یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

زیبای متناقض


زیبای متناقض
سنت عرفان والاترین سنت پدید آمده در فرهنگ ایرانی-اسلامی و وسیع ترین عرصه تنفس برای برگزیدگان این فرهنگ بوده است. عرفان ایرانی بهترین نمود جست وجوهای وسیع و ژرف نمایندگان این فرهنگ در باب آدم و عالم است. در بین نمایندگان پرتعداد این سنت روزبهان بقلی فسایی دارای امتیاز و درخششی خاص است. در بازخوانی آثار وی با نظر به رهیافت های اندیشه معاصر که در این مقاله آن را شیوه بازاندیشانه می نامیم، روزبهان از چند وجه قابل مطالعه و تحقیق است. در بین معاصران، هانری کربن با پژوهش وسیعی که در آثار عرفان اسلامی-ایرانی داشته، اولین کسی است که به اهمیت رهیافت و منظر روزبهان توجه کرده است. وی از طریق ماسینیون که سال ها وقت خود را صرف تحقیق در حلاج کرده بود با روزبهان آشنا می شود. توصیه ماسینیون به کربن برای تصحیح آثار روزبهان از این جهت بود که با تحقیقات بیشتر در روزبهان، آثار و اندیشه های حلاج نیز در روشنایی بیشتری قرار می گرفت.
به همین جهت وی در مسیر برنامه بزرگ احیای متون عرفان ایرانی با همکاری دکتر معین آثار اصلی وی را تصحیح و چاپ کرد. وی بخوبی به اهمیت کشف دیدگاه روزبهان واقف بود و به شیفتگی و دلدادگی خود نسبت به وی اقرار می کرد.
کتاب عبهر العاشقین اثری شگفت آور است که روزبهان عالم هستی را بر بنیاد مفهوم عشق تفسیری ژرف و بسیار اثرگذار می کند.بدین ترتیب وی مهمترین شیوه ادراک هستی در فرهنگ ایرانی را غنا می بخشد. کاری که پس از وی در آثار بزرگان عرفان ایرانی مانند مولانا و حافظ تفصیل پیدا می کند. از نظر کربن درخشان ترین کار روزبهان شرح شطحیات است و این برجستگی و امتیاز به نحوه تلقی و فهم وی از شطح باز می گردد. فهم روزبهان از شطح، گشوده شدن باب جدیدی در عرفان است. اهمیت این موضوع از آن جهت است که تصور وی از شطح نسبتی وثیق با برداشت او از نسبت مراتب هستی با یکدیگر دارد. روزبهان با نبوغ ویژه خود توانست تصور جدیدی از شطحیات عارفان ایجاد کند. وی با جمع آوری شطحیات عارفان و سپس شرح آنها، توانست در پس عبارات گستاخانه، کفرآمیز و نامفهوم عرفا راهی نو برای درک حقایق هستی نشان دهد. شطح نزد روزبهان مبانی هستی شناسی- انسان شناسی خاص خود دارد. دریافت روزبهان از شطح، گونه ای پاسخ به بزرگترین پرسش پیشاروی انسان در همه زمانهاست. زندگی آدمی پیچیده در تناقضات است. انسان در درون خویش و در نسبت با دیگران همواره درگیر تناقضات است. این تناقضات محرک اساسی زندگی انسان در نظر و عمل است. حیات آدمی تنها با همین تناقضات است که پا می گیرد. روزبهان گویی بزرگترین تعارض حیات را تعارض میان دو قلمرو قدم و حدوث، میان وجه بیکرانه آدمی و وجه کرانمند آدمی می بیند. تعارض موجود در متن هستی نمود و ظهوری در زبان دارد. گویی به زبان اندیشه معاصر، روزبهان به درکی ژرف از نسبت میان هستی و زبان رسیده است. بر اساس همین نحوه فهم روزبهان از شطح است که کربن، علیرغم معادل های مختلفی که تاکنون برای شطح در زبان های اروپایی اختیار شده، اصطلاح «پارادوکس» را با همان بار معنایی زبان یونانی برمی گزیند.
