگ دیدگاه های عرب گرایانه امویان بود كه اسلام را عملا منحصر در اعراب می دیدند و نیز در تقابل با ((خارجیان)) قرار داشت كه دارالایمان را به اردوگاه های منزوی و دور افتاده خود محدود كرده و ((در تصور امتی مركب از قدیسین بودند)).(۱۷)
یكی از مهم ترین دلایلی كه پاره ای از مرجئه را به رویارویی با امویان وامی داشت, علاوه بر افراط امویان در سب علی(ع), تلقی ایشان از تعریف مسلمان بود. در شرایطی كه امویان به خاطر كاهش درآمدهای مالیاتی ناشی از فرار روستاییان به شهرها و معاف گشتن نومسلمانان از پرداخت جزیه, به بهانه های گوناگون مسلمانی آنان را زیر سئوال برده به اخذ جزیه از ایشان مبادرت می كردند(۱۸) مرجئه به حمایت و تإیید هر كس كه به هر دلیل حتی به ظاهر اسلام میآورد, مبادرت نموده و خواهان استفاده ایشان از حقوق یك فرد مسلمان و از جمله معافیت از جزیه بودند. شیوخ و مومنین مرجئه كه ایمان را اقرار به خدا و رسول او و كفر را منحصر در خدانشناسی و عبادت را به ایمان و معرفت خدا محدود ساخته و حتی برخی از ایشان نماز را عبادت تلقی نمی كردند و اعتقاد داشتند كه هرگاه آدمی به معرفت خدا رسد و بعدا با زبان به انكار او پردازد كافر نشود,(۱۹) چگونه می توانستند شاهد برخورد خشن و سركوب گرانه امویان با نومسلمانانی باشند كه ظاهرا به دلیل مختون نبودن اما در واقع به واسطه بیم از كاهش درآمد بیت المال, در جرگه مسلمانی پذیرفته نمی شدند.(۲۰)
حضور برخی مرجئه در كنار ((ابن اشعث)) و در برابر ((حجاج)), علاوه بر مخالفت با وی در سب علی(ع), در راستای مقابله با سیاست های غیرانسانی ((حجاج)) با موالی و نومسلمانان قابل توجیه است. به روایت طبری شمار كثیری از ذمیان تازه مسلمان در بصره كه از رنج و محنت ((حجاج)) به تنگ آمده و به دستور وی مجبور به ترك خانه و كاشانه خود در شهرها و بازگشت به روستاهای خود و پرداخت مجدد جزیه و خراج شده بودند و نمی دانستند به كجا پناه برند, در شهر تجمع كرده به گریه و زاری پرداخته و ندای ((وامحمدا)) سرداده بودند, كه ((ابن اشعث)) از راه رسید و نومسلمانان به اتفاق ((قاریان)) و سایر مردم با وی بیعت كردند با این شرط كه با حجاج نبرد كند.(۲۱) اطلاع داریم كه برخی از این قاریان كه به نفع نومسلمانان قیام كردند از مرجئه بوده اند.(۲۲) موضوع دیگری كه مرجئه را در مخالفت با حجاج سرسخت تر كرد, دشمنی ویژه او با علی(ع) و خصوصا سب و لعن وی بود كه این با دیدگاه رسمی مرجئه پیرامون ((علی(ع))) و ((عثمان)) در تضاد بود.
