شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


«سید جمال الدین اسدآبادی و تفکر جدید»


«سید جمال الدین اسدآبادی و تفکر جدید»
در زندگی كتاب هایی است كه انسان را در تنهایی خود عصبانی می كند. این كتاب ها در عین حال یك صف آرایی اندیشه ورزانه و منصفانه است كه در برابر پروژه خوره وار استعمار، شكل گرفته اند. پروژه ای كه هر انسانی را باهوش معمولی عصبانی می كند.
كتاب «سید جمال الدین اسدآبادی و تفكر جدید» كه در این لحظه بر یادداشت من سایه افكنده است در آن زمره قرار دارد.
مسأله، فقط تلاش غرب در قرن های اخیر برای به دست آوردن منابع خام و بازار نیست موضوع، تحقیر نژادهایی است كه نسبت به مرد سفید غربی اروپایی‎/ ایالت متحده، به نوعی، «دیگری» محسوب می شوند. برای مرد فرضی، دیگران موجودات كم مایه ای هستند كه در بهترین حالت خود را شبیه او می كنند. هرچند در آن لحظه نیز، دیگری، هنوز دیگری است. گیرم كه رام و بله قربان گوباشد. میل به برتری جویی از لجستیك فكری روشنفكران غربی و هم از قدرت نظامی ایشان سود می برد و تا امروز به كار خود ادامه داده است.
«ادوارد سعید» در «شرق شناسی» تبار پروژه، منظور را به قرنها پیش بر می گرداند. زمانی كه ارباب كلیسا از وحشت نیروی فكری و نظامی اسلامی دست به معرفی اسلام تحریف شده به هم كیشان خود زدند.
ولی واقعیت این است كه مردم سفید اروپایی بر هركس از جمله زن اروپایی برتری می جست. مهمترین انگیزه، جنبش فمینیسم نیز همین بود گو این كه بعدها به مسیر های بسیار عجیب و غریبی كشیده شد.
مردمان خاور دور و مسلمانان كه عرب خوانده می شدند، مورد تحلیل های «راسیسمی» قرار گرفتند؛ خط مرزی كشورهای آفریقایی چنان با وسواس و صاف طراحی شد كه گویی از خط كشی استفاده كردند؛ و در آمریكای جنوبی پلیس هایی به وجود آمدند كه در آن واحد به افسران خود و نشانه USA به یك اندازه احترام گذاشتند. این جریان ها پس از حادثه ۱۱ سپتامبر دوباره اوج گرفت و به تبع آن مقاومت علیه آن نیز می باید اوج بگیرد.
در میان سایر استعمار زدگان، مسلمانان خیزش اولیه خود را با سید جمال الدین اسدآبادی و سپس اقبال لاهوری آغاز كردند كه بعدها تبدیل به نهضتی در ایران شد. كسانی مانند مرحوم آل احمد، دكتر شریعتی و شهید مطهری نام آور ترین قلم آوران همین صحنه بودند. از این رو به نظر می رسد سراسر این دوره كه بیش از ۱۰۰ سال به طول انجامیده، باید مورد بازبینی قرار گیرد. یعنی از لحظه ای كه یك روز صبح سید جمال الدین با عصبانیت از خواب بیدار شد تا زمانی كه آل احمد، یوجین یونیسگو را به خاطر حمایت نژادپرستانه اش از اسرائیل در ماجرای جنگ شش روزه كرگدن خطاب كرد.
یكی از آثاری كه می توان گفت به خوبی از عهده این مهم بر می آید، كتاب «سید جمال الدین اسدآبادی وتفكر جدید» به قلم فیلسوف ایرانی معاصر، دكتر كریم مجتهدی است. مجتهدی در مقاله ها، مصاحبه ها و سخنرانی های خویش بر این معنی تأكید دارد كه آرمان، تلفیق میان سنت اصیل فكری ایرانی‎/ اسلامی و تجدد اصیل است. شاید از این رو به ارنست رنان به عنوان یك متفكر معاصر (متجدد) اشاره می كند و نشان می دهد چگونه تجدد او منحرف و غیر اصیل است.
مجتهدی در ابتدای كتاب به پراگماتیسم سیدجمال الدین اشاره می كند «با این حال فراموش نمی توان كرد كه به هر روی در درجه اول افكار سیدجمال الدین را باید از لحاظ قدرت «نفوذ و قدرت القا و تلفیق فوق العاده» آنها بررسی كرد، نه صرفاً از لحاظ اعتبار نظری آنها. زیرا گفته های او متوجه عمل است و عمل او در جهت تحرك مسلمانان» در آن صورت باید پراگما تیسم را «اولویت عمل» دانست و نه «اصالت عمل».
شاید اشاره به رفتار و مقاله های سید از این رو باشد، چرا كه گاهی مقصود نویسنده ها در رفتار و نوشتار، نمایانده می شود و نه در «بیان» آنها. از این رو مقاله های او ثقیل و پر از كلمات عربی و انگلیسی وفرانسه و اردو و هندی [بود] تا مخاطبان خود راتحت تأثیر قرار دهد. «سید» در واقع یكسره عمل است. حتی هنگامی كه می نویسد. مردی ایستاده در برابر غرب وحشی و در همان حال شرق وحشت زده. یكی از گرایش های عجولانه شرقی، علم گرایی افراطی بود كه سید احمدخان (۱۸۹۸-۱۸۱۷ میلادی) در هندوستان از نخستین پایه گذاران آن است. قول به تطبیق قرآن با علم و اصالت علم نسبت به احادیث، روایات و تفاسیر، محور این گرایش بود. این رویه همچنین در ایران پیش از انقلاب طرفدارانی یافت كه مباحث خود را داشتند.
به هر رو سید اسدآباد موضع تندی در مقابل آنها گرفت، ایشان را كه «نیچری» نام داشتند، دهری خوانده و «نیچری» را به عنوان مترادف لامذهب، كافر و ... تلقی كرد. از طرف دیگر در برابر ارنست رنان ایستاد. رنان در ۲۹ ماه مارس ۱۸۸۲ میلادی در دانشگاه سوربن سخنرانی با عنوان «اسلام و دانش» ایراد می كند و در آن نژاد عرب و مسلمانان را به مثابه انسان هایی دانش ناپذیر ترسیم می كند. وی استدلال كرده بود، تمام كسانی كه در دوره اسلامی فعالیت علمی- فلسفی داشتند از نژادهای ایرانی و غیر بودند.
«روش ظاهراً تاریخی ارنست رنان حداقل در محدوده همین سخنرانی متناقض و غیر قابل دفاع به نظر می رسد. اگر مفهومی با توجه به سیر تاریخ آن معنای اصلی خود را به دست می آورد، چگونه ممكن است با توجه به سیر تاریخ آن معنای اصلی خود را به دست آورد، چگونه ممكن است مفهوم «قوم عرب» یا «فلسفه اسلامی» و... خارج از این سیر و به عنوان امر ثابت و لا متغیری فرض شود؟ اگر به نظر رنان مسلمان، خرافاتی یا متعصب است و خرافات هرچه باشد بر تعصب رجحان دارد، آیا به هر طریق یكی از این دو صفت برای مسلمانان خاصه مسلمانان عرب امری لایتغیر است و یا باید آن دو را نتیجه تحول سیر تاریخی این اقوام دانست و كوشش كرد علت واقعی این تعصب و این خرافات را تشخیص داد؟
در مجموع گفته های رنان به نظر می رسد كه او نه تنها معلول را به جای علت گرفته و سعی كرده است این باور را با توسل به سیر تاریخی و مثال هایی مستند به گونه دیگر جلوه دهد، بلكه استدلال او بیشتر متكی است بر نوعی اعتقاد به تبعیض نژاد.» كتاب مجتهدی ما را قانع می كند كه رنان و فعالیت هایش جزیی از پروژه استعماری غرب علیه آفریقا و سایر ملل مسلمان بود. «تقریباً تمام متخصصان مسأله متفق القولند كه استعمار اقوام آفریقایی از سوی اروپاییان بخصوص و به طور دقیق از سال ۱۸۸۲ تا ۱۹۰۲میلادی انجام گرفته است و بیشتر در عرض این ۲۰ سال بوده است كه مرز های مستعمره ها بر نقشه آفریقا ترسیم یافته و قلمرو قدرت ها اول با رقابتی شدید و اعمال زور و بعد از تاریخ ۲۳ فوریه سال ۱۸۸۵ یعنی بعد از كنگره معروف برلین به طور رسمی و با مراعات قواعد و اصول مورد توافق، مشخص شده است.
سخنرانی ارنست رنان درست هفت ماه بعد از استقرار انگلیسی ها در مصر ایراد شده است و با در نظر گرفتن تاریخ سخنرانی و نامه هایی كه از رنان از سال ۱۸۷۹ میلادی به بعد در دست است به طور دقیق می توان نشان داد كه میان این سخنرانی، وقایع مصر و نهضت افسر معروف مصری اعراب پاشا و همچنین با وقایع جاری در كشورهای مسلمان شمال آفریقا رابطه ای وجود دارد.
روی هم رفته نظرهای رنان نشان از نظرگاهی كم عمق دارد.
«[وی] در كافر دانستن فارابی و ابن سینا و نسبت دادن تقیه بدان ها نه فقط اشتباه كرده است، از نظرگاه او بالاخره هر متفكری كافر به حساب خواهد آمد، بلكه همین به خوبی سطحی بودن فلسفه و بینش او را نشان می دهد.» ولی «جواب اصلی رنان و رد افكار او به عهده میلیون ها مردم مسلمان اعم از عرب و ترك و فارس و... جهان امروزی است كه بدون استدلال های اضافی و توسل به شعار و ادعا، بلكه عملاً با كسب علم و دانش و با رسیدن به آگاهی فلسفه و افق های روشن و باز و با حفظ ریشه های محكم اعتقادی خود، گفته های او را باطل سازند و به همت خود و به عنایت خداوند به درجات عالی آزادی و آزادگی برسند.»
فیلسوف اما بی قرار به هر جا می نگرد تا موشكافانه تمام زوایا را بررسی كند. اگر سید بیگانه و آشنا را به یك شیوه در كوره انتقاد می پروراند، پس باید افكار او نیز مورد سنجش قرارگیرد. پس بدبینی جمال الدین به فلسفه، نباید از قلم بیفتد.
«شك نمی توان داشت كه میان فلسفه و دین وجوه اختلاف بسیاری وجود دارد كه بحث در آن خارج از حوصله این نوشته است. ولی از این موضوع نباید نتیجه گرفت كه فلسفه الزاماً ضد دین است. ممكن است فیلسوف كاملاً مؤمن به دین باشد و فیلسوف دیگری بی ایمان و فیلسوفی دیگر دارای برداشتی غیر از برداشت تمامه از دین، ولی به هر طریق نفس فلسفه نه عین دین است و نه الزاماً ضد دین.»
تجربه بشری نشان داده است مطمئن ترین راه پیشرفت در اندیشه شیوه انتقادی است. از این رو سید منتقد هم كیشان و مقابلان خود بود. مجتهدی نیز این سنت را دركتاب خود ادامه داد. به همین جهت می توان، انتقاد را ادامه داد و آن را حتی متوجه بعضی نظرات ایشان نمود. به عنوان مثال در صفحه ۱۳ پس از اشاره به دشواری قضاوت در باره جمال الدین می خوانیم: «البته این مسأله فقط موقعی مطرح است كه ما افكار سید را فقط از حیث «من قال» لحاظ كنیم ولی اگر اكتفا به «ماقال» شود، هر نوع سوءتفاهم و ابهام از میان برمی خیزد، زیرا افكار و عقاید سید نه فقط روشن است، بلكه اجزای آن در یك نظام كلی فكری، چنان به نحو منسجم وطبیعی هماهنگ و متشكل می شود كه كوچكترین خلل و خدشه ای از این لحاظ بر آنها وارد نمی آید.
منظور این است كه چنانچه كردار سید را نادیده گرفته و فقط به نوشتار اوتوجه كنیم، نیت مقصود و هدف او را در می یابیم. یا به دیگر زبان، نیت سید در نوشته های او پنهان است؛ نوشته هایی كه چنانچه با دقت خوانده شود، پرده از نیت وی بر می دارند.
این پاراگراف دو چیز گونه گون را پیش می كشد: اول این كه بعضی برای فهمیدن یك شخصیت، به آثار و كردار او (باهم) می نگریستند، خوشبختانه این گرایش در همین پاراگراف رد می شود. دوم این كه گروهی باور دارند كه اگر متن، به خوبی مطالعه شود، نیت مؤلف پرده برداری می شود. این دومی همان چیزی است كه من با دید تردید به آن می نگرم. زیرا در آن صورت باید قبلاً پذیرفته باشیم كه معنا و غایت متن نزد مؤلف است. این موضوع حتی اگر واقعیت هم داشته باشد اساساً بی وجه است.
زیرا حتی اگر معنای حقیقی نزد مؤلف باشد، باز غیرقابل دسترس است. این نظریه امروزه از سوی كسانی مانند «رولان بارت» و «میشل فوكو» مورد بررسی قرار گرفته است. براساس نظریه مرگ مؤلف، نمی توانیم معنای اصلی متن را در نویسنده جست وجو كنیم زیرا معنا نه در مؤلف، نه در متن، بلكه در مخاطب شكل می گیرد.
اما من گمان می كنم این نظریه كمی دیر به دنیا آمده است. زیرا «امانوئل كانت» سال ها پیش درباره «شی ء فی نفسه» و غیر قابل درك بودن آن بحث می كند. از نقطه نظر او شیء به صورت نمودی در ذهن ما قابل فهم است و چنین فهمی در زمان و مكان محصور است و بنابراین روشن بینی غیر قابل درك بودن معنای حقیقی (یا نیت مؤلف و یا غایت متن به صورتی كه در خود متن مندرج باشد) باید زودتر به وجود می آمد. گو این كه اگر به بغرنج تر بودن متن هم رأی ندهیم (كما این كه واقعاً بغرنج تر است) باز در اصل ماجرا فرقی نمی كند.
متن هرچه باشد پدیده ای بغرنج است. لا اقل به اندازه هرپدیده دیگری. پس همان طور كه می توان حدس زد، نیت خالق متن به مراتب پیچیده تر است. وقتی آدمی از درك شی ء فی نفسه عاجز است چگونه می تواند از نیت مؤلف متن و یا حتی معنای نهایی متن باخبر باشد و این بی خبری، راز اصل حیات فلسفه می تواند بود؛ زیباست.
و این كه فلسفه به عنوان علمی برای فهمیدن، حیات خود را از نفهمیدن می گیرد پارادوكسی دلكش را پیش می كشد. گویی فلسفه دلبری است كه با غمزه از وصال طفره می رود تا همچنان جاودانگی خود را حفظ كند. با این توضیحات شاید نمی توان در مورد فهم نهایی پاسفت كرد، و همان گونه كه آن فیلسوف شهیر (مجتهدی) جا به جا گفته اند، باید هر بار، دوباره از نو امكانات پیش رو را جست وجو كنیم. شایان ذكر است كه من هرگز نه شنیده و نه خوانده ام كه ایشان قول به فهم نهایی و از میان رفتن هر نوع سوء تفاهم و ابهام كنند و پاراگراف مورد نظر تا جایی كه من اطلاع دارم یك استثنا به حساب می آید.
نوشته دكتر كریم مجتهدی
علیرضا سمیعی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید