جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
غزه و مسیح...
به دوستی که در قطار با او آشنا شده بودم زنگ زدم. همان که هر دهه از گذران عمرش را در سرزمینی گذرانده بود... شش دهه در شش گوشه جهان... بهانه مناسبی هم پیش آمده بود. میلاد مسیح... از سویی میخواستم ببینم به غزه چگونه نگاه میکند؟ میلاد مسیح و آغاز سال نو میلادی و بمباران غزه و دهه نخست محرم در هم آمیخته شده است... جوانان فلسطینی که در شیلی زندگی میکنند، در برابر سفارت اسرائیل جمع شده بودند. با شعار برای غزه و نیز صدای طبلها. ریتم تند رپ رپ طبلها و اشکی که از چشمان جوانان میجوشید و صدای آوار بمبها بر غزه و کودکی که در آغوش پدر به بیمارستانش میبرند. وقتی کودک چهار، پنج ساله را روی برانکارد میخوابانند، پرستار پلک چشم کودک را باز میکند و رها میکند. تمام کرده است. تمام؟ کودک را در پارچه سفیدی میپیچانند. سهم او از زندگی همین بود... به دوستم گفتم امروز من تلخم. ببین در برابر چشم دنیا چگونه غزه دارد بمباران میشود. آن وقت وزیر خارجه اسرائیل با کت سفید که لابد نشانه صلح است میگوید در غزه هیچ مشکل و مساله انسانیای وجود ندارد. جان لبخند زد! گفت: گلی به جمال همین خانم! یادت هست رایس میگفت بمبارانهای لبنان صدای تولد کودک خاورمیانه جدید است! نکتهای برایت بگویم. بگذار متن کتابی را نشانت بدهم. در گوشه کتابخانه بزرگ جان نشستهایم.
سالن کتابخانه مثل سالن یک قصر است. چیزی شبیه کتابخانه و دفتر کار ابراهیم گلستان. یک نیمدایره با هفتپنجره، در میان پنجرهها قفسههای کتاب، چوب بلوط...کتابها به زبانهای اروپایی و عربی و فارسی و اردو و سانسکریت... <تو کتاب تربلینکا را خواندهای؟> در ذهنم خاطرهای درخشید... مهتابی اتاقمان در خوابگاه همدانیان در اصفهان و کتاب تربلینکا که فریدون مختاریان داده بود بخوانم. گفته بود: این کتاب به روح انسان شلاق میزند... تا صبح با عدنان کتاب را میخواندیم... عدنان آن شب دو بسته سیگارش را تمام کرد.
گفتم خیلی سال پیش کتاب را دیدهام. گفت منظورم مقدمهای است که سیمون دوبوار بر کتاب نوشته. به موضوع خیلی مهمی اشاره کرده است. یهودیانی که در اردوگاههای مرگ کشته میشدند مرگ خود را پذیرفته بودند. علاوه بر آن، در کشتن یکدیگر سهیم بودند. با خود میگفتند اگر ما این کار را نکنیم دیگری انجام میدهد. شاید هم گمان میکردند آنچه بر سرشان آمده قضای آسمانی است. اسرائیلیها گویی هنوز نفهمیدهاند که نگاه مسلمانان به مرگ متفاوت است. کسی که نگاهش به مرگ متفاوت باشد، به زندگی هم نگاه متفاوتی دارد. یهودیان در برابر اقتدار آهنین ارتش آلمان و شیوه رفتار اساسها و پلیس گشتاپو مثل برهای در برابر گرگی گرسنه بودند. فلسطینیها اینگونه نیستند. چرا اسرائیلیها نمیفهمند. دیشب دیدم زنی فلسطینی با یک نظامی اسرائیلی گلاویز شده بود. لوله مسلسل را گرفته بود و فریاد میزد. با انسانهایی که از مرگ نمیترسند نمیتوان با زبان رعب سخن گفت. جان ،کتاب تربلینکا را ورق زد. ببین این نخستین عبارت سیمون دوبوار است. جان متن را به فرانسه خواند: <چرا یهودیان اجازه دادند آنها را مثل گوسفند به مسلخ ببرند؟> این پرسش بسیار مهم است. البته اشتاینر در این کتاب کوشیده نشانههایی از مقاومت را معرفی کند.
اما همو هم میگوید جریان غالب، تسلیم در برابر واقعیت بود. در جنگ سال ۱۹۶۷ اسرائیل ارتش مصر و سوریه و اردن را در ظرف شش روز شکست داد و شد ارتش افسانهای. حالا شش روز است دارد شب و روز غزه را بمباران میکند، تازه دارند از آتشبس حرف میزنند. دارد میشود مثل جنگ تابستان ۲۰۰۶ لبنان... لبخند و زد و گفت: میگویند ایرانیها هم دست دارند! به گزارش همیلتون- بیکر درباره عراق اشاره کردم و گفتم: در آن گزارش آمده است هر سنگی را که تکان بدهید از زیر سنگ ایرانی میجوشد! جان، گزارش را نخوانده بود. گفتم: مسیح که متولد شده بود، پیش از همه چند روحانی زرتشتی ایرانی- مغان- به خانه مریم رفتند و تهنیت گفتند: <کجا است آن مولود که پادشاه یهود است که ستاره او را در مشرق دیدهایم>! و هدایای خود را- طلا و کندر و مر- نثار مسیح کردند...
جان باب دوم متی را از حفظ خواند. پرسید: باید دید این بار هم ایرانیان در ستارهای که از شرق طلوع میکند چه دیدهاند! گفتم این شعر سمیح القاسم را شنیدهای:
قتلونی و انتحلوا/ وجهی مرارا/ مرا کشتند و چهرهام را بارها پوشانیدند.
اکنون آن چهره بر آفتاب افتاده است. دیگر کسی نمیتواند صدای غزه را انکار کند. حتی اگر مهمترین خبر تلویزیون در غرب این باشد که دوقلوهای سیاه و سفید به دنیا آمدهاند... صدای بمباران غزه، در رپ رپ طبلها در سانتیاگو به گوش میرسد.
پرسیدم اگر مسیح همین روزها در فلسطین ظهور کند؟گفت: <بار دیگر او را به صلیب میکشند اما این بار... جان مکث کرد و ناگاه به فارسی تکهای از شعر شاملو را خواند:اکنون / هر زن / مریمی است/ و هر مریم را / عیسایی بر صلیب است/ بیتاج خار و صلیب و جل جتا / بیپیلات و قاضیان و دیوان عدالت... گفتم: این بار فلسطینیها سلاح آبائی را صیقل دادهاند... موقع خداحافظی جان گفت: جمعهها خانه ما، این هم کتابخانه تو... سالها پیش از مادربزرگ پدریام شنیده بودم که هر لقمه نام و نشانی دارد که روزی چه کسی است. او میخواند: بر سر هر لقمه نوشته ست عیان/ که بود مال فلان بن فلان
حالا دیگر تردیدی ندارم که در گذار زندگی، آشنایی با برخی انگار در سرنوشت ما رقم خورده است. انسانهایی که به تعبیر شریف رضی از زمان و زمین فراترند.
عطاءالله مهاجرانی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
عراق دانشگاه تهران انتخابات حسن روحانی مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت دولت سیزدهم چین رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی
ایران بارش باران تهران هواشناسی یسنا هلال احمر روز معلم آتش سوزی پلیس معلم سیل شهرداری تهران
سهام عدالت قیمت خودرو قیمت طلا بازار خودرو حقوق بازنشستگان قیمت دلار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران ارز
عمو پورنگ لیلا بلوکات سریال موسیقی پردیس پورعابدینی تلویزیون عفاف و حجاب صداوسیما مسعود اسکویی سینمای ایران سینما
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس ترکیه نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا
هوش مصنوعی اینستاگرام اپل گوگل تبلیغات ناسا دبی
خواب فشار خون کبد چرب