هر چند حضور مرجئه در این قیام به تصادم عمل و اندیشه بعضی از آنان انجامید كه ((قیام بالسیف را نفی می كردند))(۲۳) تا آن جا كه حتی به كناره گیری برخی از ایشان از این گروه منجر شد,(۲۴) اما از طرفی نیز به ظهور جناحی از مرجئه انجامید كه در طول حكومت اموی در كنار نومسلمانان و در جهت احقاق حقوق ایشان و تشویق اهل ذمه به مسلمانی, حتی به رویارویی با بنی امیه پرداختند.● تساهل مذهبی مرجئه و استقبال ذمیان از آن
تعریفی كه مرجئه از ایمان ارائه می دادند و ایمان و اسلام را یكسان قلمداد می كردند, می توانست سبب روی آوردن اهل ذمه به آئین مسلمانی باشد. اصولا اسلام مرجئی بسیار سهل و آسان و فارغ از مشقت و به قولی, مذهب سواد اعظم بود;(۲۵) مثلا درحالی كه خوارج با تكیه بر اصل ((وعید)), بیشتر بر جنبه های غضب و خشم خداوندی در كیفر گناهكاران تإكید می كردند, مرجئه با استناد به ((وعد))(۲۶) بر لطف و كرم و رحمت الهی تإكید ورزیده, تخم امید به بخشایش را در دل خطاكاران بارور می ساختند و جهنم را خاص مشركان دانسته و برای همه امید آمرزش داشتند و می گفتند هیچ كس از اهل قبله درون آتش نرود و خداوند موحد را عذاب نكند.(۲۷) هم چنین درحالی كه جمیع فرق با استناد به حدیث پیامبر(ص) تنها یك فرقه از هفتاد و سه فرقه امت اسلامی را مستحق بهشت و رستگاری می دانستند, مرجئه این سخن را چنین تفسیر می كردند كه پیغمبر گفته است: امت من بر هفتاد و سه گروه تقسیم شوند, هفتاد و دو گروه بهشتی باشند و یك گروه دوزخی.(۲۸)
به تدریج آموزه های اعتقادی مرجئه در نفی خرد(۲۹) و تنزل مقام عمل و طاعت و توجه افزون تر به معرفت, محبت و اخلاص,(۳۰) به برداشت های گنوسیستی از اسلام انجامید كه اذهان ایرانیان با آن آشنایی داشت. این دیدگاه كه هر گاه آدمی به معرفت خدا رسد و بعدا با زبان به انكار او پردازد كافر نشود,(۳۱) مرجئه را ((به سوی یك تصوف پیشرفته و شدید هدایت می كرد كه از جنبه روش و سیاست تصوف مآبانه خویش در انجام عبادات وسعت عمل داشت)).(۳۲) اصالت نیت و عقیده و ناچیز شمرده شدن گفتار و كردار نزد مرجئه(۳۳) با زمینه های فكری اندیشمندان گنوسیست ایرانی كه اندیشه ((الاعمال بالنیات)) (پاكی كار دل است نه كار اندام) را شعار خود ساخته, تكفیر انسان مسلمان را به دلیل گناه كردن زشت می شمردند,(۳۴) هماهنگی داشت; از این رو, بسیاری از شیوخ و علمای مرجئه از موالی و عمده ایرانی بودند. (۳۵)
طبیعی است كه این گونه تلقی مسامحهآمیز از دین برای برخی ذمیان كه صرفا نه به دلایل اعتقادی بلكه بیشتر به دلایل اجتماعی تغییر كیش می دادند مطبوع و قابل قبول تر باشد; زیرا اصولا بسیاری از ذمیان از آن رو به آسانی به اسلام می گرویدند كه از دینی پایبند آداب و تشریفات پیچیده (مثلا زردشتی) به دینی آسان گیر و دربند ظاهر وارد می شوند; دینی كه برای پذیرش آن فقط اعتراف و اقرار به شهادتین كافی بود. با قبول اسلام مرجئی, ذمیان می توانستند به آسانی و بدون تحمل مصائب گوناگون در جرگه مسلمانی وارد شده و از مزایایی كه پیام اسلامی به آن ها بشارت و وعده داده بود برخوردار شوند. بنابر پاره ای شواهد, اندیشه های مرجئی, مورد استقبال بقایای مزدكیان و خرمدینان دوره اسلامی نیز قرار گرفت; زیرا می توانستند در پوشش اسلام ظاهری موجودیت خود را حفظ كنند.(۳۶)
به تدریج و در گذر زمان, مرجئه پذیرش خدای یگانه را اساس مسلمانی دانسته همه فرایض را رها كردند. صفت مشخص ایشان, تحقیر عمل (كار اندام) بود.(۳۷) با توضیحات فوق, جای تعجب نیست كه ((مقدسی)) شاهد گره خوردن آمال خرمدینان دماوند با اسلام تسامح و تساهلآمیز مرجئی باشد. روشن است كه تفسیری این گونه از اسلام كه در نهایت به نفی تشرع می انجامید نه فقط برای عامه بلكه برای بزرگان و اشراف ایرانی كه به هر طریق ممكن خواهان حفظ و ارتقإ موقعیت اجتماعی خود در چهارچوب نظم حاكم بودند نیز به كار میآمد. مسالمت جویی و روحیه مدارای اغلب مرجئه در مورد نزاع های فرقه ای موجود در جامعه اسلامی كه ((حتی خواندن نماز پشت سر امام مرتكب گناه كبیره را نیز صحیح و درست می دانست))(۳۸) و نیز تفكر سیاسی برخی از ایشان مبنی بر لزوم اطاعت از حاكم,(۳۹) می توانست با استقبال نومسلمانانی مواجه شود كه به هر دلیل نمی خواستند خود را وارد درگیریهای داخلی اعراب نمایند و طالب نوعی یكپارچگی در جهان اسلام بودند تا در پناه آن زندگی آرام و بدون دغدغه ای داشته باشند.
● مرجئه و دعوت اسلامی در خراسان
به نوشته ((ابن عساكر)) تفكر مرجئی اول بار پس از قتل ((عثمان)) در میان مجاهدان بازگشته از فتوحات به مدینه هم زمان با حیرت و سردرگمی ایشان در حق و باطل بودن یكی از دو جبهه ((علی))(ع) و ((عثمان)) نمودار شد.(۴۰) این گروه خواستار پرهیز از درگیریهای داخلی امت اسلامی بودند و جنگ با كفار و حضور در كارزارهای فتوحات اسلامی را بیشتر مرضی خاطر خداوند می دانستند تا نبرد با مسلمانان را; چرا كه از نظر ایشان نبرد در مرزها بدون شك جهاد در راه خدا بود و دغدغه حق و باطل, آن ها را رنج نمی داد. بدین سان, به اتفاق برخی از قبایل عرب مهاجر به مناطق سرحدی از جمله خراسان و ماورإالنهر, تفكر مرجئی را با خود به این نواحی ارمغان بردند و چون از نظر مرجئه, ((همه مسلمانان برادر دینی هستند اعم از عرب یا نومسلمان))(۴۱) این اندیشه در آن جا با آمال و خواسته های نومسلمانان و اهل ذمه كه همانا ((تإویل احكام شریعت و تفسیر دین به آسان ترین راه بود))(۴۲) همساز گشت. از این رو, تفكر مرجئه در آن سامان نقش مهمی در سازش بین مصالح متعارض میان اعراب و سایر مسلمین ایفا نمود و خراسان را به بزرگ ترین مركز فرقه ((مرجئه جبریه)) در عصر اموی تبدیل كرد.(۴۳) در منابع تاریخی از افراد زیادی از مرجئه كه خراسانی یا منسوب به خراسان بودند و یا در آن جا اقامت داشتند نام برده شده است;(۴۴) از جمله به واسطه كثرت وجود مرجیان در بلخ, آن جا را ((مرجیاباد)) می گفتند.(۴۵) ابوالفرج اصفهانی گزارشی از وجود مناظرات میان خوارج و مرجئه در خراسان ارائه می دهد(۴۶), و بدون تردید یكی از دلایل عدم انتشار تفكر خارجی در خراسان بر خلاف سیستان, علاوه بر محبوبیت علویان می تواند ناشی از نفوذ گسترده مرجئه در آن جا باشد. اما همان گونه كه گذشت, حضور مرجئه در خراسان بیشتر ناشی از شركت ایشان در فتوحات سرحدی و انتشار اسلام در آن نواحی است, تا آن جا كه دو تن از معروف ترین ایشان در خراسان ((ثابت قطنه)) و ((حارث بن سریج)) از فرماندهان معروف اموی در فتوحات بودند. ((ثابت)) در نهایت روابطش با امویان تیره شد و به همین دلیل به قیام ((یزیدبن مهلب)) (۱۰۲ه") پیوست و سپس در دفاع از نومسلمانان رودرروی ((اشرس)), حاكم اموی خراسان, قرار گرفت و مدتی توسط وی زندانی شد و سرانجام ترجیح داد در میدان كارزار كشته شود تا آن كه اسیر شده و با فدیه بنی امیه آزاد گردد.(۴۷)
در واقع, مرجیان فتوحات را جدای از حكومت می نگریستند; یعنی در نزد ایشان مصالح امت و دولت دو مقوله جداگانه بود. علاوه بر فتوحات, گسترش افكار مرجئه در خراسان با رواج مكتب ابوحنیفه در آن سامان توإم بوده تا آن جا كه گفته اند: ابوحنیفه ((پیشوای بلامنازع روحانی و شاید هم سیاسی مرجئه در سرزمین های شرق قلمرو خلافت بوده است)).(۴۸) از این رو, از ابتدای قرن دوم هجری و هم زمان با آغاز حركت اصلاحی نومسلمانان, شاهد همراهی مرجئه با ایشان و راهبری قیام توسط سرشناسان مرجئی هستیم. جنبش نومسلمانان خراسان در اعتراض به وضع نامساعد سیاسی, اجتماعی و رفتار تبعیضآمیز اموی كه از ابتدای قرن دوم هجری و با استفاده از فضای باز سیاسی ایجاد شده در اصلاحات ((عمربن عبدالعزیز)) آغاز شده بود روز به روز گسترش بیشتری می یافت.(۴۹) گزارش هایی از مذاكره بعضی شیوخ مرجئه با ((عمر دوم)) در مسإله ایمان ثبت شده كه نشان گر این است كه ظاهرا عمر با ایشان همساز شده بوده.(۵۰) شاید منع سب ((علی))(ع) نیز نتیجه عملی این مذاكرات بوده باشد. از طرفی ((ابوالصیدإ)) سخن گوی نومسلمانان به دربار ((عمر دوم)) جهت بازگویی وضعیت نامساعدشان بود كه بعدها در سال ۱۱۰ه" قیام مرجئه را به نفع نومسلمانان هدایت كرد(۵۱) و پس از مرگ وی, یارانش به قیام ((حارث بن سریج)) كه او نیز مرجئی بود پیوستند. اما دقیقا روشن نیست كه اهتمام خلیفه ((عمر دوم)) در دعوت اهل ذمه خراسان در گرویدن به اسلام به شرط معافیت از جزیه, ارتباطی با مذاكرات وی با مرجئه داشته است یا نه. ولی به هر حال از این زمان حضور مرجئه در دعوت اسلامی به طور محسوسی مشهود است. هر چند با سقوط عمر اصلاحات وی از جمله جایگزینی دعوت اسلامی به جای فتوحات نیز متوقف شد, اما در حوالی سال ۱۱۰ه" دعوت اسلامی شروعی دوباره یافت. در رإس این حركت تبلیغی دو نفر از مرجئه به نام های ((ابوالصیدإ)) و ((ثابت قطنه)) قرار داشتند كه هر دو نیز از موالی بودند. این دو به اتفاق جمعی دیگر از طرف حاكم اموی خراسان ((اشرس)) مإمور تبلیغ اسلام در ماورإالنهر شدند, با این شرط كه هر كس مسلمان شد از پرداخت جزیه معاف شود; اما استقبال گسترده ((سغدیان)) از این پیشنهاد كه منجر به كاهش در آمد امویان شد تغییر رویه حاكم اموی را درپی داشت. وی در مرحله اول دستور داد ((هر كس ختنه كرده و فرایض را بپا داشته و اسلامش نكو شده و سوره ای از قرآن آموخته از خراج (جزیه) معاف شود)),(۵۲) اما در نهایت به اخذ مجدد جزیه از كلیه نومسلمانان پرداخت كه این امر بازتاب بسیار نامطلوبی در میان نومسلمانان داشت, تا آن جا كه شورشی ترتیب دادند كه ((ابوالصیدإ)) و ((ثابت قطنه)) مرجئی رهبری آن را برعهده داشتند. شورش نومسلمانان تا سقوط امویان به صورت پراكنده ادامه داشت و در یك دوره نسبه طولانی (از ۱۱۵ تا ۱۲۸ه") رهبری ایشان به عهده یكی از موالی به نام ((حارث بن سریج)) مرجئی مذهب بود و فردی دیگر از موالی به نام ((جهم بن صفوان)) از شیوخ مرجئه نیز در رإس جناح عقیدتی جنبش قرار داشت. جهم كه اعتقاد به انحصار خلافت در قریش نداشت و به حركت مسلحانه معتقد بود,(۵۳) دبیر و قاضی ((حارث)) بود و سپاهیان او را موعظه می كرد.(۵۴) نظرات ((جهم)) واكنش آن صورت از اسلام بود كه امیران خراسان در قبال موالی و اهل ذمه از نظر سیاسی و اقتصادی به كار می بستند و هیچ قرینه ای از علاقه مندی هواداران حارث به مباحثه پیرامون مسإله علی(ع) و عثمان گزارش نشده است, بلكه انگیزه این حركت كوشش در مطالبه حقوق مساوی برای جماعت تازه مسلمان و وفای به عهد با اهل ذمه بود. حارث ((چنان نمود كه اهل ذمت را به ذمت وفا كند و از مسلمانان خراج (جزیه) نستاند, و بر كس بیداد نكند.))(۵۵) او میدان را از شر استثمارگران به سود طبقات ضعیف و كشاورزان پاك می كرد و راه را جهت مسلمان شدن آنان فراهم می ساخت; از همین روی, اكثر پیروان حارث را كشاورزان فقیر و ضعفا كه از دست اشراف ایرانی قدیم و اشراف عرب رنج فراوان كشیده بودند, تشكیل می دادند.(۵۶) ((حارث)) به شدت این نظر امویان را كه ((مصلحت اسلام از مصلحت دولت جدا نیست و به دست آوردن قدرت در حقیقت یك موفقیت مذهبی است)) مورد انتقاد قرار داد و بین منافع حكومت و منافع اسلام فرق قائل شد. (۵۷)
هر چند پیروان ((حارث)) پس از قتل وی و ((جهم بن صفوان)) دچار پراكندگی شدند و اغلب به جنبش ((ابومسلم)) پیوستند, اما ظاهرا مرجئه روابط خوبی با ابومسلم نداشتند, زیرا در منابع از پیكاری كه به سال ۱۳۱ه" در مرو درگرفت و موجب اعدام دو تن از برجستگان مرجئه توسط ابومسلم گردید, یاد شده است. یكی از اعدام شدگان از طرفداران برجسته جنبش برابری مسلمانان غیر عرب بود.(۵۸)
پس از سقوط امویان و از میان رفتن تدریجی مسإله ای به نام ((نومسلمانان)), زمینه های لازم برای فعالیت مرجئه نیز رو به كاهش نهاد و حضور ایشان در صحنه فعالیت های اجتماعی كم رنگ تر شد, اما به هر حال نباید سهم قابل توجه ایشان درانتشار و توسعه دین اسلام در میان پاره ای از اهل ذمه را نادیده گرفت.
نویسنده: حسین مفتخری
پی نوشت ها:
۱. برای نمونه ر.ك: اگناس گلدزیهر, درس هایی درباره اسلام, ترجمه علینقی منزوی (تهران, انتشارات كمانگیر, ۱۳۵۷ش) ص ;۱۶۶ همیلتون گیب: اسلام بررسی تاریخی, ترجمه منوچهر امیری (تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۶۷ش) ص ;۱۳۰ مونتگمری وات, فلسفه و كلام اسلامی, ترجمه ابوالفضل عزتی (تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۷۰ش) ص ;۴۹ ریچارد فرای (گردآورنده), تاریخ ایران كمبریج (از اسلام تا سلاجقه), ترجمه حسن انوشه (تهران, امیركبیر, ۱۳۶۳ش) ج ۴, ص ;۴۱ ایلیاپاولویچ پطروشفسكی, اسلام در ایران, ترجمه كریم كشاورز (تهران, انتشارات پیام, ۱۳۵۰ش) ص ;۲۱۴ عبدالحسین زرین كوب, تاریخ مردم ایران (از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه), (تهران, امیركبیر, ۱۳۶۷ش) ص ۱۶۳ و سیدحسین محمد جعفری, تشیع در مسیر تاریخ, ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی (تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامی, ۱۳۶۴ش) ص ۳۰۴.
۲. ابوالحسن اشعری, مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلیین, ترجمه محسن مویدی (تهران, امیركبیر, ۱۳۶۲ش) ص ۶۴.
۳. رسول جعفریان, مرجئه (تاریخ و اندیشه), (قم, نشر خرم, ۱۳۷۱ش) ص ۱۴۲.
۴. نوبختی مرجئه را توده مردم و قومی فرومایه كه از پیروان پادشاهان و حكام غالب وقت به شمار می رفتند, معرفی می كند; ابی محمدالحسن النوبختی, فرق الشیعه, تحقیق سیدمحمدصادق آل بحرالعلوم (نجف, المطبقه الحیدریه, ۱۳۵۵ه") ص ;۶ هم چنین ر. ك: سعدبن عبدالله اشعریقمی, المقالات و الفرق, تحقیق جواد مشكور (تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۶۰ش) ص ۵.
۵. اگناس گلدزیهر, همان, ص ۱۶۵.
۶. مونتگمری وات, همان.
۷. ابن رسته, الاعلاق النفیسه (بیروت, داراحیإ التراث العربی, ۱۴۰۸ه") ص ۱۷۹.
۸. ابوالفتح محمدالشهرستانی, الملل و النحل, تحقیق شیخ احمد فهمی محمد (بیروت, دارالسرور, ۱۳۶۷ه") ج ۱, ص ۲۲۸.
۹. مارتین مكدرموت, اندیشه های كلامی شیخ مفید, ترجمه احمدآرام (تهران, موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گیل, ۱۳۶۳ش) ج ۲, ص ۳۱۰.
۱۰. رضا رضازاده لنگرودی, برخورد اندیشه های سیاسی در اسلام (پژوهشی در مرجئه), كتاب طوس, مجموعه مقالات, دفتر اول, ۱۳۶۳ش, ص ۱۵۶.
۱۱. همان, ص ۱۳۹.
۱۲. برای نمونه ر.ك: عبدالقاهر بغدادی, الفرق بین الفرق, تحقیق محمدمحی الدین عبدالحمید (بیروت, دارالمعرفه, بی تا) ص ;۲۱۲ حسین عطوان, فرقه های اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی, ترجمه حیمدرضا شیخی (مشهد, انتشارات آستان قدس, ۱۳۷۱ش) صفحات مختلف و رسول جعفریان, همان, ص ۱۴۹.
۱۳. ابوسعیدبن نشوان الحمیری, الحور العین, تحقیق كمال مصطفی, (اعادات طبعه فی طهران, بی نا, ۱۹۷۲م) ص ۲۰۴.
۱۴. محمدبن جریر طبری, تاریخ الامم و الملوك (تاریخ طبری), (بیروت, انتشارات عزالدین, ۱۴۰۷ه") ج ۳, ص ۶۰۷.
۱۵. ابوسعیدبن نشوان الحمیری, همان, ص ۱۸۶.
۱۶. نگ: ادامه مقاله.
۱۷. مونتگمری وات, همان, ص ۵۰.
۱۸. محمدبن جریر طبری, همان, ص ۵۹۲ و ج ۴, ص ۲۹.
۱۹. ابوالحسن اشعری, همان, ص ۶۹ـ۷۸.
۲۰. محمدبن جریر طبری, همان, ج ۳, ص ۵۹۲.
۲۱. همان, ص ۵۰۳.
۲۲. ابن سعد, الطبقات الكبری (بیروت, داربیروت للطباعه و النشر, ۱۴۰۵ه") ج ۶, ص ۲۹۳.
۲۳. مارتین مكدرموت, همان, ص ۳۱۰ و م.م شریف, تاریخ فلسفه در اسلام, ترجمه و گردآوری زیر نظر نصرالله پورجوادی (تهران, مركز نشر دانشگاهی, ۱۳۶۵ش) ج ۲, ص ۱۱۵.
۲۴. ابی الفرج اصفهانی, كتاب الاغانی (بیروت, داراحیإ التراث العربی, بی تا) ج ۹, ص ۱۳۹.
۲۵. سعدبن عبدالله اشعری قمی, همان.
۲۶. ابوالحسن اشعری, همان, ص ۷۶.
۲۷. همان, ص ۷۸ـ;۷۴ ابوالفتح محمدالشهرستانی, همان و ابی محمدالحسن النوبختی, همان.
۲۸. ابی عبدالله المقدسی, احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم (لیدن, بریل, ۱۹۶۷م) ص ۳۹.
۲۹. ابوالحسن اشعربی, همان, ص ۶۶.
۳۰. ابوالفتح محمد الشهرستانی, همان, ص ۲۲۳ و عبدالقاهر بغدادی, همان, ص ۲۱۱.
۳۱. ابوالحسن اشعری, همان, ص ۶۹.
۳۲. دائره المعارف مختصر اسلام, ذیل مرجئهof islam, leiden e.j.brill ۱۹۵۳) shorter encyclopaedia)
۳۳. ابی عبدالله المقدسی, همان, ص ۳۸.
۳۴. رضا رضازاده لنگرودی, همان, ص ۱۴۷ و علینقی منزوی, مرجیان كه بودند و چه می گفتند (مونیخ, مجله كاوه, آذر, ۱۳۵۴ش) ص ۸ـ۱۳.
۳۵. ر.ك: رسول جعفریان, همان, ص ۵۵.
۳۶. از جمله ((مقدسی)) ضمن توصیف كوه های خرمدینان در دماوند می گوید: ایشان گروهی بی گمان از مرجیانند. غسل از جنابت نمی كنند, در دیه هاشان مسجد ندیدم, با ایشان مناظره كرده, گفتم: با این مذهب كه شما دارید چگونه مسلمانان به جنگ شما نمیآیند؟ ایشان گفتند: مگر ما موحد نیستیم؟ گفتم: چگونه در حالی كه فرایض را ترك كرده و شریعت را تعطیل نموده اید. گفتند: ما همه ساله اموال بسیار به سلطان می دهیم; (ابی عبدالله المقدسی, همان, ص ۳۹۸ـ۳۹۹).
۳۷. اگناس گلدزیهر, همان, ص ۲۴۷ حواشی مترجم.
۳۸. دائره المعارف مختصر اسلام, ذیل مرجئه.
۳۹. مشكور, ص ۷۲ و م.م شریف, همان.
۴۰. تاریخ دمشق, به نقل از حسین عطوان, همان, ص ۲۳.
۴۱. فان فلوتن, تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه, ترجمه سیدمرتضی هاشمی حائری (تهران, انتشارات اقبال, ۱۳۲۵ش) ص ۷۳.
۴۲. همان, ص ۶۳.
۴۳. حسین عطوان, همان, ص ۱۱۱.
۴۴. رسول جعفریان, همان, ص ۱۹۰.
۴۵. ابوبكر بلخی, فضائل بلخ, به اهتمام عبدالحی حبیبی (تهران, بنیاد فرهنگ ایران, ۱۳۵۰ش) ص ۲۸.
۴۶. ابی الفرج اصفهانی, همان, ج ۱۴, ص ۲۶۹.
۴۷. ر.ك: محمدبن جریر طبری, همان ج ۴, ص ۲۸ و ابی الفرج اصفهانی, همان, ج ۱۲, ص ۲۶۳.
۴۸. رضا رضازاده لنگرودی, همان, ص ۱۵۸.
۴۹. محمدبن جریر طبری, همان, ج ۳, ص ۵۹۲.
۵۰. ابن سعد, همان, ص ۳۱۳.
۵۱. محمدبن جریر طبری, همان, ج ۴, ص ۲۸.
۵۲. همان, ج ۴, ص ۲۹.
۵۳. عبدالقاهر بغدادی, همان, ص ۲۱۲.
۵۴. و كان جهم یقص فی بیته فی عسكر الحارث; محمدبن جریر طبری, همان, ج ۴, ص ۱۶۷.
۵۵. ابوسعید عبدالحی گردیزی, زین الاخبار (تاریخ گردیزی), به اهتمام عبدالحی حبیبی (تهران, انتشارات دنیای كتاب, ۱۳۶۳ش) ص ۲۵۸.
۵۶. عبدالله مهدی الخطیب, حكومت بنی امیه در خراسان, ترجمه باقر موسوی (تهران, انتشارات توكا, ۱۳۵۷ش) ص ۱۱۹.
۵۷. همان, ص ۱۲۰
۵۸. رضا رضازاده لنگرودی, همان, ص ۱۵۶.

منابع:
ـ ابن رسته: الاعلاق النفیسه (بیروت, داراحیإ التراث العربی, ۱۴۰۸ه"۱۹۸۸/م).
ـ ابن سعد: الطبقات الكبری (بیروت, داربیروت للطباعه و النشر, ۱۴۰۵ه"۱۹۸۵/م).
ـ اشعری, ابوالحسن: مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلیین, ترجمه محسن مویدی (تهران, امیركبیر, ۱۳۶۲ش).
ـ اشعریقمی, سعدبن عبدالله: المقالات و الفرق, تحقیق جواد مشكور (تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۶۰ش).
ـ اصفهانی, ابی الفرج: كتاب الاغانی (بیروت, داراحیإ التراث العربی, بی تا).
ـ بغدادی, عبدالقاهر: الفرق بین الفرق, تحقیق محمدمحی الدین عبدالحمید (بیروت, دارالمعرفه, بی تا).
ـ بلخی, ابوبكر: فضائل بلخ, به اهتمام عبدالحی حبیبی (تهران, بنیاد فرهنگ ایران, ۱۳۵۰ش).
ـ پطروشفسكی, ایلیاپاولویچ: اسلام در ایران, ترجمه كریم كشاورز (تهران, انتشارات پیام, ۱۳۵۰ش).
ـ جعفری, سیدحسین محمد: تشیع در مسیر تاریخ, ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی (تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامی, ۱۳۶۴ش).
ـ جعفریان, رسول: مرجئه (تاریخ و اندیشه), (قم, نشر خرم, ۱۳۷۱ش).
ـ الحمیری, ابوسعید بن نشوان: الحورالعین,تحقیق كمال مصطفی (اعادات طبعه فی طهران, ۱۹۷۲م).
ـ الخطیب, عبدالله مهدی, حكومت بنی امیه در خراسان, ترجمه باقر موسوی (تهران, انتشارات توكا, ۱۳۵۷ش).
ـ رضازاده لنگرودی, رضا: برخورد اندیشه های سیاسی در اسلام (پژوهشی در مرجئه), كتاب طوس, مجموعه مقالات, دفتر اول, ۱۳۶۳ش.
ـ زرین كوب, عبدالحسین: تاریخ مردم ایران (از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه), (تهران, امیركبیر, ۱۳۶۷ش).
ـ شریف, م.م: تاریخ فلسفه در اسلام, ترجمه و گردآوری زیر نظر نصرالله پورجوادی (تهران, مركز نشر دانشگاهی, ۱۳۶۵ش).
ـ الشهرستانی, ابوالفتح محمد: الملل و النحل, تحقیق شیخ احمد فهمی محمد (بیروت, دارالسرور, ۱۳۶۷ه"۱۹۴۸/م).
ـ طبری, محمدبن جریر: تاریخ الامم و الملوك (تاریخ طبری), (بیروت, انتشارات عزالدین, ۱۴۰۷ه"۱۹۸۷/م).
ـ عطوان, حسین: فرقه های اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی, ترجمه حمیدرضا شیخی (مشهد, انتشارات آستان قدس, ۱۳۷۱ش).
ـ فرای, ریچارد (گردآورنده): تاریخ ایران كمبریج (از اسلام تا سلاجقه), ج چهارم, ترجمه حسن انوشه (تهران, امیركبیر, ۱۳۶۳ش).
ـ فلوتن, فان: تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه, ترجمه سیدمرتضی هاشمی حائری (تهران, انتشارات اقبال, ۱۳۲۵ش).
ـ گردیزی, ابوسعید عبدالحی: زین الاخبار (تاریخ گردیزی), به اهتمام عبدالحی حبیبی (تهران, انتشارات دنیای كتاب, ۱۳۶۳ش).
ـ گلدزیهر, اگناس: درس هایی درباره اسلام, ترجمه علینقی منزوی (تهران, انتشارات كمانگیر, ۱۳۵۷ش).
ـ گیب, همیلتون: اسلام بررسی تاریخی, ترجمه منوچهر امیری (تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۶۷ش).
ـ المقدسی, ابی عبدالله: احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم (لیدن, بریل, ۱۹۶۷م).
ـ مكدر موت, مارتین: اندیشه های كلامی شیخ مفید, ترجمه احمد آرام (تهران, موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گیل, ۱۳۶۳ش).
ـ منزوی, علینقی: مرجیان كه بودند و چه می گفتند (مونیخ, مجله كاوه, آذر, ۱۳۵۴ش).
ـ النوبختی, ابی محمدالحسن: فرق الشیعه, تحقیق السید محمدصادق آل بحرالعلوم (نجف, المطبعه الحیدریه, ۱۳۵۵ه"۱۹۳۶/م).
ـ وات, مونتگمری: فلسفه و كلام اسلامی, ترجمه ابوالفضل عزتی (تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۷۰ش).
shorter encyclopaedia of islam, leiden e.j.brill ۱۹۵۳.
منبع:فصلنامه تاریخ اسلام ،‌شماره ۵
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید