یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اگر مقاومت کنیم...


اگر مقاومت کنیم...
دو سه ساعت پیش در سالن رسانه‌ها در یک برنامه رادیویی کنار رامتین شهبازی نشستیم و بحث عجیب و غریبی درگرفت که به‌نظرم نقل‌اش خالی از لطف نیست. موضوع بحث، فضای نقد و نقادی در جشنواره بود و همین یادداشت‌های جشنواره‌ای شبیه این ستون. رامتین از موضع مخالف و در واقع موافق با رویکرد برنامه حرف می‌زد و من رفته بودم، چون کاملا حس می‌کردم باید از این فضایی که به راه افتاده دفاع کرد و پشت سر این جریان ایستاد. این دقیقا ادامه همان بحثی هم بود که دیروز در این ستون شروع‌اش کردم و فکر می‌کنم کم‌کم باید به فکر تئوریک ‌کردن‌اش باشیم.
در دهه شصت نقدهای سینمای ایران جریان‌ساز و مهم بودند. ضربه می‌زدند و کارکرد داشتند. مثال‌اش ماجرای امیر نادری که انحراف از مسیرش به رخ‌ فیلمساز کشیده شد و ماجرا تا جایی پیش رفت که او عطای فیلمسازی در این سامان را به لقایش بخشید. بعدتر اما از اواسط دهه هفتاد و به‌طور مشخص در این یک و نیم دهه، جریان موردنظر از بین رفت. رابطه بین منتقدان و فیلمسازان شکل دیگری گرفت و کسی هم نبود که متذکر شود این شکل نقدنویسی بی‌بو و خاصیت به بی‌اعتمادی مخاطبان اصلی این نقدها یعنی مردم ختم می‌شود. نقدها بیشتر به‌کار خوش‌آمد فیلمسازان و سینمایی‌ها می‌آمد و وقتی نقد تنها به این محدود شود که روی پرده، فلان حرکت دوربین خوب است و بهمان ری‌اکشن بازیگر، بد، آن وقت کار به همین‌جایی می‌رسد که امروز رسیده است. هرکس در هرکجا می‌تواند ریویونویس باشد و دیگر وقتی مخاطب خودش نقاد می‌شود، آن وقت اصلا دلیلی برای هدایت مسیر وجود نخواهد داشت.
علی علایی، دوست نازنین‌ام، در نشست مطبوعاتی «می‌زاک» چیزی را به روی فیلمساز و عوامل فیلم آورد که مدت‌ها بود قایم‌اش می‌کردیم. این‌که در همه‌جای دنیا، وقتی منتقدان در یک فستیوال با یک فیلم بد و روی اعصاب روبرو می‌شوند، نیمه‌کاره رهایش کرده و فیلم را هو می‌کنند اما این‌که در این بیست سال چنین کاری در ایران انجام نشده و منتقدان آبروداری کرده‌اند، نباید باعث شود که فیلمسازان احساس کنند در برج عاج نشسته‌اند و هرچه دوست دارند می‌توانند بگویند و یک‌سری آدم خوشحال هم آن پایین نشسته‌اند که با هرحرکت و حرف آنها کف خواهند زد و تشویق‌شان خواهند کرد. این آبروداری توهم ایجاد کرده است و جریانی که در دو سه سال اخیر در جشنواره به‌وجود آمده، می‌تواند چنین توهمی را از بین ببرد. منتقدان رک و روراست، همان بلایی را که فیلم سرشان آورده، متقابلا جواب می‌دهند و به این هم فکر نمی‌کنند که ممکن است سال بعد، در دیدار دوباره، نظرشان کمی تا قسمتی درباره فیلم‌ها عوض شود. درواقع این شکل یادداشت‌نویسی از آنِ آدم‌هایی‌ست که این شهامت را داشته‌اند تا میانه میدان باشند و آنقدر روی نظر و سلیقه‌شان صائب و محکم هستند که بدانند با یک بار دیدن فیلم می‌توانند تکلیف‌شان را با یک اثر روشن کنند. جلالی‌فخر عزیز نوشته بود سیمرغ شجاعت باید بگیریم؛ حالا سیمرغ پیشکش، اما این هجمه به جریانی که می‌تواند دوباره اثرگذاری نقدنویسی را از نو احیا کند، دیگر انصاف نیست.
در بحث رادیویی‌مان، رامتین معتقد به ایده نگه‌داشتن حرمت قلم بود و من، کاملا از این تئوری دفاع کردم که باید با فیلمساز همان رفتاری را انجام داد که او با ما انجام داده؛ اگر قرار است ما به جرم روشنفکری سکوت کنیم، مگر فیلمسازی هنر اندیشمندانه‌ای نیست؟ چطور شماری از فیلمسازان می‌توانند با اثرشان به ما توهین کنند و ما نمی‌توانیم؟ محور بحث‌ام این است. در سال‌های اخیر، با عملکرد ما و دیگر دوستان‌مان، اعتماد مخاطبان از ریویوها سلب شده است. وقتی دوبار اعتماد کرده‌اند و یک یا دو ریویونویس را برگزیده‌اند تا برنامه فیلم‌دیدن‌شان را با سلیقه مشابه خودشان نزد یک نویسنده هماهنگ کنند و بعد دیده‌اند که نویسنده موردنظر خیلی راحت در رعایت شماری از ملاحظات فریبش داده و فیلمی را که نباید، پیشنهاد کرده؛ و وقتی این تعداد از دو و سه می‌گذرد، دیگر اعتمادی به یک سلیقه نخواهد داشت. اگر در دهه شصت منتقدان اهمیت داشتند و تا نیمه دهه هشتاد، نه؛ و اگر حالا دوباره این بحث‌ها در حدی بالا می‌گیرد که رسانه‌های دیگر هم می‌فهمند باید وارد بازی شوند و اتفاق را پوشش دهند، یعنی دارد اتفاق‌های خوبی می‌افتد. آنچه فراموش شده بود دوباره احیا می‌شود و فراموش نکنید، هر انقلابی به‌هرحال قربانیان‌اش را هم خواهد داد.
کمی صبر کنید. تا دو سه سال دیگر، اگر البته بتوانیم مقاومت کنیم، شرایط عوض خواهد شد و دیگر برای دل خودمان و برای خوش‌آمد خود و چندنفر دوروبرمان نخواهیم نوشت. ریویو باید مخاطب عام داشته باشد و این، هدف‌گیری آینده همین ستون‌هاست که حالا در جشنواره اهمیت زیادی پیدا کرده‌اند.

خسرو نقیبی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی


همچنین مشاهده کنید