روزبهان در مقدمه کتاب شرح شطحیات تصویری شگفت از نظام هستی، از اندیشه سوزترین سرحدات نیستی و چگونگی پیدایش اولین نمایشگری های ذات بی آزال و آباد حق تا صورت های متعین و انضمامی آن ترسیم می کند. با شطح، اسرار لاهوت در مرتبه ناسوت بروز می کند. روزبهان شطح را درست بر اصیل ترین بستر هستی می بیند. بستری که نتیجه سیر آدمی بر متن هستی است. شطح عبارتی است که با سیر آدمی در اصیل ترین مراتب هستی به زبان آمده و مقارن با احوالی است که خود آن احوال نتیجه همدمی با حق است. در واقع بنیان شطح تلاقی روح آدمی با عوالم بیکرانه و قدیم است. عوالمی که با زبان متعارف غیر قابل بیان است. با همین تلقی است که عنوان شطح بسیار گسترده می شود. روزبهان به تفسیر عمیق تری از شطح می پردازد. بر این اساس شطح نمود سه سطح از واقعیت است. هستی، حال آدمی و زبان. روزبهان با همین التفات برای شطح مقام و امتیاز دیگری قائل می شود و دامنه مدلول شطح را به عرصه ای وسیع تر و اساسی تر از آنچه تا آن زمان تلقی می شد گسترش می دهد.
اگر برای احتراز از تشابه از سخن گفتن در باره صفات خداوند اجتناب کنیم، خدا را تبدیل به یک مضمون انتزاعی کرده و از افراط به تفریط رفته و در دام تعطیل افتاده ایم و این خود نوعی بی ایمانی است که خشکی استدلال آن گاه پشت بهانه های متشرعانه پنهان می شود. اصل این نوع بی ایمانی در وجود واقعیتی است نهفته در پشت رویه ها یا باطنی نهفته در پشت ظاهر. به عبارت دیگر ریشه بی ایمانی، رد مضمون تأویل است. «شطح پدیده ای دو سویه است. برخاسته از عالم قدیم و فرود آمده در عالم حادث است. به بیان دیگر قدیم با شطح در حادث فرود می آید.» خلاصه آنکه هر بار وجود قدیم از طریق پدیده ای حادث سخن می گوید سخن او شطح است. «(همان، ص۱۴) باید توجه کرد که جوهره شطح غریب و تناقض آمیز بودن آن است. شطح عارفان و متشابهات قرآن و حدیث وجهی مشترک پیدا می کند. این وجه مشترک اطلاق عنوان شطح بر هر دو سنخ سخن را موجه می کند. بر مبنای نظریه معرفت روزبهان، عرفان در بطن نبوت قرار می گیرد.
در کتاب شرح شطحیات روزبهان، شطحیات بسیاری از عرفا ابتدا نقل و سپس شرح شده است. شطحیات بیش از همه مربوط به بایزید بسطامی و سپس حلاج است.کربن که همچون زائری از غرب سراغ سرزمین های ناشناخته و فراموش شده را در سرزمین معنوی ایران می گیرد، در حالی عطشناک به میراث عرفان ایرانی روی می آورد که پریشان از نهیلیسم و اومانیسم غربی، متفکرانی مانند نیچه و هایدگر را پشت سر دارد و سراغ حکمت هایی زنده و پویا را می گیرد. اعتقاد به حیات این حکمت و بخصوص اعتقاد به زنده بودن امام نزد شیعیان بیش از همه وی را به وجد آورده است. از همین منظر است که بخشی از عطشناکی اش با روزبهان سیراب می شود. وی پس از پیوند دادن روزبهان به گوهر آموزه های شیعی بخش دیگری از فقدان های اندیشه و عالم مدرن را ترمیم یافته تلقی می کند. به همین جهت روزبهان را با سباستیان فرانک مقایسه می کند و کشف بزرگ خود را چنین اظهار می کند: «مطالعه روزبهان استاد تأویل عرفانی شطحیات قرآن و حدیث و صوفیه مقایسه او با سباستیان فرانک استاد تأویل عرفانی کتاب مقدس است که شطحیات خود را در برابر عقاید جزمی و یک بعدی جامعه اش برافراشته پرده از یک سرزمین ناشناخته معنوی برمی گیرد، سرزمینی که ورای زمان و مکان شکل گرفته است. باشد که سعادت سفر به این سرزمین نصیبمان شود. «کربن علیرغم همه شیفتگی اش نسبت به صوفیان ایرانی و عالم شرق، تا پایان متفکری وفادار به سنت خویش باقی می ماند. در یکی از آخرین سخنرانی هایش که گویی حاصل مطالعاتش را شرح می دهد از غربیان می خواهد که اگر در گذشته در شرق در پی ذخایر و امتیاز و مواد خام بوده اند، اکنون در شرق نوری را جست وجو کنند که فقدان آن باعث بحران در غرب شده است.
فرهنگ ایرانی در هر صورت فرهنگی دینی است و عناصر دینی مهمترین مقومات این فرهنگ است. آثار روزبهان با توجه به منشأ و فضای پیدایش اش، هر زمان که در این فرهنگ خوانده شود و به اندیشه درآید می تواند بر ژرفای اندیشه های دینی کمک کند، اما چه بسا ما را به سیر رجوعی در زمانه نیز بکشاند. وقتی حضور سنت های پیشا مدرن در زندگی معاصر مردمی مانند ما ایرانیان، در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مدرن دیده شود، آنگاه این سنتها می توانند حاوی معانی کاملاً جدید شوند و آثاری بسیار متفاوت داشته باشند. وضع جدید مناسبات قدرت و اقتصاد که هر گونه اندیشه و دانشی را به محصولات و آثار فرهنگی تنزل داده در نظر بگیریم، عرفان و فلسفه هم در همین فرآیند می توانند اسبابی و ابزاری برای مناسبات جدید قرار گیرند. از یک سو این گونه معارف به صورتی سطحی و سحرآمیز تلقی شوند و از سوی دیگر وسیله توجیه صور خاصی از قدرت. مثلاً چنان که دیدیم دایره دلالت شطحیات چنان فرا حس و فراواقعیت است که به دشواری می توان پای آن را بر زمین امور متحصل نهاد تا دلالتی بر امور و مناسبات در قلمرو اجتماع و سیاست و حوزه عمومی داشته باشد. اگر همه شطحیات را مورد تحقیق و مداقه قرار دهیم هرگز به سطحی تنزل نمی یابد که بتوان از آن اصل و مبنایی برای اخلاق و سیاست و عمل و رفتار فردی و جمعی بدست آورد. آیا مناسبات جدید فرهنگی سیاسی چنین میراث و متاعی را برمی تابد.
آنچه مسلم است باید چنین سنتهایی را تنها پس از سیر در فرهنگ و اندیشه های مدرن و معاصر و توجه به همه تجارب اندیشگی تحلیل کرد و در باب آن قضاوت نمود. مثلاً تجربه اندیشه های سوبژکتیو و نقادانه پیدا شده در دوره جدید و معاصر را نمی توان پشت سر انداخت. این میراث و شناخت و دریافت های قابل استنتاج از آن را باید در پرتو همه تجارب تاریخی دیگر مورد قضاوت قرار داد. روزبهان و امثال وی اگر بخواهند بر بستر فرهنگ هایی متفاوت معرفی شوند و به تأمل درآیند باید پس از توجه کافی به تفاوت بسترهای تاریخی -فرهنگی به نحوه پیوند آنها توجه داشت. یک نمونه پیوند را ما در کربن تجربه کرده ایم. نمونه های دیگری را هم چه بسا در آینده تجربه کنیم. اما عالم و فرهنگی که در گذشته امثال روزبهان را در خود پرورده است، اکنون در شرایط کاملاً متفاوتی بسر می برد. این عالم در اثر تلاقی با فرهنگهای دیگر و تأثیر عناصر فرهنگ مدرن دچار تحول و تلاطم شده است. یکی از نشانه های تحول اساسی این فرهنگ آن است که دیگر نتوانسته بستر پرورش امثال روزبهان و حافظ و مولوی باشد. لذا طرح مجدد اندیشه های امثال روزبهان هم اکنون معانی دیگری خواهد داشت و تأثیرات متفاوت و چه بسا متعارضی دارد. تنها تذکر تمهیدی برای هرگونه رجوع مجدد به چنین متفکرانی اولاً داشتن تصور درست و ژرف از عالم معاصر و شرایطی است که در آن بسر می بریم. ثانیاً اندیشیدن به نسبت بنیانهای اندیشه این گونه متفکران با مقومات عالم معاصر و بنیان اندیشه هایی است که بر اساس آن دنیای مدرن و معاصر بنا شده است. این دو تذکر اولین شرایط اندیشیدن به متفکران پدیدآمده در فرهنگ های ماقبل مدرن، در دنیای معاصر است.
دکتر علی اصغر مصلح
«مکتوب حاضر متن تلخیص شد سخنرانی دکتر علی اصغر مصلح عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در همایش مکتب شیراز در تاریخ ۱۶ آذر ماه سال جاری در شیراز است.»
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید