شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روشهای تغییر و افزایش میزان عزت نفس


روشهای تغییر و افزایش میزان عزت نفس
● الگوی یادگیری اجتماعی:
الگویی كه روشهای افزایش میزان عزت نفس از آن منتج شده است، «الگوی یادگیری اجتماعی»۱، نام دارد . برای كاربردی تر شدن و استفاده هر چه بیشتر از این الگو، آن را به الگوهای رفتاری، شناختی، بیولوژیكی (زیستی) و عاطفی دسته بندی كرده اند. نمونه هایی از الگوی رفتاری مشتمل بر مهارت های اجتماعی مانند تعارف كردن، خندیدن، محبت كردن و جز این هاست. مثال هایی از الگوی شناختی میتواند توصیف خود۲، تصورات، باورها و تخیلات باشد. متغیرهای بیولوژیكی مرتبط با عزت نفس شامل: قیافه بدنی و نقائص خاصی مانند معلولیت و نیز رابطه رشد بیولوژیكی با سن است. عواطف نیز (احساسات روزانه در محل زندگی وكار)، نقش با اهمیتی در عزت نفس دارند. همان طور كه قبلاً اشاره شد، ارزیابی های افراد از خودپنداره ایشان، تعیین كننده تعادل عاطفی و سلامت روانی در آنهاست (آلیس پاپ۳ و همكاران، ۱۹۸۹، به نقل از بیابانگرد، ۱۳۸۰).
این متغیرها به این طریق در ارتباط با عزت نفس قرار دارند : یك پسر بچه از آنچه كه انجام می دهد (مجموعه رفتاری او)، كمك می گیرد تا خود را در خودپنداره اش توصیف نماید. از این رو، كودكی كه مهارت های خوبی در بازی بیسبال دارد و خوب به هدف می زند، به احتمال زیاد خودش را به عنوان یك بازیكن ماهر توصیف می كند. اگر او بر اساس نظم و قاعده ای با كودك دیگری كه تقریباً هم سن و سال اوست (كه دربازی، یارش نامیده می شود)، بازی كند، احتمالاً او خودش را به عنوان دوست هم بازیش نیز توصیف می كند (آلیس پاپ و همكاران، ۱۹۸۹ به نقل از میرعلی یاری، ۱۳۷۹).
به عبارت دیگر، خودپندارهٔ كودك (منظومهٔ چیزهایی كه برای توصیف خود به كار می برد)، بر اساس رفتارهایش قرار دارد. هر رفتار به عنوان مؤلفه ای از خودپنداره است. از آنجا كه عزت نفس عبارت است از ارزیابی خودپنداره، كی از روشهای تغییر عزت نفس، ایجاد تغییر در فهرست (گنجینهٔ) رفتاری است كه بر اساس آن خودپنداره بنا شده است (بیابانگرد، ۱۳۸۰).
بسیاری از تكنیك های رویكرد یادگیری از قبیل تقویت مثبت، منفی، تنبیه، خاموشی، یادگیری مشاهده ای، تقلید و تكرار و ... برای افزایش عزت نفس ضروری هستند. در مواقع بسیاری، عزت نفس بدون تغییر در خودپنداره قبلی كه بر اساس گنجینهٔ رفتاری كودك بنا شده است، نمی تواند افزایش یابد. وجود رفتارهای خاصی برای تغییرات بعدی در عزت نفس ضروری هستند، زیرا آن ها اساس و بنیاد رفتارهای بعدی را تشكیل می دهند. برای مثال یك كودك نمی تواند به طور مؤثری از فرد دیگری تعریف و تمجید نماید، مگر آن كه مهارت های اجتماعی لازم را داشته باشد و بتواند نظر گاه دیگری را بشناسد، اگر ما ندانیم كه چه چیز برای فرد دیگری مهم است، مشكل است كه بتوان تمجیدی را كه مفهومی درست داشته باشد، بنماییم. بنابراین مفاهیم و نظرهای لازم باید در گنجینه رفتاری موجود باشد. كودك باید برای هر رفتار جدیدی كه تصور می شود، رفتارهای پیش نیاز آن را داشته باشد (آلیس پاپ وهمكاران،۱۹۸۹، به نقل از میرعلی یاری، ۱۳۷۹). بدین ترتیب عزت نفس بالا بر اساس ارزیابی مثبت خودپنداره و این كه تا چه حد خودپنداره ادراك شده با خود پنداره ایده آل تطابق كند، قرار دارد. خودپنداره ادراك شده یك فعالیت شناختی است كه دقیقاً مطابق با آنچه كه انجام می دهیم، نیست، لیكن آنچه را كه «فكر می كنیم» ما آن را انجام می دهیم، بر ادراكات و تصورات ما تأثیر می گذارد. تغییر خودپندارهٔ ادراك شده، یك فعالیت شناختی است. در روان شناسی شناختی، اصولی وجود دارد كه برای ایجاد تغییرات شناختی مفید هستند. یكی از یافته های اصلی روان شناسی شناختی این است كه انسان ها دارای «مهارت های حل مسأله» هستند. فاصلهٔ بین خودپنداره ایده آل و خود پنداره ادراك شده را میتوان به عنوان مسأله ای كه باید حل شود در نظر گرفت ؛ كه این امر مستلزم پذیرفتن شرایط حل مسأله و تعریف مسأله ای است كه نیاز به حل شدن دارد. قدم سوم در حل مسأله عبارت است از خلق راه حل های متوالی و انجام روش هایی كه بیشترین مطلوبیت را دارند و با استفاده از این روش می توان مشخص كرد كه چه رفتارهایی باید آموخته شوند و چگونه می توان آنها را در خودپنداره به گونه ای مناسب جای داد. علاوه بر این، فعالیت شناختی حل مسأله، به كودك این امكان را میدهد كه از طریق فعالیتهای شناختی، دیگر مسائلش را شناسایی كند. برای مثال، كودك ممكن است كشف كند كه ارزیابی های او از خودپنداره اش بیش از حد منفی است؛ زیرا او آن را بر اساس یك معیار بسیار بالا ارزیابی كرده است. بدین ترتیب مشخص میشود كه مشكل دارای جنبه شناختی است (شرایط معیارهای بالا) و نیاز است تا کودک راه حلها و چاره ها را گسترش دهد تا این مشكل شناختی را حل كند (بیابانگرد، ۱۳۸۰).
ساكو۱ و بك۲ (۱۹۸۵) تحریفاتی را كه در توصیف خود یا افكار به وجود می آید، فهرست كرده اند:
۱ـ تفكر دو قطبی یا تفكر همه یا هیچ : با مسایل مطلق برخورد كردن و همه چیز را سفید یا سیاه دیدن
۲ـ تصمیم مبالغه آمیز : هر حادثه منفی و از جمله شكست در یك ماجرای عشقی یا یك ناكامی شغلی را شكستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی كردن و آن را با كلماتی چون «هرگز» و «همیشه» توصیف نمودن
۳ـ فیلتر (صافی) ذهنی : به جنبه های منفی اندیشیدن واز كنار جنبه های مثبت بی تفاوت گذشتن.
۴ـ نتیجه گیری شتاب زده :
الف ـ ذهن خوانی: بی دلیل واكنش دیگران را منفی پنداشتن
ب ـ پیشگویی: بی دلیل پیش بینی بد كردن
۵ـ درشت نمایی : از یك سو درباره اهمیت مسائل و شدت اشتباهات خود مبالغه كردن و از سوی دیگر، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را كمتر از آنچه هست، بر آورد كردن
۶ـ عبارتهای بایددار: با كلمات «باید» و «نباید» از خود و دیگران انتقادكردن
۷ـ استدلال احساسی: با توجه به احساس خود نتیجه گرفتن. «احساس می كنم كه كودن هستم، پس حتما كودن هستم».
۸ـ بر چسب زدن: خطاها را به حساب شخصیت خود گذاشتن. به جای این كه بگوییم «اشتباه كردم» می گوییم «اشتباه كار هستم، بازنده ام، كودن هستم».
۹ـ سرزنش: گناهان رابه گردن گرفتن و خود را به خاطر كاری كه مقصر آن نبوده اید، سرزنش كردن.
۱۰ـ بی توجهی به امر مثبت: اصرار در بی ارزش دانستن موفقیت های خود.
این ها انواع تحریفاتی هستند كه مخصوصاً در ارتباط با عزت نفس پایین قرار دارند. اگر این تحریفات در فرایندهای ساختاری خودپنداره ظهور نمایند، راه را برای خود ارزیابی منفی فراهم می سازند. مفروضهٔ الگوی شناختی این است كه، این خطاهای شناختی، بر چگونگی احساسات بعدی ما، در مورد خودمان تأثیر می گذارند و در نتیجه بر كیفیت رفتار ما مؤثر واقع می شوند. به عبارت دیگر، چگونه فكر كردن، بر چگونه عمل كردن تأثیر میگذارد (بیابانگرد، ۱۳۸۰).
فرایندهای بیولوژیكی نیز نقش مهمی در عزت نفس دارند. در یك سطح، هر رفتاری می تواند تا سطح پاسخ های فیزیولوژیكی كاهش پیدا نماید. پیام ها از طریق فرایندهای فیزیولوژیكی مثل دیدن یا شنیدن، ادراك می شوند. دریافت های بیولوژیكی دارای معانی بسیار كمی برای انسان می باشند مگر آن كه معانی آن ها را از طریق یك فرایند شناختی توجیه نماییم. پذیرش ظاهر جسمانی فرد در فرایندهای رشد، یكی از اجزای مهم عزت نفس است.
افزایش عزت نفس مستلزم بهبود یك یا چند زمینه از حیطه های رفتاری، شناختی، عاطفی و بیولوژیكی در افراد است. خطاهای برنامه های قبلی این بود كه متمركز بر افزایش یك مفهوم انتزاعی به نام «عزت نفس» بودند. ما نمی توانیم مستقیماً، در عزت نفس افزایش به وجود آوریم، ولی می توانیم به طور غیرمستقیم از طریق ایجاد تغییر در یك یا چند مورد از متغیرهای رفتار، شناخت، عاطفه یا بیولوژی بر آن تأثیر گذاریم. همچنین این برنامه باید با توجه به چهارچوبها و محدودیت های رشدی به پیش رود. (پپ۱ و همكاران، ۱۹۸۹، به نقل از بیابانگرد،۱۳۸۰).
منبع : مؤسسه تحقیقاتی ایران زمین پارسیان


همچنین مشاهده کنید