شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


از ادبیات تا اجرا


از ادبیات تا اجرا
«اسبهای آسمان، خاکستر می‌بارند» نام یک کتاب شعر نیست این اسم شاعرانه، نام یک نمایشنامه است که نغمه ثمینی نوشته است و علی راضی طراحی و کارگردانی آن را به عهده داشته است. حسن معجونی و بازیگری فرانسوی به نام ورونیک سکری بازیگران آن هستند.
کلاژ از نقاشی شروع شده و به ادبیات تسر‌ّی پیدا کرده است. وقتی نویسنده‌ای، کنایات، اشارات و نقل‌قولها را مخلوط کند این ویژگی را کلاژ می‌گویند. جیمز جویس، ازرا پاند و تی‌اس الیوت جزء کسانی بودند که از این شیوه بهره بردند. نغمه ثمینی با کنار هم قرار دادن اساطیر وضعیت مبتلا به روز، کلاژی ادبی را خلق کرد. که همسان با دیگر آثارش مملو از زیبایی ادبی است اما فاقد ویژگیهای نمایشی است.
ثمینی موقعیتی نمایشی نمی‌سازد موقعیت نمایشی، ملموس است و فعلیت دارد اگر حتی شعری دارای این ویژگی باشد دراماتیک خواهد بود و اگر نمایشنامه‌ای فاقد آن باشد دراماتیک نیست و البته اگر نمایشنامه‌ای دراماتیک نباشد عیب نیست فقط فاقد جذابیت صحنه‌ای می‌شود. از نمونه‌های شعر دراماتیک قسمتی از شعر «نامه به اربوتنات» (Epistle to Arbuthnot) اثر الکساندر پوپ (۱۷۴۴-۱۶۸۸) (Alexander pope) را با هم می‌خوانیم:
«ببند، ببند در را، جان عزیز! من گفتم درمانده‌ام،
کوبه را مهار کن، بگو من بیمارم، من م‍ُرده‌ام.
... کدامین دیوارها مرا پناه توانند داد،
یا کدامین سایه‌ها پنهانم توانند کرد؟
آنان در بیشه‌زارانم رخنه می‌کنند،
از میان مفاره‌ام نرم می‌گذرند،
یورش را از زمین، از دریا، از سر می‌گیرند،
آنان ارابه را متوقف می‌کنند و دوبه را اشغال می‌کنند.
هیچ مکانی مقدس نیست، کلیسا هم بی‌نصیب نمی‌ماند،
یک‌شنبه نیز صفای روز فراغت را از من دریغ می‌دارد؛
آن گاه مرد قافیه از مینت (Mint) به پیش می‌آید،
شادمان از دست یافتن بر من درست در وقت شام.»
این فریادهای یک شاعر، به درامی تبدیل شده است که موقعیت نمایشی در محاصره قرار گرفتن را بیان می‌کند و مفهومی مذهبی ـ از گرفتاری عیسی ـ را نیز یادآور می‌شود.
پس زبان دراماتیک شدت و بی‌واسطگی دارد. اما در ضمن عملکرد آن ساختن «متن» یا جهانی است که عمل در آن صورت می‌گیرد. اما توصیف شاعرانه و زیبای ثمینی در «اسبهای آسمان خاکستر می‌بارند» راه به این سو نبرده و عموماً به ادبیات وفادار است تا به نمایش.
تفاوتهای متن ادبی ثمینی با جهان نمایش، مستلزم داشتن این متن است. بعد از چاپ این اثر، می‌توان ظرایف و دقایق ادبی و شاعرانة آن نوشتار را با ماهیت آثار نمایشی مقایسه کرد و سخن به کلیت نگفت و جزئی‍ّات را عیان ساخت.
▪ و اما اجرا؛
اگر علی راضی، که هنر آموخته تئاتر در فرانسه است، می‌خواهد ما را به طراحی و کارگردانی اثری فرمالیستی دعوت کند پس این متن زیاده‌گو، مانع و رادعی است در مقابل این فرمالیسم و اگر تلاش کرده است تا بین این متن و اجرا آشتی برقرار کند و دو وجه را به غایت، صحنه‌ای گرداند نتیجه آن چنان رضایت‌بخش نیست.
متن، آدمی را به تعمق وا می‌دارد زیرا که ادبیات است و ما به حساب متنی دیدنی با متنی شنیدنی و خواندنی مواجهیم و تا بخواهیم از سیطرة متن، خود را رها کنیم فرم اجرایی از دست می‌رود و زیبایی طراحی حرکات و تأکیدات زبانی بی‌اثر می‌شود.
تلاش کارگردان برای یکسو و یکسان کردن متن و اجرا ستودنی است. اما دریغ که این تلاش نتیجة مطلوب را به دست نمی‌دهد. آن بخش از مطلوبیت تلاش کارگردان، فعالیت واضحی است که روی تأکیدات کلامی کرده است و در این رابطه بیان ورونیک سکری، زن بازیگر جوان فرانسوی بیانی کامل است و هماهنگی فرم بیانی و بدنی این بازیگر با دیگر عوامل صحنه، حاکی از هدایت درست کارگردان و توانایی کافی بازیگر است.
حسن معجونی در کنار همتای فرانسوی‌اش، فاقد درخشش است و در مقابل حضور صحنه‌ای ورونیک سکری، حضوری کم‌رنگ، پیدا می‌کند. علت اصلی این کم‌رنگی، انتخاب نادرست این بازیگر است که بدنی و بیانی متناسب با آثار ابزوریستها و نویسندگان مدرن و پست‌مدرن دارد؛ برای اثری که زبانی فاخر دارد و وامدار ادبیات کلاسیک است بازی فوق‌العاده معجونی در نمایش «در میان ابرها» هنوز در خاطرمان است. اما در این اجرا، حسن معجونی عموماً غایب است.
طراحی صحنه با آب و آتش و خاک و باد ‌این عناصر اربعه به شکلی تئاتریکال صورت گرفته است و خلاقیت کارگردان که طراح صحنه نیز می‌باشد در کنار لباسهای بدشکل و دست‌ و پا گیر و بی‌کارکرد نمایشی، اثری را فرا روی ما قرار داده است که گاهی ما را با خود به اساطیر می‌برد و گاه ما را میان زمین و آسمان معلق نگه می‌دارد و یا رها می‌کند. به امید انسجام بیشتر در آثار تولیدشده این گروه.
علیرضا احمدزاده
منبع : سورۀ مهر