پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مؤمن! تو و شراب؟


مؤمن! تو و شراب؟
استتار در متن و انطباق با آن یا به تعبیری همرنگی با زمینه، مؤثرترین ترفندی است که از دیرباز برای ضربه زدن به حریف مورد استفاده قرار گرفته است. دشمن دراین روش از غفلت حریف استفاده می کند، نفوذ می کند، همرنگ می شود، خودی جلوه می کند، اعتماد می آفریند و سرانجام به محض فراهم شدن فرصت، از پشت خنجر می زند و در شلوغی گم می شود بی آنکه ردپایی بر جای بگذارد. درست مانند مار زهرآگینی که آرام بخزد، همرنگ محیط شود، کمین کند و صید بی خبر را شکار نماید. هرچند که سرویس های جاسوسی و اطلاعاتی امروز این ترفند را در نهایت پیچیدگی و تنوع به اجرا می گذارند، اما شیوه شیوه ای قدیمی است.
آنچه پس از انتخابات ۲۲ خرداد پدید آمد و سیمای زشت و آبله گون آشوب و ترور را پدیدار ساخت، اجرای جدیدترین نسخه از ترفند مورد بحث بود، شاید خواب از سرخفتگان بپراند که «من نام لم ینم عنه.» هر که خواب رود، دشمنش به خواب نمی رود و از او غفلت نمی کند.» شاید کسانی را توهم گرفته بود که روزگار دشمنی آمریکا و انگلیس پایان یافته و با توجه به تثبیت و اقتدار جمهوری اسلامی، آنها دیگر از دسیسه چینی برای براندازی انقلاب دست برداشته اند. اما معلوم شد انگلیس همان انگلیس عصر مشروطه است و آمریکا همان آمریکای ۲۸ مرداد ۳۲ و ۵ اردیبهشت ۵۹ و ۱۸ تیر .۷۸ و باز، آشکار شد که شجره خبیثه و ملعونه اموی، همچنان درحال تخم افکندن و شاخه دواندن و ثمره زقوم دادن است.
این رخنه از کجاد افتاد؟ کجا غفلت شد؟ روش ها و مراحل شبیخون چه بود؟ چرا کسانی دچار حیرت و اشتباه در «تشخیص» شدند؟ اگر فتنه تازه تازه درحال تخم گذاری یا انعقاد نطفه است، برای آینده چه باید کرد؟ آیا نمی توان افق های دورتر را در آینده دید و برنامه چید؟ آیا نمی توان چشم به گذشته های نزدیک و دور دوخت و عبرت اندوخت؟ اگر از این «روزن »ها غفلت کردیم و نه دوبار که چند بار گزیده شدیم- درهر جایگاهی که باشیم- آیا می توانیم نام «مؤمن» برخویش بگذاریم؟ مرد مؤمن! گوش دار! این مقتدای متقیان و امیرمؤمنان علی(ع) است که در میانه رزم با پیمان شکنان مجاهد نما، با حیرت و سرگردانی سرباز خود «حارث بن حوت» مواجه شده که از رزم ایستاده، اجتهاد می کند و می گوید «تو می پنداری من سپاه مقابل را گمراه می دانم».
علی می دید او را که در آینده به اردوگاه خوارج می پیوندد و شعار «لاحکم الا لله» را در صفین سرمی دهد. اما به بهانه آن سرباز سردرگم به من و تو نهیب زد «تو پیش پایت را دیدی و سرت را بالا نکردی که افق دورتر را ببینی، تو حق و باطل را نشناخته ای که بدانی یاران آنها چه کسانی هستند.»
طی الارض نمی توانیم؟ طی زمان که می توان. عبور از زمین ها اگر ناشدنی، عبور از زمان ها و عبرت از سرگذشت ها شدنی است. ساده دلان، قرآن های سرنیزه را که در صفین دیدند- و عمروعاص و معاویه را پشت آن سر نیزه ها ندیدند- شروع کردند به سردادن شعار «لاحکم الا لله». حکم و حکومت جز برای خدا نیست. شگفت نبود، که همین چند ساعت پیش، فریب عمروعاص را خورده بودند. عمار یاسر سردار سپاه علی که به ضربت دشمن افتاد، صحابه پیامبر(ص) شهادت دادند که از زبان آن حضرت شنیده اند «ای عمار تو را گروهی سرکش و ستمکار خواهند کشت».
جبهه حق و باطل در معرض آشکار شدن بود که تحلیل گران و سخن پراکنان اردوگاه معاویه به دستور عمروعاص فریاد برآوردند. «راست گفت رسول خدا. علی، عمار را به این قتال آورد و همو قاتل عمار است»! پس شگفت نبود فشار ساده دلان سپاه علی برای سازش. اما شگفتا که سردهندگان شعار «حکم و حکومت جز برای خدا نیست» علی را مجبور کردند تن به «حکمیت» دهد. ابتدا حکم و حکومت را از علی ستاندند تا مخصوص خدا کرده باشند اما ساعتی بعد همان را به عمروعاص- و آلت دستی چون ابوموسی اشعری- سپردند. حق از مدار خود بیرون افتاد و به گرد باطل گشت حال آن که کلام پیامبر هنوز تازه بود؛ «علی باحق است و حق با علی، می گردد هرجا که او بگردد.»
این روزها که کسانی از قواعد و قانون می گریزند و به خیال خویش می کوشند جمهوری اسلامی را دور بزنند و با این همه دم از مسالمت و «حکمیت» هم می زنند و منافقانه از چهره های موجه، دعوت می کنند که داوری کنند- حال آن که دستی هم به اغتشاش و باج خواهی و رفتارهای زورگیرانه- دارند، ناخودآگاه منش خوارج در ذهن زنده می شود، بدعت گزاران ساده لوحی که فریب سران خائن خود را خورده بودند و پس از آگاهی از کلاهی که سر امت رفته، به علی می گفتند در گناه ما شریک شده ای که حکمیت را پذیرفتی، پس توبه کن! جماعتی را که در رأس آن، سردار خائنی چون اشعث بن قیس قرار گرفته باشد، جز سردرگم در عرض و طول فتنه، جای دیگری هم می توان یافت؟ «لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد اشعث، ای بافنده پسر بافنده، ای منافق فرزند کافر! سوگند به خدا یک بار ملت کفر تو را اسیر کرد و بار دیگر اسلام، تو را اسیر ساخت. ننگ این دو اسارت را نه مالت مرتفع ساخت و نه جایگاهت. و آن مرد که شمشیر دشمن را به قوم خود راهنمایی کند و مرگ را به سوی بستگانش کشاند، سزاوار است که نزدیکانش با او عداوت ورزند و بیگانگان از او در امان نمانند» (خطبه ۱۹ نهج البلاغه) و اشارت علی، به ماجرایی بود که در «یمامه» رخ داد.
اشعث قوم و قبیله خود را فریفت تا خالد بن ولید بر آنها هجوم برد. پس از آن اشعث به خیانت و حیله گری معروف شد. این را اضافه کنید به صفت دیگر وی در طعمه انگاری قدرت و خیانت در بیت المال که با سرزنش امام مواجه شد. اما دریغا که جماعتی ساده دل، سپاه همین خیانت پیشه حیله گری شدند که خود با معاویه زدوبند کرده بود.
بیایید به صد سال پیش برگردیم، روزگار نهضت مشروطیت. نام «کمیته دهشت» (ترور) را شنیده اید، همان که از سوی حیدرخان عمو اوغلی تروریست معروف و مرتبط با سفارت انگلیس اداره می شد. ده ها از این انجمن های سری برای «انحراف فکری» و «رعب افکنی و ترور» در ارتباط با سفارت انگلیس فعال بودند. حیدرخان عمواوغلی خود خبری می دهد «از آنجا که متحصنین سفارت مطلقاً اطلاعی از وضع مشروطیت نداشته و ترتیب آن را مسبوق نبودند، فلذا هیئتی از عالمان مملکت ]امثال میرزا یحیی دولت آبادی که دو دهه بعد، سر از دربار رضاخان درآوردند[ همیشه دستورالعمل های باطنی خود را به آنها تلقین می نمودند که من هم جزو آن هیئت مشغول کار بودم.»
اما این تنها کار ویژه امثال حیدرخان عمواوغلی نبود. نهضت عدالتخواهی که منحرف شد و مشروطه انگلیسی بر جای آن نشست، اول شیخ فضل الله نوری مجتهد بزرگ و طرفدار «مشروطه مشروعه» را بر دار کشیدند، به دست کسانی چون یفر م خان ارمنی. آیا به آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی که در صف مقابل شیخ فضل الله ایستاده بودند و مدام او را سرزنش می کردند، مدال افتخار دادند و ترحم ورزیدند؟ نه، همین کمیته دهشت و جناب حیدرخان پس از تثبیت کودتای مشروطه! سراغ آیت الله بهبهانی رفتند و او را ترور کردند و همزمان بر آیت الله طباطبایی سخت گرفتند.
مرغ فتنه به تدریج از تخم مشروطه بیرون آمد و ماهیت ضددینی و ضدملی خود را نشان داد و تازه آنجا بود که آه از نهاد طباطبایی بلند شد تا غمگنانه بگوید «سرکه ریختیم، شراب شد» ما بی دینی و وابستگی بیشتر کشور به انگلیس را نمی خواستیم. چرا چنین شد... اما دیر شده بود. حیدرخان ها و یفرم خان ها و دولت آبادی ها و احتشام السطلنه ها از تیره و تبار آقاخان کرمانی بودند که به میرزا ملکم خان توصیه کرده بود «اگر از طایفه ملایان تا یک درجه محدودی معاونت بطلبیم، احتمال دارد زودتر مقصود انجام گیرد. از این اشخاص در پیشرفت کار یاری جویید.»
رخنه از کجا افتاد و کجا غفلت شد؟ هر جا که مرز با دشمن باریک یا گم شد و جای آن را مرزهای قطور و عبورناشدنی میان نیروهای خودی گرفت، آغاز معبر زدن دشمن است. مرز با دشمن چگونه برقرار می ماند؟ ۱- تقوا و بصیرت و صبر ۲- چشم بر نداشتن از انگشت اشاره ولی امر. فرزندی که با خانواده قهر کرد، خیابانی می شود. پا در میدان پر از مین و کمین می گذارد. او آماده در دام افتادن است و حتی می تواند به خدمت صیاد درآید و تبدیل به طعمه ای شود برای صید دیگران. می شود بره ای سر به هوا، مهیای سورچرانی گرگ های دندان تیز کرده.
دشمن طمع می کند. فرقی نمی کند حوزوی باشد یا دانشگاهی. دکتر باشد یا آیت الله. صاحب منصب باشد یا صاحب نظر و روشنفکر. باید راه طمع و رخنه دشمن را بست. دشمن با واسطه می آید و ضعف ها و آسیب پذیری های ما دالان عبور او به داخل می شود. آنها صدسال پیش انجمن های سری و کمیته های دهشت داشتند و از ابزار رسانه و شایعه سود می جستند. آیا امروز از این حربه ها غفلت می کنند؟ آسوده خاطر نباشیم. احتیاط بد نیست. خود را و دور و بر خود را بپاییم.
حلقه های ارتباطی و پیوندهای خود را بازبینی کنیم. مبادا ردپایی از منافقین در این حلقه ها و پیوندها باشد. شناسایی منافقین سخت است اما محال نیست. به تعبیر امیرمؤمنان: گمراهند و گمراه کننده. اهل لغزش فراوانند و به لغزش می اندازند. رنگ به رنگ می شوند. در فتنه غوطه می خورند. در هر کمینگاهی به کمین شما هستند. دل های آنان بیمار و چهره شان پاک است. مشی پنهانی دارند. وصفشان دارو و گفتارشان شفاست اما رفتارشان درد بی درمان. به آسایش شما حسد می برند و بر گرفتاری می افزایند. امیدها را ناامید می کنند. در هر راهی کسی را به هلاک افکنده اند و به هر دلی شفیع و واسطه ای دارند.
برای هر غمی، اشکی حاضر دارند. به همدیگر ثنا و ستایش قرض می دهند. اگر چیزی بخواهند، اصرار می ورزند. برای هر حقی باطلی آماده کرده اند و برای هر حقیقت استواری، انحرافی و برای هر زنده ای قاتلی. برای رسیدن به آنچه طمع دارند اظهار بی رغبتی می کنند تا بازار خود را بر پا دارند. حرف می زنند و به شبهه و اشتباه می اندازند. حق را توصیف می کنند اما باطل را به آن می آرایند.
دشمن در لباس دوست می آید، همرنگ می شود، تملق می گوید، یارگیری می کند، فاصله می اندازد، تخم کینه می کارد، تحریک می کند، تلفات می گیرد بی آن که هزینه ای بدهد. قربانی می گیرد و به استهزا می کشد و طعنه می زند. این روزها مهره های دشمن را می توان دید که اگر چه همرنگ متن هستند اما خزیدن آنها ناهماهنگ با متن ملت و انقلاب، آشکارشان می کند. هر جا می توانند باشند، قم و تهران و دوبی و لندن و واشنگتن ندارد. هر جا که روزنی است- هر جای و جایگاهی که باشد- امکان گزیده شدن هم هست. مارهای خوش خط و خال، از همین روزنه ها سید کاظم شریعمتداری و حسینعلی منتظری و ابوالحسن بنی صدر و ده ها رجل سیاسی و مذهبی مشابه را از پا انداختند، هر یک را به بهانه ای و واسطه ای و نقطه ضعفی. مرد مؤمن! اگر سر مار فتنه به سنگ نمی کوبی، لااقل از سوراخ او گزیده نشو! مؤمن! تو و موضع اتهام؟! تو و ساختن ناخواسته شراب؟!
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان