چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کمونیست رمانتیک


کمونیست رمانتیک
او كلید قدرت یابی بلشویك ها در سال ۱۹۱۷ است. او كسی است كه ارتش سرخ را در گیر و دار جنگ های داخلی پایه گذاری كرد. او كسی است كه شوروی نام او را همیشه در زیر سایه لنین نگه داشت. او نامش لئون تروتسكی است.
تروتسكی در لوداویدوویچ بورنشتین از مناطق یهودی نشین روسیه به دنیا آمد. او در نوجوانی درگیر فعالیت های سیاسی زیرزمینی شد و در همین زمینه پس از مدت كوتاهی دستگیر و روانه زندانی در صربستان شد.پس از مدت كوتاهی تروتسكی از زندان فرار كرد و ۱۵ سال را به عنوان خبرنگار جنگی در منطقه بالكان مشغول به كار بود. درست در زمانی كه لنین رهبری بلشویك ها را در دست داشت، تروتسكی به دار و دسته منشویك ها پیوسته بود و در حال بسط و تكمیل تئوری «انقلاب سراسری» خود بود.او بعد از بروز درگیری های فوریه ۱۹۱۷ در پتروگراد، به شوروی برگشت و با وجود اختلافات و درگیری های فراوانش با لنین به بلشویك ها پیوست تا در مسیر قدرت یابی كمونیست های وطن سهم عمده ای ایفا كند.
اولین پست وی در دولت نوظهور، مقام كمیساریای عالی وزارت خارجه شوروی بود.بعد از بروز درگیری بین شوروی و آلمان تروتسكی به عنوان مقام مذاكره كننده با نمایندگان آلمان برای دستیابی به صلح انتخاب شد. البته بعد ها پست هایی چون وزارت جنگ و وزارت خطوط آهن شوروی را نیز تجربه كرد.در این زمان بود كه وی ارتش سرخ را برای مقابله با قدرت های دیگر داخلی بنیان نهاد و پس از آن نیز نقش فراوانی در زنده نگه داشتن طفل نارس نظام كمونیستی بلشویك ها ایفا كرد.همه او را به وضوح وارث لنین می دانستند ولی او هیچ وقت هم تیمی خوبی برای «رفقای» خود نبود، نخوت روشنفكرانه وی باعث شده بود تا دوستان كمی داشته باشد علاوه بر این، رفقا نیز گاه از پیشینه یهودی وی سوء استفاده می كردند و باعث ایجاد كدورت های فراوانی می شدند.پس از بیماری و مرگ تدریجی لنین، استالین با زیركی فراوان توانست تروتسكی را دور بزند البته بسیاری معتقدند كه در این زمینه تروتسكی چوب ضعف های خود را خورد. به طورمثال ام كاكس و ایچ تیكتین معتقدند: «تروتسكی از آنجایی ضربه خورد كه یك سیاستمدار نبود. ضعف دیگری كه تروتسكی داشت این بود كه او به طبیعت رفتاری رژیم های تازه متولد كه علی الخصوص زیر نظر استالین نیز اداره می شد پی نبرده بود. این ضعف ها همگی دست به دست هم دادند تا او نتواند از وقوع اتفاقات ناگوار آینده جلوگیری كند.» عده ای نیز همچون ای ایچ كار ، ریچارد دی، موشه لوین و ایزاك دویتچر نیز معتقدند كه تروتسكی آنقدر در عالم سیاست بی تجربه بود كه نمی دانست در كشاكش قدرت سخنوری و مباحثه تعیین كننده نیست بلكه در كنترل داشتن اهرم های قدرت است كه اهمیت دارد. به طور مثال «كار» در كتاب خود با عنوان «سوسیالیزم در یك كشور» می نویسد: «او آنقدر قوی نبود تا بتواند در جنگ قدرت دچار سردرگمی نشود. وقتی او مورد حمله قرار می گرفت صحنه مبارزه را ترك می كرد چرا كه به طور غریزی احساس می كرد عقب نشینی بهترین راه باقی ماندن اوست.»
موشه لوین نیز دركتاب «آخرین كشاكش لنین» با بیان انتقادی مشابه می نویسد:«... او همچنین یك مشكل بسیار عمده دیگر داشت. او مردی بود بسیار مغرور، احساساتی و بسیار ایده آلیست كه چنین خصوصیاتی در میان گروه كوچك رهبران سیاسی مرگ آفرین است.»
لوئیس برایانت، تروتسكی را اینگونه توصیف می كند: «تروتسكی یك دانشجوی انقلاب فرانسه است. او مدت زیادی در فرانسه زندگی كرده و عاشق فرانسه است و در مقابل از شوروی متنفر است. برخی از نزدیك ترین دوستان او چند فرانسوی هستند كه او را از پاریس می شناسند. او حتی برخلاف اكثر روس ها كه بدون حرارت و خونسرد سخن می گویند همانند فرانسوی ها بسیار آتشین و پرانرژی صحبت می كند.»
او به خاطر گذشته و حالات رفتاری اش باعث می شد همیشه یك بیگانه به شمار آید و این نكته باعث می شد تا در موقعیت های حساس نتواند عملكرد مناسبی از خود به نمایش بگذارد. همین مسئله موجب شد تا تروتسكی در سال ۱۹۲۷ از حزب خارج شود و جلای وطن كند، البته می توان گفت در واقع از كشور اخراج شد تا اینكه در عصر خنك روز ۲۱ آگوست۱۹۴۰ مكزیكوسیتی جوانی به نام جكسون مورنارد همراه با مقداری دست نوشته وارد خانه وی شد و از او خواست تا دست نوشته های او را مطالعه كند و نظر خود را درباره آنها به او بگوید، اما دست نوشته تنها چیزی نبود كه جكسون مورنارد به همراه داشت. در لحظاتی كه تروتسكی در حال ورق زدن نوشته های قاتل خود بود، تبر وی فرق او را شكافت.
مورنارد كه با ویزای كانادایی وارد مكزیك شده بود توانسته بود خود را به عنوان دوست پسر منشی تروتسكی به او نزدیك كند تا در نهایت به هدفی كه استالین برای او مشخص كرده بود برسد.استالین در سال ۱۹۲۹ تروتسكی را در پی انتقادات تند و حملات فكری وی به حكومت سراسر استبداد رفقای خود از كشور اخراج كرد. تروتسكی برای سال ها در كشور های مختلف آواره شد. او طی آن سال ها زندگی در تركیه، فرانسه، نروژ و آمریكا را تجربه كرد، ولی دست از انتقادات خود در مقالات و كتاب های خود برنداشت در آثاری چون «خاطرات تبعید» و «تاریخ انقلاب روسیه»تروتسكی در نهایت در سال ۱۹۳۶ در حومه مكزیكوسیتی ساكن شد.در آن دوران مكزیك دارای یك حزب كمونیست بسیار قدرتمند بود كه به دو دسته استالینیست ها و ضداستالینی ها تقسیم شده بود، در این میانه انقلابی كهنه كار و همسر دومش ناتالیا سدوا برای اولین بار پس از اخراج از وطن واقعا جایی را خانه خود نامیده بودند. خانه ای كه هنوز جای گلوله ها و آتش رفقای تروتسكی كه به قصد كشتن او آمده بودند را بردر و دیوار خود حفظ كرده و امروز تبدیل به موزه شده است.
رفیق مورنارد قاتل، كه نام واقعی او رامون مركادور بود و از استالینیست های دوآتشه اسپانیا به شمار می آمد سریعا توسط نیروهای محافظ دستگیر شد، زمانی كه ناتالیا بر سر بدن خون آلود شوهرش رسید.
متفكر بزرگ تنها توانست یك جمله بگوید «حالا اینم انجام شد». گویی كه او خود می دانست انقلاب آن هم از نوع سرخش به كشتار فرزندانش بسنده نمی كند و پدران خود را نیز می خورد
تروتسكی پس از ترور سریعا به بیمارستان منتقل شد و شب بعد در حالی كه در كما بود دست در دست همسرش مرد.
مركادور نیز به جرم قتل، بیست سال از عمر خود را در زندان های مكزیك سپری كرد. طبق گزارش ها او پس از آزادی در سال ۱۹۶۰ عازم پراگ شد و پس از آن به مسكو رفت و جایزه ای نیز از دست جانشینان لنین دریافت كرد و بر طبق برخی گزارش ها سال ها بعد بر اثر سرطان در هاوانا پایتخت رفقای كوبایی مرد.تروتسكی با وجود تمامی انتقادات تند خود نسبت به استالین هیچ گاه دست از آرمان های سوسیالیستی خود برنداشت و گفته می شود كه در آخرین جملات خود گفته است «به رفقا بگو كه من نسبت به پیروزی انترناسیونال چهارم اطمینان دارم، پس به پیش.»
جیمز كنون از نزدیكان و طرفداران تروتسكی در اولین سالگرد ترور تروتسكی كه در نیویورك برگزار شد و در دفاع از آرای او گفت: «آن دشمنانی كه مرگ جریان فكری تروتسكی را با مرگ او پیش بینی كرده بودند و آن دوستان بی اراده و سست عنصری كه از این اتفاق واهمه دارند بلاشك تروتسكی را نشناخته اند كه لئون چه كسی بود به چه چیز هایی معنا بخشید و چه چیزهایی را پس از مرگ به جای گذاشت. با اطمینان می گویم كه هیچ خانواده داغدیده ای از عزیز از دست رفته خود ارثیه ای با این تفاخر و وسعت به ارث نبرده است كه رفیق تروتسكی همانند پدری آینده نگر برای خانواده خود و انترناسیونال چهارم كه هیچ وقت برگزار نشد به جای گذاشت میراثی كه برای رسیدن به هدف ما را راهنمایی خواهد كرد و اتكا به آن به ما اطمینان می بخشد كه ما در راه درست قدم برمی داریم و پیروزی ما اجتناب ناپذیر است.»
بسیاری معتقدند تروتسكی باخبر بود كه بالاخره روزی استالین به هدف خود، كه كشتن او است می رسد. چرا كه عمال این دیكتاتور سرخ پوش چندین بار دست به ترور نافرجام تروتسكی زده بودند و به همین خاطر بود كه تروتسكی احساس می كرد زمان زیادی ندارد و دیوانه وار می نوشت. به گفته جیمز كنون او روزانه حداقل ۱۱ ساعت تمام در حال نوشتن بود.
در همین رابطه منشی تروتسكی كه در تمامی سال های پایانی عمر او، همراه وی بوده گفته است: «من می توانم در مورد خصوصیات شخصیتی وی كه من را به شدت به خود جذب می كرد بنویسم، از روش كاری او، از انسانگرایی او، ازسخاوت وی. از تمامی اینها می توانم بنویسم ولی نمی توانم در مورد اندیشه های او چیزی بنویسم چرا كه آنها كاملا آماده اند و نوشته شده اند. هر چیزی كه او به آن می اندیشید و یا در نظر داشت روزی بیان كند همه را می توان بر روی كاغذ یافت، حتی صحبت های معمولی دور میز شام را نیز می توانیم در میان دست نوشته هایش پیدا كنیم او به هرچیز كه می اندیشید، می نوشت تا روزی به جهان عرضه كند.»
اما آیا تفاوت اندیشه تروتسكی آنقدر غیرقابل تحمل بود كه باید مغزش با تبر به دونیم می شد
پندلیس پولیوپولوس در این رابطه عنوان كرده: «تروتسكی هم همانند لنین یك ماركسیست ساده بود و به قول خودش یك پیرو واقعی ماركس. در واقع چیزی به نام لنینیسم یا تروتسكیسم كه در آن چیز ویژه ای وجود داشته باشد وجود خارجی ندارد. باید گفت كه به صورت كلی بعد از ماركس هیچ كس وجود نداشته كه بخواهد اصولی از ماركسیسم را تصحیح كند و یا فضاهای خالی یا مفاهیم گم شده در آن را بدان اضافه كند.
تنها واقعیت وجود شاگردان خوب و بد در این راه است، اگر بخواهیم سه تن از شاگردان خوب ماركسیسم را نام ببریم باید این سه تن را رزا لوكزامبورگ، لنین و تروتسكی معرفی كرد.
تروتسكی به عنوان نظریه پرداز تئوری انقلاب سراسری در قرن ۲۰ چند نكته را عنوان كرد، اول ارتباط میان طبقات مختلف و انقلاب پرولتاریا. دوم گذر انقلاب از میان ملت به سوی دیگر ملل. سوم تبدیل جنبش انترناسیونال به انقلابی جهانی. نكته چهارم استراتژی ها و تاكتیك های مدرن جنگ داخلی. نكته پنجم پیش شرط های اقتصادی و اجتماعی برای پیشرفت طرح جامعه. نكته ششم شرایط و فضای ایجادكننده فساد بوروكراتیك در دیكتاتوری پرولتاریا در یك جامعه یا كشور ایزوله شده است.»
طبق نظر شخصی چون پندلیس پولیوپولوس در اصول تفاوت چندانی بین نظریه پردازان بزرگ ماركسیسم وجود ندارد ولی می توان بی گمان كینه های استالین را در دیگر آرا و نظرات تروتسكی یافت، شاید آنجایی كه تروتسكی با زیركی و آینده نگری فراوان انحطاط انقلاب پرولتاریا را پیش بینی كرده بود. به نظر پولیوپولوس بعد از لنین هیچ كس تا این اندازه به عمق مشكلات تئوریك دوباره سازی یك جامعه پی نبرده بود. مقالات و سخنرانی های ضداستالینی وی از جمله «روسیه به كجا می رود»، از میوه های تحقیقات و تفكرات فراوان وی بود.
تروتسكی جزء معدود تئوریسین ها و چهره های چندساحتی جریان ماركسیستی بود كه نه تنها در زمینه مسائل اجتماعی صاحب نظر بود، بلكه در زمینه مطبوعات، هنر و فرهنگ نیز سررشته داشت.
ترجمه: ارشاد علیجانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید