جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مردان هم از جنگ متنفرند


مردان هم از جنگ متنفرند
فوكویاما دلایل ماهرانه ای را ردیف می كند تا ادعا كند نرها در گونه انسان و نیز دیگر گونه های حیوانات نسبت به ماده ها استعداد بیشتری برای خشونت دارند. با وجود گرایش آكادمیك موجود علیه توصیف «ذات گرایانه» و ژنتیك رفتار، این دلایل نشان می دهد كه مردها واقعا بیشتر از زنان می جنگند، می كشند، غارت و دزدی می كنند و البته مرتكب تجاوز جنسی می شوند. پرسشی كه باقی می ماند این است كه این گرایش مردانه ظاهرا فطری چه ارتباطی با مسائل فوكویاما، جنگ، روابط بین المللی و سیاست دارد.
اگر فوكویاما اندكی بیشتر در مورد انسان شناسی جنگ مطالعه می كرد، حتی اگر آثار دانشمندانی هم نظرش را می خواند، درمی یافت كه قرار دادن سرچشمه جنگ بر غریزه پرخاشگری مردانه یا هر غریزه دیگری، پایه و اساس چندانی ندارد. جنگ، جنجالی اندكی شلوغ تر از دعواهای كاباره ها نیست، بلكه همان طور كه رابین فاكس به عنوان یك نظریه پرداز اجتماعی، به سادگی بیان می كند: اموری دسته جمعی «پیچیده، هماهنگ شده و به شدت سازمان یافته » است كه نمی توان آن را با تك محرك ها تشریح كرد.
هیچ غریزه قابل تصوری وجود ندارد كه بتواند یك مرد را از خانه اش بیرون بكشد، موهایش را كوتاه كند تا ساعت ها زیر آفتاب سوزان تمرین نظامی بكند. همان طور كه انسان شناسانی چون كلیفتون بی.كلوبر و برنارد ال.فونتانا خاطرنشان كرده اند: «از گرایش ذاتی زیست شناختی به تهاجم فردی، تا جنگ های گروهی آیینی شده، تایید شده اجتماعی و سازمان دهی شده، فاصله بسیار زیادی وجود دارد.» یا همان طور كه كنفرانس انسان شناسی جنگ در سال ۱۹۸۹ نتیجه گرفت: «فرضیه وجود غریزه قاتل... بی ربط نیست، بلكه اشتباه است.»
در حقیقت اشتیاق مردان به جنگ همواره كمتر از اشتهای سیری ناپذیر تئوریسین های هوادار جنگ یا فرماندهان نظامی بوده است. در جوامع سنتی جنگجویان را پیش از آن كه به میدان نبرد ببرند باید سرزنش می كردند، از خود بی خود می كردند یا به صورتی آیینی «مسخ» می كردند تا به فرمی حیوانی دربیایند. در سراسر تاریخ غرب مردان برای پرهیز از شركت در جنگ به اقداماتی نزدیك به خودكشی دست می زده اند، مثل بریدن لب ها و انگشتان یا پذیرفتن خطر اعدام به خاطر فرار از جنگ. تا پیش از ظهور ارتش های ملی در قرن نوزدهم، میزان فرار از خدمت بسیار زیاد بوده است. طبق نظر جفری پاركر، مورخ، «در بعضی زمان های خاص تقریبا یك سپاه به طور كامل ناپدید می شده است». این موضوع كه سربازان عادی ارتش مشهور پروس در قرن نوزدهم از اردو زدن در كنار مناطق جنگلی منع شده بودند، بسیار نامعتبر است.
حتی در ارتش های پرانگیزه دموكراسی های قرن بیستم، مردان بسیار كمی هستند كه می توانند مستقیما به دشمنان انفرادی شلیك كنند در حقیقت همانطور كه سرهنگ دوم دیو گروسمن در كتاب «درباره كشتن: هزینه روانی آموختن كشتار در جنگ و جامعه» می نویسد، این موضوع مشكل دائمی پنتاگون بوده است.
● آداب مردانه
خوشبختانه برای اینكه موقعیت تقریبا انحصاری مردان را در جنگ توضیح بدهیم، نیازی نیست كه به تهاجم غریزی مردانه رجوع كنیم. یك دلیل كه آشكارا زیست شناختی است، قدرت بدنی زیاد مردان است، زمانی كه سلاح های جنگی شمشیر، تیر، نیزه، چماق و گرزهای سنگین است، این امتیاز انكارناشدنی است. دلیل دیگر فرهنگی است یا دست كم تا اندازه ای كه هركسی می تواند فرهنگی است: در بسیاری از جوامع انسانی، اگر نگوییم در اغلب آنها، آداب خشن آیین های تشرف به مردانگی كه به دست مبتدی ها یا روی آنها اجرا می شود، شركت در میدان نبرد است. پسرها از طریق خون آلود كردن نیزه های شان مردانگی خود را ثابت می كنند. رئیس جمهورهای اخیر آمریكا، این كار را با دستور بمباران كشورهای كوچك انجام می دهند. اگر فعالیتی آیین تشرف به مردانگی باشد، قطعا نباید برای زنان و دختران مجاز باشد. از این رو تابوهای وسیعی وجود دارد كه زنان اسلحه و در بسیاری موارد دیگر حتی ابزارهایی كه مربوط به حرفه های غیرخشونت آمیز مردانه است، به دست نمی گیرند.
اما دلیلی وجود ندارد كه گمان كنیم چنین فعالیت های آیینی از میل غریزی مردانه سرچشمه گرفته است. در بعضی محیط های فرهنگی آیین تشرف به سن بلوغ ممكن است كاملا بدون خون ریزی باشد، مثلا گرفتن دیپلم یا مجوز ورود به یك صنف خاص. در مواردی نیز ممكن است خشونت آمیز باشد اما مربوط به جنگ نباشد، مثل ختنه، تجاوز هم جنس، خون گرفتن از بینی با تحریك چوب های تیز. تعداد كمی از این كارها را می توان ادعا كرد كه با تحریك غریزه انجام می شوند. در حقیقت، هدف واقعی آیین های تشرف به مردانگی برای تمایز مردانگی زیست شناختی است، كه بی شك شامل میل سالمی برای صیانت از نفس از مردانگی فرهنگی است كه لازمه آن حد بالایی از انضباط نفس و حتی ازخودگذشتگی برای گروه است همان طور كه برای زنانگی فرهنگی نیز چنین است.
● زنان جنگجو
آنطور كه فوكویاما می پندارد، انحصار مردان در جنگ همیشگی و جهان شمول نیست. در حفاری های اخیر در گورستان های قدیمی در روسیه بقایایی از زنان جنگجو در هزاره دوم پیش از میلاد كشف شده است. اسكلت های زنان به همراه اسلحه هایشان دفن شده بودند و آثار جراحت همان اسلحه ها در بدن شان دیده می شد. قربانیان قتل عام دوره نوسنگی در جبل صحابه كه فوكویاما به آن اشاره كرده است، هم زن بوده اند و هم مرد و دلیلی وجود ندارد كه بگوییم مرتكبان آن جنایات فقط مردان بوده اند. برگردیم به عقب، در دوران پارینه سنگی زمانی كه احتمالا شكار تنها شكل خشونت انسانی بوده است، مدارك رو به افزایش باستان شناسی نشان می دهد كه شكار فعالیت مشتركی بوده است كه در آن زنان و كودكان نیز شركت داشته اند و گله ها را به بالای صخره ها یا به تله ها و مسیرهای بسته هدایت می كرده اند. بنابراین فوكویاما در این مورد اغراق می كند كه «مردان برخلاف زنان برای شكار و مبارزه با یكدیگر متحد می شوند.» ایده شكار مردمحور كه در آثار سوسیوبیولوژیست ها در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰بسیار برجسته است، كه گروه كوچكی از مردان در كمین یك حیوان بوده اند ممكن است یك نوآوری جدید باشد و برای اثبات آن لازم است وجود مردم شجاع در دوران میانه سنگی را رد كنند.
اسطوره های مربوط به تمدن های قدیمی نیز تردیدهایی در ادعاهای فوكویاما به وجود می آورد. برخی از خدایان نخستینی كه انسان ها می پرستیدند، ماده بوده اند، اما بعید است آنطور كه بسیاری از دانشمندان تصور می كنند، مادران پرورش دهنده زمین بوده باشند. الاهه های قدیمی كه از حفاری های ویرانه های مدیترانه و بین النهرین به دست آمده است یا مواردی كه در اساطیر منطقه آمریكای شمالی وجود دارند، زنان شكارچی بوده اند و بسیار مشتاق قربانیان خونی. و اغلب به همراه شكارچیانی نظیر شیر یا یوزپلنگ بوده اند. بعدها این خدایان ترسناك از طریق ازدواج با خدایان مرد پدرسالار «اهلی» شدند و به وظایف كشاورزی منصوب شدند. اگرچه شخصیت های الاهه های قدیمی به ما اطلاعاتی درباره زنان واقعی نمی دهد، اما نشان می دهد كه زمانی وابستگی مردان به خشونت و زنان به ملایمت آنقدر كه در عصر مدرن بدیهی انگاشته می شود، بدیهی نبوده است.
● مردان قوی
با وجود میراث فرهنگی ماقبل تاریخ و ژنتیكی مان، زنان در دو قرن گذشته، بیش از اندازه قابلیت های خودشان را برای خشونت های گروهی اثبات كرده اند. آنها در خشونت های غیرنظامی نظیر قیام های اقتصادی و شورش های انقلابی در قرن هجدهم و نوزدهم نقش هدایت كننده ای داشتند و به عنوان «پیشتاز در خشونت و وحشی گری» شناخته می شدند. در جنگ جهانی دوم ارتش شوروی زنان را در سمت های خلبان جنگنده و نیروهای پیاده نظام استخدام كرد. از آن پس زنان به عنوان مبارزان تروریست و پارتیزان در جنگ های آزادی بخش ملی به كار گرفته شدند.
نكته مهمتر اینكه زنان ثابت كرده اند كه كمتر از مردان مستعد در اشتیاق به ناسیونالیسم نظامی نیستند: رهبر فمینیست، سیلویا پنكرست را در نظر بگیرید كه مبارزه برای كسب حق رٲی زنان را كنار گذاشت تا به بسیج مردم انگلیس در جنگ جهانی اول بپردازد از طریق كارهایی مثل تحقیر كردن علنی مردان برای اینكه به صورت داوطلبانه به خدمت سربازی بروند. فوكویوما می پذیرد كه مارگارت تاچر یك استثنا برای تفكیك جنسیتی او به حساب می آید، اما از مردانی كه استثنا هستند چیزی نمی گوید نظیر اولاف پالمه و ویلی برانت ضدجنگ و سوسیال دموكرات او از نام بردن از جنسیت رهبران صلح طلب قرن بیستم نیز پرهیز می كنند مارتین لوتركینگ جوان و گاندی. اما شاید فوكویاما موارد بالا را بپذیرد، زیرا در نهایت از ادعاهای مشكوكش در مورد تهاجم ذاتی مردان و ظرافت ذاتی زنان استفاده چندانی نكرده است. تا كمی مانده به آخر مقاله، خواننده ممكن است گمان كند فوكویاما دارد آماده می شود كه خواستار انحصار مردان نه در مشاركت، دست كم در رهبری سیاست و جنگ شود.
اما این طور نیست. زنان در ارتش تنها اعتراض او در مورد جنسیت در ارتش كه از جنبه نوع فعالیت است و نه حضور قشری خاص، پیشنهاد معتدلی است كه زنان و مردان باید در گروه های مبارزاتی جداگانه باشند. او اندكی در مورد رهبری سیاسی زنان و در نتیجه برای زمام داری بر دموكراسی های شمال نگرانی دارد كه نتوانند بر كشورهای جنوب غلبه كنند. اما حتی در این مورد به سرعت عقب نشینی می كند و می پذیرد: «سیاست های مردانه هنوز هم لازم است، اگرچه به رهبری مردان نیازی نیست.»
اگر همان طور كه فوكویاما نتیجه گرفته است، هر دو جنس می توانند در روش هایی پسندیده و نكوهیده مردانه باشند، با این همه كاوش های طولانی در رفتارهای جنایی فرضی مردم غارنشین و شمپانزه ها چه چیزی می خواهد بگوید شاید فوكویاما در یك مورد برحق باشد: تفاوت های ذاتی روانی میان جنسیت ها و میل ویژه مردانه در سماجت های متكبرانه كه در میز كار دانشمندان آمریكایی و نیز بوزینه های پیر دیده می شود.
باربارا ایرنریك
ترجمه:كامران ثایتی
باربارا ایرنریك نویسنده و استاد دانشگاه است و مقالاتش بارها در تایم، نیشن و گاردین منتشر شده است. آخرین كتاب او آیین های خون آلود است.
منبع : روزنامه شرق