شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بررسی دلائل تحرکات اخیر افراطیون انقلاب علیه تجدید نظر طلبی


بررسی دلائل تحرکات اخیر افراطیون انقلاب علیه تجدید نظر طلبی
از بررسی مجموعه تحولات صحنه سیاسی کشور بخوبی در می یابیم که جریان شکست خورده در انتخابات ۲۲ خرداد علیرغم تحرکات بی سابقه اش در این انتخابات، نتیجه بسیار دور از انتظاری را اخذ کرده که پذیرش وضعیت جدید و تمکین به رای بی سابقه ملت به دکتر احمدی نژاد را با «مرگ سیاسی» خود در آینده برابر می داند لذا طبیعتاً به هر اقدامی برای تغییر صحنه دست می زند تا شکست خود در انتخابات را از طریق «لابی و فشار» جبران کند. امری که در کشورهای غربی - به عنوان قبله فکری جریانات داخلی - برای جبران شکست دمکراتیک، کاملا مرسوم بوده و استفاده از گروه های فشار برای همین شرایط، عینا تجربه شده است.
مطالعه موردی پدیده انقلابات رنگین در کشورهای مختلف بلوک شرق سابق، تحلیل گران را به این نکته رهنمون می کند که اگر در اثر غفلت عوامل محافظت کننده سیستم، بحران های اجتماعی، بدون سپری کردن «مرحله انتظامی»، مستقیما وارد «فاز امنیتی» شوند منجر به وقوع تحولی ساختارشکن به نام «انقلابات مخملین» می شوند.
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری برای اولین بار جریان دگراندیش با استفاده از فرصت «الزامات ایام تبلیغاتی» به تحرکاتی دست زد که در سایر ایام قادر به انجام آن نبود. با عنایت به اخبار متعدد رسانه ها در خصوص تحرکات کمیته کذایی موسوم به ایکس و همچنین نامه بی سابقه هاشمی به رهبری که بار تهدیدی آن کاملا محسوس بود تحلیل رخدادهای اخیر تهران «وضعیت غیرعادی» بخود گرفته بنحوی که تمرکز رسانه ای دشمنان انقلاب برای دامن زدن به فتنه و تداوم درگیری های خیابانی فراتر از اعتراض جمعی از طرفداران یک کاندیدای شکست خورده به شمار می رود.
لیکن با توجه به خیابانی بودن این تحرکات این جریان و تجربه «ناتوانی آنها برای کنترل و هدایت بحران های خودساخته» تداوم اینگونه اغتشاشات خیابانی، بستر مساعدی برای زیست اغتشاش گران، غوغاسالاران معاند و ضد انقلاب فراهم شده است.
درچنین شرایطی پاسخ به دو سوال ذیل ذهن تحلیل گران را به خود معطوف کرده است:
۱) علت بروز نامدنی ترین رفتار سیاسی از سوی جریان دوم خردادی بعنوان مدعیان جامعه مدنی چیست؟
۲) چرا جریان تجدیدنظر طلب به طرز بی سابقه ای به انتحار سیاسی می پردازد؟
این نوشته بدنبال واکاوی علت ظهور رفتارهای کاملا غیرمدنی و مخالف با عرف و باورهای مردم - که در عین حال مخالف دستاوردهای توسعه سیاسی است - از سوی جریان دوم خرداد به عنوان مدعیان و مباشران داخلی «توسعه سیاسی» است.
● توطئه سقط ناکام «انقلاب سوم»!
جریان تجدید نظرطلب که زیست آلوده خود را درگرو وجود بستری عالی منصب که مستعد سوءاستفاده است، می داند نهایت سعی خود را می کند که قواعد بازی را بهم بزند تا از ولادت این مولود مبارک جلوگیری کند. اما در واقع، خلق حماسه ۴۰ میلیونی ۲۲ خرداد نشان داد که تمامی تلاش ها برای سقط انقلاب سوم شکست خورده است و جریان تجدید نظرطلب بایستی مناسبات خود را با این پدیده نوظهور تنظیم کند.
از اینرو صرف نظر از دلایل ورود جریان تجدید نظر طلب به فاز مبارزات غیرمدنی، پیدایش اینگونه رخدادها، موید وقوع «انقلاب سوم» از سوی مردم قهرمان ایران است که باید آن را به فال نیک گرفت. اگر در انقلاب نخست رهبران نهضت بدنبال مبارزه با استبداد متکی به اجانب بودند و در انقلاب دوم، دانشجویان پیرو خط امام، انقلاب را وارد فاز مقابله صریح با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا کردند. این خیزش سوم انقلاب، سمت و سوی مبارزات انقلابیون را به فاز «مواجهه صریح با اشرافی گری و ثروت اندوزی مقامات» می کشاند. امری که نهایتا باعث واکسیناسیون انقلاب و زدودن آفات انقلابیون قبلی خواهد شد.
● دلایل ورود جریان تجدید نظر طلب به فاز مبارزات غیرمدنی:
۱) تغییر ذائقه گفتمانی مردم:
شاید بتوان عمده ترین دلیل رفتارهای نابهنجار سیاسی جریان شکست خورده در انتخابات دهم ریاست جمهوری را در عبارت ذیل جستجو کرد. از آنجائیکه تغییر فاحش ذائقه گفتمانی جامعه از «توسعه سیاسی» مطروحه توسط سران جبهه مزبور و کلید واژه پرکار برد آنها یعنی «آزادی لیبرالی» برای خود طراحان کاملا ملموس بوده و دل زدگی مردم از شعارهای بی پایه و بورژوایی آنان را به عینه احساس می کنند لذا به مقابله با گفتمان جایگزین می پردازند. گفتمانی که تحت عنوان «عدالت» ریشه در فرهنگ دینی مردم داشته و با بهره گیری از کلید واژگانی نظیر «مقابله با فساد و تبعیض» و بویژه گزاره حساسیت برانگیز آن یعنی «مبارزه با مفاسد اقتصادی» توانسته است اقبال خوب توده های مردم را جذب نماید. بنابر این نخستین دلیل اقدامات هیجانی و غیرعقلایی جریان شکست خورده را می توان بطور خلاصه چنین بیان کرد:
«ترس از تغییر ذائقه گفتمانی مردم از توسعه سیاسی و ابرکلیدواژه آن یعنی آزادی لیبرالی به سمت گفتمان عدالت با کلیدواژه حیاتی آن یعنی مبارزه با مفاسد اقتصادی»
۲) نامتناسب بودن راس و بدنه هرم قدرت تجدیدنظرطلبان:
به نظر می رسد درک این واقعیت نیازمند اثبات های پیشرفته تئوریک نباشد که «توان بالای مالی هرم ساختاری تجدید نظرطلبان از سویی و نامتناسب بودن این توان مالی بادآورده با بدنه اجتماعی و عقبه مردمی آن از سوی دیگر باعث شد تا «راس این هرم قدرت» بهمراه «ساختار شکل گرفته آن» بر بدنه نحیفش سنگینی بکند و نهایتا موجبات سقوط این کاخ برافراشته برگرده مردم را فراهم کند.» حال طبیعی است که جریان مزبور برای کسب رأی اعتماد مجدد مردم باید این «ناتناسبی» را به نحوی جبران کند. بدین منظور دو راه بیشتر فراروی این جریان نیست. یا باید از وزن سنگین مالی راس هرم خویش بکاهند که در حکم «مرگ اقتصادی» آنان خواهد بود و یا اینکه در برابر برنامه های دولت برای اصلاح ضریب جینی و کاهش فاصله طبقاتی راس و بدنه سر تسلیم فرود آورد و دست از کارشکنی بردارد. که در این صورت با ایجاد چهره ای کارآمد از دولت فعلی بر فهرست حامیان این دولت افزوده شده و در نتیجه از اطرافیان آن جریان مقابل کاسته خواهد شد و این هم «مرگ سیاسی» این جریان را بدنبال خواهد داشت. پس کاملا طبیعی است که با چوبی که هر دو سر آن برای آنها شکست بدنبال دارد بازی نکنند و در این فضا به تغییر صحنه بازی روی آورند تا بلکه از شکست بگریزند. رفتارهای قانون گریزانه این جریان در سطح خیابان های تهران از این دغدغه نشات می گیرد.
این جریان با تمام جوسازی های رسانه ای و شانتاژهای بی پروایی که صورت داد نتوانست توده مردم را از مشاهده عینی دستاوردهای متعدد دولت خدمتگذار باز دارد و نهایتا این بدنه سنگین مردم بودند که بر راس مالی سنگین جریان تجدید نظر طلب فائق آمدند. از این رو دومین دلیل رویگردانی این جریان از رفتارهای قانونی و چرخش به سمت نافرمانی مدنی ریشه در این واقعیت دارد که:
«راس هرم تجدیدنظر طلبان بلحاظ مالی، بطور ملموسی بر بدنه اجتماعی سابق آنان سنگینی می کرد و این ناتناسبی آن هرم را ناچار به فروپاشی کشاند.»
۳) سوخت شدن بازیگر ذخیره:
سومین دلیل برای رفتارهای قانون گریزانه امروزین جریان استحاله طلب به این واقعیت برمی گردد که بواسطه افشاگری های کاندیدای پیروز- دکتر احمدی نژاد- پرده از ارتباطات پشت پرده «بازیگر پنهان» با یکی از کاندیداها که در واقع «بازیگر ذخیره» جریان مقابل در طی سالیان متمادی بوده است برداشته شد و با این کار جبهه ای متحد از طیف وسیعی از چهره های سیاسی تشکیل شد که یک سر آن به عقبه ای از کارگزاران سازندگی و برخی افراد و احزاب ختم می شد و یک سر دیگر آن سر از چهره های برانداز کنفرانس برلین و مطرودین نظام اعم از گروهک نهضت آزادی و... درمی آورد. طبیعی بود که طیف به این گستردگی با وجود بهره مندی از توان بالای لجستیکی افرادش از یک «مسئله» بنام «دافعه مردمی برخی از چهره های شناخته شده آن» رنج می برد. واقعیتی که در آن زمان مورد توجه جریان دوم خردادی در این انتخابات بود و براساس آن واقعیت سعی می کردند برخلاف روزهای اولیه تبلیغات انتخاباتی از «آفتابی شدن» این چهره های «رای سوز» در اطراف کاندیدای خود جلوگیری کنند. در چنین شرایطی کاملا طبیعی است که قبول شکست در این انتخابات بمنزله اعلام پایان حیات سیاسی این چهره ها و یا در بهترین شرایط «اعلام سکته سیاسی» چندین ساله آنان تلقی می شد که چون هر دو نتیجه، مطلوب این «چهره ها» نیست فلذا با بهره گیری از عناصر میدانی خود دست به «آتش فشان خیابانی» می زنند.
از همین منظر است که می توان گفت دلیل عدم ورود خاتمی به میدان مبارزات انتخاباتی با هدف تعویض جای خود با «بازیگر ذخیره» و جبران ایثار قبل از دوم خرداد وی نبوده بلکه با هدف حفظ «چهره خود» از تخریب همراهی با چهره های فوق الاشاره صورت گرفته تا در آینده، بستر مناسبی برای «رهبری اصلاحات» و ساماندهی فعالیت های سیاسی جریان همفکر خود در انتخابات آتی مجلس را توسط محمد خاتمی فراهم آورد. امری که با شکست سنگین دیگر شیخ مدعی رهبری اصلاحات در این انتخابات، برای وی کاملا میسر شده است.
۴) حفظ ارتباط میدانی با سمپات ها:
بهرحال حضور برخی فرصت طلبان در قدرت در طی برخی سال ها، بستری را برای سازماندهی بخش قابل توجهی از سمپات های هیجانی و هواداران احساسی توسط آنان فراهم کرده است. این هواداران بدلیل برخورداری از سطح پایین تحلیلی و تعلق به لایه احساساتی جامعه، از ثبات رای برخوردار نبوده و تعلق خاطری عمیق به جریان تجدیدنظر طلب ندارند. از اینرو همواره در معرض وارونگی فکری و برگشتن از آشفته بافی های رهبران خود به متن حرکت اصیل جامعه هستند. بنابراین لیدرهای این جریان به اتفاقاتی نیاز دارند تا این قبیل افراد طرفدار خود را در صحنه نگه داشته و ارتباط میدانی خود را با آنان حفظ کرده باشند. بدیهی است که صحنه شکست سنگین و با فاصله چندین میلیونی در انتخابات، تأثیر بسیار نامطلوبی بر روی این سمپات ها می گذارد. لذا کاملا طبیعی است که اندیشمندان جریان رقیب به شورش های خیابانی و اغتشاشات دامن بزنند تا اولا برای عناصر لمپن و سمپات های احساسی خود «خوراک هیجانی» فراهم کنند ثانیا با بهره برداری از خونی که احتمالا از این افراد قانون شکن ریخته بشود اسطوره ای بسازند و «خونی که برای اصلاحات لازم بود» را تدارک بینند! فراموش نکنید که از نظر طراحان و متفکران جریان برانداز در ایام قبل از انتخابات، این «خون» حتی می توانست خون یکی از مدعیان جدی رهبری این جریان در قضیه بمب گذاری هواپیمایی مسافربری باشد! چه برسد به مشتی فریب خورده احساساتی.
توجیه شکست بی سابقه در انتخابات شگفتی ساز ریاست جمهوری دهم برای «هواداران خیابانی» و حفظ ارتباط با آنان بمنظور استفاده در شرایط آتی با هر ابزاری که امکان دارد صورت می گیرد. در روزگاری نه چندان دور، این عده را با افسانه «خواب یک ساعته» به خواب می برند و در شرایطی دیگر با کلید واژه «تقلب دولت در انتخابات»! اما دریغ از ارائه یک سند برای ادعاهای این جماعت.
۵) شکستن تابوی حاکمیت دوگانه!
رأی ۸۵درصدی مردم به نظام و انتخاب فردی که بر شعارهای برگرفته از مفاهیم دینی خود اصرار می ورزد و دعای معروف عجل لولیک الفرج را حتی در فرصت محدود چند دقیقه ای تبلیغات تلویزیونی خود همواره تکرار می کند بیانگر مجلس ختم تئوری «حاکمیت دوگانه» است. جریان برانداز که تلاش چندین ساله ای را برای القای بافته های ذهنی خود در رابطه با دوگانگی حاکمیت کرده بود با مشاهده آرای ۴۰میلیونی مردم به نظام و انتخاب نزدیکترین شعار به شعارهای اصیل انقلاب از میان شعارهای داده شده، تمامی رشته های خود را درباره وجود حاکمیت دوگانه در ایران «پنبه شده» می بیند. این پدیده بحدی برای این افراد سنگین است که با خاتمه یافته تلقی کردن حیات سیاسی تفکرات خود، دست به انتحار سیاسی بزنند.
۶) ارتقای کارآمدی دولت دهم شکست بزرگتری را برای رقیب رقم می زند
یقینا «ارتقای کارآمدی دولت» و «افزایش اقبال مردم به تفکر اصولگرایانه دولت» دو عاملی است که اثر تشدیدی «رزنانسی» برهم داشته و افزایش یکی، فزونی دیگری را بدنبال خواهد داشت. برای اولین بار در تاریخ ایران اسلامی، احمدی نژاد موفق شد آرایی بسیار بالاتر از آرای دور اول خود را در دور دوم کسب کند. این واقعه علاوه بر اینکه از رأی اعتماد بی نظیر بدنه ملت به وی حکایت دارد تمامی تخریب های صورت گرفته از سوی مخالفان وی را پاسخی کوبنده داد. بی شک این پشتوانه عظیم مردم شرایط مناسبی را برای نامزد برگزیده فراهم می کند تا در تعامل با دوست و دشمن از موضع «قدرت و اقتدار ملت» ظاهر شود. تنها در این صورت است که این دولت با بهره گیری از این عقبه مردمی بی نظیر خود، دست به «کارهای بزرگی» بزند که در عین ارتقای کارآمدی دولت مکتبی، فضا را برای زیست رانت خواران، غوغاسالاران و فریبندگان مردم تنگ کند. در چنین شرایطی دولت موفق خواهد شد تا شعارهای خود را با بهره برداری از ظرفیت ایجاد شده عملی نماید. این امر در صورت تحقق آن فضای غیرقابل تحملی را برای جریان تجدیدنظر طلب فراهم می کند. و از اینروست که در آغاز پیروزی مردم فهیم ایران، آن عده بجای تمکین به رأی تاریخی ملت، با مانع تراشی های پیش پا افتاده و سنگ اندازی پیش پای دولت، درصدد انتقام از ملت برآمده اند. تخریب وحشیانه اموال عمومی توسط عده ای مزدور با هدف انتقام از ملت صورت گرفته است.
۷) احساس از دست رفتن اهرم های قدرت و ثروت جریان تجدیدنظرطلب
تحقق شعارهای دولت که با استقبال گسترده مردمی مواجه شده حیات برخی مفسدین را به خطر انداخته است. مبارزه با ویژه خواهی باندهای فساد سرشناس، پدیده ای نیست که به مذاق برخی ها خوش آید. فرضیه ای که در این باره قابل طرح است مدعی است: این عده که از هزینه های سنگین تبلیغات کلان مسئله دار خود طرفی نبسته اند، خواستار برپایی فضایی اغتشاشی اند تا بلکه بتوانند بخشی از اندوخته ناحقشان را که ثروت ملی مردم مستضعف می باشد. به «آن سوی آب» منتقل کنند والا این قوم را چه به «آتش فشان بازی»!
در فراز پایانی این مقاله به برخی نکاتی که در عرصه ریشه های خارجی تحرکات تجدیدنظرطلبان به چشم می خورد اشاره می شود:
● نکاتی از ریشه های خارجی تحولات اخیر:
۱) مطالعه الگوی غربی انقلابات رنگین یا مخملین نشان می دهد تکیه گاه محوری این نوع پدیده های اجتماعی بر روی دوش طبقه نیمه مرفه باصطلاح نئوبورژوا است. این طبقه با برخورداری از خاستگاهی شهری و بهره مند از سطح رفاهی مطلوب در نمونه های رخ داده از انقلابات مخملین مورد استفاده طراحان این قبیل تحولات اجتماعی واقع شده اند. در اتفاقات اخیر کشورمان نیز مطالعه تفکیکی آرای واریز شده محلات گوناگون و شهرهای با ثروت متفاوت، نشان می دهد جریان تجدیدنظرطلب رویای استفاده از این لایه برای مقابله با آرای میلیونی احمدی نژاد را در سرمی پروراند.
۲) تاریخ ایران مملو از مداخلات و خیانات دول غربی و بویژه انگلستان است. از این رو این دولت رکورددار نفرت ایرانیان از یک دولت مداخله گر اجنبی بوده وبالاترین میزان نفرت ایرانیان را بخود اختصاص داده است. سابقه سیاه این استعمارگر پیر در تحریف گفتمان عدالت خواهی ایرانیان در جریان انقلاب مشروطیت توسط «شارژدافر» همسر سفیر وقت بریتانیا در ایران در ۱۰۲ سال قبل و کودتای آمریکایی، انگلیسی ۲۸مرداد ۱۳۳۲ برعلیه مردم ایران از اذهان مردم ایران پاک نمی شود. با این همه برای اولین بار در تاریخ انقلاب اسلامی، این دولت منفور بطور کاملا علنی برای کمک به یک جریان سیاسی در وسط معرکه رقابت های انتخاباتی وارد شد و سعی نمود با فریب افکار عمومی در زمینه افتضاح ملوانان متجاوزش به آب های ایران- که با پاسخ کوبنده فرزندان غیور ملت مجبور به عذرخواهی شدند- عملا به نفع یک جریان سیاسی وارد شود. متأسفانه آن جریان سیاسی، حریم منافع ملی را نگه نداشت و در موارد متعددی- که این فقط یک نمونه آن بود- با اجانب همراه شد.
۳) غول های رسانه ای مدعیان دموکراسی و رای مردم در غرب در حالی که داعیه قانون گرایی، جامعه مدنی و رجوع به رأی مردمشان گوش فلک را پر کرده است «نامدنی ترین رفتار» مشتی قانون شکن که در مقابل رأی مردم صف آرایی کرده اند را تحت واژه «تقلب»- که امتحان خود را برای خدمت به منافع نامشروع غرب در انقلابات رنگین، پس داده است- با آب و تاب انعکاس می دهند.
رسانه هایی چون «بی بی سی»، صدای آمریکا»، «رادیو اسرائیل» در این معرکه به طور علنی نقش هماهنگی اطلاعات و خبررسانی بین اتاق فرمان آشوب و آشوبگران را ایفا می کنند، بطوریکه گویا تقسیم کاری جدی صورت گرفته است.
● نتیجه گیری:
این انقلاب را غربی ها نشناخته اند همانگونه که مردم انقلابی ایران را جیره خواران مکاتب غربی نخواهند شناخت. هم از اینروست که با تمام سرمایه گذاری های میلیاردی آنها رای مردم برخلاف خواست غربی ها به تداوم «حیات عزتمندانه تحت رهبری ولی فقیه» بسیار رساتر از ادوار پیشین به فریاد برخاسته است. آنان که گوش خود را بسته اند فقط این فریاد را نخواهند شنید نه اینکه این فریاد ابدی را خاموش توان کردن!
مهدی فیروز کوهی
منبع : روزنامه کیهان